

حتما ادامه مطلب رو ببینید!!!
فیلم جای اژدها (There be dragons) فیلمی به کارگردانی رولند جفی و بازیگری گلشیفته فراهانی در نقش لیلا محصول سال ۲۰۱۱ است.
فراهانی در پروژه تازه کارگردان رولند جافی که یک فیلم درام است،در نقش لیلا با او همکاری میکند.
فیلم There Be Dragons محصول سال 2011 میلادی– اسپانیا و در ژانر بیوگرافی، درام به مدت 122 دقیقه می باشد و دیدن این فیلم به افراد زیر 13 سال در خارج از ایران نیز به هیچ وجه توصیه نمی شود.

داستان فیلم در بحبوحه ی جنگ داخلی اسپانیا و در حالی که وحشت همه جا را فرا گرفته، او توسط یک روزنامه نگار به ارتباطات عمیق پدرش و نفوذ عمیق و تاریک او در زندگی است، پی می برد.


Charlie Cox, Wes Bentley and Dougray Scott
به گزارش سه نسل، فيلمهای ديگری كه گلشيفته در آنها بازی میكند و قرار است در آينده اكران شوند فيلم فرانسوی به نام (Si tu meurs, je te tue) و در نقش یکم به كارگردانی (Hiner Saleem) و در فيلم (Chicken with Plums) به كارگردانی (Vincent Paronnaud) و (Marjane Satrapi) حضور داشته است.
فراهانی چندی پیش در اظهاراتی که همراه تصاویر وی در نشریه مد wox - که در نمایش
عکس های عریان سابقه دارد- گفته بود که از حجاب متنفر است

از دیگر سو گلشیفته فراهانی در فیلم "جای اژدها" براحتی دوگاری اسکات بازیگر مرد فیلم را می بوسد و با لباس خواب در کنار وی در تختخواب هتل می خوابد و صحنه های نیمه برهنه وی با دوگاری اسکات که نقش دوست پسر وی را دارد، سکانس های دیگر فیلم را شکل داده اند. اینجاست معلوم می شود که چرا این هنرپیشه جوان پیش از این موفق، باید از حجاب متنفر باشد.


به گزارس سه نسل، چندی پیش نیز جواد شمقدری معاون سینمایی وزیر ارشاد نیز در پاسخ به سوالی درباره احتمال بازگشت گلشیفته فراهانی به ایران گفته بود:«من در دوره مسئوليتم يك بار درباره گلشيفته فراهاني گفته بودم كه ميتواند برگردد. در آن مقطع اين امكان وجود داشت. ولي بعدا اتفاقهاي ديگري افتاد. ممكن است من ۲۰ سال پيش به كسي رأي داده باشم كه الان قبولش نداشته باشم. در اين يك سال و نيم شرايط تغيير كرد و ديگر مشكل گلشيفته فراهاني در حوزه اختيارات ما نيست. اخيرا هم شنيدهايم اين بازيگر در فيلمي در كردستان بازي كرده كه صحنههاي ناجوري دارد. که در این صورت بعید است خود جامعه بازیگری علاقه به حضور ایشان داشته باشد.»
اما این داستان روی دیگری هم دارد، پیش از این و درست در زمانی که گلشیفته فراهانی در فیلم "ریدلی اسکات" بازی کرد و پس از آن عکس های بی حجابش در رسانه ها و سایت های اینترنتی پخش شد؛ برخی از صاحب نظران حوزه فرهنگ و هنر که سابقه غرب را در چنین پروژه هایی دیده بودند زبان به هشدار گشودند؛ آنها نمونه های مختلفی چون گلشیفته فراهانی را دیده بودند، چه از نوع وطنی آن که در سال های پس از پیروزی انقلاب نمونه های متنوع داشت و چه از انواع دیگر غیر وطنی اش.
کم نبودند کسانی مانند فراهانی که امید هالییوودی شدن و تبدیل شدن به ستاره سینمای ینگه دنیا به سنت های وطنی اش پشت پا زدند و همه چیز را نادیده گرفتند.
اما در نهایت وقتی استفاده تبلیغاتی این ستاره ها به پایان می رسد اندک اندک حتی نشریات مبتذل مد هم به سراغ آنها نخواهند رفت و تازه تلخی غربت و مزه گس آلت دست شدن حس می شود. احساس بدی آنقدر بد که تلخی آن را حتی می شود از یادداشت پدر گلشیفته یعنی بهزاد فراهانی حس کرد.

"این روزها بیش از هر چیز به یاد بچه هایی هستم که ایران نیستند و در خارج از
کشور فعالیت می کنند، نقاشان، موسیقی دان ها، بازیگران، کارگردانان و... همه
هنرمندانی که ایران را ترک کرده اند و دور از اینجا مشغول کارهای هنری شده اند،
دلیل آنها برای ترک ایران هر چه باشد،ما باید به این فکر کنیم که چه راهی برای آنها
وجود دارد. ما غربت را نمی شناسیم و وقتی از آن دور هستیم، درکی از آن نداریم، اما
وقتی در آن قرار می گیریم، می فهمیم خیلی سخت تر از آن چیزی است که تصور می کرده
ایم. من وقتی که در پاریس سکته کردم و چند روزی خوابیدم. ایرانی های مقیم آنها به
دیدنم آمدند و بسیار به من لطف کردند. وقتی به این اتفاقها نگاه می کنم، می بینم
جوانانی که ساکن خارج از ایران هستند،عاطفه شرقی شریف خود را دارند، اما غصه
ناهنجارغربت هم در دلشان هست و آنها را رنج می دهد. وقتی از دور به آنها نگاه می
کنیم، می بینیم دارند زندگی می کنند، کار می کنند و... اما غصه هایشان را نمی
بینیم، چرا شرایط باید طوری باشد که هنرمندان اهل فکر ما ترجیح بدهند جای دیگری
زندگی کنند؟ این موقعیت باید سامان داده شود. دولت باید با کسانی که از اینجا رفته
اند، برخورد موجهی داشته باشد، چون هنرمندان ما، انسان های شریفی هستند. انسان هایی
اهل فکر که به امور ناهنجار اشتغال دارند، بلکه اهل فکر و فرهنگ هستند. هم دولت و
هم ما باید شرایطی را فراهم کنیم که هنرمندانمان برای بازگشت احساس امنیت کنند و به
فکر برگشتن باشند. اما این اتفاق نمی افتد و این تلخ است... خیلی تلخ
است."
اما چه باید کرد که الغریق یتشبث بکل حشیش- کسی که در حال غرق شدن است
به هرچیزی چنگ می زند- و همین شد که هر روز گلشیفته بیش از دیروز پل های پشت سرش را
خراب کرد و از آن سو هم نتوانست تا جای پای محکمی برای خودش دست و پا کند. حالا
گلشیفته فراهانی در فیلم های دست چندم بازی می کند و با مجله های مد- و نه سینمایی-
مصاحبه می کند و در این سو پدرش یادداشت های ملتمسانه می نویسد؛ اما خود کرده را
تدبیر نیست!

توضیحات در ادامه مطلب...
به نقل از مجله خانواده سبز، او فعالیت خود را در عرصه بازیگری با آموزشگاه بازیگری سینماگران جوان آغاز كرد و برای مجموعه «در چشم باد» به آقای جعفری جوزانی معرفی شد او با فیلم «پرتقال خونی» در جشنواره فیلم فجر گذشته حضور داشت، اما اینبار او فقط بازیگر نبود، نیوشا ضیغمی به همراه همسرش «آرش پولادخان» سرمایهگذاری این فیلم را هم به عهده داشتند. سال گذشته نیوشا ضیغمی علاوه بر تهیه كنندگی، مركز پوست و زیبایی خود با نام آدونیس را نیز تاسیس كرد.

خو شــــبخــــتم
ما آدمها همیشه به چیزهایی كه
نداریم، فكر میكنیم، ولی من همیشه در این فكرم كه اگر اتفاقاتی كه رخ داده
اتفاق نمیافتاد چه میشد؟ در حال حاضر من خودم را انسان خوشبختی
میدانم. تا به امروز به خیلی از چیزهایی كه میخواستهام رسیدم. خدا را
صد هزار مرتبه شكر میكنم كه خانوادهام سالم هستند و یك خانواده
چهارچوبدار و سلامت دارم. خیلیها به من میگفتند سینما آدمها را از
زندگی واقعی دور میكند ولی برای من این اتفاق نیفتاد. من الان هم كارم را
انجام میدهم و هم خانوادهام را دارم. همیشه تعریفی كه من از جامعه
درباره یك بازیگر شنیده بودم این بود كه اگر یك بازیگر ازدواج كند دیگر
نمیتواند كار كند اما اینگونه نیست همسرم دركنار من است نه در رو بهروی
من... مثلا در روزهایی كه من فیلمبرداری داشتم در سرما و گرما و در هر
موقعیتی من را درك كرده است. نبودنهای من و بیحوصلگیهایم را تحمل كرده و
در كنارم بوده است.بیش از همه چیز خانوادهام برایم اهمیت دارد. روزی هم
كه داشتم ازدواج میكردم آرش به من گفت اگر یك روز من به تو بگویم كار
نكن، نمیكنی؟ گفتم نه، بازی نمیكنم. چون دلم نمیخواهد زندگی واقعی من
به خاطر كارم آسیب ببیند اما اگر روزی ببینم كه كارم به زندگی شخصیام
میخواهد آسیب برساند یا برای یك مدت رهایش میكنم یا اینكه كمرنگش
میكنم.
یك خاطره
در دوران مدرسه بچه خیلی شر و
شیطانی بودم و بیشتر اوقات از كلاس اخراج میشدم، یادم میآید ناظمی به
نام خانم زارع داشتیم كه خیلی از او میترسیدم. یك روز دوستانم به شوخی من
را بیرون از كلاس گذاشته بودند و در را گرفته بودند... من آنقدر به در لگد
زدم كه در شكست و پای من از آنطرف در بیرون آمد و همان لحظه هم خانم زارع
سر رسید.
كعبه مثل هیچ جایی نیست
آرش پولادخان
میگوید: من تجربه این سفر را از قبل داشتهام و از اینكه نیوشا به عنوان
همسرم اینبار در كنارم بود خوشحال بودم. همیشه با خود میگفتم كه آیا این
اتفاق برای نیوشا هم رخ میدهد تا در آن لحظه خودش را محك بزند؟ حتی من
به محمدرضا گلزار گفتم آنجا كه میرسی حال و هوایت عوض میشود و از خود
بیخود میشوی. وقتی در آن موقعیت قرار میگیری یادت میرود تو چه كسی
هستی و الان كجایی. شاید شما از كنار صدها انسان در آنجا رد شوی یكی در حال
دویدن است و گریه میكند یكی در حال سجده گریه میكند. شما متوجه این
افراد نمیشوید شما آنجا فقط خود و خدای خودتان را میبینید. تمام
اعمالتان در یك لحظه مانند یك فیلم از جلوی چشمانتان عبور میكنند و
بیاراده اشك در چشمانتان حلقه میزند. میدانید هر انسانی شاید بنا به
موقعیتی كه در آن قرار میگیرد دچار یك غرور خاص میشود ولی آنجا به این
باور رسیدم كسانی هم كه غرور دارند نمیتوانند خدا را فراموش كنند.
نیوشا
می گوید: نكته دیگری كه برای من بسیار جالب بود اینكه خانه خدا شبیه به
هیچ جایی از دنیا نیست من روز اولی كه وارد مكه شدم در شوك بودم، مانند یك
قیامت واقعی است ولی شما زنده آن را تجربه میكنید، شاید شنیده باشید كه
در قیامت هیچ كس به فكر كسی نیست و مادر بچهاش را نمیشناسد؛ همه از كنار
هم رد میشوند و هم را نمیبینند وهمه یكسان هستند. خانه خدا واقعا
مانند قیامت است همه یكسان لباس میپوشند و هیچ تفاوتی ندارند و همه افراد
به خدای واحد فكر میكنند.
او در ادامه میگوید: من وقتی برگشتم
مطالبی را خواندم و شنیدم كه واقعا شوكه شدم، ما مخارج سفرمان را خودمان
پرداخت كردیم و وزارت ارشاد فقط ما را دعوت كرد و سهمیه را به ما داد ولی
دیدم عدهای عنوان كردهاند كه این پول بیت المال بوده و این چه كسانی
بودهاند كه به این سفر فرستاده شدهاند؟ خدا ما را طلبید كه به این سفر
رفتیم. چرا همیشه از دید ما كسی باید به سفر حج برود كه سنی از او گذشته
است؟ من بسیاری از افراد را میشناسم كه پول و موقعیت هم دارند ولی طلبیده
نمیشوند. حتی موقعی كه گروه هنرمندان اعزام شدند ما پنج روز بعد رفتیم
چون هنوز رفتن ما قطعی نبود اما چه كسی میتواند خواست خدا را عوض كند.
آرش
در تكمیل حرف نیوشا ادامه میدهد: من به خاطر مشغله كاری واقعا
نمیتوانستم به این سفر بروم و این باور من بود كه رفتنم غیرممكن است.
روزی كه گفتند بلیط هواپیما گرفته شده من هنوز امیدوار رسیدن به كاروان
نبودم برای همین با كسی خداحافظی نكردم اما انگار همه چیز دست به دست هم
داد تا ما به این سفر برویم.
آرش پولاد خان: خوشحالم
من
از اینكه در این خانواده هستم بسیار خوشحالم. در معرفی خودم باید بگویم
متولد شهر اصفهان و 37 ساله هستم و شغل من تجارت نقره است. نیوشا در ادامه
صحبتهای همسرش ادامه میدهد: آرش دارد شكسته نفسی میكند شاید اگر آرش
نبود من تهیهكننده نمیشدم. درست است كه كارش سینما نبود اما كار خودش با
هنر واقعی عجین شده. آنقدر كه هنر ایران در اصفهان قوی است در هیچ شهری
نیست. به نظر من به كار نقره و قلم اصفهان در دنیا ظلم شده، و باید برای
شناخته شدن آن كاری بكنیم. در كل آرش یك پشتوانه و تكیهگاه خوب برای من
است.

توضیحات و عکسها در ادامه مطلب...





«ماهتون عسل» اين شايد نوستالژيكترين واژه ماه رمضان چند سال
اخير باشد؛ واژهاي كه سالهاست در پايان هر برنامه، «احسان عليخاني» ميگويد و
همهمان با آن خاطرات قشنگي داريم؛ «ماه عسل»، برنامهاي از جنس مردم و به قول خود
احسان مال خودِ خودِ مردم است تا قصه زندگي مردم را روايت كند؛ برنامهاي كه با
مهمانان موفق، صبور و گاهي مواقع نااميدش، هر سال قبل از افطار، گاه اشكمان را
درميآورد و گاه باعث ميشود به حال خيليها غبطه بخوريم. با تمام احترامي كه براي
همه قائليم، بايد بگوييم خيلي از مجريان تلويزيون آرزو دارند برنامهشان به نوعي
اقبال و مخاطبان «ماه عسل» را پيدا كند اما اينكه چرا به ندرت چنين اتفاقي در
تلويزيون ايران ميافتد را در گفتوگوي اختصاصي ما با احسان عليخاني متوجه خواهيد
شد و خواهيد فهميد رمز موفقيت مردي كه فقط سالي يكبار او را در قاب تلويزيون
ميبينيم، چيست.
شايد آرزوي بسياري از تهيهكنندگان يا مجريان صداوسيما باشد كه
برنامهاي داشته باشند كه به اندازه «ماه عسل» مخاطب داشته باشد اما اينكه چرا
وقتي ماه رمضان ميشود، همه ياد «ماه عسل» ميافتيم را احسان عليخاني در گفتوگو با
زندگي ايدهآل رمزگشايي كرده است
دوست ندارم راجع به آن 2 سالي كه خودم برنامه را اجرا نكردم
زياد حرف بزنم چون مربوط به گذشته ميشود و كار منطقي نيست؛ محسن افشاني كه مثل
برادر خودم دوستش دارم، آقاي حسن جوهرچي هم سال گذشته آمدند و با نگاه خودشان
برنامه را اجرا كردند، كاري ندارم خوب يا بدش را، چون مردم بايد در اينباره قضاوت
كنند.
طرح اين برنامه را سال 86 من به تصويب رسانده بودم. كاري به
دلايلش ندارم اما احساس ميكنم آن 2 سال اجرا از من دريغ شد! با اينكه خودم در
پايان ماه رمضان 88 گفتم ديگر اين برنامه را اجرا نخواهم كرد اما اواسط رمضان 89
بود كه خيلي دلتنگ ماه عسل بودم؛ احساس ميكردم خدا يك فرصت بزرگ را از من گرفته،
به همين دليل امسال خيلي بيشتر قدر «ماه عسل» را ميدانم چون احساس ميكنم خيلي
برايم عزيز است.
بهنظرم مقايسه «ماه عسل» و «نود» اصلا كار حرفهاي نيست، زيرا
هر كدام در ژانر خودشان فعاليت ميكنند. شك نكنيد برنامه نود بهترين برنامه تخصصي
فوتبال ايران است و عادل فردوسيپور گزارشگر محبوب خودم هم هست. براي خود خود مردم
شايد يكي از دلايل موفقيت «ماه عسل» در سالهاي اخير (اگر بخواهم از نگاه يك مخاطب
نظرم را بگويم) اين است كه «ماه عسل» خيلي برنامه مردمياي است، يعني خودِ خودِ
مردم در برنامه هستند، يعني امكان دارد در برنامه امروز كسي مهمان ماهعسل باشد كه
شايد مشابهاش در همسايگي شما زندگي كند، يعني ميتواني نمونههاي شبيه مهمانان
«ماه عسل» را بين اقوام خود نيز ببيني، در واقع چيز عجيب و غريبي در «ماه عسل»
اتفاق نميافتد؛ بارها اتفاق افتاده مهمانان برنامه از يك روستاي دور افتاده به
برنامه دعوت شدهاند و نخستينبارشان است تهران را ميبينند! آنقدر كه براي
آوردنشان به جامجم 2 نفر را مامورشان ميكنيم در فرودگاه يا ترمينال دنبالشان
بروند. منظورم صميميت و سادگي مهمانان «ماه عسل» است. بعضي وقتها بيشترين
استرسمان، به آرامش رساندن مهمانانمان است، از اين ميترسيم كه بعضيهايشان با
ديدن دوربينهاي مختلف، عوامل، تصويربرداران و... استرس نگيرند! با تمام اين اوصاف،
خروجي اين برنامه يك صداقت، صراحت و صميميت است كه مردم باورش ميكنند چون مهمان
برنامه از جنس مردم است، اصلا شعار «ماه عسل» همين است، به خاطر همين يك صندلي براي
خودِ خودِ مردم تعبيه كردهايم تا همه احساس كنند برنامه براي خودشان است و غريبگي
نكنند.
براي اينكه جواب تمام كسانيكه ميگويند احسان عليخاني در
برنامهاش از بالا به همه مهمانها نگاه ميكند و با تحقيرشان باعث جالب شدن
برنامهاش ميشود را بدهم، امسال مستندي از اتفاقات پشتصحنه بعد از هر برنامه تهيه
كردهايم كه شامل عكسالعملهاي مهمانان بعد از برنامه، تماسهايي كه با آنها
گرفته شده، برخوردي كه بقيه با آنها دارند و... ميشود. ابتداي هر برنامه، اين
آيتم مستند كه متعلق به برنامه ديروزش است نشان داده ميشود. تنها چيزي كه ميتوانم
با قاطعيت درباره پيامدهاي پس از برنامه براي مهمانانم بگويم، اين است كه همه
مهمانهاي من، محبوب از برنامه خارج ميشوند، حتي به قيمتي كه مخاطب از من بدش
بيايد، اشكالي هم ندارد. اصلا خيلي از كساني كه سراغ مهمانهاي «ماه عسل» ميروند و
دوستشان دارند، به خاطر بغضشان نسبت به من است و حبشان نسبت به مهمانان من! همين
براي من كفايت ميكند. اگر دقت كرده باشيد، طراحي صحنه «ماه عسل» مثل امسال،
اينگونه است كه من در تراس بالا پلاتو يكم را ميگويم و وارد استوديو ميشوم و
زماني كه روبهروي مهمانم مينشينم، ديگر همسطح او شدهام تا هر دويمان يكسان شده
باشيم و ديگر كسي نسبت به ديگري ارجحيت نداشته باشد چون صاحبان صندلي «ماه عسل»،
خود مردم هستند، با تمام سادگيهايشان. اگر يك نفر از مهمانان من را بياوريد كه از
نحوه اجرا و برنامه من ناراحت يا ناراضي باشد، حاضرم ديگر اين برنامه را اجرا
نكنم.
زماني كه به سازمان صدا و سيما آمدم، به هيچ عنوان هدفم اجرا
كردن برنامه نبود بلكه كار اصليام ساخت مستندهاي مختلف بود. براساس يكسري
اتفاقها، خيلي ساده يك روز مجري برنامهمان نيامده بود و به جاي او، من جلوي
دوربين رفتم. مدير گروهمان بعد از اجراي من گفت «تو چرا خودت اين كار را انجام
نميدهي؟!» چون خودم پشت دوربين را خيلي بيشتر از جلوي دوربين دوست دارم، همين شد
كه كمكم به سمت اجرا كشيده شدم.
اتفاق خوبي كه در «ماه عسل» وجود دارد اين است كه تمام بچهها
و عوامل «ماه عسل» اين برنامه را دوست دارند؛ از اتاق فكر برنامه گرفته تا تدوينگر
و تصويربردار گروه همگي دلآشوبه «ماه عسل» را دارند و هميشه دوست داشتهاند كارشان
را به بهترين نحو ممكن انجام دهند.
در واقع اين انگيزه در تكتك بچهها
وجود دارد، كاري كنند كه مردم برنامه را دوست داشته باشند و ما راوي قصه زندگي مردم
باشيم. اصلا به هيچكس ارتباطي ندارد ما در برنامهمان احساساتي باشيم يا نه، مثل
اين ميماند كه شما به يك فوتباليست بگويي در زمين حق نداري دريبل بزني! طي اين چند
سالي كه «ماه عسل» روي آنتن رفته، شايد فقط 2 بار واقعا از ته دل بغض كرده باشم.
تمام تلاش من در اين برنامه اين است كه ميانگيني از جامعه و مردم را به تصوير بكشم،
با اين شرط كه افراط و تفريطي در آن وجود نداشته باشد. در «ماه عسل» نميتواني
احساسـت را كتمان كني يا زير پا بگذاري. تمــام سعي من در «ماه عسل» ايــن است كه
آنجايي كه از صحبت مهمانم تعجب ميكنم، تعجبم را نشان دهم، حرص ميخورم، حرصم را به
تصوير بكشم و آنجايي هم كه درگير احساسات ميشوم، اين حسم را بهخوبي نشان دهم،
بهنظرم هيچ اشكالي هم وجود ندارد كه چنين اتفاقي بيفتد، تنها فاكتوري كه در اين
ميان اهميت دارد، واقعي بودن اين صحنههاست كه در اين صورت مخاطب شما را ميپذيرد
ولي اگر بر خلاف اين عمل كنيد، شما را نخواهند پذيرفت. هيچوقت قبل از برنامههايم
با اين پيشزمينه نيامدهام كه بخواهم سناريويي تنظيم كنم كه مردم با آن درگير
احساسات شوند يا بخواهم اشك مردم را دربياورم چون بهشدت معتقدم، مردم ما امروز به
شادي و نشاط در زندگيشان احتياج دارند، به بغض و گريه هيچ نيازي ندارند اما چه
كنيم كه در مملكت ما احساس بيشتر حكمفرماست تا عقل و درايت.


عکس سامان ارسطو قبل و بعد از عمل را در ادامه مطلب ببینید! + مصاحبه
چهرهاش برای خیلیها آشناست؛ خیلیها هنوز نقشآفرینیاش را در فیلمهای «سربازهای جمعه»، «تیغزن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» به خاطر دارند. خیلیها هم او را با « آناهیتا» و «سرزمین کهن» به یاد میآورند.


قضیه چیه؟! برید ادامه مطلبو بخونید...

شاید هرگز باور نکنید، اما حقیقت دارد. مهمترین چهره صنعت سرگرمی
ایران، در 30 سال گذشته، و کسی که بیش از هرکسی لبخند را به صورت ما آورده است، از
افسردگی مزمن و آزاردهندهاش خلاص نمیشود. گرچه از زاویه بیرونی اینطور بهنظر
میرسد که این کمدین برجسته حال خوب و صورتی خندان دارد.
مهران مدیری
اینبار در جشن حافظ اعلام کرد که افسرده است. او پیش از این بارها در یادداشتهای
کوتاهش که در مطبوعات به چاپ رسیده نیز اعلام کرده بود که حوصلهای برایش نمانده و
خلاصه اینکه: «حالش خوب نیست.» و این دوگانهای است تعجببرانگیز، چراکه او در سه
سال گذشته بدون تعطیلی درگیر ساخت مجموعه موفق قهوه تلخ بوده که مهمترین کار کمدی
صنعت نمایش ایران محسوب شده است. مدیری که نوروز دو سال پیش، آخرین مصاحبه
مطبوعاتیاش را با مجله زندگی ایرانی انجام داده، از آن پس در پاسخ به خبرنگاران
برای گفتوگو به یک جواب بسنده میکند: «به شما یادداشت میدهم و یک عکس
خوب...»
ماه پیش مجله دیار عکسی سیاه و سفید و در حالت خواب رفته از وی
منتشر کرد که نشاندهنده وضع و حالی بود که او دچارش است. عکسی که با یادداشت شخصی
مدیری همراه بود. کسی که تاکید دارد حوصله لبخند از زندگیاش خارج است. گرچه زندگی
روزمره او در دفتر آرامش در خانه بزرگ خیابان بوسنی در منطقه فرشته میگذرد. جایی
که سالهاست لوکیشن تولیدات اوست. مدیری هر روز مسیر خانه تا لوکیشن را با خودروی
شخصیاش میپیماید و با خوش و بشی سریع با نگهبانان و عوامل به اتاقش میخزد. جایی
که سکوتش گهگاه با دوستان نزدیک او شکسته میشود. دوستانی که حلقه آنها خیلی هم
وسیع نیست. اعضای گروه کارگردانی هر روز با او جلسه دارند و بازیگران و
صحنهگردانان هم لاجرم هر روز مدیری را میبینند، اما حلقه دوستان خیلی وسیع نیست.
آدمهایی مثل سیامک انصاری، برادران آقاگلیان، علیرضا عصار، حامد بهداد و یکی، دو
نفر دیگر.
او در این سالها زندگی شخصی خود را هم به شدت از دید
مطبوعاتی جماعت دور نگه داشته و اطلاعات زیادی از او در دست نیست. جز اینکه یکی از
مهمترین آدمهای زندگی آقای کارگردان، مار خوش خط و خالی به اسم آرمیتاست که مدیری
علاقه زیادی به او دارد. ماری که در حال حاضر هم به لوکیشن آورده شده تا همیشه جلوی
چشم باشد... و این فقط یکی از علایق عجیبی است که او را از سایرین متفاوت
میکند.
شاید این حال مدیری، مربوط به دورانی باشد که او تبدیل به ستاره
اصلی تلویزیون ایران شد و سپس با بیرحمی از آسمان به زیر کشیده شد و چند سالی به
محاق رفت. دورانی که او آموخت سلوک یک ستاره مهمترین عامل در موفقیتهای بعدی است.
اگر او روی خوشی به دوربینها – مگر آنکه دوربین قهوه تلخ باشد – نشان نمیدهد برای
این است که سرک کشیدنها به زندگی او، دورانی سخت را برایش رقم زد.
مدیری که
حتی دریافت دکترای افتخاری از یک دانشگاه آمریکایی هم حال او را تغییر نداد، در حال
حاضر در انتظار پایان کار طراحان صحنه لوکیشن قهوه تلخ است تا سری جدید را کلید
بزند. در این روزها کار او فکر کردن و مرور نقشههایی است که برای آینده دارد.
او در همان مصاحبه آخر گفته بود که دوست دارد فیلمی بسازد که بالاتر از همه
استانداردهای فعلی سینمای ایران باشد. شاید تعبیر شدن این رویا لبخندی موقتی روی
صورت آقای کارگردان بیاورد. نابغهای که در دورانی سخت و پر از سوءتفاهم به موفقیت
رسید. دورانی که هر موضعگیری و هر جمله میتواند بهایی سختتر از تصور به همراه
داشته باشد.
او به زودی دوباره به جمع ما بازخواهد گشت. زمانی که در ابتدای
سری جدید قهوه تلخ از روی متنی با بینندگان صحبت میکند و با تپقهای عمدی و
لبخندهای کمرنگ دل کسانی که به او خیره شدهاند را میبرد. این کاری است که او در
آن متبحر است. گرچه حال درونش آنقدر متفاوت باشد که وقتی به دوستانش میرسد، بگوید:
«نه، حالم خوب نیست.»
مهران مدیری به ندرت عکاسی به جز سعیدعباس اصفهانی، عکاس
مجموعه قهوه تلخ را به خلوت خود راه میدهد. تصویری که در صفحه مقابل
میبینید، یکی از معدود عکسهای عکاسان دیگر از اوست. اما مدیری دراین عکس لبخند به
لب داشت و اجازه انتشار آن را نداد.

بدون شرح! در ادامه مطلب بقیشو ببین...

















بقیه در ادامه مطلب...







نام: فرهاد
نام خانوادگی:
دهقان
تاریخ تولد: ۱۳۶۳/۳/۷
محل تولد: تهران
فرهاد دهقان از سال ۱۳۸۰
فعالیت هنری خود را با یاد گرفتن پیانو آغاز کرد و از سال ۱۳۸۴ به صورت حرفه ای به
کار خود در خوانندگی ادامه داد.






.:: This Template By : web93.ir ::.