به خود پیچی، نگه داری به سختی!
ز کمبود دبلیو.سی است در شهــــر
"اگـــــــــــر دیدی جوانی بر درختی..."!
بلا دور از جنابت خواجــــه پیشی! شنیدم بعــــد از این بابا نمیشی!
گرفتند و شمــــــا را اختــه کردند دکان عـــــــاشقی را تخته کردند
چه پیش آمد تو را یکباره پیشی!؟ (چه می گویم چه پیشی و چه پیشی؟!)
تو بودی فتحعلی شاه و به ناچار شدی آغـــــــــــــا محمّدخان قاجار!
بمیـرم از برای آن سبیلــــــــــــت برای جسم و جـــــان زخم و زیلت
نشو غمگین فدای اخم و تخمت اگر اخته نمودندت به ... هر حال!!
لبت زین اختگـــــی پرخنده باشد که خود"پیش" آمدی فرخنده باشد
چرا نفرین و اینســــان گریه زاری دعایی کـــــــــن به جان شهرداری
همان بهتر در این عصـــــر گرانی مجـــرد باشی و تنهــــــــــا بمانی
چو شد از سر غم اهل و عیالت شوی فارغ ز غصّه، خوش به حالت
زمانی که شدی عاری ز مردی ز بند مشکلات آزاد گــــــــــــــــردی
غم نــــــــــــــان و معــاش خانواده توقّعهــــــــای یـــــــــــــــار پرافاده
ز عشق دلبری نـــاز و سه ساله(۱) اضافـــه کــــــــار در سطــــــــل زباله
"فدایت گردم" و آی لاو یــــو"ها ســـــــــــر دیوار ، انواع میــــــــوها!
برای حفـظ او بـــــــا صــــد فلاکت جدل بــا گربه هــــــــــای بی نزاکت
برای شـــــــام فرزندان بیمــــــار بسی سگدو زدن در کـــــــوی و بازار
اگــــــــــــر پایش بیفتد گاه دزدی (نه رسمی همچو ماها؛ روزمزدی!)
میان بچه هــــــــای تخس و پر رو به دام افتادن و خوردن ز هرســــــو!
فرود سنگ روی پـــــــــــــا و کله کتک خوردن ز قصـــــــــــــاب محله
مگر یابی ز جـــــــایی استخوانی سر سفـــــــــــــره گذاری تکّه نانی...
*
از آنســـــــو در غم مردی نزن زار که دنیــــــا گشته از این جنس بیزار
ز مردان بر نمی خیزد بخـــــــاری که افکندند مردی را به خــــــــــواری
زمانه پر ز نامردی است پیشی! که از مـــردی سبیلی ماند و ریشی
رها از آنچـــــه می دانیم و دانی برو لذت ببــــــــــــر از زندگــــــــانی!
------------------------------
(۱):در ادبیات گربه ها ، معادل معشوق چهارده ساله ی ماست!
سعید سلیمانپور (بوالفضول الشعرا)
از : محمد حاجي حسيني (۱)
"داني كـــه چيست دولت ، ديدار يــار ديدن"
يك چــــاي داغ لب سوز، با قند سركشيدن
عالي است با مكافات فوق ليسانس گشتن
وانگه سماق هــــــا را با دوستـــــان مكيدن
پز مي دهي كه بازار، از جنس هست لبريز
كـــو پول و كــــو درآمد، كــــــو قدرت خريدن
مــــا روز وشب به ناچار، شبكار و روز كاريم
امـــــا هميشه لنگيم بـــــــا اين همه دويدن
اي بخــت لامروّت، تــــــــو معـــرفـــت نداري
حدّ و حســــــــــــاب دارد خوابيدن و كپيدن!
روزي سه چــــار ساعت،ما و، صف اتوبوس
اما شمــــــا و هـــــــر روز ، در بنزها لميدن
تو كاهي اي درآمد! خرج است همچنان كوه
داري عجــــــب تخصص در كـــــــــار ورپريدن
وقتي كه نيست پارتي، قارداش نتيجه يوخدور-
در جستجـــــوي كاري هي گيوه ور كشيدن
پيش رئيس رفتن ســــــــودي جـــز اين ندارد
حـــــرف حســــــاب گفتن، پرت و پلا شنيدن
.........................................................................
(۱): استاد محمّد حاجي حسيني يكي از طنزپردازان و فكاهه نويسان صاحب نام روزگار ماست.استاد حاجی حسینی به سال ۱۳۰۸ در روستاي كن به دنيا آمد، از پانزده سالگي به سرودن شعر طنز و فكاهه پرداخت و در نشريات نامداري چون"توفيق،كاريكاتور، خورجين،گل آقاو..." قلم زد و شعر منتشر كرد.
استاد محمّد حاجي حسيني از سال ۱۳۵۲ وارد راديو شد و تقريبا با تمامي بخش هاي رايو همكاري تنگاتنگ داشته و دارد. از مشهورترين برنامه هايي كه ايشان در آن فعاليّت داشتند مي توان به "صبح جمعه باشما، عصر جمعه با راديو، راه شب" (و دهها برنامه ديگر) اشاره كرد.
این روزا عمر عاشقی دوروزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
كه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته روی میز من ، یه پوشه
كه اسم عشقهای بنده توشه
زری، پری،سكینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دولیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه ، گندمی و زاغی
بلوند و قهوهای و پركلاغی ...
هزار خانمند توی این لیست
با عدهای كه اسمشون یادم نیست!
گذشت دورهای كه ما یكی بود
خدا و عشق آدما یكی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
میرسه اینترنتی و ایمیلی!
شیرین میره میشینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارك بهجت آباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله كه هس ، نیازی به كمند نیست
تو كوچه ، غوغا میكنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یك زلیخا!
نگاه عاشقانه بیفروغه
اگر میگن: «عاشقتم» دروغه
تو كوچههای غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
كجا شد اون ظرافت و كرشمه
نگاه دزدكی كنار چشمه؟
كجا شد اون به شونه تكیه كردن
كنار جوب آب ، گریه كردن
دلای بیافاده یادش به خیر
دختركای ساده یادش به خیر
من از ركود عشق در خروشم
اگر دروغ میگم ، بزن تو گوشم
تو قلب هیشكی عشق بیریا نیست
حجب و حیا تو چشم آدما نیست
كشته دلبرند و ارتباطش
فقط برای برخی از نكاتش!
پرنده پر ، كلاغه پر ، صفا پر
صداقت از وجود آدما ، پر
دلا! قسم بخور ، اگر كه مردی
كه دیگه گرد عاشقی نگردی
ما توی صحبت رک و راستیم داداش
عشق اگه اینه ، ما نخواستیم داداش
الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم
الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري
الهي از سرت تا پات فلج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه
الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري
الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه
الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري؟
الهي شوهر ايدزي بگيري.... بفهمي که داري از ايدز ميميري
به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري
که شده رابطه مان ایمیلی
حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود دات کامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را ؟
برده به دات کام و دات ارگ تو را؟
بهرت ایمیل زدم بیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK كنسل كن
OFF كن كامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
خسته از Font و ز Format شده ام
دلخور از گردلی @ ( ات ) شده ام
کرد رپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سر آید قهرت...
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا آنهم از آن سرویس خوشگلها... و از این جور مشکلها !
مهدی استاد احمد
من از دلبستگيهاي تو با افسانه دانستم
كه بر ديدار همجنسان خود عاشقتر از مايي
نگاهت ميكنم اما تو غرق عكس هنگامه
صدايت ميكنم اما تو كلا محو سيمايي
جديدا آخر شبها پيامك ميزند مينا
هميشه وقت خوابيدن فقط در فكر رويايي...
همين پروانه خانم را به قدري دوستش داري
اگر لازم شود حتي برايش بچه ميزايي!
به جز شش دختر ِ خاله چهل دخترعمو داري
ولي از اين ملولي كه نداري دختر ِ دايي
به غير از اينهمه تازه دوتا معشوقه هم داري:
زنِ همسايه پاييني زنِ همسايه بالايي!
چو خواهي رفت مهماني شوي بدجور ماماني
فقط در جمع همجنسان سراپا را ميآرايي
كنار من كه ميآيي مهم عشق است و آرامش
وليكن پيش دخترها مهم تيپ است و گيرايي
از اين مجلس به آن مجلس همي در كوچ ميباشي(!)
ندارد اينقدَر جنبش به والله ايل قشقايي!
چرا اينقدر مينازي به همجنسان؟ نمي داني
براي دختران دختر ندارد هيچ كارايي...!
مهدی استاد احمد
.:: This Template By : web93.ir ::.