+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگر نباشم!

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان

که مرا به یاد تو آورد . . .

شعری که همیشه با تو بماند


*****


گاهی که باد می وزد

احساسم طعم شن می گیرد . . .

و در دلم اندوهی از جنس ِ خس و خار ، آشیانه می کند،

اما ، نمی گذارم کلاهم را باد ببرد !

هر چند که می دانم

این کلاه را تو بر سرم گذاشته ای !




این را بدان !

وقتی هم جنس باد می شوی

یک ناشناس به جای تو

می خواهد ساز قلبم را کوک کند

نمی دانم!

شايد آخر دنياست

اما مرا متهم به خیانت مکن !

باش تا نباشند !

هم باد را می گویم و هم ناشناس را !





همیشه وقتی عقربه ها به بن بست می رسند، می آیی!

ویا شاید وقتی خودت به بن بست می رسی . . .

ویا شاید وقتی در آن حوالی هوا خوب است

و باد نمی وزد !

می آیی و سر بر سینه ام می گذاری.

نه . . .

می آیی و کلاهم را محکمتر می کنی !

و راوی ِ شبانه های عاشقانه می شوی

من ، کتمان نمی کنم !

وقتی تو این چنین عاشقانه روایت می کنی

من نیز عریان ترین حرف هایم را در گوشَت زمزمه می کنم

اما ناگهان ، باز باد می وزد

و خس و خار بر آیینه ی دلم می نشیند!

اما ، تو خو دنیک می دانی

وقتی طعم خس و خار را می چشم

نمی دانم چرا

محرم ترين آشنای آن ناشناس می شوم !

او باز هم می خواهد ساز قلبم را کوک کند

مرا متهم به خیانت مکن . . .

آن ناشناس همیشه بعد از ویرانی ِ باد می آید !




می خواهم این را بدانی ،

رايحه ات تا زمانی در مشام ِخیالم خواهد پیچید

که سلیمان وار

فرمانروای ِ بادها باشی

تا بی اذن ِ تو نوزند

و من اما ، هنوز هم خيلي صبورم!!!

و باز هم ،

در پس ِ این دقیقه هایی که هر کدام یک سال نوری اند

منتظرت می مانم . . .

اما وای بر حال ِ تو !

و افسوس بر عشق ِتو !

اگر یک بار دیگر

و فقط یک بار دیگر

باد وحشی باز بوزد


***



این روزها

تمام شعر های جهان مرا به وجد می آورد

شعرهای تنهایی

شعرهای دلگیری

شعرهایی از شکست

این روزها فقط دلم شعر می خواهد

شعری که هر بار خواندنش خُردترم کند

تا نابودی

فقط به دنبال صدا می گردم

صدایی برای همراهی

صدایی برای تاکید تنهایی

فریاد مرا چرا کسی نمی شنود ؟!

صدای خرد شدنم را چرا کسی نمی شنود ؟

خدا پیر شدم کسی ندید

خدا ترسیدم کسی ندید

خدا تنها شدم

تنها . . .

کسی ندید

خدا مگر نمی گویند تو می شنوی

ببین چه سخت می گذرد اوقات تنهایی

خدا نمی دانم چرا نامه هایم را نمی خواند

خدا نمیدانم نمی خواند یا نمی فهمد

خدا دگر به نامه رسان اعتمادی نیست

نمیدانم شاید به قلب او وفایی نیست

همین روزها به جایی میروم

جایی به وسعت تمام تنهایی ام

جایی برای فریاد

خدای عزیزم دستانم را بگیر . . .


***



می خواستم

شعری برای جنگ بگویم

دیدم نمی شود

دیگر قلم زبان دلم نیست

گفتم :

باید زمین گذاشت قلمها را

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست

باید سلاح تیزتری برداشت

باید برای جنگ

از لوله ی تفنگ بخوانم

- با واوه ی فشنگ -

می خواستم

شعری برای جنگ بگویم

شعری برای شهر خودم - دزفول -

دیدم که لفظ ناخوش موشک را

باید به کار برد

اما

موشک ، زیبایی کلام مرا می کاست

گفتم که بیت ناقص شعرم

از خانه های شهر که بهتر نیست

بگذار شعر من هم

چون خانه های خاکی مَردم

خرد و خراب باشد و خون آلود

باید که شعر خاکی و خونین گفت

باید که شعر خشم بگویم

شعر فصیح فریاد

- هر چند ناتمام -

گفتم :

در شهر ما

دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست

اینجا وضعیت خطر گذرا نیست

آویر قرمز است که می نالد

تنها میان ساکت شبها

بر خواب ناتمام جسدها

خفاشهای وحشی دشمن

حتی ز نور روزنه بیزارند

باید تمام پنجره ها را

با پرده های کور بپوشانیم

اینجا دیوار هم

دیگر پناه پشت کسی نیست

کاین گور دیگری است که ایستاده است

در انتظار شب

دیگر ستارگان را حتی

هیچ اعتماد نیست

شاید ستاره ها

شبگردهای دشمن ما باشند

اینجا حتی

از انفجار ماه تعجب نمی کنند

اینجا تنها ستارگان

از برجهای فاصله می بینند

که شب

چه قدر موقع منفوری است

اما اگر ستاره زبان می داشت

چه شعرها که از بد شب می گفت

گویاتر از زبان من گنگ

آری

شب موقع بدی است

هر شب تمام ما

با چشم های زل زده می بینیم

عفریت مرگ را

کابوس آشنای شب کودکان شهر

هر شب لباس واقعه می پوشد

اینجا

هر شام خامشانه به خود گفته ایم :

شاید این شام

شام آخر ما باشد

اینجا

هر شام خامشانه به خود گفته ایم :

امشب در خانه های خاکی خواب آلود

جیغ کدام مادر بیدار است

که در گلو نیامده می خشکد ؟

اینجا

گاهی سر بریده ی مردی را

تنها باید ز بام دور بیاریم

تا در میان گور بخوابانایم

یا سنگ و خاک و آهن خونین را

وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم

در زیر خاک ِ گل شده می بینیم :

زن روی چرخ کوچک خیاطی

خاموش مانده است

اینجا سُپور هر صبح

خاکستر عزیز کسی را

همراه می برد

اینجا برای ماندن

حتی هوا کم است

اینجا خبر همیشه فراوان است

اخبار بارهای گل و سنگ

بر قلبهای کوچک

در گورهای تنگ

اما من از درون سینه خبر دارم

از خانه های خونین

از قصه ی عروسک خون آلود

از انفجار مغز سری کوچک

بر بالشی که مملو رویاهاست

- رویای کودکانه ی شیرین -

از آن شب سیاه

آن شب که در غبار

مردی به روی جوی خیابان خم بود

با چشم های سرخ و هراسان

دنبال دست دیگر خود می گشت

باور کنید

من با دو چشم مات خودم دیدم

که کودکی ز ترس خطر تند می دوید

اما سری نداشت

لختی دگر به روی زمین غلتید

و ساعتی دگر

مردی خمیده پشت و شتابان

سر را به ترک بند دوچرخه

سوی مزار کودک خود می برد

چیزی درون سینه ی او کم بود . . .

اما این شانه های گرد گرفته

چه ساده و صبور

وقت وقوع فاجعه می لرزند

اینان

هر چند بشکسته زانوان و کمرهاشان

استاده اند فاتح و نستوه

- بی هیچ خان و مان -

در گوششان کلام امام است

- فتوای استقامت و ایثار -

بر دوششان درفش قیام است

باری

این حرفهای داغ دلم را

دیوار هم توان شنیدن نداشته است

آیا تو را توان شنیدن هست ؟

دیوار !

دیوار سرد سنگی سیار !

آیا رواست مرده بمانی

در بند آنکه زنده بمانی ؟

نه !

باید گلوی مادر خود را

از بانگ رود رود بسوزانیم

تا بانگ رود رود نخشکیده است

باید سلاح تیز تری برداشت

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست. . .


***


عصیان عشق نابخشودنی ست بانو

وقتی به گمراهی قد می کشد

دنیا را آب می برد

و سیاستمداران را خواب

که تو را نشاید

و همین دلیل بغض کهنه ی من باشد

تا همیشه

تا روزگاری که آفتابش می تابد

و عشق سرکشی می کند

این شیوه اگر عالمگیر شود

مرا به دار می آویزند بانو

صفحه ای دیگر آغاز کن

تقویم دیروز به تاریخ قمری ست

و تو اهل بادیه نیستی

که من به راهت جام سفالینه بیاویزم

و کوزه به کوزه باده بنوشم . . .

دیار مرا نه دیری هست

و نه مغانه ای تا کشکول ببافم

دیوانی ساز کنم به سبک عراقی

و کوچه به کوچه به آواز بروم

امروزه روز عصیانی اگر که کند عشق

نابخشودنی ست بانو

کردار صنعتی دارد

و عاشق را به چهارراه استانبول می کشاند

به بیغوله های ویلائی که زنان خیابانی دارد

و پیاده روهای پر از ولگرد

( عاشق یا باید که معتاد شود

یا باید که سیگار بکشد

یا باید که تزریق کند

یا باید که ایدز بگیرد

و گاهی اگر که کم آورد دزدی کند . . . )

این شیوه ی روزگار من است

عصیانی که به گمراهی قد می کشد

و شهرت عاشق را عالمگیر می سازد

عاشقانه ای که بلوتوث می شود

وبلاگ به وبلاگ می چرخد

سر از دنیای گوگل در می آورد

و دست مایه ی سینماگران درپیت می گردد

برگه ای دیگر بانو

تا کلیشه ی رنگ و ریا نباشد

صفحه ای که به تاریخ شمسی بیاید

من اهل همین روزگارم

با یک خط موبایل

به شماره ۰۹۱۲۶۷۶ . . .

و حقوق ماهیانه ای ناچیز

تا قبض آب و برق و گاز و تلفن بدهم

و هزار کوفت و زهر مار دیگر که قرار بود مجانی بوده باشد

و نیز قدری واوه تا گاهی از عشق بسرایم

و با تو با زبان دلم راز بگویم

قدری متفاوت عاشقیت کن بانو

آنگونه که می پسندی نگرانت باشند

آنگونه که به دلت می نشیند

و جای سخاوت دارد

من اگر باشم و اگر نیست شوم

عصیان مکن

عصیان عشق نابخشودنی ست

و عاشق را با طناب فناوری سر می برند

عاشق را برچسب سیاسی می زنند

و پشت دلنوشته هایش شنود می گذارند

روزگار امروز آبرو را قی کرده است

و عشق را در آن گلخانه ای بار می آورند

با رمز و رازی از س ک س

که بیشتر بوی تعفن می دهد

دلت را صاف کن بانو

بگذار پرنده ، پرنده باشد

و درخت همان درخت همیشه

بگذار آفتاب بتابد

و شب خواب ستاره اش را به هم نریزد



* * *


دلم بدجوری گرفته است بانو

و چندی ست هوس سیگار کرده ام


***


در سرم اندوهی

در دلم شوری

بر لبم فریادی

در نگاهم عشقی

در کلامم شعری

در وجودم آتشی

بر لبانم موجی است پر فریاد

مانده ام تنها در حصار زندگی

آتش غم می کند روزگارم را سیاه

از سرایم می رود عشق و دعا

خانه ی من گشته است پر ماجرا

دل که در تسخیر توست ای خدا

از تو نتوانم گذشت ای الهه

آدمی را تو خود عقل و دل داده ای

من چه با شم جز تو ای نور خدا

لحظه ها می چرخند بر من پر شتاب

می نمایانند بر من گردش این روزگار

می سپارندم به دشت سرنوشت

در مسیر جاده های بی انتها

در سرابی از خاک سیاه

در خیال اندیشه های پر ماجرا

طرح شعری و تصویری از درد زمان

داستانی که باشد حاصلش مهر و صفا


***


بانو

هنوز سفره دلم را برایت باز نکرده بودم

که رفتی

بی سرو صدا و بی خبر

و بعد هرچه پروانه به دنبالت روانه کردم

حتی پشت سرت را هم نگاه نکردی

و حالا هر وقت نسیم

موهای مارا بهم می ریزد

می دانیم که حالت خوب است

تازه ترین تصویرم را برایت فرستادم

تا تو بدانی هنوز هم

در هوای تو نفس می کشم

و هنوز نمی دانم با تصویرم چه کردی

ای کاش هنوز هم

وقتی به یاد هم می افتادیم

می توانستیم لبخند بزنیم

وحالا رویای باتو بودن

تمام زندگیم را چنگ می زند

و تصویر چشمان تو

در تمام زندگیم موج می زند

نازنینم بخند تا تمام زندگیم بلرزد

و حالا در آخرین دم روزهای هفته

کار من دعا کردن به جان تمام نفس هائیست که باقی مانده

چقدر در آرزوی بودن با تو نفس بکشم

تو راضی می شوی برگردی ؟

تا کجای دنیا را به دنبالت با پاهای پیاده بروم

خوشحال می شوی ؟

تو بگو چقدر دیگر دعا بخوانم

صدایم به آسمان خواهد رسید؟

می خواهم بروم و دعا بخوانم

تو را به گلهای چادر نمازم

پیش از آنکه بنفشه ای بکارم برگرد


***



مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا

مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست

قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد

مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا

آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد

عرش خدا به لرزه درمی‌آید

و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند

تا زیباترین سمفونی ِ هستی را بشنوند: « لالایی مادر را »

هیچ سنگی به آن سنگینی نیست

که بتوان آن را در یک کفه‌ی ترازو نهاد

و در کفه‌ی دیگر آن ، وزن مهر و قدر و قیمت مادرانه را سنجید




پدر ، باران است و مادر ، خاک حاصلخیز !

و زندگی با وجود این دو موجود ِ همزاد است

که سبز ِ سبز و آبی ِ آبی ست




مادر ، عنوان عاشقانه‌ترین شعر خداست

شعری که مضمون آن جز عشق نیست

مادر ، همان عشقی‌‌ست که در هیأت آدمی بر خاک گام برمی‌دارد

مادر ، چیزی‌ست شبیه خودش

هیچ‌چیز شبیه مادر نیست

مادر ، فقط مادر است . . .




و امّا ، پدر:

پدر ، می‌بخشد بی‌دریغ و دوست‌می‌دارد بی‌چشمداشت

پدر ، کار می‌کند آن‌گونه که شمع می‌‌سوزد

او در تب و تاب ، خود را آب می‌کند

تا که گرما و روشنی به من و شما ببخشد

تنها خداست که به خلوت و تنهایی پدران راه دارد

تنها خداست که می‌داند پدران چه می‌کشند و چه‌ها در دل دارند

پدران حضوری سبکبال دارند ، به چشم نمی‌آیند

و آن‌گاه که دیگر نیستند ، جای‌شان چه‌قدر خالی‌ست . . .

جای خالی پدران را با هیچ‌چیز نمی‌توان پرکرد

پدر ، همان روحی‌ست که خداوند به کالبد خاکی زندگی دمیده است

زندگی اگر زنده است ، دلیل آن پدران‌اند

این ابر باران‌زای حضور پدران بر سر ِ زندگی

و سرزندگی‌تان هماره سایه‌گستر باد


پدر باران است ، مادر شعر عاشقانه خدا


***


خیابانی را یک طرفه می روم

که انتهایش ، بن بست عاشقانه ایست

خیال بد نکنی ،

این آسمان

هرگز جاسوسی مرا نمی کند

اما باید جایی هم برای ایستادن باشد

تا گل هایی را که به نام تو می خواندم

برایت پیدا کنم

تو می گویی :

"این افسانه سال هاست حرفی برای گفتن ندارد

باید به دنبال بهانه ی دیگری باشی"

و باز تا سر برگردانم

تو رفته ای

و من

جریمه ی غفلتم را می دهم

برای سیبی

که دیگر خاطره ای از آن ندارم



***
حالا که رفته ای

سر می گذارم بر شانه ی همه ی نیلوفرانی

که امسال بی تو گریسته اند

گریسته اند و بی تو نزیسته اند



حالا که رفته ای

بهانه ی خوبی است

برای باران

تا بیاید

کنار سفره بنیشیند

و بشقاب سوم را پر کند



حالا که رفته ای

گمان نمی کنم برگردد پرنده ای که فقط

از دست تو دانه بر می چیند و

در کلمات تو پرواز می کرد



حالا که رفته ای

هیچ راهی

مرا به جایی نمی برد

در حافظه ام می چرخم

همه کلید ها را گم کرده ام



حالا که رفته ای

شعری می نویسم

برای گل های مریم

شعری می نویسم

برای مرگ

شعری می نویسم

برای دیداری که اتفاق نمی افتد . . .!


***
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست



دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست



سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست



ای داد ، کس به داغ ِ دل ، باغ ِ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست



آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست



« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت

« آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست



فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست



تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست

***

برچسب:
اشعار عاشقانه-عاشقانه-متن عاشقانه-متن زیبا-عاشقانه-عاشق-متنون زیبا-متن عاشقانه-شعر عاشقانه-شعر عاشقانه زیبا-اشعار زیبا و رویایی-شعر قشنگ-عاشق-عاشقانه






   برچسب‌ها: عاشقانه ترین اشعار دنیا
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش