+ ۱۳۹۱/۰۸/۰۷
تحلیل دستخط هر فرد می تواند بیش از 100 خصوصیت از شخصیت او را برای ما معرفی کند
و ما می توانیم نکات مهمی را در مورد خصوصیات فرد و روابط شخصی و روابط شغلی وی دریابیم.

میخواهید به برخی از حقایقی که در دستخط شما نهفته، آگاهی یابید؟! ما در این مورد به شما کمک کرده ایم:

  • دستخط و نوع واکنش فرد در قبال مسایل مختلف زندگی

میزان شیب دستخط هرکس، نشان دهنده نوع واکنش عاطفی فرد در موقعیتهای عاطفی است. هر قدر دستخط شما به سمت راست یا چپ متمایل باشد ( شکل 1 و 2 )، واکنش شما در قبال مسایل زندگی، عاطفی تر است. یعنی: «شما تحت فرمان قلب خود هستید». و اگر دستخط شما حالت عمودی دارد (شکل3)، واکنش های شما بیشتر منطقی و عقلانی است. یعنی معمولاً براساس حقایق، اطلاعات و منطق، واکنش نشان می دهید و واکنش شما در قبال مسایل مختلف زندگی، کمتر جنبه احساسی دارد. یعنی: « شما تحت فرمان مغز خود هستید».

  • دستخط و شیوه تفکر

مردم به روشهای مختلفی می اندیشند. شما چطور!؟ … آیا درک بسیار سریعی دارید و قبل از آنکه توضیح گوینده راجع به مسئله ای به پایان برسد، منظور وی را به خوبی در می یابید و یا خیر، در این زمینه کندترید و باید با دقت بیشتری به مطالب توجه کنید و دیر به نتیجه گیری می پردازید؟

نحوه نوشتن حروف m و n بیانگر روش تفکر شماست ( در زبان فارسی، احتمالاً طرز نوشتن حروف دندانه دار مثل « س » و «ش » و غیره می تواند روش تفکر شخص را نشان دهد).

اگر شما حروف m و n را بصورت نوک تیز می نویسید که شبیه w و u می شود، شما فردی سریع الانتقال هستید که مسایل را خیلی زود درک می کند. اما اگر حروف m و n را به شکل قوس دار می نویسید ، شما فردی دقیقتر هستید ولی سرعت درک کمتری دارید.

  • دستخط و قدرت تجزیه و تحلیل فرد

اگر شما حروف m و n را بصورت خطوطی شکسته می نویسید ( شکل6)، بطوری که در بین دندانه ها، حرف v کوچکی ایجاد می شود، شما از قدرت تحلیل خوبی برخوردارید. اما اگر دندانه های حروف m و n را قوس دار می نویسید (مثل دستخط بچه های ابتدایی)، در زمینه تجزیه و تحلیل مسایل ضعیف هستید (شکل7).

  • دستخط و رک گویی شخص

اگر در زندگی شخصی رک گو و صریح هستید و برای طرح یک موضوع اصلاً طفره نمی روید و زیاد به مقدمه چینی نمی پردازید، شما معمولاً نخستین حرف از هرکلمه را از بالای خط تراز، نمی نویسید(شکل8). اما اگر نخستین حرف از هر کلمه را از روی خط تراز شروع می کنید (شکل9)، شما فردی هستید که در رفتار و گفتار خود حاشیه می روید و حرفتان را رک و صریح بیان نمی کنید. مثلاً ابتدا از وضعیت آب و هوا می گویید، بعد راجع به بازی فوتبال شب قبل صحبت می کنید و بعد شروع به گفتن حرف مورد نظرخود می نمایید.

- اکنون شما چه فکر می کنید!؟. . .

اکنون شما فکر می کنید، فردی که تحت فرمان مغز خویش است، مطالب را سریع درک می کند، تحلیل گر است و رک گو می باشد، با فردی که تحت فرمان قلب خویش است، مطالب را بطور آهسته تر و دقت و توجه بیشتری درک می کند، چندان تحلیل گر نیست و در گفتار و کردار خود، مستقیم به سر اصل مطلب نمی رود، آیا این دو نفر می توانند با هم دوست شوند، ازدواج کنند و سازگاری داشته باشند!؟ …

- ولی من فکر میکنم :

شناخت، درک، معتبر شمردن و احترام گذاشتن به تفاوتهای یکدیگر، می تواند مسیری طولانی به سمت سازگاری و توافق دو نفر باشد و تحلیل دستخط افراد، نه مانع سازگاری و به تفاهم رسیدن آنها باهم، بلکه کمکی در راه تشخیص و درک تفاوتهای آنان جهت سعی در به تفاهم رسیدن آنها باشد.

  منبع : جاویدان

   برچسب‌ها: دانستنی ها, خلق و خو, خط, شخصیت
   
+ ۱۳۹۱/۰۷/۱۷
ای که با آمدنت زیباترین لحظه های عمرم را رقم زدی. ای که با همدم شدنت واژه ها جلوه ی دیگری گرفت.

ای بهترین ارمغان زندگی با آمدنت به من آموختی زندگی با عشق گذر لحظه ها نیست بلکه عطر و بوی دیگریست.

فرزند نازنینم مرا رفتنیست و تو خواهی زیست.

من فرشته نبودم ولی تا آنجا که توانستم تلاش کردم تا انسان باشم و تو هم اینچنین باش...

اما تا به چرخش دورانم این آرزوها را در ذهنم برای تو خواهانم:

برایت از طلا تختی، و راهی رو به خوشبختی
برایت عمر نوحی را، وقار همچو کوهی را
برایت صبر ایوبی، حیات مملو از خوبی
برایت شاد بودن را، به دل آزاد بودن را
صداقت را
محبت را
شرافت را
برایت من دعا دارم
ز عشق تو صفا دارم...

همه ی فرشته های کوچولوی دنیا روز شما مبارک.

  برگرفته از کتاب سوته دلان 5 نوشته سیدعباس میرحسینی

   برچسب‌ها: دست نوشته, عکس, روز جهانی, کودک
   
+ ۱۳۹۱/۰۷/۰۹
کلافه ای، خسته ای. خستگی راه بی طاقتت کرده است؛ می خواهی بروی یک دل سیر بگیری بخوابی. عجب لذتی دارد این خواب وقت خستگی.

گردش اتوبوس اما نظرت را عوض می کند. اتوبوس می پیچد در خیابان امام رضا (علیه السلام) همه خیره میشوند به شیشه ی جلوی ماشین. دستت را آرام روی سینه می گذاری و می گویی:

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)

با خود میگویی دور از ادب است که زیارت را به تاخیر بیندازی به خاطر خستگی.

وارد صحن که می شوی خورشید را می بینی که کز کرده پشت گنبد. تو را نمی دانم اما من هروقت این صحنه را می بینم یاد این شعر می افتم:

شما هر آینه زیباترید از خورشید
به یک مشاهده دل می برید از خورشید

شما که ماه شب بی ستارگی منید
همیشه یک سر و گردن سرید از خورشید

سپیده دم که به دیدار صبح می آیید
چه آبروی بدی می برید از خورشید

عجب ابهتی دارد این حرم! عجب صفایی انگار وفتی وارد این حرم می شوی قلبت را می دهند دست فرشته ای تا عاشقش کند. شاید هم عاشق تر!

کفشدار پلاک کفشهایت را که می دهد می گوید: التماس دعا! می گویی محتاجیم و به یاد می آوری حاجت هایت را. و آن روزهایی را که خدا را التماس می کردی برای این زیارت. پلاک را بر می دار ی و روانه می شوی. چهار چوب در را میبوسی. چشم هایت را می گذاری روی در و می گویی: باذن الله و اذن رسوله …

احساس عجیبی داری گمان می کنی بیش از آنچه انتظار کشیده ای کسی انتظارت را کشیده است. هنوز ضریح را ندیده ای می دانی قدم بعدی را که برداری خورشیدی را می بینی که عالمتاب، زیبا، مهربان و آقا …

دمت را بر می داری. دستت را روی سینه می گذاری، نمی دانی چه بگویی احساس می کنی کسی به تو می گوید: سلام! چقدر مهربان است. لب باز میکنی: السلام علیک یا مولی الرئوف. مهربان است، مهربان!

سرت را پایین می گیری. شرمگینی و مشتاق. زبانت لال شده انگار آن همه حاجت و تمنا در این نگاه مهربان ذوب می شود هر قطره ای آب _ اما گرمتر _ از چشمانت جلایش میدهد.

ملتمسانه نگاهت را می چرخانی به اطراف. شاید کسی به یاریت بیاید. نگاهت را کتیبه سمت راست می دزدد. شعر رامیشناسی. همان شعر آشنای حافظ:

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای تو أم نیست هیچ دستاویز

میگویی:

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

بغضت می شکند. اشکهایت قبل از آنکه تصمیمی برایشان گرفته باشی جاریند. کوچکتر که بودی گاهی اینگونه گریه می کردی... اما حالاها کمتر. دستی را روی شانه ات احساس می کنی. چه دست مهربانی. دلت را می لرزاند این دستهای بر شانه. اما خانه آرامشت را نه! آرام می کند. فکر می کنی ای کاش همیشه دلت این گونه می لرزید؛ آرام...

باز جلو می روی. چه جسارتی کرده ای و چه قدر نزدیک شده ای! گمان می کنی اگر قدمی دیگر برداری می توانی در آغوش بگیریش. باز جسارت می کنی و یک قدم دیگر بر می داری. باز احساس می کنی فیض حضور را بیش از پیش. احساس می کنی سر تا پای وجودت را که گر گرفته از هرم حضور، احساس نمی کنی کسی را در آغوش گرفته باشی! احساس میکنی در آغوشت گرفته اند. گرم گرم!

خودت را می سپاری به این آغوش و سیر می گریی و با خود فکر می کنی اینجا چه قدر صاحبخانه ها مهربانند...

  منبع : تبیان زنجان

   برچسب‌ها: دست نوشته, دلنوشته, امام رضا, مشهد
   
+ ۱۳۹۱/۰۱/۱۰
عشق

دختر همسایه مان روسری آبی به سر می بندد.
چند روز پیش که از خانه بیرون می رفتم، پشت شیشه ی مات پنجره ی رو به کوچه شان، سایه ی آبی بزرگی دیدم که تکان می خورد.
دختر همسایه بود که سرش را به شیشه چسبانده بود و نگاهم می کرد.
به خانه که برگشتم، امتحان کردم و دیدم از پشت شیشه ی مات، نمی شود چیزی دید.
پنجره ی رو به کوچه ی اتاق من، شیشه ی مات ندارد.
دیروز دخترک را دم در دیدم. زیبا بود. ایستادم و خیره اش شدم. بی آنکه که نگاهم کند برگشت و در را محکم پشت سرش بست.
بعد از چند لحظه، باز هم، پشت شیشه ی مات، سایه ی آبی را دیدم.
امروز صبح، باز دخترک را دیدم، دم درشان. برایش دست تکان دادم. با غیظ نگاهم کرد، برگشت و در را محکم، پشت سرش بست. باز، بعد از چند لحظه، سایه ی آبی را دیدم که پشت شیشه ی مات پیدا شد و طرح نامشخص لب هایش را، که به شیشه چسبانده بود و برایم بوسه می فرستاد.
عاشقش شده ام...

....

برای پنجره ی رو به کوچه ی اتاقم، شیشه ی مات خریده ام.
چند ساعتی است که هر دو - من و او - از پشت شیشه های ماتمان، به سفیدی مات کوچه خیره شده ایم و هر دو با خود می گوییم: همین حالا، حتمن، او هم پشت شیشه ی ماتش ایستاده و من را نگاه می کند.

*********

تفاهم

مرد در اتاق بود و زن هم.
زن سرش را از پنجره بیرون برده در سکوت شب خیره بود و مرد، نشسته بود و روزنامه می خواند و هیچ یک، به آن چه می دید نمی اندیشید.
آسمان، ابری بود و سیاه. و ناگاه باران، نم نم بارید. بوی خاک جارو نشده ی حیاط در اتاق پیچید و اتاق را دلتنگی گرفت.
زن پنجره را بست. با شنیدن صدای پنجره، هر دو از آن چه همزمان حس کردند، مات ماندند: چه قدر از او متنفرم!
زن، با تمام وجود از مرد متنفر بود.
مرد با تمام وجود از زن متنفر بود.
اتاق ساکت بود. مرد روزنامه می خواند و زن، خیره ی قطره های باران نشسته بر شیشه بود؛ و هیچ یک به دیگری نگاه نکرد.
زن اندیشید: نکند فهمیده باشد که دوستش ندارم؟
مرد اندیشید: نکند فهمیده باشد که دوستش ندارم؟
زن، برگشت. مرد سر بلند کرد. زن لبخند زد و مرد، فهمید! و به دروغ گفت: عزیزم!
و به حقیقت ادامه داد: برو بخواب! دیر وقت است!
زن هم فهمید!... و به حقیقت گفت: خوابم نمی آید!
و به دروغ ادامه داد: مگر این که تو هم بیایی!
مرد برخاست...
لامپ را خاموش کرده بودند و در بیرون حتا باران هم نمی بارید.
در آغوش هم، مرد به آن چه در روزنامه خوانده بود می اندیشید، و زن، به آن چه در شب حیاط پیش از باران دیده بود...

  منبع : رمزآشوب

   برچسب‌ها: دست نوشته, عاشقانه, عشق, تفاهم
   
+ ۱۳۹۰/۰۲/۲۲
گاهی دلم می خواد خودم رو بغل کنم! ببرمش روی تخت بخوابونمش! لحاف رو بکشم روش!

دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم،

حتا براش لالایی بخونم،

وسط گریه هاش بگم: غصه نخور خودم جان!! درست می شه، درست می شه، اگر هم نشد به جهنم!

تموم می شه! بالاخره تموم می شه!!

وسط شعرهای عاشقونه ی چرند همیشه باید به اینم فکر کرد که شاید اونی که داره شعر می گه، قصه می گه، فقط می گه که گفته باشه! خودش رو در نظر می گیره نه تو رو …

باید یاد گرفت به حرف هیچ آدمی هیچ آدمی اعتماد نکرد و از یک سوراخ ده بار گزیده نشد …

این که همیشه باید منتظر باشی و الویت آدمای دیگه رو بر خودت ببینی همیشه همیشه ی همیشه توی این زندگی که کس دیگه جای تو تصمیم می گیره ادامه داره …

بعضی حرف ها فقط فقط برای نشنیدن …

بیا خودم جان غصه نخور …

بیا بغلت کنم ببرمت روی تخت …

بیا بیا …

غصه نخور …

  برچسب ها : 


   برچسب‌ها: دست نوشته, عشق, گفتگو, زندگی
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش