+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

چهره واقعی شبکه ماهواره ای من و تو
هنوز از شگفتی و یا به عبارت بهتر تأسف جذب مخاطب شبکه‏ی «فارسی وان» درنیامده بودیم که چشممان به جمال طفلی نوظهور از دامان استعمار پیر روشن شد. شبکه‏ای به نام «من و تو» و به کام همان که روز و شبش و تمام و دل‏مشغولیش استحاله‏ی فکر من و توست…
شبکه‏ ی تلویزیونی «من و تو »، از ۲۸ اکتبر مقارن با ۶ آبان ۱۳۸۹ برنامه‏های خود را بر روی ماهواره‏ی هاتبرد شروع و با ارایه برنامه‏های تفریحی و سرگرمی با جهت‏گیری خلاف شئونات اخلاقی و بومی مردم ایران عملاً مکمل شبکه‏هایی همچون «فارسی وان» است. این شبکه متعلق به شرکت تلویزیونی مرجان است و از بریتانیا پخش می‏شود.
نکته‏ی ابتدایی انتخاب اسم برای این شبکه است، دست‏اندرکاران آن با انتخاب اسم «من و تو» عملاً خواستار تعامل و ارتباط با مردم ایران هستند و سیاست خود را پخش فیلم، سریال، اخبار و گزارش‏های متنوع قرار داده‏اند.
باید دقت داشت که مخاطب هدف این شبکه، «مادران و زنان» جامعه‏ی ایران است و در این راستا سعی شده با چاشنی‏هایی از جمله آشپزی، طنز و حتی رقص به جذب مخاطب هدف خود بپردازند. استفاده از خوانندگان خارج‏نشین و کپی‏برداری از برنامه‏های شبکه‏های انگلستان دیگر استراتژی این شبکه است.
این شبکه با رویکردی کاملاً ضد ایرانی حتی در تیتر یک اخبار سایت خود، خبری را با عنوان «پشتیبانی جمهوری‏خواهان از حمله نظامی به ایران» آورده که کاملا دست‏های چدنی از پشت دستکش مخملین آن را هویدا می‏کند.
اگرچه سایر بخش‏های این شبکه رویکردی سرگرم کننده دارند، اما اهداف آن کاملاً مغایر با فلسفه‏ی نظام اسلامی که توجه به تعالی زندگی انسان بر اساس تعلیمات دین مبین اسلام است می‏باشد و دقیقاً رویکردی اومانیستی و مادی‏محور را دنبال می‏کند.
نکته‏ی آخر این که رویکرد شبکه‏ی «من و تو۱» را علیرغم همه‏ی تحلیل‏ها باید در جایی دیگر جستجو کرد. جایی که سال‏هاست، فیلم‏های سینمایی درصدد هستند آن را به جامعه ایرانی تزریق کنند و آن نیز القای سبک زندگی غربی است که در محتوای تمام برنامه‏های این شبکه مشاهده می‏شود؛ البته به نظر هدف اصلی این شبکه می‏باشد. تغییر رفتار و سبک زندگی و الگوی رفتاری که بیشتر زنان جامعه ایرانی را هدف قرار داده و نشان می‏دهد که هدف‏‏گزاری مسؤولان این شبکه کدام قشر از جامعه ایرانی را نشانه گرفته است.
* مدیر شبکه‏ی «من‌ و تو۱»
عمده برنامه‏های این شبکه به تهیه‏کنندگی مرجان عباسی و کیوان عباسی پخش می‏شود. کیوان عباسی پیش از این مدیر و پایه‏گذار سایت اینترنتی «ببین تی‏وی» با سرمایه‏گذاری یک آمریکایی، در ماه ژوییه ۲۰۰۶(م) بود که در زمینه پخش ویدیو و فیلم‏های کوتاه که معمولاً به ایران مربوط بود. وی سابقه همکاری با تلویزیون‏های مختلف در آمریکا، مثل «آزادی» و «تپش» را دارد. سایت اینترنتی «ببین تی‏وی» در سال ۲۰۰۸ به دلیل رویکرد غیراخلاقی و غیر دینی خود به دستور مقام قضایی در ایران فیلتر شد…
*برنامه‏های شبکه‏ی «من و تو۱»
- بفرمایید شام
«بفرمایید شام» یکی از برنامه‏های تلویزیون «من و تو» می‏باشد، امتیاز آن از شرکت «ITV GLOBAL» انگلستان خریداری شده. در این برنامه ۴ فرد عادی دعوت می‏شوند که هر کدام برای یک شب آشپزی کنند و رقابت شروع می‏شود. هر شب یک نفر میزبان است و باید برای ۳نفر دیگر آشپزی کند، در هرشب ۳نفر میهمان به میزبان به صورت کاملاً مخفیانه امتیاز می‏دهند تا اینکه شب آخر فردی که بیشترین امتیاز را کسب کرده برنده ۱۰۰۰ پوند خواهد شد.
این برنامه با هدایت صدای یک نفر که نقش راوی را ایفا می‏کند آغاز می‏شود و این فرد در طول برنامه اشکالات شرکت‏کنندگان را به صورت تمسخرآمیز بیان می‏کنند. جالب این جاست که در این برنامه هر شب شروع سفره غذا با سرو مشروب است و اگر احیاناً فردی تمایلی به خوردن مشروب نداشته باشد به صورتی کاملاً زیرکانه از سوی راوی تخریب می‌شود.
نکته‏ی مهم این برنامه ،آشناسازی بیننده با زندگی ایرانیان ساکن انگلستان، خلقیات آنان و شاید بتوان گفت، ایجاد تصویری از یک زندگی خوب و عادی در میان آنان است که به شکلی غیرمستقیم، با ذهنیت قبلی بسیاری از ایرانیان مبنی بر زندگی سخت در غربت، به مبارزه بر می‏خیزد.
نکته‏ی مهم دیگر این که هدف عمده‏ی این برنامه عادی‏‏سازی روابط میان افراد مرد و زن است و شرکت‏کنندگان در این برنامه عموماً از تعریف مسایل و رفتارهای غیرمتعارف خود ابا ندارند.
- سالی تاک «Sali Talk»
یک برنامه تاک‏شو با با سرک کشیدن به گوشه و کنار جهان موارد جالب و بعضاً عجیب را از اینترنت جستجو کرده و برای مخاطبان پخش می‏کند. این برنامه که در اشکال مختلف پخش می‏شود حتی خوانندگان لس‏آنجلسی را نیز به تمسخر کشانده و هر هفته بدترین ویدیوها و آهنگ‏های آنان را به انتخاب ببیندگان معرفی می‏کند. آموزش زبان فارسی به کارگردان این برنامه که یک انگلیسی می‏باشد از نکات دیدنی این بخش است. این برنامه معمولاً در انتخاب سوژه‏ها نیز به تمسخر فرهنگ و آداب و رسوم مردم ایران پرداخته و اکثر اوقات نیز به تمسخر دکتر احمدی‏نژاد رییس جمهور کشور می‏پردازد.
اتاق خبر
«اتاق خبر» تنها برنامه‏ای در این شبکه است که به صورت مستقیم به سیاست می‏پردازد و می‏توان در آن ردپایی از سیاست‏های خصمانه دولت انگلیس و سایر دول غربی را مشاهده کرد. در این برنامه که به شیوه‏ای متفاوت اجرا می‏شود، گویندگان خبر به شکلی غیررسمی بر پشت مانیتورهای خود مستقر هستند و همگی به صورت هماهنگ بخشی از یک خبر را می‏خوانند.رویکرد این خبرها نیز اکثراً به سمت مسایل داخلی با رویکردی کاملاً یک‏طرفه و با هماهنگی سیاست‏های دول غربی مبنی بر ایران‏هراسی می‏باشد.
حمایت از فتنه سبز نیز یکی از محورهای ثابت این برنامه خبری می‏باشد، بعد از جریانات ۲۵بهمن ۱۳۸۹ رویکرد این بخش خبری کاملاً در خدمت روحیه دادن به فتنه‏گران و مخابره اخبار و اطلاعات دروغ می‏باشد.
- من وتو+
«من و تو+» یک برنامه‏‏ای مجری محور است با دو مجری زن و مرد که به صورت گروهی اجرا می‏شود و بر پایه‏ی مصاحبه با هنرمندان و عناصر فرهنگی و اجتماعی به تولید برنامه می‏پردازد. نگاه این برنامه معرفی افراد فعال در حوزه‏های هنری و فرهنگی و اجتماعی است و تمرکز آن بر روی تبلیغ ایران باستان و معرفی پادشاهان قدیم ایران است.
- پخش فیلم‏های تهمینه میلانی
پخش فیلم‏های خاص از سیاست‏های این برنامه است به نحوی که از چند ماه گذشته پخش فیلم‏های «تهمینه میلانی» از این شبکه شروع شده است و هر هفته جمعه شب‏ها یکی از فیلم‏های این فیلمساز فمینیست رأس ساعت ۸شب پخش می‏شود و در آخر همان شب تکرار می‏شود و روز بعد در ساعت ۸شب که بهترین زمان پخش یک برنامه‏ی تلویزیونی است، به پخش پشت صحنه‏ی فیلم پخش شده در روز قبل می‏پردازد و با بازیگران و عوامل فیلم خصوصاً تهمینه میلانی مصاحبه می‏شود.
جنس مصاحبه‏های پخش شده با خانم کارگردان نشان می‏دهد که این برنامه‏ها در سال جاری به صورت اختصاصی برای این شبکه ضبط شده و این نشان از همکاری این کارگردان با شبکه‏ی مذکور دارد و البته وی نیز بدون پرده‏پوشی تمام نیات خود را در ساخت فیلم بازگو می‏کند و اکثر مواقع نیز با سیاه‏نمایی از اوضاع زنان در ایران و جامعه ایرانی به نقد یک‏طرفه می‏پردازد تا آثار خود را تأیید نماید. پخش پشت صحنه‏ی این فیلم‏ها و روابط غیرمتعارف بازیگران و عوامل فیلم که بعضاً بدون حجاب اسلامی ظاهر می‏شوند، بیشتر برای حساسیت‏زدایی از احکام شرعی مثل حجاب می‏باشد.
- آفساید
برنامه‏ی «آفساید» یک مجله‏ی هفتگی ورزشی است که اتفاقات و رویدادهای هفته به هفته‏ی فوتبال ایران را مرور می‏کند و سعی دارد مسایل را به صورت موشکافانه بررسی کند. اما این برنامه که قصد دارد با نگاهی شبیه برنامه‏ی نود حرکت کند به نقاط ضعف فوتبال ایران می‏پردازد، سعی دارد که نشان دهد فوتبال ایران را عده‏ای فرصت‏طلب که وابسته به نهادهای نظامی هستند نشان دهد. تمسخر مدیران ورزش ایران نیز در این برنامه رایج است.
- ترویج اباحی‏گری و بی‏بند و باری در قالب برنامه «شیمی» و تبلیغات همه جانبه خواننده لس آنجلسی با عنوان برنامه «آکادمی موسیقی …» از دیگر اهداف مدیران این شبکه است.
- در برنامه‏هایی چون «زرشک » که در ظاهر به آموزش آشپزی فوری برای کارمندان می‏پردازد و«گارد ساحلی»که روایت‏گر نجات شناگران و گردشگران در ساحل است نیز سازندگان در صدد عادی جلوه‏دادن مصرف مشروبات الکلی و از بین بردن قبح حیا در خانواده‏ها هستند.
چند نکته در خصوص شبکه من و تو قابل اشاره است:
در خصوص گروه هدف این رسانه دو نکته وجود دارد: یک نگاه معتقد است مخاطب هدف این شبکه مادران و زنان جامعه است و برای اثبات نگاه خود، به وجود و محبوبیت برنامه‏هایی با چاشنی‏های مختلف از جمله آشپزی، طنز و حتی رقص اشاره دارد. اما نگاه دیگر، غیر از زنان، بیشتر معتقد به توجه خاص شبکه به افراد دوره‏های سنی نوجوان و جوان است.
در بیشتر برنامه‏های شبکه‏ی من و تو ناخودآگاه این نگاه القا می‏شود که «زندگی می‏تواند لذت بخش‏تر از آنی که هست باشد» و این نکته‏ی کلیدی و نهفته این برنامه‏هاست. شاید به نوعی تمرکز خاص این شبکه بر مسایل تفریحی و سرگرمی، ناخودآگاه و طبیعتاً این چاشنی را به محتوای برنامه‏ها بدهد، اما در حقیقت سرخوشی و سرزندگی‏ای که در زندگی ایرانیان خارج از کشور نشان داده می‏شود، به نوعی متفاوت با بسیاری از برنامه‏های کانال‏های ماهواره‏ای دیگر است. جنبش و سرخوشی کاذب جوانان لندن‏نشین و تلاشی که برای شاد بودن، راحت بودن و رسیدن به موفقیت از خود نشان می‏دهند، عنصر بسیار تأثیرگذاری در جذبیت و محبوبیت این شبکه برای جوانان است.
در ماه‏های گذشته، شبکه‏های پارسی زبان ماهواره‏ای در بخش تفریحات و سرگرمی، رشد کمی و کیفی گسترده‏ای را در خود ایجاد کرده‏است. تنها در یک مورد، حضور کانال «فارسی‏وان» و ابتکار آن در جهت پخش سریال‏های عاشقانه با دوبله فارسی، سبب شد که تقریباً نه تنها اغلب شبکه‏های سرگرم کننده پارسی‏زبان به پخش سریال روی آورند، بلکه تلاش کنند تا با دوبله آنها، مخاطبان بیشتری را نیز به خود جلب نمایند. این امر برای یکی از شبکه‏های عربی نیز اتفاق افتاد (البته نه با دوبله، بلکه با زیرنویس). به هرحال، نمی‏توان این حقیقت را پنهان کرد که شبکه‏هایی مثل «من وتو» فقط از خلأ سرگرم کنندگی و جذبیت آفرینی در رسانه‏های داخلی استفاده می‏کنند، و گرنه به خودی خود محصولات جذاب و عجیب و غریبی ندارد.
هرچند رسانه‏ی ملی در شرایط فعلی و با هجوم این تعداد شبکه سرگرم کننده، قدری در موضع انفعال قرار دارد، اما همواره نشان داده با حرکت‏های درخشان مثل تولید سریال مختارنامه و یا مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر، می‏توان رسانه‏ای دینی و در عین حال با نشاط داشت. با این حال، نباید از یاد برد که «سرگرم سازی» یک صنعت است با تمام قواعدی که برای خود دارد. یکی از قواعد پذیرفته شده در این صنعت به رسمیت شناختن نیاز مخاطب به شادی و سرگرمی، و تلاش برای استفاده از همین اصل جهت رقابت با دیگران است.
+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

حتما ادامه مطلب رو ببینید!!!

فیلم جای اژدها (There be dragons) فیلمی به کارگردانی رولند جفی و بازیگری گلشیفته فراهانی در نقش لیلا محصول سال ۲۰۱۱ است.

فراهانی در پروژه تازه کارگردان رولند جافی که یک فیلم درام است،در نقش لیلا با او همکاری می‌‌کند.

فیلم There Be Dragons محصول سال 2011 میلادی– اسپانیا و در ژانر بیوگرافی، درام به مدت 122 دقیقه می باشد و دیدن این فیلم به افراد زیر 13 سال در خارج از ایران نیز به هیچ وجه توصیه نمی شود.

داستان فیلم در بحبوحه ی جنگ داخلی اسپانیا و در حالی که وحشت همه جا را فرا گرفته، او توسط یک روزنامه نگار به ارتباطات عمیق پدرش و نفوذ عمیق و تاریک او در زندگی است، پی می برد.

Charlie Cox, Wes Bentley and Dougray Scott

به گزارش سه نسل، فيلم‌های ديگری كه گلشيفته در آن‌ها بازی می‌كند و قرار است در آينده اكران شوند فيلم فرانسوی به نام (Si tu meurs, je te tue) و در نقش یکم به كارگردانی (Hiner Saleem) و در فيلم (Chicken with Plums) به كارگردانی (Vincent Paronnaud) و (Marjane Satrapi) حضور داشته است.

فراهانی چندی پیش در اظهاراتی که همراه تصاویر وی در نشریه مد wox - که در نمایش عکس های عریان سابقه دارد- گفته بود که از حجاب متنفر است

 

از دیگر سو گلشیفته فراهانی در فیلم "جای اژدها" براحتی دوگاری اسکات بازیگر مرد فیلم  را می بوسد و با لباس خواب در کنار وی در تختخواب هتل می خوابد و صحنه های نیمه برهنه وی با دوگاری اسکات که نقش دوست پسر وی را دارد، سکانس های دیگر فیلم را شکل داده اند. اینجاست معلوم می شود که چرا این هنرپیشه جوان پیش از این موفق، باید از حجاب متنفر باشد.

به گزارس سه نسل، چندی پیش نیز جواد شمقدری معاون سینمایی وزیر ارشاد نیز  در پاسخ به سوالی درباره احتمال بازگشت گلشیفته فراهانی به ایران گفته بود:«من در دوره مسئوليتم يك بار درباره گلشيفته فراهاني گفته بودم كه مي‌تواند برگردد. در آن مقطع اين امكان وجود داشت. ولي بعدا اتفاق‌هاي ديگري افتاد. ممكن است من ۲۰ سال پيش به كسي رأي داده باشم كه الان قبولش نداشته باشم. در اين يك سال و نيم شرايط تغيير كرد و ديگر مشكل گلشيفته فراهاني در حوزه اختيارات ما نيست. اخيرا هم شنيده‌ايم اين بازيگر در فيلمي در كردستان بازي كرده كه صحنه‌هاي ناجوري دارد. که در این صورت بعید است خود جامعه بازیگری علاقه به حضور ایشان داشته باشد.»

اما این داستان روی دیگری هم دارد، پیش از این و درست در زمانی که گلشیفته فراهانی در فیلم "ریدلی اسکات" بازی کرد و پس از آن عکس های بی حجابش در رسانه ها و سایت های اینترنتی پخش شد؛ برخی از صاحب نظران حوزه فرهنگ و هنر که سابقه غرب را در چنین پروژه هایی دیده بودند زبان به هشدار گشودند؛ آنها نمونه های مختلفی چون گلشیفته فراهانی را دیده بودند، چه از نوع وطنی آن که در سال های پس از پیروزی انقلاب نمونه های متنوع داشت و چه از انواع دیگر غیر وطنی اش.

کم نبودند کسانی مانند فراهانی که امید هالییوودی شدن و تبدیل شدن به ستاره سینمای ینگه دنیا به سنت های وطنی اش پشت پا زدند و همه چیز را نادیده گرفتند.

اما در نهایت وقتی استفاده تبلیغاتی این ستاره ها به پایان می رسد اندک اندک حتی نشریات مبتذل مد هم به سراغ آنها نخواهند رفت و تازه تلخی غربت و مزه گس آلت دست شدن حس می شود. احساس بدی آنقدر بد که تلخی آن را حتی می شود از یادداشت پدر گلشیفته یعنی بهزاد فراهانی حس کرد.

"این روزها بیش از هر چیز به یاد بچه هایی هستم که ایران نیستند و در خارج از کشور فعالیت می کنند، نقاشان، موسیقی دان ها، بازیگران، کارگردانان و... همه هنرمندانی که ایران را ترک کرده اند و دور از اینجا مشغول کارهای هنری شده اند، دلیل آنها برای ترک ایران هر چه باشد،ما باید به این فکر کنیم که چه راهی برای آنها وجود دارد. ما غربت را نمی شناسیم و وقتی از آن دور هستیم، درکی از آن نداریم، اما وقتی در آن قرار می گیریم، می فهمیم خیلی سخت تر از آن چیزی است که تصور می کرده ایم. من وقتی که در پاریس سکته کردم و چند روزی خوابیدم. ایرانی های مقیم آنها به دیدنم آمدند و بسیار به من لطف کردند. وقتی به این اتفاقها نگاه می کنم، می بینم جوانانی که ساکن خارج از ایران هستند،عاطفه شرقی شریف خود را دارند، اما غصه ناهنجارغربت هم در دلشان هست و آنها را رنج می دهد. وقتی از دور به آنها نگاه می کنیم، می بینیم دارند زندگی می کنند، کار می کنند و... اما غصه هایشان را نمی بینیم، چرا شرایط باید طوری باشد که هنرمندان اهل فکر ما ترجیح بدهند جای دیگری زندگی کنند؟ این موقعیت باید سامان داده شود. دولت باید با کسانی که از اینجا رفته اند، برخورد موجهی داشته باشد، چون هنرمندان ما، انسان های شریفی هستند. انسان هایی اهل فکر که به امور ناهنجار اشتغال دارند، بلکه اهل فکر و فرهنگ هستند. هم دولت و هم ما باید شرایطی را فراهم کنیم که هنرمندانمان برای بازگشت احساس امنیت کنند و به فکر برگشتن باشند. اما این اتفاق نمی افتد و این تلخ است... خیلی تلخ است."

اما چه باید کرد که الغریق یتشبث بکل حشیش- کسی که در حال غرق شدن است به هرچیزی چنگ می زند- و همین شد که هر روز گلشیفته بیش از دیروز پل های پشت سرش را خراب کرد و از آن سو هم نتوانست تا جای پای محکمی برای خودش دست و پا کند. حالا گلشیفته فراهانی در فیلم های دست چندم بازی می کند و با مجله های مد- و نه سینمایی- مصاحبه می کند و در این سو پدرش یادداشت های ملتمسانه می نویسد؛ اما خود کرده را تدبیر نیست!

+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

توضیحات در ادامه مطلب...

به نقل از مجله خانواده سبز، او فعالیت خود را در عرصه بازیگری با آموزشگاه بازیگری سینماگران جوان آغاز كرد و برای مجموعه «در چشم باد» به آقای جعفری جوزانی معرفی شد او با فیلم «پرتقال خونی» در جشنواره فیلم فجر گذشته حضور داشت، اما این‌بار او فقط بازیگر نبود، نیوشا ضیغمی به همراه همسرش «آرش پولادخان» سرمایه‌گذاری این فیلم را هم به عهده داشتند. سال گذشته نیوشا ضیغمی علاوه بر تهیه كنندگی، مركز پوست و زیبایی خود با نام آدونیس را نیز تاسیس كرد.

روان‌شناسی كودك خواندم
متولد 18 تیر ماه سال 1359 در تهران، دارای مدرك كارشناسی روانشناسی كودك از دانشگاه شهید بهشتی هستم و بازیگری را از كلاس‌های بازیگری سینماگران جوان شروع كردم. سال 1382 به پروژه «در چشم باد» آقای جعفری جوزانی معرفی شدم.

از شكست نمی‌ترسم
من همیشه به عنوان فردی كه می‌خواهد یك زندگی پویا را تجربه كند، زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه كرده‌ام و هیچ وقت از ریسك كردن نترسیده‌ام. به نظر خودم راز موفقیت من این است كه اول ایمان داشتم به كارهایی كه می‌خواستم انجام بدهم و دوم این‌كه باور داشتم كاری كه می‌خواهم انجام بدهم برایم مهم است و باید انجام بشود، پس كارم را دنبال می‌كنم و سختی‌ها نمی‌تواند مانع من باشد چون از شكست نمی‌ترسم پس حتما به نتیجه می‌رسم.

پدرم مخالف بود
وقتی می‌خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی‌كرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می‌‌گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا كارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می‌داد من پزشك یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با كار آقای جوزانی شروع كردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با كار من موافقت كرد.

بازیگر یعنی....
به نظر من بازیگر مثل یك كاتالیزور است، شرایط و دغدغه‌های انسان‌هایی كه روی كاغذ ترسیم شده‌اند را مانند یك فیلتر از خود عبور می‌دهد و از خود یك شخصیت تازه می‌سازد. حتی این شخصیت می‌تواند آنقدر تاثیرگذار باشد كه گاهی وقت‌ها بازیگر خودش را بعد از بازی در آن نقش فراموش كند. كما این‌كه من این اتفاق را در زندگی بازیگری‌ام تجربه كرده‌ام. بعد از بازی در فیلم «شوریده» تحولی در زندگی من رخ داد و من را به یك فرد دیگر تبدیل كرد. شهامتی را به دست آوردم كه شاید قبلا آن را نداشتم. پس برای من بازیگری حرفه مقدسی است.

تهیه كنندگی، سلام
سال گذشته من وارد مسیر تهیه‌كنندگی سینمایی شدم. كار بسیار سختی بود چون معمولا تصور بیشتر مردم از تهیه‌كننده‌ یا یك فرد با تجربه است یا فردی با گیس سفید. بسیاری از افراد آدمی با شمایل من را برای تهیه‌كنندگی دور از تصور می‌دانند. یكی از عللی كه من را به سوی تهیه‌كنندگی كشاند فیلمنامه‌های بدی بود كه به من پیشنهاد می‌شد. وقتی وارد عرصه تهیه شدم خیلی حرف‌ها شنیدم، مثلا این‌كه نیوشا ضیغمی پول می‌دهد تا در فیلم بازی كند، در صورتی كه اگر ما كمی منطقی فكر كنیم یك بازیگر وقتی در طول سال از 10 فیلمنامه، هفت فیلمنامه به او پیشنهاد می‌شود چه احتیاجی به این دارد كه با پول خود را در سینما ماندگار كند؟

حتی خیلی‌ها من را ترساندند كه شاید اگر وارد این حرفه شوم دیگر تهیه‌كننده‌‌ها به من پیشنهاد بازی نخواهند داد. اما من تصمیم به انجام این كار گرفته بودم و با اراده‌ای كه داشتم این كار را به ثمر رساندم و هیچ‌كدام از این اتفاقات برای من رخ نداد.

نمی‌خواهم بگویم كه در این كار از كسی كمك نگرفته ام، بسیاری از دوستان با تجربه من را برای رسیدن به هدفم یاری كردند، همسر من كارش این نبود اما ایشان را ترغیب به سرمایه‌گذاری در سینما كردم و امروز از نتیجه كارم راضی هستم.

اگر روزی می‌‌توانستم در زمان سفر كنم به قرن نوزدهم می‌‌رفتم، برای این‌كه قرن بیست و یكم قرن تكنولوژی است و قرن سرد و پر دغدغه‌ای است ولی قرن نوزدهم قرن احساس و هنر بود.

îخسرو شكیبایی و اكبر عبدی همیشه از اسطوره های من بودند و هستند.

در سینمای ایران سوپراستار نداریم
ستاره آدمیست كه واجد شرایط ستاره بودن در دنیاست و این شرایط را افراد كمی در سینمای جهان دارند. متاسفانه ما در سینمای ایران ستاره نداریم. مثلا «رابرت دنیرو» را همه سینماگران در دنیا می‌شناسند پس می‌توان به او لقب استار را داد. اما در ایران یكسری از بازیگران هستند كه قطعا واجد شرایطی بودند كه آنها را با بازیگران همزمان خود متمایز كرده و در نزد مخاطبین دارای ویژگی‌هایی كرده است كه به خاطر آنها به سینما می‌روند. از نظر من این هیچ بد نیست بلكه یك نعمت خدادادی است. اینها قابلیت ستاره شدن هم دارند اما شرایطی كه برسینمای ما حاكم است این امكان را از آنها گرفته است. 

 

 

خو شــــبخــــتم
ما آدم‌ها همیشه به چیزهایی كه نداریم، فكر می‌كنیم، ولی من همیشه در این فكرم كه اگر اتفاقاتی كه رخ داده اتفاق نمی‌افتاد چه می‌شد؟ در حال حاضر من خودم را انسان خوشبختی می‌‌دانم. تا به امروز به خیلی از چیزهایی كه می‌‌خواسته‌ام رسیدم. خدا را صد هزار مرتبه شكر می‌‌كنم كه خانواده‌ام سالم هستند و یك خانواده چهارچوب‌دار و سلامت دارم. خیلی‌ها به من می‌گفتند سینما آدم‌ها را از زندگی واقعی دور می‌كند ولی برای من این اتفاق نیفتاد. من الان هم كارم را انجام می‌‌دهم و هم خانواده‌ام را دارم. همیشه تعریفی كه من از جامعه درباره یك بازیگر شنیده بودم این بود كه اگر یك بازیگر ازدواج كند دیگر نمی‌‌تواند كار كند اما اینگونه نیست همسرم دركنار من است نه در رو به‌روی من... مثلا در روزهایی كه من فیلمبرداری داشتم در سرما و گرما و در هر موقعیتی من را درك كرده است. نبودن‌های من و بی‌حوصلگی‌هایم را تحمل كرده و در كنارم بوده است.بیش از همه چیز خانواده‌ام برایم اهمیت دارد. روزی هم كه داشتم ازدواج می‌‌كردم آرش به من گفت اگر یك روز من به تو بگویم كار نكن، نمی‌‌كنی؟ گفتم نه، بازی نمی‌‌كنم. چون دلم نمی‌‌خواهد زندگی واقعی من به خاطر كارم آسیب ببیند اما اگر روزی ببینم كه كارم به زندگی شخصی‌ام می‌‌خواهد آسیب برساند یا برای یك مدت رهایش می‌‌كنم یا این‌كه كمرنگش می‌‌كنم.

یك خاطره
در دوران مدرسه بچه خیلی شر و شیطانی بودم و بیشتر اوقات از كلاس اخراج می‌‌شدم، یادم می‌آید ناظمی به نام خانم زارع داشتیم كه خیلی از او می‌ترسیدم. یك روز دوستانم به شوخی من را بیرون از كلاس گذاشته بودند و در را گرفته بودند... من آنقدر به در لگد زدم كه در شكست و پای من از آنطرف در بیرون آمد و همان لحظه هم خانم زارع سر رسید.

كعبه مثل هیچ جایی نیست
آرش پولادخان می‌‌گوید: من تجربه این سفر را از قبل داشته‌ام و از این‌كه نیوشا به عنوان همسرم اینبار در كنارم بود خوشحال بودم. همیشه با خود می‌‌گفتم كه آیا این اتفاق برای نیوشا هم رخ می‌‌دهد تا در آن لحظه خودش را محك بزند؟ حتی من به محمدرضا گلزار گفتم آنجا كه می‌‌رسی حال و هوایت عوض می‌‌شود و از خود بی‌خود می‌‌شوی. وقتی در آن موقعیت قرار می‌‌گیری یادت می‌‌رود تو چه كسی هستی و الان كجایی. شاید شما از كنار صدها انسان در آنجا رد شوی یكی در حال دویدن است و گریه می‌‌كند یكی در حال سجده گریه می‌‌كند. شما متوجه این افراد نمی‌‌شوید شما آنجا فقط خود و خدای خودتان را می‌‌بینید. تمام اعمالتان در یك لحظه مانند یك فیلم از جلوی چشمانتان عبور می‌كنند و بی‌‌اراده اشك در چشمانتان حلقه می‌‌زند. می‌‌دانید هر انسانی شاید بنا به موقعیتی كه در آن قرار می‌‌گیرد دچار یك غرور خاص می‌شود ولی آنجا به این باور رسیدم كسانی هم كه غرور دارند نمی‌‌توانند خدا را فراموش كنند.

نیوشا می گوید: نكته دیگری كه برای من بسیار جالب بود این‌كه خانه خدا شبیه به هیچ جایی از دنیا نیست من روز اولی كه وارد مكه شدم در شوك بودم، مانند یك قیامت واقعی است ولی شما زنده  آن را تجربه می‌‌كنید، شاید شنیده باشید كه در قیامت هیچ كس به فكر كسی نیست و مادر بچه‌اش را نمی‌‌شناسد؛ همه از كنار هم رد می‌‌شوند و هم را نمی‌‌بینند وهمه یكسان هستند. خانه خدا واقعا مانند قیامت است همه یكسان لباس می‌‌پوشند و هیچ تفاوتی ندارند و همه افراد به خدای واحد فكر می‌كنند.

او در ادامه می‌‌گوید: من وقتی برگشتم مطالبی را خواندم و شنیدم كه واقعا شوكه شدم، ما مخارج سفرمان را خودمان پرداخت كردیم و وزارت ارشاد فقط ما را دعوت كرد و سهمیه را به ما داد ولی دیدم عده‌ای عنوان كرده‌اند كه این پول بیت المال بوده و این چه كسانی بوده‌اند كه به این سفر فرستاده شده‌اند؟ خدا ما را طلبید كه به این سفر رفتیم. چرا همیشه از دید ما كسی باید به سفر حج برود كه سنی از او گذشته است؟ من بسیاری از افراد را می‌‌شناسم كه پول و موقعیت هم دارند ولی طلبیده نمی‌‌شوند. حتی موقعی كه گروه هنرمندان  اعزام شدند ما پنج روز بعد رفتیم چون هنوز رفتن ما قطعی نبود اما چه كسی می‌‌تواند خواست خدا را عوض كند.

آرش در تكمیل حرف نیوشا ادامه می‌‌دهد: من به خاطر مشغله كاری واقعا نمی‌‌توانستم به این سفر بروم و این باور من بود كه رفتنم غیرممكن است. روزی كه گفتند بلیط هواپیما گرفته شده من هنوز امیدوار رسیدن به كاروان نبودم برای همین با كسی خداحافظی نكردم اما انگار همه چیز دست به دست هم داد تا ما به این سفر برویم.

آرش پولاد خان: خوشحالم
من از این‌كه در این خانواده هستم بسیار خوشحالم. در معرفی خودم باید بگویم متولد شهر اصفهان و 37 ساله هستم و شغل من تجارت نقره است. نیوشا در ادامه صحبت‌های همسرش ادامه می‌دهد: آرش دارد شكسته نفسی می‌‌كند شاید اگر آرش نبود من تهیه‌كننده‌ نمی‌شدم. درست است كه كارش سینما نبود اما كار خودش با هنر واقعی عجین شده. آنقدر كه هنر ایران در اصفهان قوی است در هیچ شهری نیست. به نظر من به كار نقره و قلم اصفهان در دنیا ظلم شده، و باید برای شناخته شدن آن كاری بكنیم. در كل آرش یك پشتوانه و تكیه‌گاه خوب برای من است.




   برچسب‌ها: نیوشا ضیغمی و همسرش, نیوشا ضیغمی
   
+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

منبع : گروه اینترنتی فان مهر - www.FunMehr.Com

توضیحات و عکسها در ادامه مطلب...

جذاب ترین مرد دنیا انتخاب شد(+ عکس )
«رابرت پتینسون»، هنرپیشه‌ی 25 ساله‌ی انگلیسی از سوی مجله‌ی بریتانیایی گلاموربه عنوان جذاب‌ترین مرد جهان برگزیده شده است.
 
رابرت پتینسون متولد ۱۳ می ۱۹۸۶ در لندن بازیگر، مدل و نوازنده انگلیسی است و بخاطر ایفای نقش ادوارد کلن در فیلم سینمایی گرگ و میش ستوده شد. مادرش کلر در آژانس مدل کار می‌کرد و پدرش ریچارد صادرات ماشین از کشور آمریکا داشت. او فعالیت خود را از تئاتر بازیگران آماتور بارنرز شروع کرد، بعد از کسب تجربه کافی او توانست وارد حرفه بازیگری شود. او از طریق آژانسی که تهیه کنندگی فیلمی را بر عهده داشت توانست وارد دنیای حرفه‌ای بازیگری شود.
 
رابرت در سال ۲۰۰۴ به عنوان نقش دوم در مجموعه‌ای تلویزیونی-سینمایی بازی کند که بعدها نقش او حذف شد. سپس در فیلم هری پاتر و جام آتش نقش سدریک دیگوری را ایفا کرد. که بازی او بسیار ستوده شد و برخی معتقدند که بازی او در گرگ و میش مدیون حضورش در هری پاتر بوده است. رابرت در نقش ادوارد کلن در فیلم سینمایی گرگ و میش ایفای نقش کرد ادوارد خون آشام ۱۰۹ ساله‌ای است که از اینکه تبدیل به هیولا شود متنفر است بخاطر همین از خون حیوانات تغذیه می‌کند نه از خون آدم‌ها و عاشق دختر نوجوانی به اسم بلا می‌شود.
 
او در نقش سالوادور دالی نقش اصلی فیلم خاکستر کم و همچنین در فیلم چگونه باشی که یک کمدی انگلیسی است، ایفای نقش کرده است...

منبع : گروه اینترنتی فان مهر - www.FunMehr.Com

منبع : گروه اینترنتی فان مهر - www.FunMehr.Com

منبع : گروه اینترنتی فان مهر - www.FunMehr.Com

+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

«ماه‌تون عسل» اين شايد نوستالژيك‌ترين واژه ماه رمضان چند سال اخير باشد؛ واژه‌اي كه سال‌هاست در پايان هر برنامه، «احسان عليخاني» مي‌گويد و همه‌مان با آن خاطرات قشنگي داريم؛ «ماه عسل»، برنامه‌اي از جنس مردم و به قول خود احسان مال خودِ خودِ مردم است تا قصه زندگي مردم را روايت كند؛ برنامه‌اي كه با مهمانان‌ موفق، صبور و گاهي مواقع نااميدش، هر سال قبل از افطار، گاه اشك‌مان را درمي‌آورد و گاه باعث‌ مي‌شود به حال خيلي‌ها غبطه بخوريم. با تمام احترامي كه براي همه قائليم، بايد بگوييم خيلي‌ از مجريان تلويزيون آرزو دارند برنامه‌شان به نوعي اقبال و مخاطبان «ماه عسل» را پيدا كند اما اين‌كه چرا به ندرت چنين اتفاقي در تلويزيون ايران مي‌افتد را در گفت‌وگوي اختصاصي ما با احسان عليخاني متوجه خواهيد شد و خواهيد فهميد رمز موفقيت مردي كه فقط سالي يك‌بار او را در قاب تلويزيون مي‌بينيم، چيست.



شايد آرزوي بسياري از تهيه‌كنندگان يا مجريان صداوسيما باشد كه برنامه‌اي داشته باشند كه به اندازه «ماه عسل» مخاطب داشته باشد اما اين‌كه چرا وقتي ماه رمضان مي‌شود، همه ياد «ماه عسل» مي‌افتيم را احسان عليخاني در گفت‌وگو با زندگي ايده‌آل رمزگشايي كرده است



دوست ندارم راجع به آن 2 سالي كه خودم برنامه را اجرا نكردم زياد حرف بزنم چون مربوط به گذشته مي‌شود و كار منطقي نيست؛ محسن افشاني كه مثل برادر خودم دوستش دارم، آقاي حسن جوهرچي هم سال گذشته آمدند و با نگاه خودشان برنامه را اجرا كردند، كاري ندارم خوب يا بدش را، چون مردم بايد در اين‌باره قضاوت كنند.



طرح اين برنامه را سال 86 من به تصويب رسانده بودم. كاري به دلايلش ندارم اما احساس مي‌كنم آن 2 سال اجرا از من دريغ شد! با اين‌كه خودم در پايان ماه رمضان 88 گفتم ديگر اين برنامه را اجرا نخواهم كرد اما اواسط رمضان 89 بود كه خيلي دلتنگ ماه عسل بودم؛ احساس مي‌كردم خدا يك فرصت بزرگ را از من گرفته، به همين دليل امسال خيلي بيشتر قدر «ماه عسل» را مي‌دانم چون احساس مي‌كنم خيلي برايم عزيز است.



 

ماه عسل و 90 را مقايسه نكنيم


به‌نظرم مقايسه «ماه عسل» و «نود» اصلا كار حرفه‌اي نيست، زيرا هر كدام در ژانر خودشان فعاليت مي‌كنند. شك نكنيد برنامه نود بهترين برنامه تخصصي فوتبال ايران است و عادل فردوسي‌پور گزارشگر محبوب خودم هم هست. براي خود خود مردم شايد يكي از دلايل موفقيت «ماه عسل» در سال‌هاي اخير‌ (اگر بخواهم از نگاه يك مخاطب نظرم را بگويم) اين است كه «ماه عسل» خيلي برنامه مردمي‌اي است، يعني خودِ خودِ مردم در برنامه هستند، يعني امكان دارد در برنامه امروز كسي مهمان ماه‌عسل باشد كه شايد مشابه‌اش در همسايگي شما زندگي كند، يعني مي‌تواني نمونه‌هاي شبيه مهمانان «ماه عسل» را بين اقوام‌ خود نيز ببيني، در واقع چيز عجيب و غريبي در «ماه عسل» اتفاق نمي‌افتد؛ بارها اتفاق افتاده مهمانان برنامه از يك روستاي دور افتاده به برنامه دعوت شده‌اند و نخستين‌بارشان است تهران را مي‌بينند! آنقدر كه براي آوردن‌شان به جام‌جم 2 نفر را مامورشان مي‌كنيم در فرودگاه يا ترمينال دنبال‌شان بروند. منظورم صميميت و سادگي مهمانان «ماه عسل» است. بعضي وقت‌ها بيشترين استرس‌مان، به آرامش رساندن مهمانان‌مان است، از اين مي‌ترسيم كه بعضي‌هاي‌شان با ديدن دوربين‌هاي مختلف، عوامل، تصويربرداران و... استرس نگيرند! با تمام اين اوصاف، خروجي اين برنامه يك صداقت، صراحت و صميميت است كه مردم باورش مي‌كنند چون مهمان برنامه از جنس مردم است، اصلا شعار «ماه عسل» همين است، به خاطر همين يك صندلي براي خودِ خودِ مردم تعبيه كرده‌ايم تا همه احساس كنند برنامه براي خودشان است و غريبگي نكنند.




اگر فقط يك نفر ناراضي باشد...


براي اين‌كه جواب تمام كساني‌كه مي‌گويند احسان عليخاني در برنامه‌اش از بالا به همه مهمان‌ها نگاه مي‌كند و با تحقيرشان باعث جالب شدن برنامه‌اش مي‌شود را بدهم، امسال مستندي از اتفاقات پشت‌صحنه بعد از هر برنامه تهيه كرده‌ايم كه شامل عكس‌العمل‌هاي مهمانان بعد از برنامه‌، تماس‌هايي كه با آن‌ها گرفته شده، برخوردي كه بقيه با آن‌ها دارند و... مي‌شود. ابتداي هر برنامه، اين آيتم مستند كه متعلق به برنامه ديروزش است نشان داده مي‌شود. تنها چيزي كه مي‌توانم با قاطعيت درباره پيامدهاي پس از برنامه براي مهمانانم بگويم، اين است كه همه مهمان‌هاي من، محبوب از برنامه خارج مي‌شوند، حتي به قيمتي كه مخاطب از من بدش بيايد، اشكالي هم ندارد. اصلا خيلي از كساني كه سراغ مهمان‌هاي «ماه عسل» مي‌روند و دوست‌شان دارند، به خاطر بغض‌شان نسبت به من است و حب‌شان نسبت به مهمانان من! همين براي من كفايت مي‌كند. اگر دقت كرده باشيد، طراحي صحنه «ماه عسل» مثل امسال، اينگونه است كه من در تراس بالا پلاتو يكم را مي‌گويم و وارد استوديو مي‌شوم و زماني كه روبه‌روي مهمانم مي‌نشينم، ديگر هم‌سطح او شده‌ام تا هر دوي‌مان يكسان شده باشيم و ديگر كسي نسبت به ديگري ارجحيت نداشته باشد چون صاحبان صندلي «ماه عسل»، خود مردم هستند، با تمام سادگي‌هاي‌شان. اگر يك نفر از مهمانان من را بياوريد كه از نحوه اجرا و برنامه من ناراحت يا ناراضي باشد، حاضرم ديگر اين برنامه را اجرا نكنم.



 

اينگونه مجري شدم


زماني كه به سازمان صدا و سيما آمدم، به هيچ عنوان هدفم اجرا كردن برنامه نبود بلكه كار اصلي‌ام ساخت مستندهاي مختلف بود. براساس يكسري اتفا‌ق‌ها، خيلي ساده يك روز مجري برنامه‌مان نيامده بود و به جاي او، من جلوي دوربين رفتم. مدير گروه‌مان بعد از اجراي من گفت «تو چرا خودت اين كار را انجام نمي‌دهي؟!» چون خودم پشت دوربين را خيلي بيشتر از جلوي دوربين دوست دارم، همين شد كه كم‌كم به سمت اجرا كشيده شدم.



 

هيچ‌وقت نخواسته‌ام اشك كسي را دربياورم


اتفاق خوبي كه در «ماه عسل» وجود دارد اين است كه تمام بچه‌ها و عوامل «ماه عسل» اين برنامه را دوست دارند؛ از اتاق فكر برنامه گرفته تا تدوينگر و تصويربردار گروه همگي دل‌آشوبه «ماه عسل» را دارند و هميشه دوست داشته‌اند كارشان را به بهترين نحو ممكن انجام دهند.

در واقع اين انگيزه در تك‌تك بچه‌ها وجود دارد، كاري كنند كه مردم برنامه را دوست داشته باشند و ما راوي قصه زندگي مردم باشيم. اصلا به هيچ‌كس ارتباطي ندارد ما در برنامه‌مان احساساتي باشيم يا نه، مثل اين مي‌ماند كه شما به يك فوتباليست بگويي در زمين حق نداري دريبل بزني! طي اين چند سالي كه «ماه عسل» روي آنتن رفته، شايد فقط 2 بار واقعا از ته دل بغض كرده‌ باشم. تمام تلاش من در اين برنامه اين است كه ميانگيني از جامعه و مردم را به تصوير بكشم، با اين شرط كه افراط و تفريطي در آن وجود نداشته باشد. در «ماه عسل» نمي‌تواني احساسـت را كتمان كني يا زير پا بگذاري. تمــام سعي من در «ماه عسل» ايــن است كه آنجايي كه از صحبت مهمانم تعجب مي‌كنم، تعجبم را نشان دهم، حرص مي‌خورم، حرصم را به تصوير بكشم و آنجايي هم كه درگير احساسات مي‌شوم، اين حسم را به‌خوبي نشان دهم، به‌نظرم هيچ اشكالي هم وجود ندارد كه چنين اتفاقي بيفتد، تنها فاكتوري كه در اين ميان اهميت دارد، واقعي بودن اين صحنه‌هاست كه در اين صورت مخاطب شما را مي‌پذيرد ولي اگر بر خلاف اين عمل كنيد، شما را نخواهند پذيرفت. هيچ‌وقت قبل از برنامه‌هايم با اين پيش‌زمينه نيامده‌ام كه بخواهم سناريويي تنظيم كنم كه مردم با آن درگير احساسات شوند يا بخواهم اشك مردم را دربياورم چون به‌شدت معتقدم، مردم ما امروز به شادي و نشاط در زندگي‌شان احتياج دارند، به بغض و گريه هيچ نيازي ندارند اما چه كنيم كه در مملكت ما احساس بيشتر حكمفرماست تا عقل و درايت.

مجله اینترنتی برترین ها


   برچسب‌ها: احسان عليخاني, احسان علیخانی
   
+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

عکس سامان ارسطو قبل و بعد از عمل را در ادامه مطلب ببینید! + مصاحبه

چهره‌اش برای خیلی‌ها آشناست؛ خیلی‌ها هنوز نقش‌آفرینی‌اش را در فیلم‌های «سربازهای جمعه»، «تیغ‌زن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» به خاطر دارند. خیلی‌ها هم او را با « آناهیتا» و «سرزمین کهن» به یاد می‌آورند.

چهره ارسطو نقطه مشترک این فیلم‌ها و سریال‌هاست؛ چه در روزهایی که فرزانه بود و با هویتی زنانه نقش بازی می‌کرد و چه حالا که سامان است و در قالب یک مرد در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف بازی می‌کند.

او یکی از قدیمی‌ترین بازیگران حیطه بازیگری و یکی از مشهورترین ترنسکشوال‌های کشورمان است که بعد از 42 سال تغییر جنسیت داده؛ خودش که می‌گوید: «نه چیزی برای پنهان کردن دارم و نه ترسی از حرف زدن درباره گذشته‌ام» شاهد این ادعا عکس‌های دوران فرزانگی‌اش است که در گوشه و کنار خانه‌اش دیده می‌شوند؛ عکس‌هایی که سامان آنها را دور نینداخته است.


بیشتر از 40 سال از عمرتان را در یک قالب دیگر گذراندید، شما که می‌دانستید به این جنسیت تعلق ندارید چرا این‌قدر دیر اقدام کردید؟
جایگاهم را پیدا نکرده بودم. نمی‌دانستم کجا ایستاده‌ام. شک داشتم که تی‌اس هستم یا نه؟ می‌دانستم یک مشکل اساسی وجود دارد اما باید اطمینان پیدا می‌کردم. از عواقب تغییر جنسیت و تنهایی بعد از آن هم خیلی می‌ترسیدم؛ در اصل، مهم‌ترین مشکلم همین تنهایی بود. من عاشق معاشرت کردن با دیگران هستم و دوست دارم همیشه در خانه‌ام مهمان داشته باشم. می‌ترسیدم بعد از جراحی دیگر کسی من را نپذیرد.

ترس از تنها شدن باعث شد 20 سال طول بکشد تا من تصمیم بگیرم جنسیتم را تغییر بدهم اما سال 85 دیگر مطمئن شدم که می‌خواهم این کار را انجام بدهم و اقدام کردم. همان موقع خیلی‌ها گفتند باید بازیگری را ببوسی و کنار بگذاری‌؛ گفتند کار و زندگی‌ات رو جمع کن و برو خارج اما می‌بینید که هنوز هم اینجا هستم و به کارم ادامه می‌دهم.

در تئاتر و سینما جزو قدیمی‌ها به حساب می‌آیید، نقطه آغاز بازیگری‌تان کجا بود؟
از سال 67 به شکل حرفه‌ای کارم را شروع کردم، آن روزها ساکن شاهرود بودم و همان‌جا هم کار می‌کردم. یک سال بعد گفتند خانم‌ها نمی‌توانند روی صحنه بیایند و کار کنند، ما هم برای اینکه بگوییم هنر زن و مرد ندارد، یک تئاتر به اسم «خرابه شام» کار کردیم و همه خانم‌ها با پوشیه روی صحنه رفتند.

همین جسارتی که ما بهخرج دادیم باعث شد سد روی صحنه نرفتن خانم‌ها شکسته شود و ما بتوانیم کارمان را ادامه دهیم. اواخر سال 68 برای مدتی به تهران آمدم و بعد دوباره به شاهرود برگشتم اما از سال 74 به بعد برای همیشه تهران را برای زندگی انتخاب کردم چون اینجا راحت‌تر می‌توانستم کار کنم.

اولین سریالی که خارج از قالب زنانه و در واقع با قالب اصلی‌تان بازی کردید، کدام سریال بود؟
سال 87 در یکی از برنامه‌های ویژه عید نوروز به کارگردانی سعید آقاخانی نقش یک سمسار را بازی کردم. البته آن زمان درباره بازی در سریال کمال تبریزی هم صحبت‌هایی کرده بودم، اما اولین حضورم جلوی دوربین با همان نقش سمسار بود.

بعد برای صحبت با کمال تبریزی به پشت صحنه سریالش یعنی «سرزمین کهن» رفتم و با او به گفت‌وگو نشستم. اضطراب زیادی داشتم، مدام منتظر بودم ایشان یک دنیا سوال درباره کاری که انجام داده‌ام بپرسند، اما آقای تبریزی طوری رفتار کرد که انگار نه انگار اتفاقی افتاده، خیلی راحت فقط درباره بازی در فیلمشان با هم حرف زدیم.

مسعود کیمیایی هم همین‌طور بود. من سال‌هاست ایشان را می‌شناسم؛ ایشان یکی از افرادی بود که از قبل می‌دانست قرار است تغییر جنسیت بدهم و چه مشکلی دارم. یکی از خوشبختی‌های من حضور این آدم‌ها بود که کنارم بودند و توانستم روی کمک و اطمینان قلبی‌ای که به من می‌دادند حساب کنم و برای تغییر جنسیت اقدام کنم.

ارتباطاتی که قبل از تغییر جنسیت داشتید بعد از آن هم ادامه پیدا کرد یا تغییر کردند؟
بیشتر رابطه‌هایم را بعد از جراحی هم حفظ کردم اما چند تا دوست خوب داشتم که متاسفانه آنها را دست دادم و الان فقط گاهی تلفنی با آنها در ارتباط هستم.

با چه چیزی مشکل داشتند؟ اینکه راه اصلی زندگی‌تان را انتخاب کردید و تغییر جنسیت داده بودید یا مشکل، چیز دیگری بود؟
نپذیرفتند، اصلاً موقعیتی را که داشتم نپذیرفتند. می‌گفتند این فکری که درمورد خودت می‌کنی با چند جلسه روان‌کاوی حل می‌شود و خیلی جدی نیست. می‌گفتند تو بی‌دلیل یک مشکل کم‌اهمیت را بزرگ کرده‌ای. این گروه رابطه‌شان را کاملاً با من قطع کردند و همین موضوع خیلی اذیتم کرد.

حتی در یک دوره، افسردگی گرفتم اما چون اعتقاد داشتم زمان، مشکلات را حل می‌کند، همه چیز را به گذشت زمان سپردم و در حال حاضر بیشتر آنهایی که دیدشان نسبت به این کارم منفی بود من را پذیرفته‌اند. حالا خیلی‌ها فهمیده‌اند که ما باید آدم‌ها را به خاطر چیزی که هستند دوست داشته باشیم، نه چیزی که دوست داریم باشند.

همکارانتان چطور؟ آنها با سامان ارسطو مشکلی ندارند؟
حالا دیگر همه سامان را بیشتر از فرزانه می‌شناسند و می‌پذیرند و این همان اتفاقی است که باید بیفتد. قبل از جراحی مدام باید دلیل رفتارهایم را به دیگران توضیح می‌دادم و می‌گفتم این زنی که شما می‌بینید واقعیت دنیای من نیست؛ من فقط جسم زنانه دارم. همین باعث می‌شد آنها را آزار بدهم و روزهای پرتنشی را بگذرانم و حتی یک زن قلدرمآب به نظر برسم‌. اما حالا دیگر نیازی نیست بخواهم چیزی را ثابت کنم برای همین خیلی آرام‌تر از قبل هستم. آن وقت‌ها توی چشم‌هایم فقط و فقط ترس و افسردگی بود. انگار مدام درحال پنهان کردن خودم بودم.

با کدام یک از دوستان بازیگرتان رابطه بهتری داشتید؟
مائده طهماسبی و همسرشان فرهاد آئیش، مستانه مهاجر، مهتاب کرامتی، مسعود کیمیایی، رابعه اسکویی، مجید جعفری و خیلی‌های دیگر. دوستان هنرمندم راحت پذیرفتند.

عزت‌الله انتظامی، محمدعلی کشاورز و خیلی از کسانی که سن‌وسال بیشتری از آنها گذشته و فکر می‌کردم این اتفاق را خیلی راحت نپذیرند اما باز هم به من خیلی کمک کردند و شرایطم را همانطور که بود پذیرفتند.

رابطه‌تان با خانواده‌تان چطور است؟
راستش الان خیلی بهتر از قبل شده؛ فقط بعضی وقت‌ها نمی‌دانم از روی قصد و غرض است یا ناخودآگاه، آنها من را به اسم قبلی‌ام صدا می‌زنند و این کمی آزاردهنده است.


در این مدت هیچ‌وقت این رابطه قطع نشد؟
نه خوشبختانه؛ البته فاصله سنی من و خواهرهایم کمی زیاد است. مثلاً بزرگ‌ترینشان 58 ساله است؛ بالطبع کنارآمدن با شرایطی که من داشتم برایشان کار راحتی نبود با این حال هیچ‌وقت رابطه‌مان را با هم قطع نکردیم. شاید این رابطه مدتی کم‌رنگ شد اما من هیچ‌وقت نخواستم خودم را پنهان کنم چون اعتقاد داشتم کار درستی انجام داده‌ام و همین باعث می شد میلی به پنهان کردن خودم نداشته باشم.

با بچه‌ها چطور؟ بچه‌های اقوام و آشنایان؟
خیلی خوب است، چون یک کودک درون دارم که اسمش سیناست؛ سینا سال‌هاست که همراه من است. نه بزرگ می‌شود و نه دست از شیطنت برمی‌دارد؛ من 50 تا خواهرزاده دارم که عاشقم هستند، من هم عاشق آنها هستم.

هزینه جراحی‌ها زیاد بود؟ برای تهیه‌اش مشکل نداشتید؟
دو تا جراحی اولم نزدیک به 9 میلیون تومان هزینه داشت که با کمک مهتاب کرامتی و پادرمیانی‌هایش به 400 هزار تومان رسید و این واقعاً کمک بزرگی بود که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. جراحی دوم که مهم‌ترین و اصلی‌ترین جراحی بود پول زیادی می‌خواست؛ چیزی حدود 20 میلیون تومان که با کمک 30 نفر از همکارانم این مبلغ تهیه شد و بالاخره خرداد‌ماه سال گذشته آخرین عمل تغییر جنسیت را انجام دادم. اگر کمک آنها نبود با مشکل روبه‌رو می‌شدم.

بهزیستی هم کمک کرد؟
متاسفانه آسیب‌دیدگان خیلی از آسیب‌های اجتماعی زیر‌ نظر بهزیستی هستند اما من و امثال من زیر‌شاخه‌ای از وزارت بهداشت هستیم و فقط می‌توانیم با بهزیستی در تعامل باشیم. هزینه‌ای که دولت برای کمک به جراحی ما در نظر گرفته 10 میلیون تومان است اما در عمل بهزیستی در مرحله اول 4 میلیون می‌دهد و در قسط بعدی یک میلیون تومان البته ممکن است این مبلغ قسط‌ها به صورت دیگری هم باشد، مثلاً اول 3 میلیون بعد 2 میلیون. حالا بماند که چقدر برای همین پول باید برو بیا داشته باشیم و از این اتاق به آن اتاق برویم و از هر جایی نامه بگیریم و تمام اینها ما راخسته‌تر می‌کند.

مشکلات دیگری هم داشتید؟
خیلی زیاد؛ مثلا بهزیستی برای ما پزشک تعیین می‌کند. آنها خودشان راضی نمی‌شوند که گربه‌شان را زیر تیغ جراحی بیندازند که شناختی از او ندارند اما بچه‌های ما با همه مشکلات روحی، روانی و خانوادگی‌ای که دارند و بحرانی که قرار است پشت سر بگذارند باید زیر نظر پزشکی که به آنها معرفی می‌شود، عمل کنند. ما نه کلینیک مخصوص داریم، نه پزشک، نه مشاور و نه حتی انجمنی که بتوانیم با آن در ارتباط باشیم. جمعیت 4 هزار نفری تی‌اس ما درواقع انگار وجود ندارند.

بعد از جراحی چطور؟ مشکلات باز هم ادامه دارد؟
همه فکر می‌کنند فقط دیوانه‌ها باید بروند روان‌پزشک اما بچه‌های ما بعد از جراحی قطعاً باید تحت نظر باشند اما این امکان برای خیلی‌ها فراهم نیست. ببینید، ما فکر می‌کنیم اگر عمل جراحی تغییر جنسیت را انجام بدهیم دنیا برایمان بهشت می‌شود اما خبری از این جور چیزها نیست. وقتی در جمع بچه‌ها بودم و می‌گفتم باور کنید بعد از عمل هم زندگی همین است باورشان نمی‌شد. زندگی همین است اما بعضی‌ها که به خودشناسی نرسیده‌اند،کارهای عجیبی می‌کنند، زن‌ها زیادی زنانه رفتار می‌کنند و مردها غیرت‌های کاذب و افراطی از خودشان نشان می‌دهند.

گذشته را فراموش کرده‌اید؟
نه، نباید فراموش کنم، فقط دیگر کاری با آن ندارم. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها عکس‌های آن روزهایشان را می‌سوزانند و همه خاطراتشان را کتمان می‌کنند. من معتقدم که جسمم تغییر کرده و با روحم همسو شده است. پس چرا باید عکس‌هایم را پاره کنم؟ باور کنید الان دیگر حتی به دیروز هم فکر نمی‌کنم چه برسد به گذشته.

چطور از فرزانه به سامان رسیدید؟
وقتی تغییر جنسیت دادم، با همسرم اسم‌هایی مثل فرزین، بردیا و سامان را انتخاب کردیم، هرکدام را چند روز صدا زدیم؛ سامان بیشتر از همه اینها به من می‌آمد و دوستش داشتم.

ازدواج‌تان به کجا رسید؟
سال 87 با همسرم نامزد کردیم، 9 تیر 88 تاریخ عقدمان بود و اردیبهشت 90 از هم جدا شدیم. قسمت این بود که اینطوری زندگی کنم.

ارسطو تمام مدت مصاحبه به همسرش هدی فکر می‌کرد و دلش می‌خواست آنجا بود.

منبع: سرنخ
+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

قضیه چیه؟! برید ادامه مطلبو بخونید...

شاید هرگز باور نکنید، اما حقیقت دارد. مهمترین چهره صنعت سرگرمی ایران، در 30 سال گذشته، و کسی که بیش از هرکسی لبخند را به صورت ما آورده است، از افسردگی مزمن و آزاردهنده‌اش خلاص نمی‌شود. گرچه از زاویه بیرونی اینطور به‌نظر می‌رسد که این کمدین برجسته حال خوب و صورتی خندان دارد.

مهران مدیری این‌بار در جشن حافظ اعلام کرد که افسرده است. او پیش از این بارها در یادداشت‌های کوتاهش که در مطبوعات به چاپ رسیده نیز اعلام کرده بود که حوصله‌ای برایش نمانده و خلاصه اینکه: «حالش خوب نیست.» و این دوگانه‌ای است تعجب‌برانگیز، چراکه او در سه سال گذشته بدون تعطیلی درگیر ساخت مجموعه موفق قهوه تلخ بوده که مهم‌ترین کار کمدی صنعت نمایش ایران محسوب شده است. مدیری که نوروز دو سال پیش، آخرین مصاحبه مطبوعاتی‌اش را با مجله زندگی ایرانی انجام داده، از آن پس در پاسخ به خبرنگاران برای گفت‌وگو به یک جواب بسنده می‌کند: «به شما یادداشت می‌دهم و یک عکس خوب...»

ماه پیش مجله دیار عکسی سیاه و سفید و در حالت خواب رفته از وی منتشر کرد که نشان‌دهنده وضع و حالی بود که او دچارش است. عکسی که با یادداشت شخصی مدیری همراه بود. کسی که تاکید دارد حوصله لبخند از زندگی‌اش خارج است. گرچه زندگی روزمره او در دفتر آرامش در خانه بزرگ خیابان بوسنی در منطقه فرشته می‌گذرد. جایی که سال‌هاست لوکیشن تولیدات اوست. مدیری هر روز مسیر خانه تا لوکیشن را با خودروی شخصی‌اش می‌پیماید و با خوش و بشی سریع با نگهبانان و عوامل به اتاقش می‌خزد. جایی که سکوتش گهگاه با دوستان نزدیک او شکسته می‌شود. دوستانی که حلقه آنها خیلی هم وسیع نیست. اعضای گروه کارگردانی هر روز با او جلسه دارند و بازیگران و صحنه‌گردانان هم لاجرم هر روز مدیری را می‌بینند، اما حلقه دوستان خیلی وسیع نیست. آدم‌هایی مثل سیامک انصاری، برادران آقاگلیان، علیرضا عصار، حامد بهداد و یکی، دو نفر دیگر.

 او در این سال‌ها زندگی شخصی خود را هم به شدت از دید مطبوعاتی جماعت دور نگه داشته و اطلاعات زیادی از او در دست نیست. جز اینکه یکی از مهم‌ترین آدم‌های زندگی آقای کارگردان، مار خوش خط و خالی به اسم آرمیتاست که مدیری علاقه زیادی به او دارد. ماری که در حال حاضر هم به لوکیشن آورده شده تا همیشه جلوی چشم باشد... و این فقط یکی از علایق عجیبی است که او را از سایرین متفاوت می‌کند.

شاید این حال مدیری، مربوط به دورانی باشد که او تبدیل به ستاره اصلی تلویزیون ایران شد و سپس با بی‌رحمی از آسمان به زیر کشیده شد و چند سالی به محاق رفت. دورانی که او آموخت سلوک یک ستاره مهم‌ترین عامل در موفقیت‌های بعدی است. اگر او روی خوشی به دوربین‌ها – مگر آنکه دوربین قهوه تلخ باشد – نشان نمی‌دهد برای این است که سرک کشیدن‌ها به زندگی او، دورانی سخت را برایش رقم زد.

مدیری که حتی دریافت دکترای افتخاری از یک دانشگاه آمریکایی هم حال او را تغییر نداد، در حال حاضر در انتظار پایان کار طراحان صحنه لوکیشن قهوه تلخ است تا سری جدید را کلید بزند. در این روزها کار او فکر کردن و مرور نقشه‌هایی است که برای آینده دارد.

او در همان مصاحبه آخر گفته بود که دوست دارد فیلمی بسازد که بالاتر از همه استانداردهای فعلی سینمای ایران باشد. شاید تعبیر شدن این رویا لبخندی موقتی روی صورت آقای کارگردان بیاورد. نابغه‌ای که در دورانی سخت و پر از سوءتفاهم به موفقیت رسید. دورانی که هر موضع‌گیری و هر جمله می‌تواند بهایی سخت‌تر از تصور به همراه داشته باشد.

او به زودی دوباره به جمع ما بازخواهد گشت. زمانی که در ابتدای سری جدید قهوه تلخ از روی متنی با بینندگان صحبت می‌کند و با تپق‌های عمدی و لبخندهای کمرنگ دل کسانی که به او خیره شده‌اند را می‌برد. این کاری است که او در آن متبحر است. گرچه حال درونش آنقدر متفاوت باشد که وقتی به دوستانش می‌رسد، بگوید: «نه، حالم خوب نیست.»



 

خاطره‌ای از یک عکس


مهران مدیری به ندرت عکاسی به جز سعیدعباس اصفهانی، عکاس مجموعه قهوه تلخ را به خلوت خود راه می‌دهد. تصویری که در صفحه  مقابل می‌بینید، یکی از معدود عکس‌های عکاسان دیگر از اوست. اما مدیری دراین عکس لبخند به لب داشت و اجازه انتشار آن را نداد.



 

سلبریتی ها و افسردگی‌های طبیعی

اگرچه شاید برخی تصور کنند که افسردگی دستاورد دنیای ماشینی امروز است، اما این یک بیماری قدیمی است که ممکن است چندان ربطی به شهرنشینی نداشته و حتی در روستاها حادتر از شهر باشد.

افسردگی، به همان میزان که می‌تواند انسان‌های عادی را دچار کند، می‌تواند گریبان چهره‌های  نامدار هنری، ورزشی، سیاسی و... را نیز در سراسر دنیا بگیرد.

شاید یکی از دلایل عمده افسردگی ستاره‌های مشهور جهان این باشد که آنها به تمام چیزهایی که دیگران (و حتی خودشان) روزی آرزوی دست یافتن به آنها را داشته‌اند، رسیده‌اند و گاهی این می‌شود نقطه پایان شوق زندگی. چرا که از منظر مادی، پول، شهرت ، امکانات و... معمولا به تدریج جذابیت خود را از دست داده و عادی می‌شوند.پیش و بیش از این‌هاست که باید به ابعاد عمیق‌تری از زندگی توجه کرد. نمی‌توان منکر اهمیت جنبه‌های مادی زندگی شد، اما تمرکز بی‌چون‌وچرا بر این دغدغه‌هاست که هدف انسان از زندگی را دچار اغتشاش می‌کند.در برخی دیگر از افراد، نوسانات دوره‌ای خُلقی به چشم می‌خورد و مثلا در دوره‌ای خلق‌و‌خوی خلاق و پرانرژی داشته و در برهه‌ای، خُلقیات کم‌روحیه و بی‌انگیزه را تجربه می‌کنند.

گزینه دیگری نیز وجود دارد که احتمالا به بحث موردنظر ما نزدیک‌تر بوده و بیشتر درباره هنرمندان و کمدین‌ها صدق می‌کند. آن هم این‌که افرادی که در یک اثر هنری به صورت پررنگ و فعال دیده شده و ویترین آن اثر به شمار می‌روند، ممکن است در دنیای زندگی شخصی خود، شخصیت درون‌گرا و آرامی داشته باشند که با آن ظاهر بیرونی تفاوت دارد. این است که از روی نمود بیرونی رفتار یک ستاره، لزوما نمی‌توان به منویات درونی او پی برد و باید به حریم خصوصی او احترام گذاشت.
+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

بقیه در ادامه مطلب...

+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷

نام: فرهاد
نام خانوادگی: دهقان
تاریخ تولد: ۱۳۶۳/۳/۷
محل تولد: تهران
فرهاد دهقان از سال ۱۳۸۰ فعالیت هنری خود را با یاد گرفتن پیانو آغاز کرد و از سال ۱۳۸۴ به صورت حرفه ای به کار خود در خوانندگی ادامه داد.

عکس پسر ایرانی  فرهاد دهقان خواننده خوش چهره و خوش تیپ

عکس پسر ایرانی  فرهاد دهقان خواننده خوش چهره و خوش تیپ

عکس پسر ایرانی  فرهاد دهقان خواننده خوش چهره و خوش تیپ

عکس پسر ایرانی  فرهاد دهقان خواننده خوش چهره و خوش تیپ

عکس پسر ایرانی  فرهاد دهقان خواننده خوش چهره و خوش تیپ

عکس پسر ایرانی  فرهاد دهقان خواننده خوش چهره و خوش تیپ

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش