خونه مجردی ها در تهران برای همیشه تعطیل شد. از مقامات بخاطر این اقدامشون تشکر می کنیم. چون واقعا باعث صلب آرامش مردم میشدند. آرامش روحی و روانی
ایسنا: شهردار منطقه ۱۳ از پلمب ۹۲ باب خانه مجردی با حکم قضائی در محدوده بافت فرسوده ناحیه یک این منطقه خبر داد و گفت: این طرح در جهت اجرای طرح انضباط اجتماعی، کاهش معضلات و آسیبهای اجتماعی و کسب رضایت شهروندان اجرا شد.
مرتضی رحمان زاده افزود: شناسایی و پلمب ۹۲ باب منزل که پاتوق زباله گردها، معتادان، خرده فروشان مواد مخدر، سکونت تبعه غیرمجاز و محل نگهداری اموال مسروقه بود و موجب ایجاد ناهنجاریهای اجتماعی شده بود، با دستور مقام قضایی در محدوده خیابانهای اقبال و صفا واقع در ناحیه یک اجرا شد. این کار با همکاری دادستانی شرق تهران، شهرداری منطقه۱۳، نیروی انتظامی، بسیج ناحیه کمیل، آتشنشانی، شرکت برق، گاز و آب و فاضلاب صبح امروز (۱۲ دی ماه) صورت گرفت.
شهردار منطقه ۱۳ افزود: در این طرح با حضور کارشناسان شرکتهای برق، گاز و آب و فاضلاب تمامی انشعابات قطع شد تا در آینده حادثه انفجاری صورت نگیرد و از این بابت خطری اهالی محل را تهدید نکند.
به گزارش روابط عمومی منطقه 13 به گفته وی هر یک از این ساختمانهای پلمب شده به واحدهای کوچکی تقسیم شده بود، به گونهای که هر اتاق آن را به چند نفر اجاره داده بودند و هر کدام از اتاقها پاتوق فروشندگان موادمخدر و اموال مسروقه شده بود.
اقتصاد مهمترین عامل کاهش آمارهای ازدواج نیست اما در این سالها توانسته نقش خود را در کاهش تمایل جوانان به تشکیل خانواده پر رنگتر کند.
این روزها که قیمت طلا و سکه هر ساعت تغییر می کند نگرانی جوانان دم بخت نیز برای مهریه، کرایه خانه و هزینه زندگی بیشتر شده است.
به جز اضطراب و دلهره ای که در میان فروشندگان و خریداران سکه و ارز در حاشیه خیابان ها جاری است، دل جوانانی هم که قرار است همین روزها به خانه بخت روند با قیمت های جدید سکه و طلا بالا و پایین می شود. حلقه ای که این ساعت یک میلیون تومان است معلوم نیست پس از گردشی در بازار به یک میلیون و 300 هزار تومان تغییر نکند.
مهریه هایی که به ثانیه افزایش پیدا می کنند، دغدغه نان و ماست خانه که قیمتش مانند بورس هر روز با روز دیگری متفاوت است کابوسهای تازه جوانان برای تشکیل ازدواج است. هرچند برخی مشکلات اقتصادی را بهانه ای برای فرار از مسئولیت کرده اند اما در این سالها عوامل اقتصادی نقش پررنگ تری در ازدواج و طلاقها پیدا کرده است.
برخی پولدارها نیز از ازدواج فراری اند
اکبر محسنی فرد آسیب شناس اجتماعی با وجود آن که تاثیرات اجتماعی افزایش قیمتها را بر آمارهای ازدواج بی تاثیر نمی داند اما می گوید: اگر چه اقتصاد فاکتور مهمی است در بحث ازدواج است اما این که به تنهایی بتواند عاملی برای کاهش آمارهای ازدواج باشد تحلیلی درستی نیست. هستند کسانی که وضعیت اقتصادی مناسبی دارند اما حاضر نیستند تن به ازدواج دهند و آن را عاملی برای محدود کردن خود می دانند و دوست دارند با آسودگی خیال و بدون محدودیت زندگی خود را ادامه دهند.
پاداش 50 میلیونی هم نمی تواند در افزایش آمار ازدواج تاثیر گذار باشد
این آسیب شناس اضافه می کند: فرض کنید از فردا بگویند هر که ازدواج کند 50 میلیون پاداش می گیرد فکر می کنید چقدر در افزایش آمار ازدواج تاثیر داشته باشد، شاید مدتی سبب بالا رفتن آمارها شود اما این موضوع موقتی است و نشان می دهد فاکتور های دیگر نقش بیشتری در کاهش تمایل جوانان در ازدواج داشته باشند.
محسنی فرد اما عامل اقتصادی را در بروز انحرافات اجتماعی بسیار تاثیر گذار می داند و می گوید: مرد و زنی که از لحاظ اقتصادی توان پایینی دارند ممکن است دچار آسیبهای اجتماعی زیادی شوند. به طور مثال خانومی برای کسب زندگی بهتر تن به ازدواج با مردی دهد که تناسبی با او ندارد.
تاثیر بیشتر اقتصاد بر زندگی مرکز نشینان
این جامعه شناس میزان تاثیر عامل اقتصادی را با طبقه اجتماعی و سطح انتظارات در ارتباط می داند و می گوید: سطح توقعات از زندگی سبب می شود عامل اقتصادی در تشکیل خانواده و دوام آن تاثیر بگذارد. هر چه از زندگی شهری دورتر باشیم این عامل اقتصادی نقش کم رنگ تری دارد. به همین دلیل است که در روستاها ازدواج بیشتر است و هر چه به مراکز استان ها برسیم کم تر. در برخی شهرستانها و روستاها دختر 16 ،17 ساله ازدواج می کند اما کم تر در شهرها به خصوص شهرهای بزرگ در چنین سنی دختران یا پسران ازدواج می کنند.
پر رنگ شدن نقش اقتصاد در آمارهای ازدواج
اما محسنی فرد نیز منکر پر رنگتر شدن نقش اقتصادی در سالهای اخیر نمی شود و میگوید: جنس مطالعات اجتماعی به این صورت است که نمی توان تنها به مطالعات گذشته تکیه کرد و هر پنج سال به دلیل پویایی این عمل فاکتورهایی در ایجاد یک پدیده اجتماعی پررنگ ترو یا کم رنگتر می شوند. نقش اقتصاد نسبت به 10 سال گذشته در خانواده ها پر رنگتر شده است، کسب درآمد به هر روشی در خانواده ها "اخلاق" شده است اما حالا بیشتر مسائل به دید اقتصادی دیده می شود.
بحران ازدواج در راه است
در حالی که محسنی فرد با احتیاط از تاثیر نقش اقتصاد بر کاهش آمارهای ازدواج سخن میگوید و دلیل آن را آمارهای ثبت شده در این خصوص می داند، امان الله قرایی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه صریحا اعلام می کند: افزایش قیمت سکه و طلا کاهش چشمگیر ازدواج را در پی دارد و به زودی با بحران ازدواج روبرو می شویم.
او با اشاره به تغییرات قیمت طلا و سکه در چند ماه اخیر گفت: این تغییرات سبب کاهش ازدواج و افزایش طلاق در خانواده ها می شود. به جز افزایش مهریه ها هزینه برگزاری یک مراسم ساده عروسی نیز به حدی افزایش پیدا کرده است که بسیاری از خانواده ها امکان تامین آن را ندارند و دختران ترجیح می دهند که به جای سختی زندگی متاهلی در خانه بماند و پسران نیز بیش از گذشته از تشکیل خانواده فراری شده اند.
قرایی مقدم اضافه می کند: سکه یک میلیونی سبب کاهش ازدواج های رسمی و افزایش ازدواجهای موقت می شود که درآینده بحرانهای خانوادگی بیشماری را برای جامعه ایجاد می کند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه کاهش ازدواج سبب افزایش آمارهای تجاوز و دزدی می شود ادامه می دهد: ذهنیت مادی گرایی سبب شده است که اولویت های ما برای ازدواج پل و خانه مهریه های بالا باشد، در جامعه ای که پول حرف اول را می زند مسلما گرانی طلا و سکه زندگیها را نا بسامان می کند.
قرایی مقدم با اشاره به این که بر خلاف تصور گرانی سکه سبب افزایش آمار طلاق در جامعه میشود می گوید: این افزایش سبب ایجاد حسن ناامنی در میان مردان شده و ناسازگاری را در زنان شوهردار بیشتر می کند.
افزایش قیمت سکه دلمشغولی مردانی که قصد ازدواج دارند
علی اصغر کیهان نیا روانشناس و مشاور خانواده اما از زاویه ای دیگر به این موضوع نگاه میکند و می گوید: افزایش قیمت سکه و تاکید خانواده ها بر مهریه های بالا سبب گرایش مردان به ازدواجهای موقت می شود. به دلیل افزایش نرخ سکه مهریه های دختران که بیشتر بر اساس سکه مشخص میشود نیز ناخواسته افزایش پیدا کره است و در نتیجه مردان که تمایل چندانی نیز به ازدواج نداشته اند از ازدواج منصرف می شوند.
وی ادامه می دهد متاسفانه در میان خانواده های متوسط مهریه های 500 تا 700 سکه ای رسم است در میان خانواده های متدین و فرو دست زیر 200 سکه به عنوان مهریه تعیین می شود که در حال حاضر معادل ریالی آن چند برابر ماه گذشته شده است.
این مشاوره خانواده معتقد است: افزایش قیمت سکه دلمشغولی مردانی که قصد ازدواج داشته را بالا برده و بهانه ای مناسب برای مردانی شده است که تمایل چندانی هم به ازدواج نداشتند.
ازدواج موقت چاره آمارهای پایین نیست
اما برخی از تصمیم گیران برای چاره عدم توان ازدواج جوانان، پیشنهاد ترویج ازدواج موقت را میدهد اما محسنی فرد به شدت با این نوع پیشنهادات مخالف است و میگوید: از نگاه یک جامعه شناس می گویم ترویج ازدواج موقت نه تنها به اخلاقیات جامعه کمک نمی کند بلکه نظام خانواده را در کشور دچار فروپاشی می کند.
او ادامه می دهد: بررسیها هم نشان می دهد بیشتر مردانی که ازدواج موقت می کنند متاهل هستند و در این میان تنها زنان به شکل یک کالای مصرفی قربانی می شوند.
این آسیب شناس معتقد است ازدواج موقت هدف اصلی تشکیل خانواده را که رسیدن به آرامش است برآورده نکرده و در زنان انگیزه های اقتصادی و در مردان لذت جویی سبب بر قراری چنین رابطه ای می شود.
عددها ساعت به ساعت بالا و پایین می شود. عده ای شماره صفرهای حساب بانکی شان بیشتر می شود و عده ای دیگر سفره هایشان خالی تر از همیشه. همه چشم دوخته اند به عددهایی که پشت ویترین تغییر می کند. این عددها هستند که از قیمت نان گرفته تا هزینه های شب عروسی را مشخص می کنند ...
با یکدیگر عهد بسته اید که نسبت به هم صادق باشید و
مراقب یکدیگر باشید. اما متاسفانه برخی از ازدواجها به دلیل اینکه یکی یا
هر دو طرف تصمیم می گیرند به هم دروغ بگویند به انتها می رسند و یا به ورطه
نابودی می افتد.
واضح است که بدترین نوع تزلزل در اعتماد زمانی رخ می دهد که یکی از زوجین نسبت به دیگری مرتکب بی وفایی (خیانت)
شود. این نوع دروغ کاملا ریشه اعتماد و عشق در یک ازدواج را می خشکاند و
باعث می شود طرف مقابل احساس بسیار بد، عذاب آور، تلخ و وحشتناک مورد خیانت
واقع شدن را تجربه کند.
البته باز هم انواع مختلفی از نیرنگ و فریب وجود دارد که می تواند زندگی زناشویی را تا مرز از هم پاشیدگی پیش ببرد مانند زن یا شوهری که درباره مسایل مالی به یکدیگر دروغ می گویند، و یا مردی که هیچگاه دوست ندارد به همسرش بگوید کجا می رود یا می آید و ... همه نمونه هایی از آسیبهای جدی ازدواج و زندگی مشترک هستند. همچنین یکی دیگر از موضوعات مهم عدم صداقت در زندگی زناشویی، اعتیاد مرد به یک داروی خاص یا مواد مخدر است که عمدتا هیچکس از آن اطلاعی ندارد ولی زمانی که این موضوع برای زن برملا شود باعث پیدایش حس خیانت و عصبانیت مفرط می گردد.
همچنین دروغ گفتن در مورد بی ارزش ترین چیزها می تواند به پیدایش یک بی اعتمادی کلی نسبت به همسر شود.
حال ادامه بحث ما در مورد زندگی زوجینی است که به هر یک از اشکال عنوان شده، با عدم صداقت یا همان خیانت همسرشان مواجه شده اند. لذا اگر فهمیدید که ازدواج تان از چنین مشکلاتی رنج می برد نکات زیر را در نظر بگیرید تا موفق به ایجاد اعتماد مجدد به همسرتان شوید:
1 - اگر همسرتان سبب از بین رفتن اعتماد شما شده است و یا اگر شما چنین کاری را در حق او کرده اید دو مساله وجود دارد که باید برای شما اتفاق بیفتد تا مجددا به هم اعتماد کنید. هر کدام از شما دو نفر محتاج عشق و تفاهم هستید و اگر نسبت به همسرتان احساس خشم می کنید لازم است از این عصبانیت دست بکشید و الا قادر به ایجاد اعتماد مجدد نخواهید بود. عصبانیت های طولانی مدت سبب می گردد که به این راحتی پذیرای عذرخواهی و گذشت نباشید و این در حالی است که عذرخواهی اولین چیزی است که برای ایجاد اعتماد مجدد باید محقق شود. صادقانه عذرخواهی کنید و سعی کنید با کمال صداقت به گناه خود اعتراف کنید و اگر شما کسی هستید که باید عذرخواهی را بپذیرد اینکار را صادقانه و صمیمانه انجام دهید. سپس درباره آنچه حس می کنید و اینکه کاهش حس اعتماد چه اثری بر شما داشته با هم حرف بزنید. نسبت به همسرتان صادق و بی غل و غش و مودب باشید وقتی که همسرتان تصمیم می گیرد درباره احساساتش با شما حرف بزند باید خیلی مراقب باشید که او را نرنجانید.
2 - هر چند تعهدی شکسته شده اما اعتماد مجدد زمانی دوباره حاصل می شود که شما باز هم نسبت به یکدیگر متعهد شوید و از آن مراقبت کنید. متعهد شوید که صادق و بی ریا باشید و بیشتر با هم تعامل برقرار کنید. وقتی تعهد پایه ریزی می شود تنها راه ایجاد مجدد اعتماد حذف کردن اشتباه گذشته است. ممکن است در یک لحظه آن مشکل قدیمی فراموش شود اما تنها یک ارتباط جدید که بر اساس اعتماد پی ریزی شده است می تواند خود را حفظ کند.
3 - در برخورد با این فرآیند صبور باشید. شما چه بخواهید و چه نخواهید اعتمادتان به سرعت به جایگاه اول باز نمی گردد. این مساله نسبی است زیرا فرض شده که یک شوهر قابل اعتمادترین دوست زن است. ولی اگر شما نسبت به اعتماد همسرتان مرتکب خیانت شده اید لازم است بفهمید چه موقع او نسبت به شما احساس خشم می کند. ابتدا انتظار یک پاسخ شدید نسبت به بی وفایی خود را داشته باشید و به تمام چیزها و کارهایی که به اشتباه انجام داده اید اقرار کنید و آنها را بپذیرید. هر گونه ریاکاری و عدم صداقت در این مورد نهایتا فاش خواهد شد و به مشکلات بیشتر و بدتری ختم خواهد شد.
اگر خواهان یک رابطه قوی و محکم بر پایه اعتماد هستید، لازم است اکنون نسبت به آنچه در گذشته انجام داده اید کاملا صادق باشید.
هر چند شکستن و از بین بردن اعتماد همسر می تواند شکل رابطه زن و شوهر را تا مدتهای طولانی تحت تاثیر خود قرار دهد اما نسبت به آنچه از روی اشتباه مرتکب شده اید صادق باشید. اگر نسبت به بی وفایی و ریاکاری خود احساس گناه می کنید همان کسی باشید که به همسرتان درباره آنچه انجام داده اید خبر می دهد. در غیر این صورت به طور مستقل مطلع خواهد شد و احساس خیانت بیشتری خواهد کرد.
با کمی صبوری و پشتکار بیشتر می توانید مجددا روابط دوستانه و عاشقانه ای را که در ابتدای ازدواج دارا هستید احیا کنید.
|
بیت الله الحرام در شهر مکه قرار دارد و در تاریخ، مورد احترام همگان بوده است. بنا بر آیاتی از قرآن و روایات معصومان علیهم السلام خانه کعبه نخستین و مقدس ترین بنا و اولین مسجدی است که بر روی زمین ساخته شده است.
در احادیث آمده است که در آغاز آفرینش سراسر زمین را آب فرا گرفته بود و نخستین خشکی که آفریده شد زمین زیر کعبه بود که خشکی های دیگر از آن گسترده گشت. بر اساس روایات اسلامی، کعبه را ابتدا حضرت آدم ساخت و سپس حضرت ابراهیم علیه السلام به کمک پسرش اسماعیل علیه السلام تعمیر و بازسازی کرد. کعبه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قبل از بعثت، به دست قریش و با همکاری رسول خدا، بر اساس بنای اولیه ابراهیم علیه السلام، دوباره بازسازی شد.
خداوند کعبه و اطراف آن را «حرم» قرار داده است؛ یعنی مقدس شمرده و ارتکاب گناه و قتل و شکار و تجاوز به جان و مال مردم و جنگ و دزدی و راهزنی و ... را در آن جایز ندانسته است. وقتی مجرمی به آنجا پناه ببرد کسی حق مواخذه او را ندارد.
واقعه مهمی که در دوران عبدالمطلب، سرپرست و تولیت کعبه، رخ داد، نجات معجزه آسای آن از ویرانی به دست سپاه ابرهه و اصحاب فیل بود.
دومین حادثه مهم، تولد امیر مؤمنان علی علیه السلام در آن بود.
مقارن با ظهور اسلام، صدها بت فلزی و چوبی و سفالی در شکل های گوناگون در داخل و بیرون و بر روی دیوارها و سقف کعبه بود، اما در روز فتح مکه که در رمضان سال هشتم هجری رخ داد، رسول خدا وارد کعبه شد و همه بت ها را از بین برد.
ساختمان کعبه به شکل مربع مستطیل و دارای چهار ضلع است که هر ضلع آن را رکن می نامند. به مجموع چهار ضلع ارکان کعبه می گویند که سه رکن آن چنین نام دارند: رکن یمانی، رکن شامی و رکن عراقی.
ساختمان کعبه 85 / 14 متر ارتفاع دارد، طولش 58 / 11 و عرضش 22 / 10 متر است. بنای کعبه از سنگ های سیاه و سختی ساخته شده است که پرده سیاهی بر روی آن قرار دارد.
می گویند نخستین بار حضرت اسماعیل علیه السلام پرده ای بر کعبه کشید و بعدها قریش نیز چنین کردند و پرده داری، منصبی ویژه برای آنان محسوب می شد. اکنون نیز آن پرده به صورتی خاص بافته و بر روی کعبه نهاده می شود.
این بنای شریف بخش های دیگری هم دارد؛ همچون حجر الاسود، ملتزم، مستجار، حطیم و حجر اسماعیل. در نزدیکی آن نیز مقام ابراهیم و چاه زمزم واقع است.
گفتنی است تولیت و مناصب کعبه هنوز باقی است.
به علاوه روبرو کردن فرزندان با شخصیت های جدید می تواند کمک بزرگی به آن ها کند تا افق دیدشان را وسیع تر کنند، با دیدگاه های جدید آشنا شوند و با بقیه کنار بیایند. نکته مهم این جاست که آیا ارزش ها و سبک زندگی کودکی که شما به او شک دارید، واقعا نگران کننده هستند یا شما دارید زود قضاوت می کنید؟ اگر درباره دوست فرزندتان مشکوک هستید و می ترسید تاثیر بدی روی فرزند شما بگذارد، بد نیست گام های زیر را بردارید.
گام اول : اطلاعات جمع کنید
باید تا آن جا که می
توانید درباره این دوست تازه وارد اطلاعات کسب کنید. برای این کار باید با
فرزندتان صحبت کنید و درباره دوست جدیدش از او سوال کنید. همچنین سوالاتی
را بپرسید که به شما نشان دهند چرا فرزندتان این دوست جدید را دوست دارد.
مثلا می توانید بگویید: «تو و پارمیس جدیدا خیلی با هم وقت می گذرونین.
چطور شد که با هم دوست شدین؟ درباره این دوست جدیدت برام حرف بزن. من تا
حالا پدر و مادرش رو دیده ام؟» البته دقت کنید که این سوالات نباید حالت
بازجویی به خود بگیرد و شما باید با ملایمت و زیرکی این پرسش ها را مطرح
کنید. طوری که فرزندتان حس کند واقعا به دانستن این مسائل علاقه مندید و می
خواهید با او همراه شوید. اگر هنوز هم به اطلاعات بیشتری نیاز دارید می
توانید با معلم های فرزندتان حرف بزنید یا با والدین دیگر که نظر آن ها را
قبول دارید صحبت کنید.
گام دوم : نگرانی تان را بگویید
به جای ایراد گرفتن
از دوست جدید فرزندتان (که قطعا باعث می شود تا او پنهان کاری کند و دیگر
با شما حرف نزند) نگرانی تان را در مورد فرزندتان به خودش بگویید. مثلا:
«تو جدیدا خیلی فحش می دی! یادم نمی یاد قبل از این که با این دوستای جدیدت
رفیق بشی اینطوری بوده باشی.» این کار شما به فرزندتان یادآوری می کند که
او در گذشته رفتار بهتری داشته و با معیارهای شما بهتر همخوانی داشته است.
اگر فرزندتان را به شکلی بار آورده باشید که این معیارها اکنون برای او هم
مهم باشد، مطمئن باشید به فکر فرو خواهد رفت و از این که اخلاق های خوب
گذشته را از دست داده خودش هم نگران خواهد شد.
گام سوم : «دشمن» را شناسایی کنید
با دوستان جدید
فرزندتان دوست شوید و کاری کنید که آن ها فکر کنند شما به زندگی شان علاقه
مندید. برای این کار می توانید منزل تان را به جایی تبدیل کنید که بچه ها
دوست دارند در آن دور هم جمع شوند. یخچال تان را از خوردنی های خوشمزه پر
کنید و برای بچه ها پیتزا بخرید. فایده این کار آن است که شما نه تنها خیال
تان راحت خواهد بود که فرزندتان کجاست بلکه می توانید چشم و گوش تان را
تیز کنید تا ببینید آیا واقعا دوستان جدید فرزندتان خطرناکند یا نه؟
گام چهارم : با والدین آشنا شوید
اگر شما یک کودک
دبستانی دارید، لازم است که والدین دوستان فرزندتان را بشناسید، به خصوص
کودکانی که به آن ها مشکوک هستید. ملاقات حضوری بهترین راه برای آشنایی است
ولی اگر امکان این کار را ندارید، به آن ها تلفن بزنید. موقع مکالمه مثبت،
دوستانه و باز برخورد کنید. مثلا می توانید بگویید: «بچه های ما تازگی
خیلی با هم صمیمی شده اند. به همین دلیل من خواستم خودم را معرفی کنم و با
شما درباره بچه ها حرف بزنم.»
گام پنجم : فرزندتان را سرگرم کنید
اگر نمی خواهید
فرزندتان با دوست جدیدش وقت بگذراند، بهترین کار آن است که وقت او را به
نحوی پر کرده و سر او را گرم کنید. فعالیت هایی را که او دوست دارد، ترتیب
دهید. او را در یک باشگاه ورزشی یا کلاس هنری ثبت نام کنید، به ویژه جاهایی
که بتواند ارتباطات اجتماعی خود را گسترش دهد.
البته در این مورد باید سعی کنید مشکل قبلی تکرار نشود، یعنی بهتر است تا جایی که می توانید و فرزندتان هم احساس محدودیت نمی کند، معاشرت های جدید او را با معیارهای ارزشی خودتان تطابق دهید یا ترتیبی دهید که بیشتر از قبل بتوانید بر روابط فرزندتان نظارت داشته باشید.
گام هفتم : حواس تان به زنگ خطر باشد
وقتی فرزندتان
با دوستان مشکوک معاشرت می کند، باید نسبت به او حساس تر باشید و رفتار او
را به دقت زیر نظر داشته باشید. بهتر است حواس تان به علائم هشدار زیر
باشد: کم شدن نمرات درسی، روحیه مبارزه، تغییر ناگهانی خلق و خو به طرز
غیرعادی، علائم استفاده از سیگار، قلیان یا مواد مخدر.
اگر دوست فرزندتان به وضوح اثر بدی روی او می گذارد، باید هرگونه تلاشی که می توانید به خرج دهید تا این ارتباط را قطع کنید. در این مورد می توانید از کمک معلم یا مشاور مدرسه یا مشاور خانواده هم استفاده کنید.
چگونه قانون وضع کنیم؟
بدترین زمان به دردسر افتادن
بچه های دبستانی، بین ساعت 2 تا 6 بعدازظهر است. یکی از بهترین راه ها
برای این که مطمئن شوید فرزندتان دست به کارهای خطرناک نمی زند یا افراد
مشکوک را ملاقات نمی کند این است که کاری کنید او بلافاصله بعد از مدرسه به
خانه برگردد. با روش زیر می توانید بعد از ظهرهای فرزندتان را بدون دردسر
کنید.
به طور روشن و واضح برایش تعیین کنید که کجا می تواند برود و کجا نباید برود. این قوانین را با تاکید و جدیت اجرا کنید.
قوانین خودتان را تکرار کنید
برای این که به فرزندتان کمک کنید در مقابل فشارهای دوستان جدیدش برای رفتار نادرست مقاومت کند، باید قوانین واضح و روشنی برای او بگذارید. البته این کار را نباید هنگام انتقاد کردن از دوستان جدید فرزندتان انجام دهید. در عوض باید قوانین خانه خودتان را عادتا و به طور منظم مرور کنید. همچنین به فرزندتان بگویید اگر از این قوانین پیروی نکند، تنبیه می شود. برای بچه ها در سنین 9 تا 12 سالگی محدودیت ها و قانون های زیر مناسب هستند: «هر جا باشی باید به من زنگ بزنی و خبر بدهی.»، «اگر خواستی از آن جا به جای دیگری بروی باید زنگ بزنی و به من خبر بدهی.»، «فقط وقتی بابا و مامان دوستت خانه هستند، می توانی به خانه آن ها بروی.»
سرای "احسان کهریزک" تنها مرکز نگهداری خیابان خواب های زن در تهران است. این مرکز که زیر مجموعه موسسه حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی تنها مرکز مستقل است که به اسکان آسیب دیدگان اجتماعی می پردازد. سازمان غیردولتی ای که مسئولیت اداره سرای احسان کهریزک را پذیرفته ناگزیر است به کمک های محدود مردمی بسنده کند.
این زنان به طور مشترک از اتاق خواب ها، دستشویی و حمام، حیاط و ناهارخوری استفاده می کنند.
در این مرکز که خیابان خواب های مرد هم نگهداری می شوند، خانه ای مجزا وجود دارد با یک در کوچک سفید که ۱۲۹ زن در آن هستند. آنها به طور مشترک از اتاق خواب ها، دستشویی و حمام، حیاط و ناهارخوری استفاده می کنند. زن هایی ۱۸ تا ۷۰ ساله.
اینها زنانی هستند که از پارکها، امامزاده ها، ترمینال ها و محلات فقیرنشین تهران به این خانه آورده شده اند. آنها روزها را در این مرکز به آفتاب گرفتن های طولانی خوردن ناهاری طولانی و کارهای دیگر می گذرانند و شبها با قرص به خواب می روند.
● ذهن هایی بهم ریخته
این ۱۲۹ زن تقریبا هیچ کاری انجام نمی دهند. گفته می شود که موسسه بارها برایشان کارگاههای مختلف گذاشته اما آنها وارد شده، چای و شیرینی شان را خورده و بیرون رفتند. آنها بیشتر از برنامه های تفریحی مثل گردش استقبال می کنند. دوست دارند شبها بهشان ضبط دهند تا بزنند و برقصند. مدام دارند فکر می کنند. بعضی هایشان به خانواده و سرپرست تحویل داده شده اما بعد از مدتی دوباره از خیابان به مرکز آورده شده اند.
روزهایی هست که در حیاط روی چمن ها دراز کشیده اند یا لمیده اند روی سکوها و پله، سه تایی، پنج تایی، یا راه می روند. یکی از مددکارها بینشان لباس زیر پخش می کند.
احساس وانهادگی، رها شده در بیابان، سرسام گرفتگی، حالت روانی حیوان شلی را دارم که نه میمیرد و نه پای شلش را فراموش می کند. هم راه می رود هم به اطرافش احساس دارد اما درونش بیابان است.... چرا دلیلی برای دوری از اینجا ندارم؟
بهار شده. من درآستانه ام یا در انتها یا در میانه یا حاشیه؟... پا به فرار می گذارم غیرعادی است؟ می نشینم، می میرم، می ترسم...
● یکی از ساکنان سرای احسان کهریزک
از دی ماه سال ۱۳۸۴ تا امروز بیش از ۱۵ ساعت حرف های زنهای این خانه را ضبط کرده ام. ذهنشان بهم ریخته است: یا یکریز از گذشته حرف می زنند (طوری روایت می کنند که انگار دارد همین الان اتفاق می افتد)، یا ااصلا گذشته ای به خاطر ندارند، یا اصلا حرف نمی زنند.
نمونه اش زنی ۲۸ ساله است که تمام شبانه روز را در کنج دیوار دو زانو می نشیند، دستها روی زمین و چشم های بسته اش را به بالا می دوزد، نه حرفی، نه کلامی... تنها کاری که می کند پاشیدن مدفوعش به اطراف خودش است. یکی دیگر زن لاتی است که دائم راه می رود و ناسزا بار دیگران می کند. ازش می پرسم اسمت چیه؟ می گوید: تربچه. می گویم: فامیلت چیه؟ می گوید: کلم. می گویم: خانه ات کجاست؟ جوابم را با یک حرف رکیک می دهد.
● چطور به اینجا رسیدند؟
داستان های متفاوتی از یک ماجرا نقل می کنند که هیچ ربط و منطقی در آن وجود ندارد. با هم خوبند. دوستند. گفتگو می کنند. ساعت ها در مورد دو جمله حرف می زنند. گویی دارند چشم اندازهای مختلف موضوع مورد بحثشان را بررسی می کنند.. گفت و گوهایشان با هم دور و بر اتفاقات همین روزهاست در خانه. برای یکدیگر جذابیت جنسی دارند. زنهای زمخت تر با صدای دورگه، زنهای نازک اندام و جوان و زودرنج تر ... میزان خودزنی شادترها بیشتر است.
برخی از این زنان توسط گشت های بهزیستی و شهرداری شناسایی و به سرای احسان آورده شده، مدت زمان تعیین شده که از دو هفته تا دو ماه است را در قرنطینه می گذرانند
ماندن طولانی مدت در خیابان به خصوص سپری کردن شب ها برای غالب این زنها که به علت اعتیاد و ناتوانی های جسمی نمی توانند رفیق پسر یا مشتری داشته و در خانه دوستان یا مشتری هایشان بخوابند، بهم ریختگی های روحی و روانی، بزهکاری والدین، درآمد اقتصادی پایین وعدم ثبات اقتصادی، ازدواج های ناموفق و عدم حمایت عاطفی از جانب مرد، ناتوانی در درک شرایط و عدم مسئولیت پذیری، اعتیاد، طلاق و بسیاری عوامل دیگر در جمع شدن این زنها زیر این سقف نقش داشته است.
این زن ها بی حوصله، دلزده و بیرمق هستند.
برخی از آنها توسط گشت های بهزیستی و شهرداری شناسایی و به سرای احسان آورده شده، مدت زمان تعیین شده که از دو هفته تا دو ماه است را در قرنطینه می گذرانند و در این مدت تحت معاینات پزشکی و روان پزشکی قرار گرفته و هویت و خانواده آنها شناسایی و در صورت داشتن خانواده ترخیص شده و اگر سرپرستی در کار نباشد، سرا ی احسان به آنها اسکان می دهد و تحت مراقبت قرار می گیرند. این زنها به تنهایی قادر به ادامه زندگی شان نیستند.
ـ فاطمه: "شوهرم زن گرفت"
"میدون غار، خانوم خدمتتون می گم، باغ فردوس، می شه دم کلانتری ۱۶، کوچه سوهون پز خونه. از اونجا آوردنم. دم در خونمون نشسته بودم منو آوردن اینجا. سوهون پز خونه، کوچه آزاد ... اسمم فاطمه است، ۴۵ سالمه. بچه هام پیش پدرشون هستن پیش باباشون."
"طلاق گرفتم. بیخودی خانوم. (شوهرم) زن گرفت. نمی دونم چرا خانم، چرا رفت زن گرفت. خانم ترا بخدا منو آزاد می کنی امروز؟ دو کلام حرف از خودتون بزنید، بهشون بگید من اصلا این خانم رو با خودم می برم. خودتون منو با خودتون ببرید، منو آزاد کنید، بگین منو از اینجا می برید. می رم پیش مادرم خانم، پیش برادرم، آدرس دادم اما خونه ام رو پیدا نکردند. مدد کار گفته یه هفته دیگر منو می برند..."
اینها زنانی هستند که از پارکها، امامزاده ها، ترمینال ها و محلات فقیرنشین تهران به این خانه آورده شده اند.
● داستان فرخنده، سکینه و یک زن سبزواری
نامش فرخنده است. هر دو دستش به علت خود زنی های مکرر نیمه فلج است. تنها چند دندان در دهان دارد. سیاه و لاغر و کبود است. دو روز است به سرای احسان آورده شده و در قرنطینه به سر می برد.
یک زن سبزواری می پرد وسط و می پرسد: دختر خانوم، دختر خانوم ، دختر خانوم، امروز چندمه؟ بیست و هفتم؟ کدوم بیست و هفتم؟
زن سبزواری را چند ماه پیش آورده اند بعد از مدتی شکمش بالا آمده. حامله است. نه اسمش را می دانند نه حرفی می زند. مانند بقیه زنها شناسنامه ندارد.
فاطمه می گوید: مشهد که بودم پسرم زنگ زد خوب گفتش که... چی کار کردین برای من؟
زن دیگری به نام سکینه می گوید: کارم رو پیگیری کردید؟ منو دادگاهی کنید! به آقای شاهرودی بگید!
سکینه زنی درشت است با ریش. ۵۰ ساله است. از ترمینال جنوب به سرا ی احسان آورده شده. مدت دوماه در ترمینال جنوب سیگار و مواد مخدر می فروخته. به اصطلاح "ساقی" ترمینال بوده. می خواهد برگردد سر کار قبلی اش. صیغه ۶ یا ۷ نفر از رانندگان یک آژانس مسافربری بوده.
"رانندگی را با کادیلاک شروع کردم"
ـ فرخنده می گوید:
"مادرم خونه اش خیابان میرداماده. آپارتمان من خیابان یخچاله. تلفن مامانم و بنویس: (شماره تلفن می دهد.) بهش تلفن کن. ۵۲ سالمه. دانشگاه ملی رفتم موقعی که کنکور نداشت. بهداشت دهان و دندان. نرس دندانپزشکی ام، زبانم عالیه به خدا. من بی خانمان و ولگرد نیستم. خداشاهده موهامو زدن این ریختی شدم. این لباس ها اینطوریم کرده. ازم عکس نگیرید خیلی بی ریخت شدم. فقط دو سه ساعت تو خیابون بودم. زنگ یکی از همسایه های اونور کوچه رو زدم که یه تلفن بزنم، کارت نداشتم. در رو باز نکرد، انگار گداها اذیتش کرده بودن. آخه کوچه ما گدا زیاد رد می شه. دو تا دخترویک پسر دارم. پیش شوهرم هستن."
"شوهرم بهم خیلی خیانت کرد. اول عروسی منو تریاکی کرد. برادرش به اون تعارف کرد. اون باید می گفت به زنم تریاک تعارف نکن. منم تریاکی شدم. شوهرم تریاکی شد. دعواهام سر تریاک کشیدنش بود. منقل و وافورش رو پرت می کردم تو استخر خونه. بساط کباب برگ رو راه می انداخت برای آشتی. دندانپزشک بود. بخدا ما رو شوهرامون از بین بردن."
"شوهر دومم هم خوب نبود، از من کوچکتر بود، تعادل اخلاق نداشت، فقط پولدار بود، بچه حاجی! من خودم از اول کادیلاک زیرپام بود به خدا رانندگی رو با کادیلاک شروع کردم. پدرم سرلشکر بود شاه تیر بارونش کرد. آخه منو چرا باید قاطی دیونه ها بندازن، جنون ادواری ها."
"چرا اینطوری شد؟ دارم از بین می رم. من اینجوری نبودم، بهتر از این بودم . من غصه می خورم، غصه اینارو می خورم، غصه زندگیم رو می خورم، غصه اینکه مامانم ازم خبر نداره. در هفته دو بار بهم سر می زد. به خاطر فلج بودن دستام خودکشی کردم. می خوام برم آپارتمانم."
ـ آمنه: بگویید آزادم کنند
"خانم میشه درد و دل کنم. خواهرم مریض احواله، ناراحتی داره، چهار تا بچه داره، من اومدم چادر مشکی بخرم این دندونم ( دندانهایش مصنوعی است) رو نشون بدم منو آوردن اینجا، دو ماه هم گذشت، هر چی میگن اطاعت می کنم ببینم بالاخره چه کار می کنند. چرا ولم نمی کنن؟ بگو چرا ولم نمی کنن؟ دو تا چهار تا بچه دارم."
ـ فاطمه: با مهدی صحبت کردی؟ با دامادم چطور؟ بنویس (شماره تلفن همراهی را می دهد). مهدی، مجید. بهش بگو...
ـ یک زن افغان می گوید: زن و بچه خونمون هستن منوآوردن اینجا چرا؟
زن دیگری به نام طلعت می گوید: این شماره را بگیر (شماره ای را می دهد). بگو وحید بیا مامانتو، طلعت رو ببر! از شاه عبدالعظیم آوردنم قربونت برم. دو ماه و دو روزه.
یک زن دیگر به نام زهره شروع به صحبت می کند: (شماره تلفنی را می دهد) ساعت هفت تلفن بزن برادرم پاشا، بگو بیاد منو ببره. تو پارک بودم، در کرج. رفتم آزادی مامورا گفتن اینجا چی کار می کنی گفتم دارم استراحت می کنم منوآوردن اینجا.
ـ زهره: خانم چرا کچل کردن؟ برادرم نماینده فنی جورج بوش در ایرانه! حسابداری صنعتی خوندم. کار می کردم. طلاق گرفتم. شوهرم اقامت گرفت و رفت دو تا پسرام رو هم برد. گفتم دنیا بزرگه. با برادرم زندگی می کردم. اون گاراژ داره خرج منو می ده.
ـ اکرم: شما مجله فیلم نداری با خودت؟ سه ساله اینجام. ـ
آمنه: منم با خواهرم زندگی می کنم رفته بودم چادر بخرم آوردنم اینجا بگین آمنه رو آزاد کنن!
ـ زهره: اومدن اینجا فیلم برداری من یه قر دادم. گفتن چی کار می کنی! به دکتر گفتم این مامور منه یا بهیار؟ خوب قرم آمد. میخوام برم سر خونه و زندگیم. من تو خونه بهترین میوه ها رو می خوردم. سیب و خیارها اونقدر می موند که خراب می شد.
ـ آمنه: به اینا چه مربوطه که من شب تو خیابونم! هشت شب بود!
ـ اکرم: جشنواره فیلم فجر رفتی؟ امسال نرفتی! من مرخصی می رم خونه و برمی گردم. اینجا مثل پانسیونمه .۳۷ سالمه... آره...
ـ زهرا: بهم بگو دقیقا چه طوری مرخص می شم، با قرص یا دارو؟ مادرم منو آورده . از راه آهن. رفته بودم دنبال کار. شبها کارها تعطیله. راه می رفتم. تو پارک می خوابیدم. ۲۴ سالمه. مادرم تلفن نداره. من اصلا شانس ندارم. ازدواج؟ تا سوم دبیرستان درس خوندم که عاشق شدم. ما اصلا شانس نداریم. هیچ کدممون. خواهرام، من . محمد گفت ازدواج کنیم گفتم بکنیم. سر عقد نیومد. ماهیچکدممون شانس نداریم . راه می رم.
زهرا پس از برهم خوردن عروسی اش از خونه بیرون زده و چند شبانه روز در خیابان می گذراند او را دیروقت شب در حالی که بی هدف و گیج راه می رفته به سرای احسان می آورند. پدر و مادرش به دنبالش می آیند اما زهرا با آنها به خانه بر نمی گردد.
رقیه ۴۵ سالش است نمی داند چه شده که سر از اینجا درآورده. مشکل حنجره دارد و به سختی حرف می زند. سال هاست در این مرکز زندگی می کند مدت زمانی را که در حیاط راه می روم او کنار من است و زیر گوشم زمزمه می کند: برام یه شوهری پیدا کن...
می گوید: ۲۳ سالگی نامزد داشتم کاری که نباید بکنه کرد. حامله شدم و فرار کرد و رفت. کورتاژ کردم. اگر بود، الان بچم ۲۵ سالش بود. عاشق مرتیکه بودم گفت اگه منو دوس داری بذار سکس کنیم. چهار بار شوهر کردم. اولی معتاد بود، خودکشی کرد. گفتم اگر تریاک رو نذاری کنار ترکت می کنم. ترسید خودکشی کرد. دومی سکته کرد. سومی اذیت می کرد، طلاق گرفتم. چهارمی هم مرد. پدرم تاجر فرش بود. مستمری اونو نمی گیرم فایده نداره تموم می شه. می مونم تو خیابون.
گلنار، می گوید که کسی را بیرون دارد. بهرام راننده آخر خطه. از آزادی مسافر می زند. کارش نیمه های شب شروع می شود. از من می خواهد با خودم بیرون ببرمش. چشمک می زند و می خندد. می گوید: تو چرا بیرونی؟
"اینجا حوصله ام سر می رود"
مهبونه: خواب دیدم یه جایی هستیم هتل مانند، داریم هندوانه می خوریم. برادرم هست، شوهرم هست. داریم صحبت می کنیم. درباره سیگار کشیدن. من داشتم سیگار می کشیدم، برادرم برام فندک زد. شما هم سیگار می کشید؟ اینجا نبود، خونمون هم نبود، یه جای دیگه بود. داشتم نگاه می کردم، می گفتم چه جای تمیز و قشنگیه. مبل داشت، تخت، یه جای تمیز... آینه و میز آرایش. ما سه تا فقط بودیم، بقیه بالا بودن.
یازده و نیم ماهه اینجام . یه مددکار منو آورد. قرار شد چهار روز اینجا بمونم قبلش بیمارستان بهزیستی کرج بودم. من با خواهرم بودم. ماشین گرفتیم، به راننده گفتم برو خیابون ژاندارمری، منو برد کلانتری پیاده کرد. من با شوهرم بودم. با شوهرم کاری نداشتن. دکتر گفت سالمم. بردنم بیمارستان گفتن ناراحتی اعصاب دارم. می خوام برگردم کرج.
زهره دیشب برای چندمین بار رگ دستش را زده. با یک زن روابط جنسی داشته. مددکارها پس از بررسی، آن دو را از هم جدا می کنند. زهره رگش را می زند. حالا قرار است به بیمارستان رازی منتقل شود. ۲۱ سالش است. بیشتر عمرش را در بهزیستی و سرای احسان گذرانده است. جوان و زیبا و شاداب است. می خواهد برود بیرون. می گوید: می خوام زندگی کنم. برم مغازه، برم خرید با دوستام، برم پارک، یه کاری کنم بالاخره.. اینجا حوصله ام سر می ره، حوصله ام سر می ره.
ـ پری: خواب دیدم نشستیم دور هم یکی می خنده، یکی گریه می کنه، بعد یه نامه مهر شده بهم دادن. باز که کردم یه عالمه ماهی پرید بیرون.
به ادعای خودش در یک نزاع خانوادگی ضربه خورده بعد از چهار روز در بیمارستان بهزیستی به هوش می آید. چهار فرزند دارد که دو تای انها آمریکا هستند.
● آرزو و زیارت مکه
آرزو ۳۳ سالش است. اما مانند یک پیرزن ۶۰ ساله به نظر می آید. خواب زیاد می بیند. همه مکان های مقدس، از حرم امام حسین در کربلا گرفته تا حرم امام رضا و حضرت معصومه را در خواب زیارت کرده. حتی یک بار در خواب به مکه مشرف شده. برای زن های خانه طلب آمرزش می کند و دعا.
دیگران به او می گویند: آرزو خوابیدی؟ آرزو دعا کن، دست به ضریح بکش از طرف من.
پنج ماه است که به سرای احسان آمده. دو ماه در پارک خوابیده بود. از پدر شهید شده اش چهار باب مغازه و خانه به جای مانده که او می گوید عمویش بالا کشیده و او را حواله خیابان کرده است. از سه سالگی که پدرش مرده آرزو کلفتی کرده.
● می نشینم، می میرم، می ترسم...
پروین: آتنا دخترمه! احساس می کنم، همش احساس می کنم پیش منه و گریه می کنم. شب خواب دیدم کور شدم، تو خواب به آرزو گفتم دعام کن. یهو چشمامم خوب شد، اما الان یه هفته است چشمام ازش آب میاد. به دکتر گفتم نکنه کور بشم. گفت نه. قطره داد. از بس گریه می کنم برای آتنا. چشم باز کردم شوهرم دادن، برادرم مرد دخترم مریض شد و مرد رفتم سراغ اعتیاد. خانوادم سطح بالا هستن .عارشون میاد منو ببرن. می گفتن اعتیاد داری. حالا که شش ساله اینجام و ترک کردم نباید منو ببخشند؟
مهری ۱۸ ساله است بیشترعمرش را در بهزیستی و سرای احسان گذرانده. می گوید: رفتم مددکاری گفتم بذارین برم. شبها یه حالتی بهم دست می ده. نمی خوام اینجا بمونم. خسته شدم. هیچ کاری نمی کنم. گفتم امتحانم کنید ببینید کجا می رم. می رم هتل، مسافرخونه، یه جایی دیگه. وای کجا برم! حرف می زنم. اما نمی تونم برم بیرون. بلد نیستم جایی رو. اصلا بیرون نرفتم. فقط مدرسه که می رفتیم با خواهرم از مغازه خوراکی می خریدیم. دیگه هیچی.
اکرم چیزی نوشته که برایم می خواند: احساس وانهادگی، رها شده در بیابان، سرسام گرفتگی، حالت روانی حیوان شلی را دارم که نه میمیرد و نه پای شلش را فراموش می کند. هم راه می رود هم به اطرافش احساس دارد اما درونش بیابان است. یادداشت های روزانه ام کو؟ ندارم. چه بلایی به سرم آمده که نقش قیر داغ شدم! خانه شلوغ است. اینها چه می خواهند؟ چرا دلیلی برای دوری از اینجا ندارم؟ بهار شده. من درآستانه ام یا در انتها یا در میانه یا حاشیه؟ ( اکرم سیگارش را روشن می کند) چی شد؟ احساس دود شدن. می خواهم به چیزی دست بکشم، غیرعادی است؟ پا به فرار می گذارم غیرعادی است؟ می نشینم، می میرم، می ترسم...
.:: This Template By : web93.ir ::.