لذا باید خانواده های گرامی به این نکته توجه داشته باشند برای اینکه آرامش بیشتری در محیط خانه مستولی و حاکم باشد: باید به این اصول اساسی گردن نهاد تا بتوان به تحکیم نهاد خانواده کمک کرد. روابط سالم و صحیح زوجین زمانی میسر می شود که زوجین در امر مبادله ی اطلاعات و احساسات، مسایل خاصی را رعایت کنند.
اصل اول: درک متقابل یا همدلی دوطرفه
یکی از رایج ترین اشتباهات ارتباطی که همه ما مرتکب آن می شویم این است که گمان می کنیم وقتی کسی را می شناسیم، هر برداشتی که از اعمال، رفتار و گفتار او داشته باشیم صحیح و درست است. در این مواقع بیشتر تصور می کنیم که می دانیم طرف مقابل چه می گوید و چه منظوری دارد، حال آنکه اغلب معنا و مقصود صحیح طرف مقابل را درک نکرده و دچار نتیجه گیری شتاب زده و قضاوت اشتباه شده ایم. این نتیجه گیریهای شتاب زده و قضاوت های اشتباه همان فرضیه های خانمان براندازی هستند که به راحتی مهر و عشق میان زن و شوهر را از بین می برند و سبب ایجاد سوءتفاهم و تنش های عاطفی می شوند. خوشبختانه یا متاسفانه باید گفت که ارتباط حقیقی و موثر جز با درک کردن دیگران و فهمیدن احساس آنها ممکن نیست و رسیدن به این حد خود نیازمند درک واقعیتهای دیگری است؛ واقعیت هایی همچون :
_ آنچه در ظاهر می بینیم همیشه با واقعیتها همخوانی ندارد.
_
رفتار، اعمال و گفتاری که از طرف مقابل می بینیم بیانگر همه وجوه واقعی
احساس او نیستند و می بایست به دنبال احساسات واقعی او در پس رفتار، اعمال و
گفتارش باشیم.
_ آنچه پرسیدنش برای ما ساده است ممکن است برای طرف مقابل بسیار دشوار باشد.
_ آنچه شنیدنش برای ما ساده است ممکن است برای طرف مقابل دردناک باشد.
_ آنچه ما گمان می کنیم برای طرف مقابل مفید است ممکن است به نفع او نباشد.
_ افراد به شیوه های مختلف احساسات خود را بروز می دهند.
_
هر آنچه ما فکر می کنیم صددرصد درست نیست و هر آنچه دیگران می گویند
صددرصد نادرست نیست. داوری کردن و قضاوتهای منفی، به راحتی می توانند
مناسبات و روابط زناشویی ما را مختل کنند و تا زمانی که ما نتوانیم قضاوتهای میان افراد را به رسمیت بشناسیم ادامه پیدا می کنند.
اصل دوم: درک صحیح تفاوتها و احترام به آنها
همه ما کم و بیش از متفاوت ظاهرشدن می ترسیم. شاید به این دلیل که نگرانیم مبادا مضحکه دیگران شویم و یا موجبات شکست و ناکامی خود را فراهم آوریم. در حالی که تفاوتها جادویی هستند و می توانند جذب کننده همه موهبتهایی باشند که خواهان آن هستیم. در روابط میان زن و مرد، تفاوتهای موجود میان این دو جنس در واقع مکمل آنان بوده و به هر کدام از طرفین این فرصت را می دهد که به تعادل و کمال برسند. به بیان ساده تر، از آنجا که هرکدام از ما گاهی جذب کسانی می شویم که به طور کامل با ما تفاوت دارند می توانیم نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کنیم و با کمک یکدیگر با مسایل خود کنار بیاییم. بعد دیگر جادوی تفاوت، تقویت عشق و روابط مهرانگیز میان زن و شوهر است؛ چراکه وقتی تفاوتها را می پذیریم کم کم متوجه اشتباهات و قضاوتهای ناعادلانه خود می شویم و رنجش کمتری از طرف مقابل به دل می گیریم و تنها در چنین حالتی است که عشق اصیل نمود پیدا می کند، در حالتی که ما طرف مقابلمان را با تمام تفاوتها و شباهتهایی که با ما دارد می پذیریم و دوست داریم.
اصل سوم: داوری نکردن
ما تنها وقتی می توانیم از شر داوری منفی و نادرست خلاص شویم که تفاوتهای میان خود و همسرمان را درک کنیم و احساسات، افکار و امیال خود را به طور صحیح و با موفقیت به طرف مقابل منتقل کنیم. داوری کردن و قضاوتهای منفی، به راحتی می توانند مناسبات و روابط زناشویی ما را مختل کنند و تا زمانی که ما نتوانیم قضاوتهای میان افراد را به رسمیت بشناسیم ادامه پیدا می کنند. در حقیقت ما باید دوست بداریم، بپذیریم، قدرشناسی کنیم و احترام بگذاریم تا بتوانیم داوری کردن را کنار بگذاریم و خود و دیگران را همان گونه که هستیم و هستند دوست بداریم. آنچه اهمیت دارد توجه به این نکته است که قضاوت منفی ما درباره دیگران نشان دهنده این است که ما از خودمان راضی نیستیم. چراکه اغلب داوری های منفی نشانه فرافکنی عقایدی است که در خفا درباره خود داریم و آنها را به دیگران تعمیم می دهیم.
اصل چهارم: قبول مسوولیت برابر برای حفظ یک رابطه
اگر ندانید که شما و همسرتان هر دو به یک اندازه در قبال یکدیگر مسئولید، ادامه رابطه تا حدودی غیرممکن می شود. همه ما گاه گاهی احساس می کنیم که مدام صحبت می کنیم، ایثار می کنیم، زحمت می کشیم و رسیدگی می کنیم اما در مقابل چیزی عایدمان نمی شود. این رویه قربانیهاست و نشانه آن است که به یک اندازه قبول مسوولیت نکرده و نمی کنیم. قربانیها احساس می کنند که توان تغییر دادن شرایط را ندارند. چنین افرادی نمی دانند و یا اعتقاد ندارند که می توانند روابط زناشویی خود را کنترل و اداره کنند و آن را تغییر دهند. آنها هرگز باور نمی کنند که اگر به شکل دیگری برخورد کرده بودند نتایج بهتری به دست می آوردند. قربانیها نمی خواهند بپذیرند که خود در چگونگی ایجاد مسایل پیش آمده، نقش داشته اند. نتیجه احساس قربانی بودن، احساس رنجش و سرزنش است و سرکوب کردن رنجش نه تنها موجب داروی منفی می شود بلکه یکی از زمینه های بالقوه به هم خوردن روابط عاطفی است.
اگر مردی با چوب بر سر زنش بکوبد و بر اثر این ضربه از سر زن خون جاری شود، مرد به راحتی مسوولیت کارش را می پذیرد. اما بیشتر مردان مسوولیت کم کاری خود در یک رابطه عاطفی را نمی پذیرند چون از چگونگی عملکرد خود بی اطلاعند. به همین دلیل شاید بتوان گفت مهم ترین وظیفه زن برای ایجاد مسوولیت برابر طرفین در یک رابطه این است که احساسات، عواطف و دلخوریهای خود را بدون پیش داوری و قضاوت و بی آنکه رنجشی به دل داشته باشد محترمانه با مرد در میان بگذارد و به جای سرکوب کردن رنجش و تجربه قربانی بودن، مرد را آگاه کند که کدام رفتار او باعث واکنش تند زنش شده است.
اصل پنجم: تمرین بخشش
ابراز مهر و عشق نیازمند هیچ کوشش فرساینده ای نیست و اگر ما برای محبت کردن و مهر ورزیدن به تلاش و کوشش بسیار نیاز داریم به این معناست که خود را فریفته ایم و رنجشی را در خود سرکوب کرده ایم. بنابراین ما در برابر ایجاد حس رنجش تنها دو راه پیش رو داریم: یا به راستی ببخشیم، یا اینکه به جای رنجیدن، مسوولیت خود را در قبال آنچه بر سر رابطه مان آمده است بپذیریم. باید واقع بین باشیم، همه ما قدرت آن را داریم که شرایط را تغییر دهیم. کافی است بدانیم و درک کنیم که چگونه با رفتار و گفتار خود واکنش های موردنظر را در رفتار طرف مقابل ایجاد کنیم.
اگر احساس قربانی بودن را کنار بگذاریم و از احساسات و رنجش های خود با طرف مقابل سخن بگوییم، اگر داوری نکنیم و هیچ کس جز خود را مقصر ردیف اول ندانیم و اگر بدانیم که این رفتار و گفتار و اعمال خود ماست که رفتار و گفتار و اعمال خود ماست که رفتار و گفتار و اعمال طرف مقابل ما را رقم می زند، اگر فراموش نکنیم که سرکوب کردن رنجشها و پاگذاشتن بر روی دلخوریها، خواسته یا ناخواسته تاثیر سوء خود را در طرف مقابل می گذارد و در یک چشم برهم زدن اساس رابطه ما را از بیخ و بن نابود می کند، می توانیم یک زندگی زناشویی موفق داشته باشیم.
بر اساس نتایج پژوهش ها، 7 نشانه ناکامی در ازدواج را می توان این چنین برمشرد:
1 - دعواهایتان بیشتر و بدتر شده
در حقیقت در چنین وضعیتی ترجیح می دهید به جای حرف زدن با هم، از یکدیگر ایراد بگیرید. این ایرادگیری ها هم معمولا با نیت خوب انجام نمی شود و برای ناراحت کردن و رنجاندن طرف مقابل است. شما از روش سرزنش یکدیگر برای تخلیه ناراحتی هایتان استفاده می کنید.
متاسفانه بیشتر جر و بحث ها درباره موضوعات مشابهی است، هر روز بیشتر از یکدیگر انتقاد می کنید و با هم جنگ و دعوا دارید و دیگر در این دعواها انصاف را رعایت نمی کنید. البته جر و بحث کردن به خودی خود اشکالی ندارد و حتی زوج های موفق هم جر و بحث می کنند، اما حقیقت این است که زوج های موفق یاد گرفته اند چگونه «منصفانه» دعوا کنند. جر و بحث های آنها به توهین کردن نمی انجامد و تهاجمی نیست.
2 – احترام تان کمتر و بی احترامی هایتان بیشتر شده
در ازدواج های ناموفق، بی احترامی به یکدیگر مشاهده می شود. دلخوری و رنجش جای صبر و عشق را می گیرد. هرکدام از طرفین به راه خودش می رود تا مجبور نباشد در کنار دیگری حضور داشته باشد. متاسفانه در این حالت هنگامی که همسرتان حضور ندارد، شادتر از زمانی هستید که در کنارتان است و تفریح با همسر به خاطره ای دور تبدیل می شود. هنگامی که احترام و درک دوجانبه از بین می رود، ازدواج در مسیر پایان یافتن است. در این مورد شک نکنید.
3 – ارتباط تان کمتر و ضعیف تر شده
برقراری ارتباط میان زن و شوهر برای سلامت یک رابطه موفق اهمیت بسیاری دارد. در ازدواج های ناکام، برقراری ارتباط با یکدیگر کمتر و کمتر می شود وضعیت بدتر هنگامی خواهد بود که درباره مشکلاتتان با یکدیگر صحبت نکنید. به صراحت باید گفت طرفین در یک ازدواج ناموفق توانایی و اشتیاق حل مشکلاتشان را از دست می دهند.
آنها دیگر برای یکدیگر اهمیتی قائل نیستند. هنگامی که ارتباط میان زن و شوهر به چنین وضعیتی برسد، دیگر نمی توان امید چندانی برای ادامه زندگی مشترک داشت. هنگامی که افراد از ارتباط برقرار کردن با یکدیگر اجتناب می کنند، دیگر نه مشکلی حل می شود و نه شکافی را می توان پر کرد.
4 – صمیمیت زناشویی تان کمتر شده
صمیمیت در رابطه زناشویی در ازدواج ناموفق پایین است. با ادامه اختلافات، صمیمیت جنسی کمتر و کمتر می شود و زن و شوهر مانند کسانی می شوند که فقط با هم در یک خانه زندگی می کنند (همخانه)، اما هیچ کدام از صمیمیت های عاطفی زندگی مشترک بین آنها وجود ندارد.
البته تحقیقات 3 دهه گذشته نشان داده است گاهی تاکید بیش از حدی روی رابطه زناشویی به عنوان نشانه ازدواج موفق می شود در حالی که عناصر دیگری هم در این موفقیت نقش دارند که به همان اندازه رابطه زناشویی اهمیت دارند یا حتی از آن مهم تر هستند. اشتباه نکنید؛ «صمیمیت» چیزی بیش از یک رابطه زناشویی خوب است. صمیمیت ممکن است دست در دست هم راه رفتن، نوازش و به طور کلی ابراز احساسات برای یکدیگر باشد.
5 – مشاجره های مالی تان بیشتر شده
وقتی شما و همسرتان مدام درمورد موضوعات مالی جر و بحث می کنید، روشن است که ازدواجتان دچار مشکل شده است. بسیاری از اختلافات زناشویی، ریشه در موضوعات مالی دارند و وقتی وضعیت بدتر می شود که کشف کنید همسرتان درباره پول یا سایر موضوعات مالی به شما دروغ گفته است. وقتی زن و شوهر درباره صورتحساب ها، حساب های بانکی، مخارج و بدهی ها به یکدیگر دروغ بگویند، نشانه آشکاری از موفق نبودن ازدواج بروز کرده است.
تردیدی نیست که همه زوج ها در دوران ناپایداری اقتصادی، به زحمت می افتند و بیکاری، افزایش قیمت ها، نگرانی درباره حقوق بازنشستگی و پس اندازها و بالا رفتن اجاره و قیمت خانه فشار زیادی به آنها وارد می کند. اما به یک حقیقت باید توجه کنید؛ زوج های موفق این دوران فشار اقتصادی را از سر می گذرانند و به شکوفایی ادامه می دهند.
زوج هایی که رابطه مستحکمی دارند، راه هایی برای گذراندن موفق این بی ثباتی های اقتصادی، پیدا می کنند. زوج های ناموفق، یاد نگرفته اند با مشکلات اقتصادی کنار بیایند، زیرا اصلا نحوه برقرار کردن ارتباط درست با یکدیگر را نیاموخته اند. اگر همه صحبت هایتان درباره مسایل مالی شده، ازدواج تان به خطر افتاده است.
6 – اعتمادتان کمتر شده
اعتماد، اساس هر ازدواج موفقی است. در واقع هیچ چیز در یک رابطه موفق، مهم تر از اعتماد کردن نیست. اگر نتوانید به همسرتان اعتماد کنید، چه کسی برای اعتماد کردن باقی می ماند؟ اگر شما یا همسرتان به بی وفایی طرف مقابل فکر می کنید و طلاق گرفتن ذهنتان را اشغال می کند، مشکل در ازدواج شروع شده است. اگر میزان اعتماد دوجانبه به صفر برسد، دیگر امیدی برای تداوم زندگی مشترک وجود ندارد.
7 – مداخله های خانوادگی تان بیشتر شده
برای بستگان و نزدیکانتان (از فرزندان و پدر و مادرها و خواهر و برادرها گرفته تا اقوام دورتر) پادرمیانی کردن و واسطه شدن در مشاجره های شما مشکل و مشکل تر می شود. اعضای دو خانواده شروع به طرفداری می کنند و بردن و باختن در این جنگ به قانون روزمره تبدیل و مصاحله و آشتی به فراموشی سپرده می شود.
در این حالت هر یک از شما، سعی می کند دیگری را از اعضای خانواده و دوستانش جدا و منزوی کند و «تفرقه بینداز و حکومت کن» به شعار روزانه تان تبدیل خواهد شد. متاسفانه باید گفت چنین ازدواج های مشکل داری، باعث اختلاف و از بین رفتن تفاهم سایر اعضای خانواده هم می شوند. دشمنی خانوادگی نشانه یک ازدواج سالم نیست. شناختن نشانه های ابتدایی در معرض خطر بودن ازدواج و توجه دقیق به بروز این نشانه بسیار مهم است.
هنگامی که این نشانه ها بروز می کنند، باید اقدام های اساسی انجام دهید تا رابطه تان با همسرتان نجات یابد. ازدواج سالم و شاد از دستاوردهای بزرگ زندگی است. هرگز برای نجات ازدواج دیر نیست.
اکثر زوجها وقتی نگاهی به عقب میاندازند تایید میکنند که ماه عسل بهترین دوره در زندگی آنها بوده که رابطه جنسی خوبی برقرار کردهاند. در این دوره همه چیز ساده، دلنشین و رضایتبخش است اما بعد از آن چه…؟
مرحله اول: ماه عسل کاملا طبیعی است که
در این دوره از زندگی مشترک همه چیز در حد ایدهآل باشد. اشتیاق در هر دو
نفر وجود دارد و هیچ نوع مشکل نعوظی یا سردمزاجی در زوجها وجود ندارد.
البته لازم به ذکر است که در زندگی برخی زوجها این دوره اصلا وجود ندارد و
در نتیجه یک رابطه رضایتبخش و پایدار شکل نمیگیرد. ماه عسل جنسی دقیقا
مانند ماه عسل واقعی یک روز تمام میشود و پایان آن زمانی حساس و تاثیرگذار
در زندگی زوجین است.
در پایان این زمان زوجین ممکن است ۲ شکل رفتار را بروز دهند. ۱٫ برقراری ارتباط و ۲٫ تن دادن به زندگی
مرحله دوم:ارتباط زنانه مردانهوقتی زوجی رفتار دوم
یعنی تن دادن به زندگی را انتخاب میکنند، یعنی به یک عقیده رایج ولی
اشتباه به این معنا که با گذر زمان اشتیاق از بین میرود و زندگی روزمره
دشمن عشق است، اعتقاد دارند.
گروهی از زوجها نیز رفتار اول یعنی برقراری یک ارتباط صمیمی و ادامه رابطه
جنسی را انتخاب میکنند. شاید فکر کنید که به هر حال تمامی زوجها ارتباط
صمیمی و رابطه جنسی خود را ادامه میدهند، اما در واقع اینطور نیست.
برقراری این ارتباط بسیار سخت است و زوجی موفق میشود که رابطه جنسی از
حالت مردانه به زنانه تغییرشکل پیدا کند.
به عبارت سادهتر باید گفت ماه عسل نوعی رابطه جنسی مردانه است؛ پر از
اشتیاق، حرکت و میل. در نهایت ماه عسل شکل رابطه جنسی زنانه میشود. ارتباط
صمیمی یک رابطه جنسی زنانه، آرام احساسی، بدون هدفی خاص با نوازش و ارتباط بیشتر را پدید میآورد.
مرحله سوم: زندگی زناشویی معمولا زمان زیادی میخواهد تا زوجین در
فاز دوم موفق شده و وارد فاز شوند در صورتی که مردان بپذیرند که تسلیم
همسر خود شوند و به دنیای ناشناخته و جدید او پا بگذارند فاز سوم آغاز
میشود. یعنی یک زندگی زناشویی همراه با عشق. در این فاز لحظاتی آرام،
احساسی، با نوازش و به دنبال آن لحظاتی پرشور و با هیجان در انتظار همسران
است.
فراموش نکنیم هیچ رابطه جنسیای بهتر
از دیگری نیست. آنچه سبب جذاب شدن یک رابطه جنسی میشود، خلاقیت زن و مرد
است. فاز سوم از آنجا که همه زنانه و هم مردانه است، میتواند تا ابد ادامه
یابد و هرگز تمامی ندارد.
منبع:سلامت
.:: This Template By : web93.ir ::.