+ ۱۳۹۶/۱۲/۱۳

 

با افراد دوجنسه چگونه برخورد کنیم؟

امروز، واژه‌ای که بهتر مورد قبول جامعه پزشکی و جامعه دوجنسه‌هاست، واژه بی‌قراری جنسی است.

اگر متوجه شوید یکی از کسانی که می‌شناسید دوجنسه است یا حتی فرزند، خواهر یا برادر خودتان تمایلات و اظهارات دوجنسی دارد، ممکن است با هویت این افراد آشنایی نداشته باشید و ندانید چطور باید بدون اینکه اذیتشان کنید یا احساساتشان را جریحه‌دار کنید، با آن‌ها رفتار کنید. این نوشتار را بخوانید تا آداب صحیح رفتار با چنین اشخاصی را در صورت لزوم، بدانید.

افراد دوجنسه به کسانی گفته می‌شود که خود را متعلق به جنسیتی که با آن به دنیا آمده‌اند نمی‌دانند. افراد دوجنسه در همه جای دنیا و در فرهنگ‌های مختلف وجود دارند. در جامعه امروزی توضیح وضعیت جنسی برای همه این افراد کار آسانی نیست. در این نوشتار به شما می‌گوییم که چطور این افراد را درک کنید و با کسی که با هویت و جنسیت خود دچار مشکل است، محترمانه رفتار کنید.

مراحل
۱. به هویت جنسی آن‌ها احترام بگذارید. از این به بعد، آن‌ها را صرفنظر از ظاهرشان، با‌‌ همان جنسیتی که خودشان اعلام می‌کنند و نام انتخابیشان قبول کنید. (اگر مطمئن نیستید از خودشان سوال کنید)

۲. مراقب افعال گذشته‌ای که به کار می‌برید باشید. وقتی درمورد گذشته حرف می‌زنید، سعی نکنید از عباراتی مثل �وقتی در آن جنسیت قبلی بودی� و از این قبیل استفاده کنید زیرا افراد دوجنسه بسیاری تصور می‌کنند که همیشه با‌‌ همان جنسیتی بوده‌اند که خودشان به شما اعلام کرده‌اند اما مجبور بوده‌اند آن را پنهان کنند. از فرد دوجنسه سوال کنید که دوست دارد از گذشته او چطور یاد کنید. یک راه‌حل این است که وقتی درمورد گذشته حرف می‌زنید، از بیان مسائل مربوط به جنسیت پرهیز کنید. اگر مجبور بودید درمورد تغییر جنسیت او حرف بزنید، بگویید، �قبل از اینکه جنسیت واقعی‌ات را عنوان کنی� یا �قبل از اینکه تغییر جنسیت بدهی�.

۳. از زبانی مناسب با جنسیت فرد استفاده کنید. مثلاً کسی که جنسیت زن را برای خود انتخاب کرده است، احتمالاً کلمات زنانه را برای خود ترجیح می‌دهد. نامی را برای او به کار ببرید که خودش انتخاب کرده است. مثلاً اگر یکی از دوستانتان اسم �مریم� را برای خود انتخاب کرده است، وقتی می‌خواهید او را به کسی معرفی کنید، نگویید �این دوست من علی است، از دبیرستان اونو می‌شناسم�. مطمئناً اگر بخواهید دوستیتان سر جای خود بماند، باید بتوانید به خواسته‌های مریم احترام بگذارید و او را همانطور که امروز هست بپذیرید، نه کسی که قبلاً می‌شناختید. البته این فرد دوجنسه‌‌ همان کسی است که قبلاً می‌شناختید، با این تفاوت که الان او را بهتر می‌شناسید.

۴. از سوال کردن از او خجالت نکشید. بعضی و البته نه همه افراد دوجنسه سوالات شما را درمورد جنسیتشان پاسخ خواهند داد. اما از آن فرد دوجنسه انتظار نداشته باشید که بتواند کاملاً توجیه‌تان کند. این وظیفه خودتان است که خودتان را مطلع کنید. همچنین، اگر فرد دوجنسه‌ای برای پاسخ دادن به سوالات شما راحت نبود، بیش از اندازه اصرار نکنید. و آخر اینکه سوالات درمورد اندام‌جنسی، جراحی کردن و اسم قبلی فقط در زمانی ضرورت پیدا می‌کنند که بخواهید به دنبال مراقبت‌های پزشکی برای او باشید، با او رابطه‌جنسی داشته یا برای اسناد قانونی نیاز به نام قبلی فرد داشته باشید.

۵. به نیاز فرد دوجنسه و به حریم‌شخصی او احترام بگذارید. بدون اجازه گرفتن از او زندگی او را برملا نکنید. اینکه به بقیه بگویید دوجنسه هستید، تصمیم بسیار سختی است. حرف زدن درمورد این مسئله آن‌ها بدون اجازه گرفتن از او خیانت به اعتماد آنهاست و می‌تواند به قیمت از دست رفتن رابطه شما با او تمام شود. همچنین، برحسب موقعیت، ممکن است آن‌ها را به خطر آسیب دیدن یا لطمه احساسی بیندازد. خودش به هر کسی که بخواهد، اگر فرد آمادگی‌اش را داشته باشد، می‌گوید. این توصیه برای آنهایی که تمام‌وقت با چنین کسانی زندگی می‌کنند یا به طور کامل تغییر جنسیت نداده‌اند بیشتر صدق می‌کند.

۶. تصور نکنید که می‌دانید تجربه فرد چه بوده است. راه‌های متفاوت دیگری هم برای بیان تفاوت جنسیتی وجود دارد. فکر اسیر شدن در بدن زن/مرد و اینکه همه دوجنسه‌ها به دنبال مصرف هورمون یا جراحی هستند، اشتباه است و ممکن است درمورد بعضی از آن‌ها صدق کند و درمورد بعضی نه. چیزی را باور کنید که خود فرد درمورد خودش به شما می‌گوید و بدون پیش‌داوری به حرف‌هایش گوش کنید. تئوری‌هایی که ممکن است یاد گرفته باشید را برایش بازگو نکنید یا تصور نکنید که تجربیات دوجنسه‌های دیگری که می‌شناختید یا شنیده بودید، شبیه به این فرد است. تصور نکنید که این افراد به این علت می‌خواهند تغییر جنسیت بدهند که در زندگی گذشته‌شان آسیب روحی دیده‌اند یا بعنوان راهی برای فرار از بدنشان می‌خواهند تغییرجنسیت بدهند.

۷. سعی کنید تفاوت بین هویت جنسیتی و جنسی را بفهمید. تصور نکنید که جنسیت آن‌ها با میل‌ جنسیشان در ارتباط است - این طور نیست. افراد دوجنسه ممکن است به جنس خود، به جنس مخالف یا به هر دو گرایش داشته باشند. سعی کنید‌‌ همان لفظی که خودشان استفاده می‌کنند را درمورد آن‌ها به کار ببرید.

۸. با آن‌ها یکجور رفتار کنید. بااینکه ممکن است توجه بیشتر شما را نسبت به خودشان دوست داشته باشند اما اگر این بیش از اندازه شود خوششان نخواهد آمد. بعد از اینکه آگاهی کافی پیدا کردید، مطمئن شوید که در توجه‌تان نسبت به آن فرد زیاده‌روی نمی‌کنید. افراد دوجنسه شخصیتی درست شبیه به وضعیت قبل خود دارند، با آن‌ها مثل بقیه آدم‌ها رفتار کنید.

۹. آنهایی که به‌تازگی جنسیت خود را متفاوت با آنچه که با آن به دنیا آمده‌اند معرفی می‌کنند، درگیر یک اتفاق بسیار بزرگ در زندگی خود هستند. صبر، درک و میل به حرف زدن درمورد مسائلی که این تغییر ایجاد خواهد کرد به آن‌ها در این زمان سخت کمک می‌کند. بهتر است سوالاتی از آن‌ها بپرسید که به آن‌ها این امکان را بدهد که به میل خودشان تاحدی که دوست دارند با شما درمیان بگذارند. سوالاتی مثل، �اوضاع چطور پیش می‌رود؟�، �به نظر می‌رسه استرس داری، دوست داری بگی چی شده؟�، �چطوری می‌تونم تو این دوران کمکت کنم؟�، �اگه چیزی باشه که بخوای درموردش باهام حرف بزنی، من سراپا گوشم�.

نکات
• بسیاری اعتقاد دارند که کلمه �دوجنسه� یک صفت و یک کلمه توصیفی است؛ نه یک اسم یا فعل. خیلی‌ها هم خلاف این را باور دارند. درست همانطور که به یک فرد پیر نمی‌گویید، �پیر�، درست نیست که به یک فرد دوجنسه هم بدون اضافه کردن کلمه �زن� یا �مرد� از لفظ �دوجنسه� خالی استفاده کنید. برای خیلی از دوجنسه‌ها این طور نام بردن تحقیرآمیز است.

• ممکن است بی‌ادبانه باشد که اسم واقعی یا اسم تولد این افراد را از آن‌ها سوال کنید، مگراینکه رابطه نزدیک و صمیمی با آن‌ها داشته باشید. آن‌ها اسمی که خودشان انتخاب کرده‌اند را اسم واقعی خودشان می‌دانند و دوست دارند شما هم همین طور فکر کنید.

• این مشکل در پزشکی اختلال هویت جنسی نامیده می‌شود اما استفاده از این اصطلاح موضوعی بحث‌انگیز است. برخی باور دارند که این مشکل با انکار جامعه برای پذیرفتن انواع جنسیت‌های موجود در طبیعت در ارتباط است. بسیار منتقدان دیگر، این اختلال را برای جامعه دوجنسه دردناک می‌دانند زیرا شدیداً به این معنی است که دوجنسه‌ها یک اختلال یا بیماری دارند. امروز، واژه‌ای که بهتر مورد قبول جامعه پزشکی و جامعه دوجنسه‌هاست، واژه بی‌قراری جنسی است.

• بعضی افراد دوجنسه با راحتی کامل به سوالات شما پاسخ می‌دهند ولی بعضی از آن‌ها این طور نیستند. اگر یک فرد دوجنسه میلی به پاسخگویی به سوالات شما نداشت، به او اصرار نکنید.

• سوال کردن درمورد اندام‌جنسی افراد دوجنسه یا نوع روابط‌جنسی آن‌ها اصلاً کار درستی نیست، همان طور که پرسیدن این سوالات از افراد عادی هم اشتباه و نادرست است.

• همه افراد دوجنسه جراحی تغییر جنسیت را انجام نمی‌دهند. تصور نکنید که کار درستی است که درمورد برنامه این افراد برای جراحی، درمان هورمونی یا از این قبیل سوال کنید. علاوه‌براین، تصور نکنید که فقط یک راه �درست� برای این تغییر وجود دارد و آن هم جراحی است.

• بعضی باور دارند که تنها راه �درمان� برای دوجنسه‌ها، درست کردن وضعیت ظاهری آنهاست (با جراحی یا استفاده از هورمون). این افراد اعتقاد دارند که بدن آن‌ها مشکل دارد نه فکرشان. شواهد پزشکی جدید تاثیر این درمان‌ها را تایید می‌کنند. بعضی باور دارند که انتظارات و محدودیت‌های جنسیتی جامعه برای زنان و مردان مسئله اصلی است و این جامعه است که باید بتواند انواع مختلف جنسیت‌ها را بپذیرد.

هشدار‌ها
• حتی اگر به هویت دوجنسه فردی اعتراض دارید، باید به آن فرد احترام بگذارید و هیچوقت عمدی آن‌ها را تحقیر نکنید. تحقیر کردن این افراد به سود هیچ کس نیست.

• هیچوقت به یک فرد دوجنسه نگویید که مردم آن‌ها را درک نکرده و دوست نخواهند داشت. این حرف بسیار آزاردهنده است، صحت نداشته و می‌تواند موجب جریحه‌دار شدن احساسات آن‌ها شود. بسیاری از این افراد مورد قبول جامعه قرار می‌گیرند و مردم دوستشان دارند.

• هیچوقت با گفتن یک دختر یا پسر �نرمال� یا �واقعی�، این افراد را با دیگران مقایسه نکنید. چیزی که باعث �واقعی� یا �نرمال� بودن یک دختر یا پسر می‌شود، طریقه تعریف آن‌ها از خودشان است، نه شیوه‌ای که دیگران بدن آن‌ها یا تجربیاتشان را طبقه‌بندی می‌کنند.

• درمورد اطلاق کلمه �انتخاب� به هویت جنسی این افراد بسیار دقت کنید. بی‌قراری جنسیتی در نفس کلمه و تعریف آن یک انتخاب نیست. بعضی افراد دوجنسه هویت خود را یک انتخاب عنوان می‌کنند و بعضی از آن‌ها این طور نیستند. راهی برای احترام گذاشتن به هویت جنسیتی این افراد پیدا کنید.
منبع : مجله دکتر سلام/سیمرغ


   برچسب‌ها: دوجنسه, دوجنسی, برخورد, اجتماعی
   
+ ۱۳۹۱/۱۱/۱۷

آنهایی که رانندگی تازه یاد گرفته اند را تازه دیده اید سفت و محکم به رل چسبیده اند،سرشان را به شیشه نزدیک می کنند و با دقت و وسواس عجیبی به جلو زل می زنند.به محض اینکه راننده کناری بوق می زند بلافاصله و بدون هیچ مکثی سریعأ به سمت دیگر فرار می کنند و وقتی مجبورند در موقعیت های سخت سریع واکنش نشان دهند در مقابل حجم بالای اطلاعاتی که باید پردازش کنند و به کار بگیرند قفل می کنند و وسط چهارراه ترمز می زنند و بقیه را به زحمت می اندازند.

هیچ کس حق ندارد با راننده در ماشین صحبت کند او همه ی حواسش را به تک تک اتفاقاتی که در جاده می افتد معطوف کرده است .این راننده ها معمولأ بعد از رانندگی از بس که به اعصاب و ذهن خود فشار آورده اند به ساعت ها استراحت نیاز دارندو هر وقت صحبت از رانندگی در جاده های پر پیچ و خم می شود مثل بچه ها وحشت می کنند و سعی می کنند در ساعات خلوت وارد جاده ها شوند.

همین راننده های مبتدی چند سال که می گذرد و به قولی حرفه ای می شوند بسیار آسوده و راحت موقع رانندگی به صندلی تکیه می دهند و بدون زل زدن به جلو نگاهشان را طوری تنظیم می کنند که هم زمان با دیدن جلو،روی آینه های بغل و آینه های جلو اشراف داشته باشند آنها واکنش شان بسیار سریع و به موقع است می توانند موقع رانندگی با بقیه صحبت کنند و حتی اگر مجبور باشند و با وجود این که منع قانونی دارد چای بنوشند و صحبت کنند.

جاده های پر پیچ و خم و جاده های خلوت برای آنها فرقی ندارد در شرایط بحرانی واکنش های درستی از آنها سر میزند.

اگر در زندگی تان با یک عالمه مشکل و درگیری روبه رو هستید شاید به خاطر آن است که با دقت و تمام توجه به این مشکلات چسبیده اید کمی کنار بروید و انرژی و دقت کمتری روی مشکلات صرف کنید آن موقع می بینید که چه قدر راحت مشکلات یکی پس از دیگری رفع می شوند.


   برچسب‌ها: سختی, زندگی, زندگی روزمره, مشکلات زندگی
   
+ ۱۳۹۱/۰۸/۰۳
]" href="http://farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/12-10/23/10242-36045.jpg" class="lightbox-processed">

اوایل سال جاری میلادی استیو کورونا، مدیرعامل سایت Twitpic حدوداً یک ماه را به دور از زندگی دیجیتالی به سر کرد حال او که از این حیات بدوی بازگشته است، ساعت و ابزارهای اندازه‌گیری زمان را نادیده گرفته و می‌کوشد تا طعم چنین حیاتی را به دیگران نیز بچشاند. بله زندگی بدون ساعت (چه معمولی و چه دیجیتالی) خود می‌تواند فصلی تازه در زندگی بشر امروزی را رقم بزند.

زمان، پدیده‌ای که به ساعات، دقایق، ثانیه‌ها و... تقسیم شده و این معیارهای نادیدنی زنجیری سترگ بر گرده بشر انداخته‌اند. جالب است که تمامی ما انسان‌ها این پدیده را باور کرده و بر وجود آن متفق‌القول شده‌ایم. از سویی دیگر، زمان توقفی ندارد و همیشه رو به جلو حرکت می‌نماید. و اگر حساب تمامی این روزها، سالها، دهه‌ها، سده‌ها و قرن‌ها را در ماشین حساب عمر بزنیم، در می‌یابیم که زمان، این غول بی‌شاخ و دم هیچ محدودیتی نداشته و تا بی‌نهایت گسترانیده شده است.

 
تنها معیاری از زمان که قابل باور است همانا این ضرب‌آهنگ ضربان‌های بی‌وقفه قلب آدمی است، که حتی اگر جهان سکوت اختیار کرده و خاموش شود، یا اگر تاریکی همه جا را تسخیر نماید و روپوش تیره‌رنگ خود را بگستراند، بازهم این شما هستید که می‌توانید در این برهوت تاریک بی‌صدا، نوای ضربه‌های قلب خویش را یک به یک برشمارید و آنها را حساب کنید. (پائول فورد، ده قاب زمان)
 
به درستی که کوچکترین واحدها را می‌توان در طول حیات خویش نادیده انگاشته و از آنها صرف‌نظر کرد، این در حالی است که همان مقادیر بی‌ارزش گاه آنچنان مهم و تنش آفرین می‌شوند که نمی‌توان حتی از یکی‌شان درگذشت. این پدیده همان است که ما بشر امروزی از آن در هراسیم و می‌کوشیم تا از آن بگریزیم، البته اگر بتوانیم!
 
من پیوندی ناگسستنی با زمان داشتم
ساعت مچی‌ام را از دست باز کردم و آن را در کثیف‌ترین سطل زباله‌ای که یافتم پرتاب کردم. من از تمامی دستگاه‌های شمارنده زمان که به الوان گوناگون در انواع و اقسام ابزارهای دور و بر همچون مایکروویو، اجاق فر، دستگاه پخش ویدئو و غیره وجود دارد نیز می‌گریختم. حتی ساعت کوچکی که در کناره سمت راست میز کار ویندوزم بود را نیست و نابود کرده‌ام. آه ای خداوندگار آسمانها و زمین، این گوشی آیفون نفرین شده را چه کنم؟ آیا چاره‌ای نبود جز اینکه ساعتی جهانی را به طور تصادفی بر آن تنظیم کردم تا علی‌رغم نشان‌دادن ساعتی مفهوم، تفسیر آن همیشه برایم گنگ و درک ناشدنی باشد!
 
بتاب ای آفتاب عالم‌تاب! حال زندگی است که صورت خوش خود را رونمایی می‌کند! عجیب بود که در کوتاه مدت تاثیر جادوانه این اقدام تحورانه افاقه کرد و پس از سپری کردن چند روزی در سردرگمی‌های ناپایان، آخرالامر نور از پس ابرهای سترگ و تیره‌ی آسمان سر بیرون آورد و زندگانیم را چونان بهشت معهود، شیرین و پرحلاوت نمود. حال قادر بودم تا تمامی روز را در پشت لپ‌تاپ کوچک دوست‌داشتنی به کدنویسی و بروز خلاقیت و نوآوری سپری کنم. دیگر فرقی نمی‌کرد که ساعت 11 صبح باشد یا 7 عصر، من نیز دیگر به این موضوع وقعی نمی‌گذاردم. حال می‌توانستم سرخوشانه وقتم را بر روی پروژه‌ای خاص صرف کرده و دیگر از صدای تیک تاک عقربه‌های ساعت نهراسم.
 
اندک اندک فراگرفتم تا ساعت طبیعت و تفسیر نور خورشید را درک کنم. فنی که همه ما به رایگان در وجود خود نهفته داریم. خارق‌العاده بود وقتی که با ساعت خدادای زمان را می‌سنجیدم، علی رغم فراغت بال از هراس همیشگی می‌توانستم نیازهای خود را به عنوان بشری مدرن رفع و رجوع کرده و از پس موانع زندگی کنونی برآیم. جالب اینکه حتی تغییر فصول نیز دیگر بر توانایی من اثری نداشت، من استادی تمام عیار شده بودم.
 
فصلی از سال بدین منوال بگذشت!
با این آزادی ذهنی که یافته بودم توانستم سه ماهی از سال را به سلامت و بدون مواجهه با مشکلی جدی سپری کنم. بدین ترتیب توان کافی برای نیل به آینده را کسب کرده و بیش از پیش به روزگار پیش روی امیدوار بودم. حال نگرانی‌های ذهنی کمتری فکر مرا به خود مشغول می‌ساخت و استرس همیشگی از زندگی‌ام رخت بربسته بود.
 
دیگر از گذر زمان باکی به دل راه نمی‌دادم. راستش را بخواهید، اگر این چند دقیقه‌های تنش‌زای همیشگی را در طول عمر خویش در نظر بگیرید، درخواهید یافت که دیگر تفاوت چندانی در کل برایمان نخواهند داشت. در واقع در گرد کردن زمان‌های هدر رفته، این چند دقیقه نیز لحاظ شده‌ و می‌توان از رهگذر این طیب‌خاطر به منافع و مزایای بسیاری دست پیدا کرد.
 
دیگر نگاهم برای ساعت پر نمی‌زد. مدتی است که این صدای ضربان قلبم است که سال و ماه و دقیقه و ثانیه را برایم محاسبه می‌کنند، و این ضربه‌های ناپایان تا پایان عمر تنها معیار من در این باره خواهد بود.
 
نگارنده اصلی مطلب کسی نیست جز استیو کورونا، مدیر عامل سایت Twitpic که کتابی با عنوان «ارزیابی برنامه‌های مبتنی بر PHP» را نیز منتشر کرده است.

کلمات کلیدی


   برچسب‌ها: زندگی, زمان, وقت
   
+ ۱۳۹۱/۰۷/۲۶
یکی از نکاتی که باید در زندگی مد نظر قرار گیرد این است که زن و شوهر اطلاعات دقیقی از وضعیت جسمی و روحی یکدیگر داشته تا بتوانند به درک متقابلی از یکدیگر برسند. هر چقدر دانش و اطلاعات زوجین گسترش یابد، این مسأله به راحتی میسر خواهد شد.

لذا باید خانواده های گرامی به این نکته توجه داشته باشند برای اینکه آرامش بیشتری در محیط خانه مستولی و حاکم باشد: باید به این اصول اساسی گردن نهاد تا بتوان به تحکیم نهاد خانواده کمک کرد. روابط سالم و صحیح زوجین زمانی میسر می شود که زوجین در امر مبادله ی اطلاعات و احساسات، مسایل خاصی را رعایت کنند.

  • در این بخش، به این مسایل اشاره می شود:

اصل اول: درک متقابل یا همدلی دوطرفه

یکی از رایج ترین اشتباهات ارتباطی که همه ما مرتکب آن می شویم این است که گمان می کنیم وقتی کسی را می شناسیم، هر برداشتی که از اعمال، رفتار و گفتار او داشته باشیم صحیح و درست است. در این مواقع بیشتر تصور می کنیم که می دانیم طرف مقابل چه می گوید و چه منظوری دارد، حال آنکه اغلب معنا و مقصود صحیح طرف مقابل را درک نکرده و دچار نتیجه گیری شتاب زده و قضاوت اشتباه شده ایم. این نتیجه گیریهای شتاب زده و قضاوت های اشتباه همان فرضیه های خانمان براندازی هستند که به راحتی مهر و عشق میان زن و شوهر را از بین می برند و سبب ایجاد سوءتفاهم و تنش های عاطفی می شوند. خوشبختانه یا متاسفانه باید گفت که ارتباط حقیقی و موثر جز با درک کردن دیگران و فهمیدن احساس آنها ممکن نیست و رسیدن به این حد خود نیازمند درک واقعیتهای دیگری است؛ واقعیت هایی همچون :

_ آنچه در ظاهر می بینیم همیشه با واقعیتها همخوانی ندارد.
_ رفتار، اعمال و گفتاری که از طرف مقابل می بینیم بیانگر همه وجوه واقعی احساس او نیستند و می بایست به دنبال احساسات واقعی او در پس رفتار، اعمال و گفتارش باشیم.
_ آنچه پرسیدنش برای ما ساده است ممکن است برای طرف مقابل بسیار دشوار باشد.
_ آنچه شنیدنش برای ما ساده است ممکن است برای طرف مقابل دردناک باشد.
_ آنچه ما گمان می کنیم برای طرف مقابل مفید است ممکن است به نفع او نباشد.
_ افراد به شیوه های مختلف احساسات خود را بروز می دهند.
_ هر آنچه ما فکر می کنیم صددرصد درست نیست و هر آنچه دیگران می گویند صددرصد نادرست نیست. داوری کردن و قضاوتهای منفی، به راحتی می توانند مناسبات و روابط زناشویی ما را مختل کنند و تا زمانی که ما نتوانیم قضاوتهای میان افراد را به رسمیت بشناسیم ادامه پیدا می کنند.

اصل دوم: درک صحیح تفاوتها و احترام به آنها

همه ما کم و بیش از متفاوت ظاهرشدن می ترسیم. شاید به این دلیل که نگرانیم مبادا مضحکه دیگران شویم و یا موجبات شکست و ناکامی خود را فراهم آوریم. در حالی که تفاوتها جادویی هستند و می توانند جذب کننده همه موهبتهایی باشند که خواهان آن هستیم. در روابط میان زن و مرد، تفاوتهای موجود میان این دو جنس در واقع مکمل آنان بوده و به هر کدام از طرفین این فرصت را می دهد که به تعادل و کمال برسند. به بیان ساده تر، از آنجا که هرکدام از ما گاهی جذب کسانی می شویم که به طور کامل با ما تفاوت دارند می توانیم نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کنیم و با کمک یکدیگر با مسایل خود کنار بیاییم. بعد دیگر جادوی تفاوت، تقویت عشق و روابط مهرانگیز میان زن و شوهر است؛ چراکه وقتی تفاوتها را می پذیریم کم کم متوجه اشتباهات و قضاوتهای ناعادلانه خود می شویم و رنجش کمتری از طرف مقابل به دل می گیریم و تنها در چنین حالتی است که عشق اصیل نمود پیدا می کند، در حالتی که ما طرف مقابلمان را با تمام تفاوتها و شباهتهایی که با ما دارد می پذیریم و دوست داریم.

اصل سوم: داوری نکردن

ما تنها وقتی می توانیم از شر داوری منفی و نادرست خلاص شویم که تفاوتهای میان خود و همسرمان را درک کنیم و احساسات، افکار و امیال خود را به طور صحیح و با موفقیت به طرف مقابل منتقل کنیم. داوری کردن و قضاوتهای منفی، به راحتی می توانند مناسبات و روابط زناشویی ما را مختل کنند و تا زمانی که ما نتوانیم قضاوتهای میان افراد را به رسمیت بشناسیم ادامه پیدا می کنند. در حقیقت ما باید دوست بداریم، بپذیریم، قدرشناسی کنیم و احترام بگذاریم تا بتوانیم داوری کردن را کنار بگذاریم و خود و دیگران را همان گونه که هستیم و هستند دوست بداریم. آنچه اهمیت دارد توجه به این نکته است که قضاوت منفی ما درباره دیگران نشان دهنده این است که ما از خودمان راضی نیستیم. چراکه اغلب داوری های منفی نشانه فرافکنی عقایدی است که در خفا درباره خود داریم و آنها را به دیگران تعمیم می دهیم.

اصل چهارم: قبول مسوولیت برابر برای حفظ یک رابطه

اگر ندانید که شما و همسرتان هر دو به یک اندازه در قبال یکدیگر مسئولید، ادامه رابطه تا حدودی غیرممکن می شود. همه ما گاه گاهی احساس می کنیم که مدام صحبت می کنیم، ایثار می کنیم، زحمت می کشیم و رسیدگی می کنیم اما در مقابل چیزی عایدمان نمی شود. این رویه قربانیهاست و نشانه آن است که به یک اندازه قبول مسوولیت نکرده و نمی کنیم. قربانیها احساس می کنند که توان تغییر دادن شرایط را ندارند. چنین افرادی نمی دانند و یا اعتقاد ندارند که می توانند روابط زناشویی خود را کنترل و اداره کنند و آن را تغییر دهند. آنها هرگز باور نمی کنند که اگر به شکل دیگری برخورد کرده بودند نتایج بهتری به دست می آوردند. قربانیها نمی خواهند بپذیرند که خود در چگونگی ایجاد مسایل پیش آمده، نقش داشته اند. نتیجه احساس قربانی بودن، احساس رنجش و سرزنش است و سرکوب کردن رنجش نه تنها موجب داروی منفی می شود بلکه یکی از زمینه های بالقوه به هم خوردن روابط عاطفی است.

اگر مردی با چوب بر سر زنش بکوبد و بر اثر این ضربه از سر زن خون جاری شود، مرد به راحتی مسوولیت کارش را می پذیرد. اما بیشتر مردان مسوولیت کم کاری خود در یک رابطه عاطفی را نمی پذیرند چون از چگونگی عملکرد خود بی اطلاعند. به همین دلیل شاید بتوان گفت مهم ترین وظیفه زن برای ایجاد مسوولیت برابر طرفین در یک رابطه این است که احساسات، عواطف و دلخوریهای خود را بدون پیش داوری و قضاوت و بی آنکه رنجشی به دل داشته باشد محترمانه با مرد در میان بگذارد و به جای سرکوب کردن رنجش و تجربه قربانی بودن، مرد را آگاه کند که کدام رفتار او باعث واکنش تند زنش شده است.

اصل پنجم: تمرین بخشش

ابراز مهر و عشق نیازمند هیچ کوشش فرساینده ای نیست و اگر ما برای محبت کردن و مهر ورزیدن به تلاش و کوشش بسیار نیاز داریم به این معناست که خود را فریفته ایم و رنجشی را در خود سرکوب کرده ایم. بنابراین ما در برابر ایجاد حس رنجش تنها دو راه پیش رو داریم: یا به راستی ببخشیم، یا اینکه به جای رنجیدن، مسوولیت خود را در قبال آنچه بر سر رابطه مان آمده است بپذیریم. باید واقع بین باشیم، همه ما قدرت آن را داریم که شرایط را تغییر دهیم. کافی است بدانیم و درک کنیم که چگونه با رفتار و گفتار خود واکنش های موردنظر را در رفتار طرف مقابل ایجاد کنیم.

اگر احساس قربانی بودن را کنار بگذاریم و از احساسات و رنجش های خود با طرف مقابل سخن بگوییم، اگر داوری نکنیم و هیچ کس جز خود را مقصر ردیف اول ندانیم و اگر بدانیم که این رفتار و گفتار و اعمال خود ماست که رفتار و گفتار و اعمال خود ماست که رفتار و گفتار و اعمال طرف مقابل ما را رقم می زند، اگر فراموش نکنیم که سرکوب کردن رنجشها و پاگذاشتن بر روی دلخوریها، خواسته یا ناخواسته تاثیر سوء خود را در طرف مقابل می گذارد و در یک چشم برهم زدن اساس رابطه ما را از بیخ و بن نابود می کند، می توانیم یک زندگی زناشویی موفق داشته باشیم.

  منبع : سیمرغ

   برچسب‌ها: زندگی, زناشویی, رابطه, اصول
   
+ ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
سال گذشته پزشکان به "جاناتان وودلیف" گفتند شانس پیدا کردن یک کلیه برای او به اندازه شانس برنده شدن در یک قرعه کشی بخت آزمایی است. اما چیزی که پزشکان از آن به عنوان "معجزه پزشکی" یاد میکردند توسط همسرش به حقیقت پیوست.

هدیه باورنکردنی این عروس عاشق به همسرش

این داماد جوان به بیماری "لوپوس" مبتلاست و متاسفانه کلیه هایش را از دست داده بود، ناگفته نماند سابقا مادرش به او یک کلیه اهدا کرده بود که بدنش این کلیه را پس زده بود و به همین دلیل پزشکان اصلا خوش بین نبودند که او قادر باشد کلیه دیگری بگیرد و این احتمال را خیلی کم برآورد کرده بودند.

این زوج مدت زمان زیادی با هم آشنا بودند و تصمیم گرفتند برای محکم شدن پیوندشان ازدواج کنند حتی بیماری سخت "جاناتان" نتوانست در مقابل این عشق حقیقی ایستادگی کند. کالین تصمیم گرفت یک کلیه به همسر آینده اش هدیه کند. او آزمایشها را انجام داد و وقتی به آنها اطلاع دادند میتواند عمل اهدا را انجام دهند بهترین روز زندگیشان بود به عقیده این زوج این معجزه عشق بود که آنها فرصت بیابند عمری را کنار هم بگذرانند.

جاناتان مدت 15 سال دیالیز میشد که واقعا سخت و طاقت فرساست.

مدتی بعد از انجام عمل پیوند و بهبودی این زوج عاشق آنها مراسم ازدواجشان را برپا کردند و حالا از زندگی زیبا و عاشقانه خود لذت میبرند.

  منبع : بیتوته

   برچسب‌ها: عشق, زندگی, مشترک, زوج عاشق
   
+ ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
در روابط عاشقانه، مثل سایر روابط، چیزهای کوچک و جزئی هستند که اهمیت دارند. همانطور که به زبان آوردن یک کلمه نادرست یا یک نگاه ناجور می تواند یک زوج را هفته ها به قهر بکشاند، رفتارهای جزئی و کم اهمیت هم باعث موفقیت و دوام یک رابطه می شوند. یک هدیه کوچک، یک تحسین غیر منتظره و یک لحظه تماس جسمی می تواند یک رابطه را مستحکم تر کند.

به اعتقاد روانشناسان، این ابراز علاقه ها و محبت ها خیلی بیشتر از گوش دادن فعال و اعتماد در رابطه اهمیت دارند. تحقیقات مختلف 10 رمز موفقیت شاد، راضی و خوشبخت نگه داشتن زوج ها را معرفی کرده است.

1 - به همسرتان بگویید دوستش دارید

با اینکه درست است که عمل کردن بهتر از حرف زدن است اما گاهی اوقات کلمات و حرف ها تاثیر به مراتب بیشتر نسبت به اعمال دارند. هر از گاهی احساساتتان را به صورت کلامی نشان دهید. یک "دوستت دارم" ساده می تواند احساسی عالی در همسرتان ایجاد کند و باعث می شود او احساس دوست داشته شدن و امنیت کند.

2 - کمی محبت نشان دهید

رفتارهایی که نشان دهنده صمیمیت جسمی است — گذاشتن دستتان پشت همسرتان، انداختن دستتان روی شانه هایش وقتی جلوی تلویزیون نشسته اید، گذاشتن دستتان روی پایش وقتی کنار هم نشسته اید، گرفتن دست هایش موقع راه رفتن — احساسی گرم و صمیمی به همسرتان منتقل می کند و عشق و محبت شما را به او می رساند.

3 - همسرتان را تحسین کنید

همیشه چیزهایی که در همسرتان دوست دارید را به او بگویید — چیزهایی که تحسین می کنید، چیزهایی که در شما ایجاد غرور می کند، توانایی ها و نقاط قدرت او. ایجاد یک رابطه عاشقانه فقط مربوط به پیوند درونی نیست، برای به دست آوردن چنین رابطه ای باید بتوانید او را تشویق و تحسین کنید و برای رشد و پیشرفت در جریان زندگی حمایتش کنید. به همسرتان کمک کنید از توانایی های خود در بالاترین حد استفاده کند.

4 - خود را تقسیم کنید

چیزهایی که دوست دارید و دوست ندارید، آرزوها و ترس ها، دستاوردها و اشتباهات یا هر چیز دیگر مربوط به خودتان را فقط برای خود نگه ندارید. اگر چیزی برایتان مهم است، آن را با همسرتان تقسیم کنید. از این مهمتر، این تقسیم کردن خودتان باید بیشتر از هر کس دیگر با همسرتان باشد. با اینکه لازم است در هر رابطه ای کمی فضای شخصی برای هر دو طرف وجود داشته باشد، اما همسرتان باید همیشه نزدیک ترین فرد به شما باشد.

5 - هر زمان همسرتان نیاز داشت، حضور داشته باشید

وقتی همسرتان با یک مشکل مهم در زندگی خود روبه رو می شود، مثل از دست دادن کار خود یا مرگ یکی از عزیزانش، مشخص است که باید چه بکنید. اما در اتفاقات جزئی زندگی هم خیلی مهم است که همیشه برای او حضور داشته باشد - مثل یک مشاجره کوچک در محل کار، یک اشتباه کاری و ... باید به حرف های او گوش دهید، با او درد و دل کنید و بتوانید آرامش را دوباره به همسرتان برگردانید.

6 - هدیه بدهید

از فرصت ها برای دادن هدایای مادی استفاده کنید. یک کتاب خوب، یک دسر خوشمزه، یک تکه طلا یا جواهر یا لباس، هر چیز کوچک یا بزرگی که به او نشان دهد به فکرش هستید. یک یادداشت عاشقانه برای او بگذارید یا یک پیامک عاشقانه بفرستید. این کارها به همسرتان نشان می دهد همیشه به یادش هستید و دوستش دارید.

7 - به نیازها و کمبودهای همسرتان با سخاوت جواب دهید

یکی از بزرگترین قاتلان روابط، انتظارات غیر منطقی است. شما با یک انسان ازدواج کرده اید نه یک ربات، انسانی که سرشار از اشتباه و نقص است. اینها خصوصیات او هستند نه اشکالات او. باید یاد بگیرید خصوصیات و ویژگی های همسرتان را بشناسید و تحسین کنید. باید او را همانطور که هست بپذیرید. از آنجا که ضعف های ما در مرکز عمیق ترین نا امنی های ماست، به هیچ عنوان سعی نکنید اشتباهات و اشکالات او را برجسته تر از آنچه که هست نشان دهید.

8 - "زمان تنهایی" را یکی از اولویت ها قرار دهید

هر چقدر هم هر دو شما زندگی های پرمشغله ای داشته باشید، حتماً حداقل یک یا شب در هفته را تنها با هم بگذرانید. تجربه های تازه با هم داشته باشید، از خاطراتتان برای هم بگویید و از بودن با هم لذت ببرید.

9 - هیچ چیز را دست کم نگیرید

هر روز بخاطر وجود همسرتان و هزاران خوشی که با خود به زندگی تان آورده است، قدردانی و شکرگزاری کنید. به خاطر داشته باشید که اگر در رابطه تان شاد و خوشبخت هستید، مطمئناً همسرتان روزی هزاران کار انجام می دهد که رابطه تان پابرجا بماند. هیچوقت این را دست کم نگیرید.

10 - به دنبال برابری باشید

حتماً از قانون طلایی رابطه پیروی کنید: با همسرتان همانطور رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود. کارها و مسئولیت ها را بین خودتان تقسیم کنید و انتظار چیزهای غیرمنطقی نداشته باشید که خودتان حاضر به دادن آنها نیستید.

  منبع : سیمرغ

   برچسب‌ها: خانواده, عاشق, عشق, زندگی
   
+ هما رادمنش ۱۳۹۱/۰۳/۱۱
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.

با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.

روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.

برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.

درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.

از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.

در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.

در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!

یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.

یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.

همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.

اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.

او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت.

شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.

جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.

سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.

با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلی‌ها را نجات دهید

 


   برچسب‌ها: دانستنی, ازدواج, زندگی, مشترک
   
+ ۱۳۹۱/۰۲/۱۶

مولوی، در «مثنوی» خود خبر داده است که خداوند، دیو ناامیدی را به مسلخ برده و گردن زده است. دلیل آن را نیز بی درنگ می گوید: «چون گناه و معصیت، طاعت شده است»(1)

اشاره او در این سخنان، به آیه هفتاد سوره فرقان است؛ آن جا که خداوند فرموده است: «کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار نیکو کند، خداوند، بدی های آنان را به نیکی ها مبدّل می کند». همچنین گوشه چشمی دارد به آیاتی از قرآن که انسان را از یأس، نهی کرده و امید را پیش روی او نهاده است؛ مانند:

ولا تایئَسُوا مِنْ رَوح اللَّهِ إنّهُ لا یَایْئَسُ مِنْ روحِ اللَّهِ الا القومُ الکافِروُن.(2)

و نومید مباشید از رحمت خدا؛ چه تنها کافران از رحمت خداوند، نا امیدند.

و حق - تعالی - وحی فرستاد به یعقوب(ع) که دانی که یوسف(ع) چندین سال، چرا از تو جدا کردم؟ از آن که گفتی: «ترسم که گرگ وی را بخورد». چرا از گرگ بترسیدی و به من امید نداشتی، و از غفلت برادرانِ وی، بیندیشیدی، و از حفظ من نیندیشیدی؟

و علی(ع) یکی را دید نومید از بسیاری گناه خویش، گفت: «نومید مشو که رحمت او از گناه تو عظیم تر است». و رسول یک روز گفت: «اگر شما آنچه من می دانم، بدانید، بسیار گریید و اندک خندید و به صحرا شوید و دست بر سینه می زنید و زاری می کنید». پس جبرئیل بیامد و گفت: خدای - تعالی - می گوید: «چرا بندگان مرا نومید می کنی از رحمت من؟». پس بیرون آمد و امیدهای نیکو داد از فضل خدای - تعالی - .

در خبر است که یکی از بنی اسرائیل، مردمان را از رحمت خدای - تعالی - نومید کردی و کار بر ایشان سخت گرفتی. روز قیامت، خدای - تعالی - با وی گوید که من امروز از رحمت خویشتن، تو را چنان نومید کنم که تو بندگان مرا از رحمتِ من، نومید کردی.

حقیقت امید

بدان که هر که در مستقبل (= آینده)، نیکو چشم دارد، این چشم داشتنِ وی را باشد که رجا گویند، و باشد که تمنّا گویند، و باشد که غرور و حماقت گویند. و ابلهان، این از یکدیگر باز ندانند و پندارند که این همه، امید است. و (حال آن که) نه چنان است؛ بلکه اگر کسی تخمی نیک طلب کند و در زمینِ نرم افکند و از خار و گیاه پاک بکند و به وقت آب، همی دهد و چشم دارد که محصول برگیرد و خدای - تعالی - صواعق(=آفات) دفع کند، این چشم داشتن را امید گویند. و اگر تخم پوسیده در زمین سخت افکند و از خار و گیاه، پاک نکند و یا آب ندهد، و (در آن حال، )محصول، چشم دارد، آن را غرور و حماقت گویند نه رجا. و اگر تخم نیک، در زمینِ پاک افکند و زمین از خار و گیاه پاک بکند و لیکن آب ندهد و چشم دارد که باران آید - جایی که باران آن جا عادت و معمول باشد - این را آرزو و تمنّا گویند. همچنین هر که تخم ایمان درست، در صحرای سینه می کارد و سینه از خار اخلاق بد، پاک می کند و بر مواظبت بر طاعت، درختِ ایمان را آب می دهد و چشم دارد از فضل خدای - تعالی - که آفت ها دور دارد و تا به وقت مرگ همچنین بماند و ایمان به سلامت ببرد، این را امید گویند... چنان که رسول(ص) گفت: «احمق آن بود که هرچه خواهد، می کند و رحمت، چشم دارد».

روایت کرده اند که کودکی را در یکی از جنگ ها، اسیر گرفته بودند و در مَن یزید (مزایده و حراج) نهاده، در روزی به غایت گرم. زنی را از خیمه، چشم بر آن کودک افتاد، شتابان دوید و اهل آن خیمه از پس وی می دویدند، تا کودک را بگرفت و به سینه خویش باز نهاد و گرما از او می راند. وی گفت: «این پسر من است». مردمان، چون آن بدیدند، بگریستند و دست از همه کار بداشتند از بزرگی شفقت او. پس رسول(ص) آن جا رسید و قصّه با وی بگفتند. او شاد شد از رحیمْ دلی و گریستنِ ایشان، و گفت: «عجب آمد شما را از شفقت و رحمت این زن بر پسر؟». گفتند: «آری یا رسول اللّه!». گفت: «خدای - تعالی - بر همگان، رحیم تر است که این زن بر پسر خویش». پس مسلمانان از آن جا پراکنده شدند بر حالِ شادی و سروری که مثل آن نبوده بود.(3)

عطار، در «منطق الطیر» گوید:

بی خودی می گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای!

رابعه (4)

آن جا مگر بنشسته بود

گفت: ای غافل! کی این در بسته بود(5)

و از ابیات مثنوی است که:

سایه حق بر سر بنده بود

عاقبت، جوینده یابنده بود

گفت پیغمبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

چون نشینی بر سر کوی کسی

عاقبت، بینی تو هم روی کسی

چون زچاهی می کَنی هر روز خاک

عاقبت، اندر رسی در آب پاک (6)

و هم از اوست:

انبیاء گفتند نومیدی بد است

فضل و رحمت های باری، بی حد است

از چنین محُسن نشاید ناامید

دست در فتراک این رحمت زنید

بعد نومیدی بسی امیدهاست

از پس ظلمت، دوصد خورشیدهاست (7)

باز از اوست:

سوی نومیدی مرو امیدهاست

سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست

نا امیدی ها به پیش او نهید

تا ز درد بی دوا، بیرون جهید (8)


   برچسب‌ها: زندگی, امیدواری, ناامیدی, خدا
   
+ ۱۳۹۱/۰۲/۰۳
درمان استئوپاتی چیست؟
اسئوپاتی یک سری دست کاری است که اعمال می‌شود تا جابه‌جایی برخی اعضا، اسکلت و ماهیچه هایی را که آمادگی سد کردن جریان خون و لنفاوی را دارند و ممکن است باعث بیماری شوند، اصلاح کند.

 

اصل استئوپاتی
مشخصه های استئوپاتی چیست؟

اصل استئوپاتی
دستگاه محرک بدن، شرط اصلی صحت و سلامتی است. تنظیم دوبارۀ ساختارهای بدن به لطف تکنیک هایی که کارکرد اعضای آن و توانایی خوددرمانیش را اصلاح می‌کنند، استئوپاتی است. بنابراین استئوپاتی می‌تواند از بروز برخی بیماری ها پیشگیری کند و برخی دیگر را درمان نماید.

مشخصه های استئوپاتی چیست؟
شناخته شده ترین نشانه های استئوپاتی تسکین دردها و مشکلات ماهیچه ای- اسکلتی است، خصوصاً دردهای پشت و کمر. آزمایش های کلینیکی، اثربخشی استئوپاتی را از اولین روزها پس از بروز علائم، اثبات کرده است. بیمارانی که تحت درمان استئوپاتی قرار گرفته اند، از داروهای ضد التهاب و ضد درد کمتری استفاده می‌کنند.
  با این حال، از آنجایی که تمام سیستم بدنی به یکدیگر وابسته اند، استئوپاتی به عنوان یک پیشگیرنده و یک درمان در مقابل بسیاری از بیماری ها مورد استفاده قرار می‌گیرد، حتی اگر شواهد قابل توجهی که اثربخشی این درمان بر روی آنها را اثبات کرده باشد، موجود نباشد.

درمان های دیگر استئوپاتی:
دردهای کمری
ورم مفاصل
پیچ خوردگی، کوفتگی، التهاب تاندون ها (کاهش ورم و درد).
سیاتیک و دیسک کمر.
فیبرومیالژیا (کاهش درد و بهبود کیفیت زندگی).
دردهای پس از جراحی.
دردهای گردنی.
و سندروم کانال مچ.

کمک به مشکلات مزمن:
ناتوانی محرک مغزی (بهبود کیفیت خواب و هماهنگی محرک در بین نوزادان).
مشکلات کارکرد روده ای (یبوست و...).
میگرن.
افسردگی (علائم در بین کسانی که تحت درمان ضد افسردگی قرار داشتند، کاهش یافت).
استرس، اضطراب، مشکلات خواب.
و فشار خون بالا.
 
تهیه و ترجمه : گروه سلامت سیمرغ

   برچسب‌ها: راه درمانا, استئوپاتی, سلامت, زندگی
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش