+ ۱۳۹۱/۰۱/۰۴

شعار امسال: تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی شعار امسال: تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی
ایران > رهبری  - همشهری آنلاین: حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام نوروزی خودشان که هنگام تحویل سال نو بیان فرمودند، سال 1391 را سال ' تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی ' نامیدند و بر ضرورت مجاهدت اقتصادی و حضور جهادگونه ملت ایران در عرصه های اقتصادی تاکید کردند.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای در پیام خودشان به مناسبت حلول سال 91 خاطر نشان کردند: بخش مهمی از جهاد اقتصادی مسئله‏ ی تولید ملی است که اگر ملت با همت، عزم و آگاهی و با همراهی برنامه ریزی درست مسئولان بتواند شکل تولید داخلی را حل کند بدون تردید بر چالشهایی که دشمن ایجاد می کند غلبه خواهد کرد. ایشان با دعوت از همه دست اندرکاران اقتصادی و آحاد ملت برای حرکت به سوی رونق تولید داخلی در سال جدید تولیدملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی را به عنوان شعار سال 91 معرفی کردند. متن پیام به شرح زیر است: بسم ‏اللَّه ‏الرّحمن ‏الرّحیم‏ یا مقلّب القلوب و الأبصار یا مدبّر اللّیل و النّهار یا محوّل الحول و الأحوال حوّل حالنا الی احسن الحال. اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی ءابائه فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه ارضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا. اللّهمّ اعطه فی نفسه و ذریّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدّنیا ما تقرّ به عینه و تسرّ به نفسه. تبریک عرض میکنم عید نوروز و فرا رسیدن سال نو را به همه‏ی هم‏میهنان عزیز در سراسر کشور، و به همه‏ی ایرانیانی که در هر نقطه‏ای از دنیا سکونت دارند، و به همه‏ی ملتهائی که عید نوروز را گرامی میدارند؛ بالخصوص تبریک عرض میکنم به خانواده‏های عزیز شهیدان، به جانبازان، به خانواده‏هاشان، به همه‏ی ایثارگران، به همه‏ی فعالان عرصه‏های مختلف. آرزو میکنم و دعا میکنم که خداوند متعال برای ملت ایران بهروزی، شادی، نشاط و دلِ خوش در این سال جدید مقدر بفرماید و بدخواهان این ملت را در اهدافشان، در تلاشهاشان ان‏شاءاللَّه ناکام کند. سالی که گذشت - سال 90 - یکی از سالهای پرحادثه در سطح جهان و در منطقه و در کشور ما بود. آنچه که در مجموع انسان مشاهده میکند، این است که این حوادث بر روی هم به سود ملت ایران و در راه کمک به هدفهای آن، تمام شده است. آن کسانی که اهداف بدخواهانه‏ای درباره‏ی ملت ایران و ایران و ایرانی در سر میپرورانند، در کشورهای غربی دچار مشکلات گوناگون هستند. در سطح منطقه، ملتهائی که جمهوری اسلامی از آنها همواره حمایت کرده است، به هدفهای بزرگی دست پیدا کرده‏اند؛ دیکتاتورهائی به زیر کشیده شدند؛ قانونهای اساسیِ مبتنی بر اسلام در کشورهائی تصویب شد؛ دشمن درجه‏ی یک امت اسلامی و ملت ایران - یعنی رژیم صهیونیستی - در محاصره قرار گرفت. در داخل کشور، به معنای حقیقی کلمه، سال 90، سال بروز اقتدار ملت ایران بود. در جنبه‏ی سیاسی، ملت ایران در این سال، چه در راهپیمائی بیست و دوی بهمن، چه در انتخابات دوازدهم اسفند، آنچنان حضوری از خود نشان داد و آنچنان شاخصی را برای اقتدار ملی در تاریخ منطقه ثبت کرد که نظیر آن را در گذشته کمتر داشتیم. با وجود این‏همه دشمنی، این‏همه تبلیغات، این‏همه تهاجمهای خصمانه و بدخواهانه، ملت ایران در طول این سال، با همه‏ی وجود توانست حضور خود را در صحنه، نشاط خود را، آمادگی خود را در عرصه‏های گوناگون علمی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نشان بدهد و اثبات کند. بحمداللَّه سالی بود که با همه‏ی سختی‏ها، دارای دستاوردهای بزرگی بود. همچنان که قبلاً عرض شده است، شرائط، شرائط بدر و خیبر بود؛ یعنی شرائط قبول چالشها و دشواری‏ها و غلبه‏ی بر آنها. همان طوری که اولِ سال گذشته اعلام شد، سال 90، سال جهاد اقتصادی بود. اگرچه هوشمندان و آگاهان میدانستند که این نام و این جهتگیری و شعار برای سال 90 یک امر لازم است، اما بعد تلاشهای دشمنان در این سال هم همین را اثبات کرد و نشان داد. دشمنان ما از اوائل سال، حرکت خصمانه‏ی خودشان را در عرصه‏ی اقتصادی نسبت به ملت ایران آغاز کردند؛ اما ملت ایران، مسئولین، آحاد مردم، دستگاه‏های مختلف، با تدبیرهای هوشمندانه‏ای توانستند با این تحریمها مقابله کنند و مواجهه‏ی آنها تا حدود زیادی توانست اثر این تحریمها را خنثی کند و حربه‏ی دشمن را کُند کند. سال 90، سال فعالیتهای بزرگ علمی بود؛ که من ان‏شاءاللَّه در فرصت سخنرانی، برخی از پیشرفتهای علمی و اقتصادی و تلاشهای گوناگون را برای ملت عزیزمان شرح خواهم داد. سال 90 سالی بود پر چالش، و سالی بود پر نشاط، و سالی بود که ملت ایران به فضل الهی توانست بر چالشهای موجود غلبه کند. ما امسال سال دیگری را در پیش داریم که به امید خدا و با توکل بر پروردگار، باز ملت ایران با فعالیت خود، با تلاش خود، با هوشمندی خود در این سال خواهد توانست پیشرفتهای زیادی را برای خود به ارمغان بیاورد. به تشخیص من، بر طبق گزارشها و مشاوره‏ی با افراد مطلع و آگاه، به این نتیجه میرسیم که عرصه‏ی چالش مهم در همین سال جاری - که این سال، امروز و از این ساعت شروع میشود - عرصه‏ی اقتصادی است. جهاد اقتصادی چیزی نیست که تمام‏شدنی باشد. مجاهدت اقتصادی، حضور جهادگونه در عرصه‏های اقتصادی، برای ملت ایران یک ضرورت است. من امسال تقسیم میکنم مسائل مربوط به جهاد اقتصادی را. یک بخش مهم از مسائل اقتصادی برمیگردد به مسئله‏ی تولید داخلی. اگر به توفیق الهی و با اراده و عزم راسخِ ملت و با تلاش مسئولان، ما بتوانیم مسئله‏ی تولید داخلی را، آنچنان که شایسته‏ی آن است، رونق ببخشیم و پیش ببریم، بدون تردید بخش عمده‏ای از تلاشهای دشمن ناکام خواهد ماند. پس بخش مهمی از جهاد اقتصادی، مسئله‏ی تولید ملی است. اگر ملت ایران با همت خود، با عزم خود، با آگاهی و هوشمندی خود، با همراهی و کمک مسئولان، با برنامه‏ریزیِ درست بتواند مشکل تولید داخلی را حل کند و در این میدان پیش برود، بدون تردید بر چالشهائی که دشمن آن را فراهم کرده است، غلبه‏ی کامل و جدی پیدا خواهد کرد. بنابراین مسئله‏ی تولید ملی، مسئله‏ی مهمی است. اگر ما توانستیم تولید داخلی را رونق ببخشیم، مسئله‏ی تورم حل خواهد شد؛ مسئله‏ی اشتغال حل خواهد شد؛ اقتصاد داخلی به معنای حقیقی کلمه استحکام پیدا خواهد کرد. اینجاست که دشمن با مشاهده‏ی این وضعیت، مأیوس و ناامید خواهد شد. وقتی دشمن مأیوس شد، تلاش دشمن، توطئه‏ی دشمن، کید دشمن هم تمام خواهد شد. بنابراین همه‏ی مسئولین کشور، همه‏ی دست‏اندرکاران عرصه‏ی اقتصادی و همه‏ی مردم عزیزمان را دعوت میکنم به این که امسال را سال رونق تولید داخلی قرار بدهند. بنابراین شعار امسال، «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه‏ی ایرانی» است. ما باید بتوانیم از کارِ کارگر ایرانی حمایت کنیم؛ از سرمایه‏ی سرمایه‏دار ایرانی حمایت کنیم؛ و این فقط با تقویت تولید ملی امکان‏پذیر خواهد شد. سهم دولت در این کار، پشتیبانی از تولیدات داخلیِ صنعتی و کشاورزی است. سهم سرمایه‏داران و کارگران، تقویت چرخه‏ی تولید و اتقان در کار تولید است. و سهم مردم - که به نظر من از همه‏ی اینها مهمتر است - مصرف تولیدات داخلی است. ما باید عادت کنیم، برای خودمان فرهنگ کنیم، برای خودمان یک فریضه بدانیم که هر کالائی که مشابه داخلی آن وجود دارد و تولید داخلی متوجه به آن است، آن کالا را از تولید داخلی مصرف کنیم و از مصرف تولیدات خارجی بجد پرهیز کنیم؛ در همه‏ی زمینه‏ها: زمینه‏های مصارف روزمرّه و زمینه‏های عمده‏تر و مهمتر. بنابراین ما امیدوار هستیم که با این گرایش، با این جهتگیری و رویکرد، ملت ایران در سال 91 هم بتواند بر توطئه‏ی دشمنان، بر کید و مکر بدخواهان در زمینه‏ی اقتصادی فائق بیاید. از خداوند متعال درخواست میکنیم که ملت ایران را در این صحنه و در همه‏ی صحنه‏ها موفق و مؤید بدارد. روح امام بزرگوار را شاد و از ما راضی کند. ارواح طیبه‏ی شهیدان عزیز ما را با اولیائشان محشور فرماید. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏

   برچسب‌ها: سخنان, رهبر, در, نوروز
   
+ ۱۳۹۰/۱۲/۰۶

سخنان تکان دهنده پسر احمدی روشن به رهبر + عکس

سلام آقاجون! من چارسالمه. من شما رو خیلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که امشب اومدی خونمون. فقط نمی دونم چرا بابا مصطفام هنوز نیومده.
مامانم میگه بابات رفته یه مسافرت و شاید به این زودی ها نیاد. اما نمی دونم چرا وقتی این حرفو به من می زنه روشو از من برمی گردونه و شونه هاش تکون می خوره و بعد که من می رم تا از جلو صورتشو ببینم، چشماش خیلی قرمز شده و صورتش هم خیسه!





این روزا مامانم خیلی صورتشو می شوره.نمی دونم چرا نگاش یا به منه یا به قاب های رو تاقچه و یا به در خونمون که بابا زنگ بزنه.امشب که شما اومدی خونمون من می خوام یه رازو به شما بگم. من و بابام چند روز قبل یه قول مردونه به هم دادیم. اون شبی که بابام می خواست بره مسافرت یواشکی در گوشم گفت من و تو مثل دو تا مرد باید با هم صحبت کنیم و قول هایی به هم بدیم و هیچ کسی هم از اون با خبر نشه. من هم به اون قول مردونه دادم و حتی به مامانم هم نگفتم.بابا مصطفام با دو تا دستاش شونه هامو چسبید و صورتشو آورد دم گوشمو گفت: پسرم تو دیگه بزرگ شدی و مرد این خونه ای. باید به من قول بدی مثل یه مرد به مامانت کمک کنی. مامانتو اذیت نکنی. به حرفاش گوش بدی. بهش کمک کنی و نذاری یه وقتی از دست تو ناراحت بشه.

منم گفتم بابا یه شرط داره و اون اینه که وقتی از مسافرت برگشتی اون ماشین پلیس چراغ دارو برام بخری. تو این چند روزی که بابا مصطفام نیست دلم خیلی براش تنگ شده مخصوصا برا اون خنده هاش. اما عیبی نداره...

من هم هر وقت دلم براش تنگ می شه مثل بابام میام لب تاقچه و به عکس شما نگاه می کنم. آخه بابا مصطفام هر وقت خیلی خسته بود و ناراحت، می اومد کنار تاقچه و با شما صحبت می کرد. نزدیک شما که میومد لبهاش تکون می خورد.

بعضی وقت ها هم که خیلی خسته بود شونه هاشم تکون می خورد. فکر کنم مامانم هم این روزها خیلی خسته است که مثل بابام شونه هاش تکون می خوره و چشماش قرمز می شه!بابام با شما آهسته صحبت می کرد. من که چیزی از حرف های شما دو نفر سر در نمی آرم اما اینو می دونم بابا مصطفام هر وقت با شما صحبت می کرد تا خیلی روزای بعد خوشحال بود.

اگه ده شب هم کار می کرد عین خیالش نبود.فکرشو کن اگه بابام مسافرت نبود و امشب خونه بود و شما رو می دید دیگه چی می شد. از خوشحالی بال درمیاورد و دیگه هر چی من بهش می گفتم ، می گفت چشب پسرم ،چشب عزیزم. هر چی می خواستم برام می خرید. من یه ماشین پلیس می خام که دشمنا رو تعقیب کنم. اما بابام میگه بزار بزرگتر بشی اونوقت برات می خرم.اما...

وقتی بابام بیاد و بفهمه شما خونمون اومدید و اون نبوده ،خیلی ناراحت می شه . شاید هم اونقدر ناراحت بشه که تا چند روز دیگه به حرفام گوش نده... اما نه!

بابا مصطفام خیلی مهربونه... وقتی بیاد و بوی عطر شما رو ببینه که توی خونه و محلمون پیچیده، مطمئنم به همه حرفام گوش می ده. بابام میگه شما بوی بهشت میدی. بابام همیشه از بهشت میگه...یه وقت نکنه این دفعه که مسافرت رفته، رفته باشه بهشت...!


   برچسب‌ها: کودکان, رهبر, پسر, احمدی
   
+ ۱۳۹۰/۱۲/۰۶
تهران - یك جلد قرآن طلای دستنویس، ظهر امروز(دوشنبه) به رهبر معظم انقلاب اسلامی تقدیم شد و حضرت آیت الله خامنه ای این اثر هنری ارزشمند را به گنجینه آستان قدس رضوی اهدا كردند.
 1390/12/01 - 14:28
به گزارش ایرنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، كاتب این قرآن بسیار نفیس، علیرضا بهدانی است كه تا كنون توفیق كتابت 44 نسخه قرآن را با خط های مختلف اسلامی مانند نستعلیق، نسخ، ثلث و كوفی داشته است.
حضرت آیت الله خامنه ای با تمجید از هنر خطاطی قرآن كریم و این اثر ارزشمند، این قرآن طلای دستنویس را به گنجینه آستان قدس رضوی اهدا كردند.
این مصحف شریف 604 صفحه دارد كه 228 گرم طلا ناب برای نگارش آن مصرف شده و مجموعا 114 هفته، كتابت آن زمان برده است.

   برچسب‌ها: قرآن, طلا, نفیس, رهبر
   
+ ۱۳۸۹/۱۰/۰۶
اين‌كه در آينده‌ى زندگى خودم، بنا بود چه شغلى را انتخاب كنم، از اوّل براى خود من و براى خانواده‌ام معلوم بود. همه مى‌دانستند كه من بناست طلبه و روحانى شوم. اين چيزى بود كه پدرم مى‌خواست و مادرم به شدّت دوست مى‌داشت. خود من هم علاقه‌مند بودم؛ يعنى هيچ بى‌علاقه به اين مسأله نبودم.
بولتن نيوز- در مورد دوران كودكي رهبر انقلاب كمتر سخن گفته شده است. براي همين در ذيل خاطراتي ناب و زيبا از دوران كودكي ايشان را از زبان خودشان نقل مي‌كنيم:

ما نان گندم نمی‌توانستيم بخوريم، نان جو گندم ‌می‌خورديم چون نان گندم گران‌تر بود. البته يك دانه نان گندم می‌خريديم برای پدرم فقط، ما نان جو گندم می‌خورديم، گاهی هم نان جو ... وضعمان خيلی خوب نبود و اتفاق می‌افتادشب‌هايی اتفاق می‌افتاد در منزل ما كه شام نبود. مادرم با زحمت زيادی كه حالا بماند آن زحمت چگونه انجام می‌شد، برای ما شام تهيه می‌كرد. آن شام هم كه تهيه می‌شد و با زحمت تهيه می‌شد، نان و كشمشی بود.

آن وقت‌ها، از لحاظ مالی در فشار بوديم، يعنی خانواده‌مان، خانواده مرفهی نبود. پدرم يادم هست روحانی معروفی بود، اما خيلی پارسا و گوشه‌گير بود، لذا زندگی‌مان خيلی به سختی ‌می‌گذشت. در دوران كودكی با زحمت بسيار، برای ما كفش خريده بود كه تنگ بود.

 پدرم ديگر قادر نبود كه اين‌ها را عوض بكند يا كفش ديگر بخرد، آمدند گفتند كه خوب اين كفش‌ها را می‌شكافيم، اندازه می‌كنيم و برايش بند می‌گذاريم. يك عالمه خوشحال شديم كه كفش‌هايمان بندی شد. آمدند شكافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بند‌هايش خيلی فرق داشت با كفش‌های ديگر، خيلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خورديم و خلاصه چاره‌ای نداشتيم.




پدر رهبر انقلاب

***

پدر و مادرم، پدر و مادر خيلی خوبی بودند. مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتاب‌خوان، دارای ‏ذوق شعری و هنری، حافظ شناس ـ البته حافظ شناس كه می‌گويم، نه به معنای علمی و اين‌ها، به ‏معنای مأنوس بودن با ديوان حافظ – با قرآن كاملا آشنا بود و صدای خوشی هم داشت.‏

ما وقتی بچه بوديم، همه می‌نشستيم و مادرم قرآن می‌خواند؛ خيلی هم قرآن را شيرين و قشنگ ‏می‌خواند. ماها دورش جمع می‌شديم و برای ما به مناسبت، آيه‌هايی كه در مورد زندگی پيامبران ‏هست، می‌گفت. من خودم اولين‌بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهيم و بعضی پيامبران را ‏ديگر را از مادرم – به اين مناسبت – شنيدم. قرآن كه می‌خواند به اين جا كه می‌رسيد، بنا می‌كرد به ‏شرح دادن.‏

بعضی از شعرهای حافظ را كه الان هنوز يادم است ـ بعد از نزديك به سنين شصت سالگی ـ از ‏شعرهايی است كه آن وقت از مادرم شنيدم؛ از جمله اين يك بيت يادم است:‏

سحر چون خسرو خاور عَلَم در كوهساران زد
به دست مرحمت يارم در اميدواران زد


***

روز اولی كه مارا به مدرسه بردند، يادم است كه از نظر من روزی بسيار تيره، تاريك، بد و ناخوشايند بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگی كرد كه به نظر من – آن وقت – خيلی بزرگ بود. البته شايد آن موقع به قدر نصف اين اتاق، يا مقداری بيشتر از اين اتاق بود؛ اما به چشمِ كودكيِ آن روز من، جای خيلی بزرگی می‌آمد. و چون پنجره‌هايش شيشه نداشت و از اين كاغذهای مومی داشت، تاريك و بد بود. مدتی هم آن‌جا بوديم.

ليكن روز اوّل كه ما را دبستان بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچه‌ها بازی می‌كردند، ما هم بازی می‌كرديم. اتاق ما كلاس بزرگی بود – باز به چشم آن وقت كودكيِ آن موقع من – و عده‌ی بچه‌های كلاس اول،‌زياد بود. حالا كه فكر می‌كنم، شايد سی نفر،‌چهل نفر، از بچه‌های كلاس اول بوديم و روز پر شور و پر شوقی بود و خاطره‌ی بدی از آن روز ندارم.

در مورد معلمين اول ما، بله يادم است كه مدير دبستان ما آقای « تدّين» بود؛ تا چند سال پيش زنده ‏بود. من در زمان رياست جمهوريم ارتباطات زيادی با او داشتم. مشهد كه می‌رفتم، ديدن ما می‌آمد. ‏پيرمرد شده بود و با هم تماس داشتيم. يك معلم ديگر داشتيم كه اسمش آقای روحانی بود؛ الان يادم ‏است، نمی‌دانم كجاست. عده‌ای از معلمين را يادم است؛ بله، تا كلاس ششم ـ دوره‌ی دبستان ـ ‏خيلی از معلمين را دورادور می‌شناختم. البته متاسفانه الان هيچ كدام را نمی‌دانم كجا هستند. اصلاً ‏زنده‌اند، نيستند و چه می‌كنند؛ ليكن بعد از دوره‌ی مدرسه هم با بعضی از آن‌ها ارتباط و آشنايی ‏داشتم.
چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمی‌دانست، خودم هم نمی‌دانستم؛ فقط می‌فهميدم كه ‏چيزهايی را درست نمی‌بينم. بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم چشم‌هايم ضعيف است؛ ‏پدرم و مادرم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند. آن وقت، وقتی كه عينكی شدم، گمان كنم حدود ‏سيزده سالم بود؛ ليكن در اين دوره‌ی اول مدرسه و اين‌ها اين نقصِ كار من بود. قيافه‌ی معلم را از دور ‏نمی‌ديدم. تخته‌ی سياه را كه از روی آن می‌نوشتند، اصلاً نمی‌ديدم، و اين مشكلات زيادی را در كار ‏تحصيل من به وجود می‌آورد.‏

حالا بچه‌ها خوشبختانه بچه‌ها در كودكی، فوراً شناسايی می‌شوند و اگر چشم‌شان ضعيف است، ‏برايشان عينك می‌گيرند و رسيدگی می‌كنند. آن وقت اصلاً اين چيزها در مدرسه معمول نبود.



***

در مورد بازی كردن پرسيدند؟ بله، بازی هم می‌كرديم. منتها در كوچه بازی می‌كرديم؛ در خانه جای بازی نداشتيم و بازی‌های آن وقت بچه‌ها فرق می‌كرد. يك مقدار هم بازی‌هايی ورزشی بود؛ مثل واليبال و فوتبال و اين‌ها كه بازی می‌كرديم. من آن موقع در كوچه، با بچه‌ها واليبال بازی می‌كرديم؛ خيلی هم واليبال را دوست می‌داشتم. الان هم اگر گاهی بخواهيم ورزش دست جمعی بكنيم – البته با بچه‌های خودم – به واليبال رو می‌آوريم كه ورزش خيلی خوبی است.

بازی‌های غيرورزشی آن وقت، «گرگم به هوا» و بازی‌هايی بود كه در آن‌ها خيلی معنا و مفهومی نبود؛ يعنی اگر فرض كنی كه بعضی از بازی‌ها ممكن است برای بچه‌ها آموزنده باشد و انسانِ با تفكر، آن‌ها را انتخاب كند، اين بازی‌هايی كه الان در ذهن من هست، واقعاً اين خصوصيت را نداشت؛ ولی بازی و سر گرمی بود.

***

(مادرم) خانمى بود خيلى مهربان، خيلى فهميده و فرزندانش را هم - البته مثل همه‌ى مادران - دوست مى‌داشت و رعايت آنها را مى‌كرد. پدرم عالِم دينى و ملّاى بزرگى بود. برخلاف مادرم كه خيلى گيرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردى ساكت، آرام و كم حرف مى‌نمود؛ كه اين تأثيرات دوران طولانى طلبگى و تنهايى در گوشه‌ى حجره بود. البته پدرم تُرك زبان بود - ما اصلاً تبريزى هستيم؛ يعنى پدرم اهل خامنه‌ى تبريز است - و مادرم فارس زبان. ما به اين ترتيب از بچگى، هم با زبان فارسى و هم با زبان تركى آشنا شديم و محيط خانه محيط خوبى بود. البته محيط شلوغى بود؛ منزل ما هم منزل كوچكى بود. شرايط زندگى، شرايط باز و راحتى نبود و طبعاً اينها در وضع كار ما اثر مى‌گذاشت.




آيت‌الله سيدهاشم نجف‌آبادي پدربزرگ مادري رهبر انقلاب


***

چيزى كه حتماً مى‌دانم براى شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ يعنى در بين سنين ده و سيزده سالگى - كه ايشان سؤال كردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همين‌طور. از اوايلى كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مى‌رفتم، زمستان كه مى‌شد، مادرم عمامه به سرم مى‌پيچيد. مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت، لذا عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مى‌پيچيد و به مدرسه مى‌رفتيم. البته اسباب زحمت بود كه جلوِ بچه‌ها، يكى با قباى بلند و لباس نوع ديگر باشد. طبعاً مقدارى حالت انگشت‌نمايى و اينها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شيطنت و اين‌طور چيزها جبران مى‌كرديم و نمى‌گذاشتيم كه در اين زمينه‌ها خيلى سخت بگذرد.

***

دورانهاى كلاس اوّل و دوم و سوم را كه اصلاً يادم نيست و الان هيچ نمى‌توانم قضاوتى بكنم كه به چه درسهايى علاقه داشتم؛ ليكن در اواخر دوره‌ى دبستان - يعنى كلاس پنجم و ششم - به رياضى و جغرافيا علاقه داشتم. خيلى به تاريخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاى دينى هم خيلى خوب بودم؛ قرآن را با صداى بلند مى‌خواندم - قرآن‌خوانِ مدرسه بودم - يك كتاب دينى را آن وقت به ما درس مى‌دادند - به نام تعليمات دينى - براى آن وقتها كتاب خيلى خوبى بود؛ من تكّه‌هايى از آن كتاب را كه فصل، فصل بود، حفظ مى‌كردم.




شيخ محمد خياباني (يكي از سران دوران مشروطه)
شوهر خواهر پدر رهبر انقلاب

***

به‌هرحال، گاهى انسان به فكر آينده مى‌افتد؛ اما من از اين‌كه چه زمانى به فكر آينده افتادم، هيچ يادم نيست. اين‌كه در آينده‌ى زندگى خودم، بنا بود چه شغلى را انتخاب كنم، از اوّل براى خود من و براى خانواده‌ام معلوم بود. همه مى‌دانستند كه من بناست طلبه و روحانى شوم. اين چيزى بود كه پدرم مى‌خواست و مادرم به شدّت دوست مى‌داشت. خود من هم علاقه‌مند بودم؛ يعنى هيچ بى‌علاقه به اين مسأله نبودم.

اما اين‌كه لباس ما را از اوّل، اين لباس قرار دادند، به اين نيّت نبود؛ به خاطر اين بود كه پدرم با هر كارى كه رضاخان پهلوى كرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شكل از لحاظ لباس - و دوست نمى‌داشت همان لباسى را كه رضاخان به زور مى‌گويد، بپوشيم. مى‌دانيد كه رضاخان، لباس فعلى مردم را كه آن زمان لباس فرنگى بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحميل كرد. ايرانيها لباس خاصى داشتند و همان لباس را مى‌پوشيدند. او اجبار كرد كه بايستى اين‌طور لباس بپوشيد؛ اين كلاه را سرتان بگذاريد!

پدرم اين را دوست نمى‌داشت، از اين جهت بود كه لباس ما را همان لباس معمولى خودش كه لباس طلبگى بود، قرار داده بود؛ اما نيّت طلبه شدن و روحانى شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مى‌خواست، هم مادرم مى‌خواست، خود من هم مى‌خواستم. من دوست مى‌داشتم و از كلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگى را در داخل مدرسه شروع كردم.

   برچسب‌ها: خاطرات, جوانی, خامنه ای, رهبر
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش