مادرم خواست که وکیل شوم
به ایرانی ها می گویید چطور نویسنده شدید؟
من از بچگی رویای نوشتن را داشتم، همیشه آرزویم این بود که یک نویسنده شوم اما هر زمانی که با مادرم صحبت می کردم او به من می گفت: «خب خیلی خوبه، خوبه که کتاب بنویسی اما اول باید در رشته حقوق در دانشگاه تحصیل کنی تا یک وکیل شوی و یک شغل خوب داشته باشی و بعد در اوقات فراغت بنویسی.» من هم همین کار را کردم اما بالاخره یک روز تصمیم گرفتم کارم را رها کنم و به دنبال نوشتن بروم البته یک اتفاق خاص که من آن را یک اتفاق معنوی می دانم اولین کتاب من را شکل داد.
چه اتفاقی؟
یک سفر زیارتی به سانتیاگو دی کامپو ستلا، در آن سفر خیلی فکر کردم. تصمیم داشتم تا زندگی ام را برای فهمیدن و درک رمز و راز کهکشان و جهان به کار بگیرم اما بعد از آن سفر فکر کردم این راه درستی نیست، در واقع در آن زمان تصمیم گرفتم جست وجوی معنوی خودم را ساده کنم. آن موقع متوجه شدم که به جای رفتن به سمت پیدا کردن جواب باید بفهمم که زندگی خودش یک پاسخ است.
رایگان بخوانید
ایرانی ها کتاب های شما را دنبال می
کنند ولی الآن مثل گذشته نیست! البته آن طور که من دیده ام بیشتر
خوانندگان کتاب های شما در ایران دختران جوان و خانم ها هستند شاید چون
کتاب های شما خیلی احساسی است.
خب، باید بگویم فکر می کنم شما از خواننده های پر و پا قرص کتاب های من نیستید، من همه جور کتابی نوشته ام، کتاب های من فقط احساسی نیستند...
فکر می کنم بیشتر کتاب های شما به فارسی ترجمه شده است؟!
بله، البته این را هم بگویم که به دلیل علاقه خواننده های ایرانی به کتاب هایم و به دلیل این که آن ها به کتاب های جدید من دسترسی داشته باشند من همه کتاب هایم را به صورت رایگان به زبان فارسی در سایت خودم می گذارم تا همه فارسی زبان ها بتوانند از آن ها بدون پرداخت وجه استفاده کنند.
با عشق کار کنید
معروف ترین کتاب شما «کیمیاگر» است، راست است که شما این کتاب را در چند روز نوشتید؟
از زمانی که نشستم و شروع به نوشتن کتاب کردم تا وقتی نوشتن آن تمام شد 2 هفته طول کشید اما باید بگویم این کتاب را طی سال ها در روح و ذهنم نوشته بودم.
خیلی ها هستند که کتاب های شما را می خوانند تا در مورد زندگی تصمیم بگیرند خودتان از این وضع راضی هستید؟
به نظر من نویسنده ها انسان های معمولی ای هستند، مثل باغبان ها، راننده تاکسی و سربازها؛ قبول دارم که آن ها وظیفه خاصی دارند، تنها چیزی که به کسانی که دوست دارند بنویسند توصیه می کنم این است که باید کارشان را با علاقه و عشق انجام داده و تلاش کنند تا زندگی بهتری برای انسان ها بسازند. باید بگویم که به نظرم مهم ترین وظیفه یک نویسنده، سهیم کردن دیگران در تجربه های خودش است، یک کتاب می تواند این حس را به انسان ها بدهد که آن ها تنها نیستند، یک کتاب دوست خوبی است، شاید بهترین دوست.
من ایران را واقعا دوست دارم
برخورد اتفاقی ما به گرفتن عکس یادگاری و هم صحبتی در یک کافه انجامید، معاشرت 20 دقیقه ای تا حدودی شکل یک مصاحبه پیدا کرد.
جالب این بود که اولین سوال را او از ما پرسید:
اهل کدام کشور هستید؟
ایران.
اوه، چه عالی، من ایران را واقعا دوست دارم.
جدا؟
بله، من به ایران سفر کرده ام، آن سفر یکی از بهترین سفرهای عمر من بود، ایرانی ها واقعا انسان های خوبی هستند. راستش را بخواهید وقتی در ایران بودم این احساس را داشتم که مردم ایران بیشتر از مردم برزیل، یعنی هموطنانم، مرا می شناسند (می خندد).
پیام من به ایرانی ها
در آخر چه پیامی می خواهید به خوانندگان ایرانی آثارتان بدهید؟
بیشترین سوالی که از من می شود این است که چطور می توانیم به معنای زندگی پی ببریم و جواب سوال های مان را پیدا کنیم...؟! جوابی که همیشه به این سوال ها می دهم این است هرکسی خودش باید پاسخ ها را پیدا کند و هیچ راه میانبر وجود ندارد اما مسئله مهم این است که حتی در زندگی معمولی و روزمره هم می توانید به جواب سوال های تان برسید، فقط کافی است بدانید هر روز با روزهای قبل فرق دارد، این را بدانید که هیچ روز زندگی و هیچ اتفاقی در زندگی شبیه بقیه روزها و اتفاق ها نیست؛ باید به دنبال یافتن پاسخ ها باشیم. در آخر هم می خواهم بگویم خوشحالم مردم ایران کتاب های من را دوست دارند و می خوانند؛ من می دانم ایرانی ها یک فرهنگ غنی ادبیات دارند و برای همین خوشحالم که کتاب های من را دوست دارند.
پرسش این است؛ چه مقدار از آن چیزی که شما «می گویید» از طریق زبان بدن و لحن صدای شما تفسیر می شود؟ خب، اگر به گفته های آلبرت محرابیان اعتقاد داشته باشیم، تقریبن همه ی آن!
پروفسور آلبرت محرابیان عنوان کرده است که تنها 7٪ پیام از طریق کلمه ها منتقل می شوند. 93٪ درصد باقی بین لحن صدا (38٪) و زبان بدن (55٪) تقسیم می شود. این موضوع طبق قانون 7-38-55 محرابیان شناخته می شود. حالا شما ممکن است با این آمار میانه ی خوبی نداشته باشید، کما این که ممکن است در تمامی شرایط صدق نکند.
اما با این حال، هم چنان صحیح است که لحن صدا و زبان بدن می توانند به احساس های اصلی ما خیانت کنند و در یک مصاحبه شغلی، بسیار مهم است که کنترل زبان بدن را تا جای ممکن است داشته باشیم. زیرا در حالی که همه ی آن چیزی که شما می گویید درست و راست است، اما زبان بدن شما می تواند داستان کاملن متفاوتی را به مصاحبه کننده بیان کند.
در اینجا 10 اشتباه زبان بدن را که لازم است از آن ها اجتناب شود با شما باز می گوییم. قبل از مصاحبه بعدی کاری این موارد را به ذهن بسپارید تا وقتی بر صندلی داغ می نشینید بر آن ها مسلط باشید:
1- در برخورد اول شخصیت ضعیفی از خود نشان ندهید
گفته می شود که کارفرمایان می توانند در عرض 30 ثانیه تشخیص بدهند که آیا شما فرد مناسب برای شان هستید یا خیر؟ پس این تمامن زبان بدن است که صحبت می کند. به خود اطمینان داشته باشید، اما مغرور نباشید. با لبخند قدم بزنید و با لباس های تان بازی نکنید. موقع دست دادن، دست طرف تان را محکم بفشارید.
محکم، البته به معنای دست دادن در محیط کار، نه آنچنان که با رفقای نزدیک خود کل می کنید. به همین ترتیب دست دادن شل و ول حس بسیار بدی را در مخاطب شما ایجاد می کند. اگر کف دست های تان عرق می کند، قبل از ورود به اتاق آن را خشک کنید.
2- دست زدن به صورت خود را بس کنید
اگر فیلم «مسری» ساخته ی استیون سودربرگ را دیده باشید، کیت وینسلت نقش دکتری را بازی می کند و می گوید: یک فرد معمولی روزی دو تا سه هزار بار صورت خود را لمس می کند. احتمالن شما از وقتی خواندن این مقاله را شروع کرده اید تا حالا چند بار صورت خود را لمس کرده اید. این مورد لازم است در طول مصاحبه کنار گذاشته شود، زیرا دست زدن به بینی، لب ها یا پیشانی می تواند به عصبی بودن یا دروغ گفتن شما تعبیر شود.
3- پاهای تان را تکان ندهید
به اطراف خود نگاه کنید و ببینید چند بار می توانید این حرکت را در اطرافیان تان ببینید. این اتفاق در حالت های مختلفی می افتد. برخی وقتی پشت میز نشسته اند، زانو ی شان را می لرزانند. بعضی یک پا را روی پای دیگر می گذارند و کف پا را تکان تکان می دهند. برخی هر دو پا را با هم تکان می دهند. این اتفاق می تواند به خاطر یک انرژی عصبی باشد، یا به خاطر سندروم پای بی قرار یا که تنها یک عادت بد باشد.
اما با این حال اگر این کار را تنها کمی انجام می دهید یا زیاد، این عمل را هنگام مصاحبه استخدامی انجام ندهید. پیامی که دارید می فرستید به بلندی و صراحت می گوید که؛ من عصبی و بی قرار هستم و می خواهم هر چه زودتر از اینجا بزنم بیرون. کارفرمای احتمالی شما هیچ تمایلی ندارد که ببیند شما هر چه زودتر می خواهید از دستش خلاص شوید.
4- یک کلیشه ی تکراری اما درست: بازوهای تان را روی سینه قفل نکنید
این مورد را قبلن شنیده اید، ولی لازم است دوباره گفته شود و این بازگفتن دلیل خوبی دارد. وقتی شما دست های تان را روی سینه در هم قفل می کنید یعنی؛ شما بسته هستید، ذهن بسته ای دارید، رفتار تدافعی دارید یا در ساده ترین حالت حوصله تان سر رفته است. این مهم نیست که آیا شما در این حالت احساس بهتری دارید یا نه؛ شما الان در میانه ی یک مصاحبه هستید، و این فکر خوبی نیست که منفی ترین مورد شناخته شده ی زبان بدن را مقابل کارفرمای احتمالی آینده انجام دهید.
5- نه خیلی سیخ و صاف بنشینید نه خیلی شل و ول
تا حالا شده مقابل کسی بنشینید که خیلی صاف رو به روی شما نشسته است و شما نتوانسته باشید آسوده باشید؟ حس غریبی است. آن ها هیچ کار غلطی انجام نمی دهند؛ در واقع، آن ها دارند چهره ی خوبی بروز می دهند. اما گاهی اوقات ممکن است خیلی سفت و سخت به نظر برسند. اگر می خواهید که کارفرمای شما، حس راحت نبودن با شما نداشته باشد، بهتر است از این کار پرهیز کنید. پس، راحت باشید. صاف بنشینید، اما نه آن قدر صاف که انگار عصا قورت داده اید. در عین حال، شل و ول نشستن، تصویری شلخته، تنبل و توهین آمیز برای شما محسوب می شود.
6- دست و بال خود را خالی بگذارید
ممکن است شما موقع ورود دست های پری داشته باشید، پر از کاغذها و مدارک. به خصوص هنگامی که از این مصاحبه به آن مصاحبه می روید. اگر می توانید، همه این وسایلی را که لازم دارید، درون کیف یا چیزی از این قبیل بگذارید. وقتی شما را برای مصاحبه خواندند، کیف خود را به آرامی برداشته و به آرامی در کنار صندلی ای که می نشینید، بگذارید. وقتی نشسته اید خودکار را در دست تان نچرخانید، با موبایل بازی نکنید، رزومه را ورق نزنید، خلاصه این که با خرت و پرت هایی که اطراف تان هستند سرگرم نشوید. وگرنه گیج و ناآماده به نظر می رسید. به خصوص وقتی چیزها از دست تان به زمین بیافتند.
7- تماس چشمی خوب است؛ خیره شدن خیر
ممکن است مشکل باشد که همه موارد بالا را به خاطر بسپارید. برخی افراد این موارد را یادداشت می کنند. اگر خواستید یادداشت بردارید، یکی از نکات مهم این است: «تماس چشمی را حفظ کنید». این بدان معنا نیست که چنان به مصاحبه کننده خیره شوید که او احساس شرم کند. مانند همه ی امور دیگر زندگی، در این یکی هم میانه روی کنید. نه بگذارید که چشمان تان دور و بر اتاق دنبال چیزهای مختلف بگردد و نه با نگاهی لیزر مانند سعی کنید که تا اعماق وجود طرف مقابل را واشکافی کنید.
جنین درایور، یک متخصص زبان بدن پیشنهاد می کند که اندازه 60٪ تماس چشمی ایده آل است. به قسمت بالایی مثلث صورت نگاه کنید (مثلثی که سه راس آن انتهای دو ابرو و نوک بینی است). اگر بیش از یک نفر در اتاق حضور دارد، تماس چشمی را با همه افراد حفظ کنید. هیچ وقت به دهان یا پیشانی افراد خیره نشوید. البته کلن خیره نشود! ضمن این پلک زدن هم یادتان نرود، بی زحمت.
8- مراقب دست های تان باشید
اگر قانون شماره چهار و قانون شماره دو را دنبال کرده باشید، ممکن متعجب شوید که خب… با دست های تان چه کنید. این مورد به خصوص درباره ی کسانی صدق می کند که موقع حرف زدن از دست های شان برای ابراز خود یا رسیدن به یک نکته زیاد استفاده می کنند. خب، این خوب است. و اگر شما را یاری می کند که به منظورتان برسید، خب چه بهتر. هم چنین اگر حرکت های دست قسمتی از خود واقعی شماست، این خیلی خوب است. اما مواظب باشید خرابش نکنید.
مارک بدن، مولف کتاب «زبان بدن برنده»، پیشنهاد می کند که دست های تان را در فاصله بین ناف تا استخوان های ترقوه حرکت دهید. حرکت هایی که در این فاصله صورت می پذیرد هم دست شما را از جلوی صورت تان دور نگه می دارد و هم همان طور که پیش تر ذکر شد، نشان می دهد که شما آرام، متمرکز و مسلط هستید. پس روی هم رفته، از دست های تان استفاده کنید، اما زیاده روی نکنید.
9- از تایید کردن مکرر با تکان دادن سر پرهیز کنید
آدم ها اغلب اعتقاد دارند که تایید با سر در موافقت با هر چه که مصاحبه کننده می گوید، باعث خواهد شد که در موقعیت خوبی قرار بگیرند. اما به واقع این چنین نیست. هر چند که خوب است که شما وقتی قلبن و عمیقن با چیزی موافق هستید، سرتان را به نشانه تایید تکان دهید. اما مواظب باشید مانند عروسک های «سگ سرتکان دهنده» که روی داشبورد اتومبیل می گذارند، نباشید. تایید با سر در موافقت با هر آنچه که می شنوید، بدون توجه به اصل پیام، شما را چاپلوس و بی جربزه نشان خواهد داد.
اوضاع حتی گاهی بدتر می شود، مثل زمانی که شما بدون توجه به صحبت های مخاطب سر تکان می دهید و تایید می کنید و آن گاه اگر از شما در رابطه با موضوعی که تایید کرده اید، پرسش شود، در این لحظه ممکن است یک احمق تمام عیار به نظر برسید. «آخه برای چی با چیزی که هیچ ایده ای راجع بهش نداری، موافقت می کنی؟» پس تایید با تکان سر را در کنترل خود داشته باشید. سر دیگر طیف آن است که این کار در حداقل امکان انجام پذیرد. خب هیچ کس تمایل ندارد مقابل فردی بنشیند که هیچ موافقتی از او نمی گیرد. این نیز می تواند نشانه ای از تلاش برای تسلط بر دیگران باشد.
10- نه فاصله حفظ کنید نه توی صورت طرف باشید
در بیشتر مصاحبه ها، معمولن شما در یک سمت میز نشسته اید و مصاحبه کننده در طرف دیگر. این روش مرسوم است. اما با زبان بدن شما می توانید تعادل این وضعیت را به سمت نتیجه مطلوب یا نامطلوب سوق دهید. برای شروع، اگر هنگام نشستن شما عمدن صندلی را عقب بدهید و احیانن پاهای تان را روی هم بیاندازید، شما دارید بین خودتان و کارفرمای احتمالی آینده تان فاصله می اندازید.
این نمایشی از بی اعتمادی و عصبیت است. به همین ترتیب، اگر صندلی تان را بسیار به میز نزدیک کنید و روی میز خم شوید، شما دارید طرف تان را مرعوب می کنید یا این طور به نظر می آیید که چیزی برای مخفی کردن دارید. پس، در یک فاصله راحت با میز بمانید. به صورتی که با نشان دادن قسمت عمده ای از بالاتنه خود، این پیام را برسانید که چیزی برای مخفی کردن ندارید. اگر میزی میان شما نبود، همان قواعد را دنبال کنید. نه اینقدر نزدیک شوید که نفس تان به صورت آنها بخورد، نه اینقدر دور که نشان دهنده تلاش شما برای پرهیز از ایشان باشد.
صد البته به خاطر بسپارید که قرار نیست این قدر روی این موارد تمرکز داشته باشید که دلیل اصلی حضورتان در مصاحبه را فراموش کنید. این موارد را پیش از مصاحبه تمرین کنید و باز البته نه آن چنان که مثل یک ربات زبان بدن را ابراز کنید. آسوده باشید، طبیعی باشید و مهم تر از همه، خودتان باشید.
چهره
آشنا و خندان سریال های طنز که همیشه خنده به لبان مردم می آورد، روزهای
شاد و خندانی را پشت دوربین ندارد. مرجانه گلچین این روزها برای مادر
بیمارش، مادری می کند.کاري که با همه احساس وظيفه اي که خانم گلچين در خود
دارد ،تمام وقت و انرژي وي را گرفته است.
چهره آشنا و خندان سریال
های طنز که همیشه خنده به لبان مردم می آورد، روزهای شاد و خندانی را پشت
دوربین ندارد. مرجانه گلچین این روزها برای مادر بیمارش، مادری می کند.کاري
که با همه احساس وظيفه اي که خانم گلچين در خود دارد ،تمام وقت و انرژي وي
را گرفته است.گفت و گوي ما با اين چهره محبوب سريالهاي تلويزيوني هم
بالطبع تحت تاثير همين مسائل بود؛خانم گلچين در نهايت صبر به سئوالات ما
پاسخ داد اما ذهنش درگير لبخندي بود که از صورت مادر گريخته است. براي اين
مادر نازنين سلامتي آرزو مي کنيم . به اميد آنکه خانم گلچين همانطور که در
سريالها به نظر مي رسيدشاد باشد...
* چه شد شما که بازيگر طنز نبوديد تبديل به پای ثابت آثار طنز شديد؟
آن سالهای دهه 60 که اوج کار من بود خیلی این کارهای مناسبتی مرسوم نبود فقط برای عید نوروز سریال ویژه عید میساختند آن هم در قالب برنامهای به نام پیک شادی. درست است من آن زمان بیشتر کارهای جدی انجام میدادم اما سابقه حضور در کار طنز چه در تئاتر، چه در تلویزیون و سینما را داشتم و این سوءتفاهمی بیشتر نیست که بعضیها فکر میکنند من قبلا تجربه کار طنز را نداشتم. مشخصا در سریال آینه که البته سریال طنز نبود اما تم طنز داشت و بعضی قسمتهایش مثل دهنبین و چشمروشنی و... من نقش طنز داشتم. آقای منوچهر پوراحمد برادر کیومرث پوراحمد هم در همان سالها ازدواج پرماجرا را با بازی آقای اکبر عبدی و خانم شهلا ریاحی و من کار کردند. آن هم کار طنز بود. همینطور چراغ خانه که کار دیگری از ایشان بود. حتی یادم است آن موقع تئاتری کمدی به نام بوزینه جان الدوله را در حال و هوای جنگ روی صحنه بردیم که با استقبال زیاد مخاطبان مواجه شد. باز آن بعدها در دهه هفتاد، سریالهای مناسبتی برای رمضان و محرم مرسوم شد که من کار نمیکردم و در دهه هشتاد همانطور که گفتم با یک سریال مناسبتی برای رمضان برگشتم.
* کار طنز سختتر است یا بازی در ژانرهای دیگر؟
نمیتوانم دقیقا بگویم، کار طنز سختیهای خاص خودش را دارد به خصوص در ایران که خنداندن مردم کار بسیار سختی است و کمدینهای زن دست و بالشان بسته است، البته به هرحال نکات مثبت خودش را هم دارد.
* با توجه به اینکه اکثر کارهای سالهای اخیرتان طنز بوده، نگران نیستید از این به بعد شما را فقط برای حضور در کارهای طنز دعوت کنند؟
صددرصد نگرانم، مگر میشود نگران این مساله نباشم. با خودم فکر میکنم یعنی از این به بعد فقط من را با این مشخصه خواهند شناخت، اما به هرحال واقعیت این است که این تصویر در این چند ساله از من در ذهن مخاطب نقش بسته و به سختی میتوان تغییرش دارد. در صورتیکه من در دهه 60 جزو معدود ستارگان زن فیلمهای درام و جدی بودم؛ زمانی که خیلی از همکاران امروز ما حتی هنوز بازیگر نشده بودند. الان چندان چارهای ندارم، چون تمام کارهایی که به من پیشنهاد میشوند طنز هستند. سعی میکنم در بین همین پیشنهادها انتخابهای متنوعتر داشته باشم مثلا نقشم در راه در رو، خوشنشین ها، شمسالعماره و... با هم کاملا متفاوت بود.
* فکر میکنید مشکل از کجاست که در ژانرهای دیگر به شما نقشی پیشنهاد نمیشود؟
خب البته این مساله در همه جای دنیا تقریبا به همین شکل است و بازیگری که به عنوان بازیگر طنز شناخته میشود کمتر شانس حضور در آثاری متفاوت را دارد. اما در ایران کمی هم برمیگردد به اینکه ما هنوز خیلی در زمینه متن قوی نیستیم و برای همین پیشنهادهای متنوع کم داریم و کمتر روی شخصیتپردازی کار میشود. طبیعتا راحتترین کار است که بازیگر را در همان نقش و قالبی که قبلا جواب پس داده دوباره استفاده کنیم. بنابراین این تکرار خیلی تقصیر بازیگر نیست. بازیگر از راه بازیگری زندگی میکند و ممکن است اگر بخواهد دست نگه دارد و منتظر یک نقش متفاوت در گونه دیگری بنشیند هیچ وقت این شانس را پیدا نکند که نقش ایدهآلش را بازی کند.
همیشه این برای من جای سوال است چطور بازیگری که در دهه شصت جزو بازیگران فعال و مطرح سینمای ایران بوده است و شاید اغراق نباشد اگر بگویم جزو تک ستارههای آسمان سینمای ایران در دهه شصت بودم امروز هیچ پیشنهاد سینمایی ندارم. دست و بالم بسته است، انتخابهای محدودی دارم. قطعا اگر موقعیتش را داشتم و دست و بالم باز بود بهترینها را انتخاب میکردم. به هر حال اینکه بعد از سالها با شکل و شمایل دیگری برگشتم باعث شده مردم کمی تصویر گذشته من را فراموش کنند اما خیلی خوشحالم که هنوز هم دوستم دارند کارهایم مورد استقبال واقع میشود. به طور مشخص طنز کار کردن برایم تجربه ای جدید و خوشایند بوده و هست به خصوص در کارهای رئال و خیلی نزدیک به زندگی واقعی مردم مثل بزنگاه آقای عطاران که این ویژگی را داشت.
* چگونه به تيپ انسي در سريال سه دونگ، سه دونگ رسيديد؟ و کلا آيا شخصيت هايي را که بازي مي کنيد از آدم هاي واقعي الهام مي گيريد؟
از مشخصه هاي بازيگر، خوب ديدن است. طبيعتا در کوچه و بازار آدم هايي شبيه انسي و ديگر شخصيت هايي که من بازي مي کنم وجود دارند. من هم سعي مي کنم وقت بگذارم و در جامعه به طيف هاي مختلف مردم دقت کنم تا بتوانم موقع خلق شخصيت در بازي، از آنها کمک بگيرم. گام بعدي کمک وتوضيح کارگردان و گروه بازيگران است و همينطور اصلاحاتي که نويسنده با توجه به شخصيت هايي که مي توانند در چنين خانواده هايي شکل بگيرند، در فيلمنامه انجام مي دهد.
* به نظر مي رسد شخصيت انسي به ديگر شخصيت هايي که در اين چند ساله بازي کرديد شباهت دارد. چرا؟
در هر صورت همه اين نقش ها را يک نفر بازي مي کند و طبيعتا رد پايي از مرجانه گلچين در همه آنها هست و شباهت هايي با نقش هاي سابق من در اين چند ساله دارند اما اينکه بعضي از دوستان منتقد که خيلي هم برايشان احترام قائل هستم مي گويند اين انسي سه دونگ، سه دونگ تکرار نقش هاي ديگر مرجانه گلچين است بايد بگويم اينطور نيست و الزاما هر شخصيت طنزي تکرار شخصيت هاي طنز ديگر نيست به اضافه اينکه به هر حال اين شخصيت ها موجودات ماورايي و دور از ذهني نيستند و از همين شخصيت هاي واقعي دور و برمان الهام گرفته شده اند. بعد هم به هر حال وقتي درباره يک خانواده ساده و سنتي و در محلات قديمي مثل سرچشمه صحبت مي کنيم مگر چقدر تنوع شخصيت داريم آن هم با اين متن هايي که اينقدر کم تنوع دارند چون به هر حال متن هم بايد ظرفيت ارائه بازي متفاوت را داشته باشد. البته نهايتا فکر مي کنم همينقدر که کار موفق بود و مردم استقبال کردند براي ما باعث خوشحالي است.
يک دل و دو دلدار
اين روزها زندگي من به دو عزيزم اختصاص دارد. يکي مادرم که دوست داشتني ترين و مهم ترين آدم زندگي ام است که متاسفانه الان در بستر بيماري هستند و من با افتخار و عشق بيشتر ساعات روزم را به مراقبت از ايشان مي پردازم. عزيز ديگر من حرفه ام است. عاشق کارم هستم و از کودکي مي دانستم تنها شغلي که دوست دارم و خواهم داشت بازيگري است. بسياري از همکارانم بعد از مدتي که به اين حرفه پرداختند وارد کارهاي ديگر شدند و يا در کنار آن به کارهاي ديگر مثل کارگرداني و طراحي صحنه و ... هم پرداختند اما من هميشه فقط بازيگر بودم و خواهم بود. بازيگري کار بسيار سختي است. ساعات کار ما طولاني و فشرده و در مکان هاي مختلف است. بيشتر وقت ها شب کار هستيم. براي همين سريال سه دونگ، سه دونگ من بسيار خسته شدم مخصوصا اواخر کار که خيلي برنامه مان فشرده بود و من به شدت کمبود خواب داشتم تا جايي که دچار ضعف جسماني و کسالت شده بودم. اما همين که بعد از پخش آن مردم وقتي من را در کوچه و خيابان مي بينند از کار تعريف مي کنند و خسته نباشيد مي گويند برايم يک دنيا ارزش دارد و همه خستگي ها و سختي ها را از يادم مي برد.
درباره فرزنداني که متولد نشدند
من فرزندي ندارم. هميشه فکر مي کنم تعادل برقرار کردن بين کار و فعاليت هاي اجتماعي و زندگي خانوادگي براي هر زني کار سختي است. مخصوصا در سبک زندگي زنان ايراني که خيلي به خانواده توجه و رسيدگي مي کنند . من يک اخلاق شخصي دارم که وقتي مسئوليتي را قبول مي کنم بايد به بهترين نحو آن را انجام بدهم. مادر شدن هم مسئوليت بسيار سنگيني است و زني که اين مسئوليت را قبول مي کند بايد بسيار باگذشت و فداکار باشد. من هيچ وقت اين توانايي را با توجه به کار سنگين ، خاص و زمان برم در خود نديدم که بخواهم بچه دار شوم. در جامعه در حال توسعه امروز، با مشکلات و گرفتاري هاي بي پايان زندگي مدرن در شهرهاي بزرگ، با اين همه فشار و استرس با خود مي گويم ديگر موجود بي گناهي را به عوارض اين زندگي دچار نکنيم. شما زندگي ما را با مادران مان مقايسه کنيد. مادر من 7 تا بچه دارد. من بچه ندارم و خواهرم 2 بچه دارد. خواهرزاده ام يک بچه دارد که او هم شايد در آينده اصلا نخواهد فرزندي داشته باشد.
تنهايي پر هياهو
نمي دانم درگير چه هستم و چه مي کنم. تنها مي دانم زندگي خيلي سرعت گرفته و لذت زندگي کمتر شده. من در آپارتماني زندگي مي کنم که هر طبقه سه واحد دارد . باور نمي کنيد هيچ کدام از همسايههاي کنار دستي مان را نمي شناسم و نمي بينم شان فقط گاهي از سر و صدا ی باربر و جابه جايي وسايل مي فهمم اسباب کشي دارند. در حاليکه وقتي ما بچه بوديم نزديک ترين اطرافيان مان همسايه هاي مان بودند. اين زندگي ماشيني ما را به اينجا رسانده و من عميقا از اينکه اينقدر به سمت تنهاتر شدن مي رويم مي ترسم. يکي از علت هاي اينکه بيشتر طنز کار مي کنم همين است. با خودم مي گويم مردم کم گير و گرفتاري دارند که حالا ما هم غصه دارشان کنيم. باور کنيد مردم من را در کوچه و خيابان مي بينند از ته دل مي گويند خدا عمرتان بدهد که خنده به لب مردم مي آوريد.
رمضان خوش يمن
من 9 سال از عرصه بازيگري و کار دور بودم و پس از آن با سريال زير زمين به کارگرداني آقاي عليرضا افخمي بازگشتم که در ايام مبارک ماه رمضان از شبکه 3 پخش شد. هميشه فکر مي کنم اين هم يکي از معجزات اين ماه بود.
9
سال به دلايل شخصي کار نکردم. چند سالي درگير ادامه تحصيل در رشته
کارگرداني بودم و چند سالي هم به خارج از کشور رفتم. وقتي بازگشتم چندان
دغدغه کار نداشتم تا «زير زمين» به من پيشنهاد شد. مصادف شدن پخش اولين
کارم بعد از اين همه سال دوري با ماه رمضان را به فال نيک گرفتم، واقعا هم
اتفاق خجسته و خوش يمني برايم بود. زير زمين باعث تغيير رويه پر رنگ و
ملموس در کارم شد و بعد از آن دوباره جدي به بازيگري پرداختم. بعد از آن«
بزنگاه» را در رمضان بعدي کار کرديم که خيلي دوستش دارم و باز هم فکر مي
کنم انرژي مثبت اين ماه به آن منتقل شدو مردم ارتباط خوبي با آن برقرار
کردند. خدا را شکر هميشه در کارهايي که براي اين ماه داشتيم توانستيم آن
انتظاري را که مردم داشتند، برآورده کنيم.
مجله پردیس/برترین ها
گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی
.:: This Template By : web93.ir ::.