+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۰
مجله فوربس ، خواننده و بازیگر مشهور هالیوود ، جنیفر لوپز را به عنوان قدرتمندترین فرد مشهور جهان انتخاب کرد.

 لوپز

این خواننده مشهور آهنگ موفق ” روی زمین” که داور برنامه پر بیننده ” امریکن آیدل” نیز هست ، سال گذشته حدود ۵۲ میلیون دلار درآمد داشت و همین درآمد هنگفت به او کمک کرد تا در جدول رده بندی قدرتمندترین افراد مشهور جهان که هر سال توسط مجله فوربس تهیه می شود صدر نشین شود. این مجله هر سال ۱۰۰ نفر از قدرتمندترین افراد مشهور جهان را انتخاب می کند و آنها را بر حسب میزان حضور در رسانه ها ، درآمد و میزان طرفداران آنها در شبکه های اجتماعی رده بندی می کند.

 

در جدول امسال این مجله ، اپرا وینفری ستاره مشهور و محبوب تلویزیون در مکان دوم قرار گرفت و جاستین بیبر جایگاه سوم را به خود اختصاص داد . در حالیکه ریحانا ، خواننده آهنگ مشهور”چتر” در مکان چهارم این جدول ایستاد و لیدی گاگا که سال گذشته صدرنشین این جدول بود ، امسال در ردیف پنجم قرار گرفت. بریتنی اسپیرز، داور جدید برنامه “ایکس فاکتور” ، کیم کاردیشان ، کتی پری ، تام کروز و استیون اسپیلبرگ نیز به ترتیب جایگاه ششم تا دهم این جدول را از آن خود کردند.


   برچسب‌ها: قدرتمندترین, فرد, مشهور, جهان
   
+ ۱۳۹۱/۰۲/۰۳
حین راه رفتن در خیابان های ونیز- در تعطیلات نوروزی- چهره ای را دیدم که می شناختم، طبیعی بود که اول فکر کنم اشتباه کرده ام؛ فکر کردم او شبیه آن کسی است که بارها عکس هایش را دیده ام اما آنقدر شبیه عکس ها بود که بالاخره به تردیدم غلبه کردم و جلو رفتم: «ببخشید، شما آقای پائولو کوئیلو نیستید؟» لبان مرد به لبخند باز شد: «چرا» باورم نمی شد او پائولو کوئیلو بود، نویسنده که بیشتر کتاب هایش را خوانده بودم، جالب بود که او هم باور نمی کرد کسی او را در خیابان یک کشور بیگانه شناخته باشد.

مادرم خواست که وکیل شوم
به ایرانی ها می گویید چطور نویسنده شدید؟

من از بچگی رویای نوشتن را داشتم، همیشه آرزویم این بود که یک نویسنده شوم اما هر زمانی که با مادرم صحبت می کردم او به من می گفت: «خب خیلی خوبه، خوبه که کتاب بنویسی اما اول باید در رشته حقوق در دانشگاه تحصیل کنی تا یک وکیل شوی و یک شغل خوب داشته باشی و بعد در اوقات فراغت بنویسی.» من هم همین کار را کردم اما بالاخره یک روز تصمیم گرفتم کارم را رها کنم و به دنبال نوشتن بروم البته یک اتفاق خاص که من آن را یک اتفاق معنوی می دانم اولین کتاب من را شکل داد.

چه اتفاقی؟

یک سفر زیارتی به سانتیاگو دی کامپو ستلا، در آن سفر خیلی فکر کردم. تصمیم داشتم تا زندگی ام را برای فهمیدن و درک رمز و راز کهکشان و جهان به کار بگیرم اما بعد از آن سفر فکر کردم این راه درستی نیست، در واقع در آن زمان تصمیم گرفتم جست وجوی معنوی خودم را ساده کنم. آن موقع متوجه شدم که به جای رفتن به سمت پیدا کردن جواب باید بفهمم که زندگی خودش یک پاسخ است.

رایگان بخوانید
ایرانی ها کتاب های شما را دنبال می کنند ولی الآن مثل گذشته نیست! البته آن طور که من دیده ام بیشتر خوانندگان کتاب های شما در ایران دختران جوان و خانم ها هستند شاید چون کتاب های شما خیلی احساسی است.

خب، باید بگویم فکر می کنم شما از خواننده های پر و پا قرص کتاب های من نیستید، من همه جور کتابی نوشته ام، کتاب های من فقط احساسی نیستند...

فکر می کنم بیشتر کتاب های شما به فارسی ترجمه شده است؟!

بله، البته این را هم بگویم که به دلیل علاقه خواننده های ایرانی به کتاب هایم و به دلیل این که آن ها به کتاب های جدید من دسترسی داشته باشند من همه کتاب هایم را به صورت رایگان به زبان فارسی در سایت خودم می گذارم تا همه فارسی زبان ها بتوانند از آن ها بدون پرداخت وجه استفاده کنند.

با عشق کار کنید
معروف ترین کتاب شما «کیمیاگر» است، راست است که شما این کتاب را در چند روز نوشتید؟

از زمانی که نشستم و شروع به نوشتن کتاب کردم تا وقتی نوشتن آن تمام شد 2 هفته طول کشید اما باید بگویم این کتاب را طی سال ها در روح و ذهنم نوشته بودم.

خیلی ها هستند که کتاب های شما را می خوانند تا در مورد زندگی تصمیم بگیرند خودتان از این وضع راضی هستید؟

به نظر من نویسنده ها انسان های معمولی ای هستند، مثل باغبان ها، راننده تاکسی و سربازها؛ قبول دارم که آن ها وظیفه خاصی دارند، تنها چیزی که به کسانی که دوست دارند بنویسند توصیه می کنم این است که باید کارشان را با علاقه و عشق انجام داده و تلاش کنند تا زندگی بهتری برای انسان ها بسازند. باید بگویم که به نظرم مهم ترین وظیفه یک نویسنده، سهیم کردن دیگران در تجربه های خودش است، یک کتاب می تواند این حس را به انسان ها بدهد که آن ها تنها نیستند، یک کتاب دوست خوبی است، شاید بهترین دوست.


من ایران را واقعا دوست دارم
برخورد اتفاقی ما به گرفتن عکس یادگاری و هم صحبتی در یک کافه انجامید، معاشرت 20 دقیقه ای تا حدودی شکل یک مصاحبه پیدا کرد.
جالب این بود که اولین سوال را او از ما پرسید:

اهل کدام کشور هستید؟

ایران.

اوه، چه عالی، من ایران را واقعا دوست دارم.

جدا؟

بله، من به ایران سفر کرده ام، آن سفر یکی از بهترین سفرهای عمر من بود، ایرانی ها واقعا انسان های خوبی هستند. راستش را بخواهید وقتی در ایران بودم این احساس را داشتم که مردم ایران بیشتر از مردم برزیل، یعنی هموطنانم، مرا می شناسند (می خندد).

پیام من به ایرانی ها
در آخر چه پیامی می خواهید به خوانندگان ایرانی آثارتان بدهید؟

بیشترین سوالی که از من می شود این است که چطور می توانیم به معنای زندگی پی ببریم و جواب سوال های مان را پیدا کنیم...؟! جوابی که همیشه به این سوال ها می دهم این است هرکسی خودش باید پاسخ ها را پیدا کند و هیچ راه میانبر وجود ندارد اما مسئله مهم این است که حتی در زندگی معمولی و روزمره هم می توانید به جواب سوال های تان برسید، فقط کافی است بدانید هر روز با روزهای قبل فرق دارد، این را بدانید که هیچ روز زندگی و هیچ اتفاقی در زندگی شبیه بقیه روزها و اتفاق ها نیست؛ باید به دنبال یافتن پاسخ ها باشیم. در آخر هم می خواهم بگویم خوشحالم مردم ایران کتاب های من را دوست دارند و می خوانند؛ من می دانم ایرانی ها یک فرهنگ غنی ادبیات دارند و برای همین خوشحالم که کتاب های من را دوست دارند.

  منبع : برترین ها
1doost.com

   برچسب‌ها: رمان, رمان نویس, مشهور, مصاحبه
   
+ ۱۳۹۰/۰۷/۲۷
مطلبی خواندنی درباره بازیگران جوان سینمای ایران که پدر و مادر مشهور دارند؛
آقازاده هاي سينماي ايران/آنها ديگر براي خودشان كسي شده اند


سینمای ما - وحيد سعيدي / مهران آرين:

پولاد كيميايي/ در سايه تيز هوشي پدر

تيزهوشي مسعود كيميايي جزء ويژگي هاي منحصر به فرد اوست كه در كنار ديگر وپژگي‌هاي اين كارگردان جلوه گري بيشتري دارد . پيش بيني او از شرايط روز جامعه و رفلكس زودهنگامش نسبت به اتفاقاتي كه در آينده رقم خواهد خورد نشانه ايي از همين تيز هوشي است كه جلوه بارزآن ساخت فيلم «سفر سنگ» بود. او در دوره ايي ديگر از زندگي كاريش باز هم وجهي ديگر از اين تيز هوشي اش را آشكار كرد و پيش از آنكه جامعه به باوري دوباره از جوانان برسد ، كيمايي چهره تازه اي از قهرمان جديدش رو كرد. قهرماناني كه ديگر آدم هاي ميانسال دهه هاي گذشته نبودند . او سال 74 ، يعني دو سال قبل از واقعه دوم خرداد و ايجاد موج جوانگرايي در جامعه شمايل قهرمانش را تغيير داد و جواناني از نسل آن دروه قهرمانان فيلم هاي «ضيافت» و «سلطان» شدند وبي شك ورود اين نسل تازه در فيلم هاي كيميايي زمينه ايي بود براي آنكه در سال هاي بعد او «پولاد» ش را كه در آن سال ها نوجواني 16، 17 ساله بود به قهرمان اول فيلم هايش بدل كند. كيمايي آرام آرام قهرمان آينده اش را وارد دنياي فيلم هايش داد و او را خيلي بطئي از حاشيه به متن آورد. حضور كوتاه او در فيلم ناموفق «تجارت» بعد ها با قرار گرفتن در كنار قهرماناني چون «سلطان» و «اميرعلي» به تدريج تصوير قهرمان آينده كيميايي را شكل داد. اين روند منطقي كه كيميايي پدر براي پولاد درنظر گرفته بود در «سربازهاي جمعه» به نقطه ماقبل آخر رسيد ، يعني همان جايي كه پس از آن مي بايست او برگ برنده ايي كه سال ها روي آن كار كرده بود را رو مي كرد. همان گمشده ايي كه كيمايي پس از بهروز وثوقي در به در در پي يافتنش بود، هرچند در برهه اي با حضورعرب نيا و فروتن گفته شد كه او آن حلقه مفقوده را يافته ، اما همكاري او با اولي دوام چنداني نيافت و دومي نيز در دو همكاري آخرش با كيميايي مجالي براي ارائه خود پيدا نكرده بود و همين موجب شد تا همگان در انتظار قهرمان جديد كيميايي باشند و«حكم» پايان اين انتظار بود. پولاد در هيبت آدمكشي حرفه اي آنچنان در قالب نقش نشسته بود كه توانست در برابر درخشش بازيگراني مثل عزت اله انتظامي ، ليلا حاتمي وخسرو شكيبايي درخشش ديگري داشته باشد . گويي در جايي كه همگان به تحسين پولاد در اجراي اين نقش پرداختند. كيمايي نفسي راحت از اعماق وجود كشيد. سرمايه گذاري او نتيجه داده او حالا از بابت داشتن قهرماني با ويژگي هاي مورد نظرش خيالش راحت شد و بر همين اساس است كه با خيالي آسوده نقش جوان اول «رييس» را به مي سپارد و اعلام مي كند كه در صورت ساخت «شريك» اين پولاد است كه نقش اول فيلمش را ايفا مي كند. او حالا به پاس تيز هوشي كيميايي بزرگ تبديل به بازيگري شده با امضاي مستقل ازپدر ، كه تداوم آن فقط با انتخاب هاي صحيح حاصل مي شود. تا به اين جا مخاطبان چهره او را در آثار ديگري چون «صحنه جرم ورود ممنوع» ومجموعه« مرگ تدريجي يك رويا» كه پدرش كارگردان آن ها نبوده ديده است. ايفاي نقش آراس مشرقي در مجموعه جيراني او را به چهره اي شناخته شده در نزد عامه مخاطبان تبديل كرده است. بي شك دست پيدا كردن به مخاطب عام از طريق رسانه تلويزيون هدفي است كه پولاد آن مد نظر خود قرار داده و شايد در پي اتخاذ اين سياست است كه بازي در مجموعه مناسبتي «خونمردگي» را مي پذيرد. مجموعه اي كه بي شك به خاطر پخش شبانه اش مخاطبان زيادي را جذب خود خواهد كرد .

ليلا حاتمي/ خارج از سايه پدر

هيچگاه زير سايه پدر قرار نداشت و زماني اولين حضور حرفه ايي اش را در سينما تجربه كرد كه علي حاتمي روزهاي آخر زندگي اش را در بستر بيماري طي مي كرد ودرست در نيمه هاي توليد«ليلا» بود كه پدرش ازدنيا رفت. البته او پيش از آن تجربه هاي كوتاهي با علي حاتمي داشت كه شاخص ترين آن نقشي بود كه در دلشدگان ايفا كرد . اما «ليلا» آ غازي بود براي دوران حرفه اي ليلا حاتمي. شروعي رويايي ، با يك شاه نقش كه او از آن نهايت استفاده را برد و توانست موقعيتش را به عنوان يك بازيگر حرفه ايي در سينما تثبيت كند. چهره آرام و لحن صداي او موجب شد تا نقش هاي از جنس «ليلا» در ادامه به او پيشنهاد شود، اما او در ميان انبوه پيشنهادهايش بازي در نقش «شيدا» را پذيرفت. اما حاتمي در ادامه راه در تلاش بود تا شمايلي كه از او در اذهان نقش بسته را بشكند و بر همين اساس بود كه نقش زني خياباني را در فيلم «آب و آتش» جيراني پذيرفت و با اجراي صحيح اين نقش توانست از قالب هميشگي خود خارج شود. اين فيلم اگر براي سازنده اش و يا پرويز پرستويي امتيازي نداشت ، اما براي حاتمي يك اتفاق تازه بود كه برايش تنديس پنجمين جشن سينماي ايران را هم به ارمغان آورد. ايفاي نقش مادر پسر بچه‌اي ده،دوازده ساله در فيلم «مرباي شيرين» مرضيه برومند تلاش ديگري بود از او تا بار ديگر خود را در نقشي تازه محك بزند. او در حالي بازي در اين نقش را پذيرفت كه كمتر بازيگر همسن و سال او حاضر مي شد در آن شرايط نقش يك مادر را ايفا كند.«سالاد فصل»و«حكم» ديگر نقش هاي متفاوت كارنامه ليلا حاتمي هستند كه او به مانند اكثر كارهايش به درستي از ايفاي آن ها بر آمد. او طي سال ها فعاليت خود در عرصه بازيگري تجربيات ديگري چون « شاعر زباله ها »،«سيماي زني در دوردست» ،« ارتفاع پست» ، «ايستگاه متروك» و... دارد ، فيلم هايي كه هرچند شماي آشناي ليلا حاتمي را در ذهن مخاطب ترسيم مي كرد ، اما در اكثر اين آثار حاتمي با دريافت درست از نقش ها توانست وجه اي تازه به كاراكترهايش جلوه گر كند. او اخيرا تجربه اي نو در فيلم «بي پولي» داشته كه بايد تا جشنواره فجر در انتظار ماحصل كار او بنشينيم.

گلشيفته و شقايق ‌فراهاني / خواهران غريب

خواهران فراهاني، صرفنظر از مقوله كوچكتر بزرگتري، در بازيگري هم مسيرهاي متفاوتي را پيموده‌اند. شقايق، در تئاتر بازيگر نسبتا خوبي نشان داده، مثلا در نمايشي كه به كارگرداني پدرش بهزاد فراهاني و برداشتي آزاد از داش آكل صادق هدايت بود، بازي خوبي از خود به نمايش گذاشت. در سينما هم، در فيلمي چون «چتري براي دو نفر» بازي متفاوت و پيچيده‌اي را از او شاهد بوديم، اما به هر حال، «طوطيا» يا «عشق كافي نيست» و امثال آنها چندان اعتباري براي بازيگرش به ارمغان نمي‌آورند.
اما حقيقت اين است كه سينما سنگ محك ديگري براي گلشيفته بوده است. از اولين فيلم عمرش، درخت گلابي، به راحتي مي‌شد بارقه‌هاي استعداد را در بازي عجيب اما ملموس و طبيعي‌اش ديد. اما به رغم همه واكنش‌هاي مثبت، هنوز مي‌شد نگران بود. نگران استعداد كودك و نوجواني كه ظهور مي‌كند اما با بلوغ و بزرگسالي ديگر نشاني از آن باقي نمي‌ماند. اما گلشيفته متفاوت بود. پس از چند سال غيبت شاهد بازگشت دوباره او بوديم. دوره‌اي كه «بوتيك» سرآغاز موفق آن محسوب مي‌شد. طبيعي بود كه سينماي ايران قدم اين چهره مستعد و جديد را مبارك بشمارد و از آن به بعد سيل پيشنهادها بود كه به سوي او سرازير مي‌شد. تقريباً هر فيلم يا سريالي كه دختري جوان را محور قرار داده بود او را مي‌خواست. اما از بين همه آنها، «ميم مثل مادر»، «اشك سرما» و «سنتوري» آثار مهم‌تري هستند. «م مثل مادر» قرار است اثري باشد در ستايش جايگاه مادر، اما اينكه هست يا نيست ربطي به تلاش مستقل گلشيفته براي ترسيم پرتره درد كشيده مادر ايراني ندارد. او امضاي خود را پاي اثر مي‌گذارد. يا در «اشك سرما»، او دختري‌ست ساده، چوپاني در ميان برف و كوه و توطئه و مرگ كه لطافت و معصوميتش قرباني خشونت بي‌رحم جنگ مي‌شود. «سنتوري» هم جلوه متفاوتي‌ست از چهره تيپيكال دختر شهري متوسط كه در ضمن همسر يك هنرمند هم هست. «تفاوت جنس بازي او در دوران عاشقي و بعد آن دعواهاي وحشتناك خيره‌كننده است. گويي بازيگر مورد علاقه ما، فيلم به فيلم، همزمان با بالا رفتن سن، پخته‌تر شده و غريزه شگفت‌انگيزش را با تجربه و تكنيك آميخته است. حالا هم، با دي‌كاپريو و راسل كرو همبازي شده و اسطوره‌اي چون ريدلي اسكات هدايش كرده كه اگر تداوم داشته باشد و بتواند با تسلط بر آن زبان و فرهنگ، خود را با شرايط سينماي فوق حرفه‌اي هاليوود وفق دهد قطعا شايسته اسكار خواهد بود. بالاخره كمتر از شهره آغداشلو كه نيست، هست؟

ميلكا و مهراوه شريفي‌نيا / خواهران قريب

* حكايت مهراوه و مليكا مثل شقايق و گلشيفته است. البته مهم نيست كي به كي برتري دارد، به هر حال هر كسي راه خودش را مي‌رود اما انتخاب‌هاي درست مبتني بر استعداد و علاقه هم جايگاه خودش را دارد. مليكا شايد چندان علاقه‌اي به بازيگري نداشته باشد چون مهم‌ترين نقش سينمايي‌اش به «مهمان مامان» (1382) بازمي‌گردد اما مهراوه كه او را با نقش كوتاهش در «زير پوست شهر» مي‌شناختيم به يكباره با «ساعت شني» و «روز حسرت» جلوه‌هايي ديگر از قدرت بازيگري‌اش را نشانمان داد؛ نقش‌هاي پررنگ و پيچيده‌اي كه اجرايشان از عهده هر كسي برنمي‌آيد. البته شايد همه نقش زن درگير ايستاد را با پانته‌آ بهرام به ياد بياورند. چنانكه، مرد معتاد هم متبادر با نام بهروز وثوقي‌ست، اما دقيقاً همين‌جاست كه ارزش كار بهرام رادان و مهراوه شريفي‌نيا معلوم مي‌شود. اينكه از اسطوره‌ها عبور كني و بتواني نامت را به كمك استعداد و تلاش و شايد عشق به هنرت در حافظه شلوغ و سلبي مخاطب، ثبت كني. نكته ديگر گريز از كليشه‌هاست تكرار در نقش زن عبوس و بداخلاق كه مشكلاتي عموماً غيرعادي دارد او را تهديد مي‌كند. مهراوه نبايد، ترانه هميشه 15 ساله باقي بماند.

* باران كوثري / از تبار بانوي ارديبهشت

باران كوثري، قطعاً نمونه موفق off – spring هاست. كسي كه خودش را ازسايه مادرش فراتر برد و مستقلاً جايگاه ويژه‌اش را در سينماي ايران به‌دست آورد. شايد تماشاگران «روسري آبي» فكرش را هم نمي‌كردند كه دختر كوچولوي شيطان فيلم، روزي به يكي از اميدهاي اين سينما تبديل شود. حتي «زير پوست شهر، هم نشان چنداني از آن «اميد» و اين «آينده» نداشت. اما «رقص در غبار» و پي‌آيندهاي ديگر، اذعان سينمادوستان را متوجه استعدادي نوظهور كرد. در اين ميان، «خون بازي»، «روز سوم» و مجموعه تلويزيوني «صاحبدلان» نقاط اوج كارنامه باران هستند. اولي، تبديل شده به آزمون بازيگري براي هنرمندي كه مي‌خواهد خود را ثابت كند و البته نقش‌هاي خاصي هميشه جواب مي‌دهد. معتاد، عقب‌مانده، بيمار و... هميشه بستري براي ظهور قدرت بازيگري بوده‌اند و باران هم در «خون بازي» قدر اين فرصت را مي‌داند. «روز سوم» هم چالشي دريغ‌انگيز در نقشي دشوار است. بهره درست و حرفه‌اي از صدا و بدن و چهره، در عين محدوديت‌هاي فيزيكي، يكي از اوج‌هاي كارنامه باران را رقم مي‌زند. اما و فقط يك نكته: پيشتر، از انتخاب درست گفتيم. انعطاف‌پذيري هم يكي‌ديگر از رازهاي بازيگران بزرگ است. فرار از نقش‌هاي تكراري و تلاش براي دستيابي به افق‌هاي نو. بازي در «توفيق اجباري»ها قطعاً ثمره چنداني براي يك عاشق نخواهد داشت.

پگاه آهنگراني / همچنان با كفش‌هاي كتاني

براي بودن و ماندن در هنر – صنعت – رسانه بي‌رحيمي چون سينما، فرزند سينماگر بودن يك امتياز براي شروع است اما «ماندن» و «اثبات» بستگي تمام به شايستگي‌هاي هنرمند دارد. «دختري با كفش‌هاي كتاني» شروعي رويايي براي پگاه آهنگراني بود. بودن ميان حرفه‌اي‌ها و استخوان خردكرده‌هاي بازيگري و فيلمي كه حول تو مي‌چرخد. شايد بتوان گفت او بود كه دوره جديدي از حضور دختران نوجوان و جوان در سينماي ايران را آغاز كرد. اما حضور پگاه تا «زندان زنان» چند سالي به تعويق افتاد. اين فيلم، اما بيشتر متعلق به رويا نونهالي و رويا تيموريان بود تا او. هر چند مي‌شد تلاشش را براي درآوردن نقش به عينه ديد و اين دقيقاً رمز بازيگران بزرگ است. كسي نبايد اين «تلاش» و مرارت را ببيند، و اين نقش و فقط نقش است كه بايد ديد و ثبت شود. پگاه چندان پركار نيست و نمي‌توان با يكي دو نقش، قضاوت درستي درباره جايگاهش در بازيگري داشت. حتي «سه زن» هم نمي‌تواند معيار نهايي باشد. شايد، بايد همچنان منتظر بمانيم.

* ميلاد صدرعاملي / گريز به بازيگري

از ميان معدود فرزندان سينماگران سينماي ايران، آناني كه به مقوله‌اي غير از بازيگري پرداخته‌اند كم نيستند، راما قويدل، بهمن كيارستمي، سميرا و حنا مخملباف و ... . اما ميلاد صدرعاملي با آنها يك تفاوت كوچك دارد. ميل به بازيگري و تجربه‌اش حتي براي يك بار. «من، ترانه 15 سال دارم» اولين و آخرين تجربه بازيگري او بود و گويا سنگ محكي كه راه آينده را به او نشان داد. ساخت چند مستند و آمادگي براي ورود به سينماي كوتاه و بعد حرفه‌اي، مسيري است كه ميلاد براي حضور در سينماي ايران برگزيده است. راهي كه قطعاً روشن‌تر از بازيگري معمولي بودن است.

رضا داودنژاد / به دنبال پدر

دقيقاً نمي‌توان جايگاه رضا داودنژاد را در اين سينما مشخص كرد. بازيگر، دستيار كارگردان و برنامه‌ريز! سرمايه‌گذار! تهيه‌كننده، مشاور! و يا مجموعه‌اي از همه اينها، شبيه به نقشي كه محمدرضا شريفي‌نيا ايفا مي‌كند!
استقلال، واژه شريفي‌ست. هماني كه نيكلاس كيج براي رسيدن به آن، حتي نامش را عوض كرد كه زير دين عمويش، فورد كوپولاي كبير نباشد و يا آنجلينا جولي كه مدت‌هاست از پدرش جان وويت جلو زده. همراه پدر بودن و از نفوذ و تاثير او براي پيشرفت در مسير حرفه زندگي اصولا چيز بدي نيست. اما در عين حال تلاش موازي براي ساخت دنياي شخصي و استقلال هنري هم ارجمند است. خطاب اين سطور، به همه off-spring هاست.
اعتقاد چندان به شانس و اقبال ندارم. اگر آنها داراي داراي جايگاه و اعتبار در اين سينما هستند مرهون استعداد و كوشش خودشان است. حكايت پدر و مادري‌ست كه فرزندشان را به 7 سالگي مي‌رسانند و بعد دستشان را مي‌گيرند و مي‌برندشان دم مدرسه. از آنجا به بعد خود آن بچه است كه سرنوشتش را رقم مي‌زند. شاگرد تنبل داريم و شاگرد زرنگ و يادمان باشد فرزند آلبرت اينشتين اصلاً نابغه نبود.
منبع: ماهنامه تازه


   برچسب‌ها: بازیگران سینما, موروثی, پدر و مادر, مشهور
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش