با ابولفضل پورعرب در بجنورد صحبت کردیم. زمانی که محسن توکلی بعد از سالها تحمل بیماری و سختیهای زیادی که سوپر استار سینمای ایران در دهه هفتاد با آنها دست و پنجه نرم کرده بود برای تله فیلم جاودانگی از او دعوت به عمل آورد.
حاصل این گفت و گو که بیشتر درد و دل و گلایه های او از دنیای سینما بود در تیر ماه امسال انجام شد. چهره شکسته او در جلسه ای که هنرمندان در محکومیت ساخت فیلم موهن دور هم جمع شده بودند بهانه ای شد تا این گفت و گو و این درد و دل را منتشر کنیم. از بازیگری که زمانی خیلی ها را به سینما می کشاند.
پورعرب دل پردردی دارد! و کوله باری از گلایه! وقتی با سوز و گداز حرف می زند باور نمی کنی که این آقا همان هنرمند جوان دهه 70 سینمای ایران است که نامش بر سر زبانها بود، همان تازه داماد فیلم «عروس»، فرمانده فیلمهای "مردی از جنس بلور" و "مردی شبیه باران"، عادل فیلم «نرگس» و... ابوالفضل پورعرب را می گویم که طی سالها فعالیت در سینما به نقشهای مختلف جان بخشید و در ذهنها ماندگار شد. او به علت بیماری بسیار ضعیف شده است اما «پورعرب» هم چنان برای ما «پورعرب» است؛ خبر سر حال شدن و حضور دوباره اش جلوی دوربین یک فیلم تلویزیونی بسیار خوشحال کننده بود. «جاودانگی» در شهر بجنورد جلوی دوربین رفت و پورعرب باز هم پس از یک سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری جلوی دوربین رفته بود. بازیگری که هر چند چهره شکستهاش هیچ نشانی از شادابی سالهای جوانی را ندارد اما به همان اندازه امیدوار و به همان اندازه با انگیزه به آینده فکر می کند و راجع به آن حرف می زند.
در شروع این گفت و گو می خواهم از حال و هوای «ابوالفضل پورعرب» دهه 70 که ستاره سینمای ایران بود بپرسم.
حال عمومی ام بد نیست، اما هنوز ناخوش احوالم و اگر بازی در فیلم «جاودانگی» را پذیرفتم فقط به دلیل دوستی دیرینه ام با محسن توکلی کارگردان فیلم است. این نکته را هم بگویم که در مجموع فضای کلی هنر و سینما خوشایند نیست. در دیداری که وزیر ارشاد با صنوف مختلف داشت، مشکلات را مطرح کردیم. ضمن این که معتقدم انحلال خانه سینما یکی از بهترین کارهایی است که وزارت ارشاد انجام داد.
یعنی از انحلال خانه سینما رضایت دارید؟
بله، به هر صورت فضای خوبی نداشت. هر کس که می خواست وارد سینما شود از کانال خیابان انتخاب می شد نه خانه سینما! انجمن بازیگران آن ها را انتخاب نمی کردند، اکنون 5 سال است که عضو خانه سینمای سابق نیستم. در کل فضا و بازی در سینما سخت شده است.
چه طور شد در دهه 70 که ورود به عرصه بازیگری مشکل بود و به راحتی نمی شد ستاره شد به ستاره سینمای ایران تبدیل شدید؟
هیچ وقت فکر نمی کنم ستاره سینما شدم، چون سینما ستاره ای ندارد؛ در واقع سینما هیچ ارزشی ندارد که ستاره ای داشته باشد. جایی که به راحتی خیلی ها پول می دهند و در آن بازی می کنند یا آن شخصی که بدون گذراندن دوره بازیگری و تحصیل در این رشته بازی می کند. به بازیگرانی که در این رشته تحصیل کرده و تئاتر خوانده اند کار نمی دهند. بنابراین بازی در سینما عشق و انگیزه ای ندارد و خیلی خوشحالم که در آن کمتر حضور دارم.
پس خودتان چگونه وارد سینما شدید؟
من در این رشته تحصیل کردم و در تئاتر بازی می کردم. روزی آقای بهروز افخمی به تئاتر شهر آمد و من را برای بازی در فیلم عروس انتخاب کرد. البته آن مقطع تصور میکرد من به هیچ عنوان سینما را نمی شناسم البته من برای بازی خودم سخن نمی گویم بلکه راجع به آدمهایی صحبت می کنم که خیلی به گردن این سینما حق دارند.
به طور مثال چه کسانی؟
آدم هایی که سوخته اند و دیگر در سینما نیستند. خیلی ها زحمت کشیده اند و دیگر نیستند. من، اکبر عبدی و خسرو شکیبایی و امثال این دوستان سالها نقش اصلی را در فیلم ها بازی کردیم. متأسفانه عده ای دیگر در سینما نیستند، داستان این است که عده ای در این رشته تحصیل کرده اند و اکنون دارند آواز می خوانند! نمی دانم یعنی چه. خیلی بد است که ما در این شرایط هستیم.
در دهه 70 چهره ای محبوب و مشهور بودید. داشتم به این فکر می کردم که شاید برخی اتفاقها در زندگی یک هنرمند باعث می شود که از مسیر اصلی اش دور شود، چون در برنامه «هفت» گفتید که درگذشت خواهرتان شوکی به شما وارد کرد و وقفه ای طولانی در فعالیت شما ایجاد کرد.
من وقتی بازی در فیلم «قرمز» را نپذیرفتم به فریدون جیرانی برخورد و 5 سال درباره ام مطلبی در هفته نامه خودش منتشر نکرد، اما کناره گیری ام ربطی به حاشیه ندارد. من مبتلا به سرطان ریه شدم. سالها پیش که در فیلم بهشت پنهان در پاریس بازی می کردم ضربه ای به من خورد که 2 روز در بیمارستان بستری بودم و بعد از پایان فیلم به تهران آمدم و بیماری ام را پیگیری نکردم تا این که در مجموعه «وضعیت سفید» حالم بد شد و 11 روز در کما بودم و جراحی داشتم. این نکته را هم بگویم که سوپراستار نبودم که کناره گیری کنم.
قبول دارید که عده ای به عشق «ابوالفضل پورعرب» به سینما می رفتند و عکس شما روی جلد مجله ها و بیلبورد بر فروش گیشه تأثیر داشت؟
من خودم را باور نداشتم، چون هیچ زمان خودم را درگیر این مسائل در زندگی ام نکردم و نخواستم مغرور شوم. وقتی انسانی تغییر می کند، علامت خطری است و باید خیلی از لحاظ آسیبهای اجتماعی مراقب خود باشد. در هر حرفه ای این مشکلات وجود دارد، مهم این است که وقتی انسان کار می کند، رفتاری معقولانه و انسانی داشته باشد. من درگیر شهرت نبودم. چندین مرتبه در جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ شدم، اما به من جایزه ندادند! و بعد از 7 سال که نامزد بازیگری در جشنواره شدم به من جایزه دادند. معتقدم هنرمندان باید مراقب شخصیت خود باشند تا آسیب نبینند و این سینما چیزی ندارد که انسان بخواهد در آن کار کند.
چرا اکنون هر پیشنهادی که برای بازی به شما می شود نمی پذیرید؟
رابطه دوستانه ای با «محسن توکلی» کارگردان فیلم «جاودانگی» داشتم و باعث شد در آن بازی کنم. کارگردان گفت می خواهم امضای تو پای فیلمم باشد هم چنین تولید یک فیلم سینمایی 2 ماه طول می کشد و من به دلیل بیماری و ناتوانی ام نمی توانم کار کنم. البته کیفیت فیلم های سینمایی هم پایین آمده است، ما به واقع داریم به بیراهه می رویم.
از تشکیل سازمان سینمایی کشور راضی هستید؟
بله، حداقل ما بدون واسطه با وزارت ارشاد ارتباط پیدا می کنیم. دوم این که باید به آنها فرصت داد تا فعالیت خود را در سازمان آغاز کنند.
با بازی در فیلم عروس بهروز افخمی به شهرت رسیدید و در جشنواره فیلم فجر از بازی تان تجلیل شد. نظرتان درباره آن چیست؟
فیلم نامه ای نوشته می شود و ما بازی می کنیم، وقتی فیلمی اکران می شود برخورد مردم برایم اهمیت دارد و با همه مسائل موجود چه خوب و چه بد برای نقش زحمت می کشم و نمی توانم بگویم که برای ارائه نقش انرژی نمی گذارم. همان گونه که اشاره کردم در تئاتر شهر مشغول بازی در نمایش حاکم یک شبه بودم که هم بازی هایم مصطفی کاری، مجید مظفری و جهانگیر الماسی بودند که به انتخاب بهروز افخمی، داماد فیلم عروس شدم.
بازی قابل تحسین تان در فیلم مردی شبیه باران سیمرغ بهترین بازیگر جشنواره فیلم فجر را برایتان به ارمغان آورد و این تنها سیمرغی بود که گرفتید. هنگام دریافت این جایزه چه احساسی داشتید؟
هنوز هم سیمرغم را دارم. وقتی بعد از 7 سال در جشنواره فیلم فجر به من جایزه دادند و پرسیدند چه احساسی داری گفتم خیلی وزنش سنگین بود! جوایز بسیاری گرفته ام. جایزه تأثیری در روند کاری ام نداشت. وقتی که کار می کنم نمی توانم کم بگذارم، مردم برایم اهمیت دارند.
دستمزدی که از بازیگری می گیرید راضی کننده است؟
اکنون 3 برابر آن دوران دستمزد دریافت می کنم. شعرهایم هم قرار است به زودی چاپ شود.
نسل جدید سوپراستارهای سینمای ایران را چگونه می بینید؟ آیا توان جذب تماشاچی به سینما را دارند و فروش گیشه را تضمین می کنند؟
هر دوره ای جوان خودش را دارد. اکنون به طور مثال محمد رضا گلزار مطرح شده است و خیلی خوب هم بازی می کند و عده ای علاقه مند دارد. مسلما عده ای به خاطر عکس روی جلد او به سینما می روند. آن موقع که جوان بودم تصور نمی کردم که مردم به خاطر من به سینما می روند اما اکنون که 50 ساله شده ام با زمینه فکری و مطالعاتی بیشتری کار می کنم.
اگر سخنی در پایان باقی مانده است بفرمایید.
من فیلم نامه طلاق را نوشته ام که برگرداننده فیلم عروس است و اگر بهروز افخمی نسازد خودم فیلم را خواهم ساخت. با نیکی کریمی هم درباره این فیلم مذاکراتی کرده ام. هم چنین صحبت هایی با ضیاء هاشمی کرده ام و نیکی کریمی پیشنهاد داد که به طور مشترک سرمایه گذار فیلم باشیم.
نسیم جعفری دختر این هنرمند در این باره گفت: متاسفانه ساعت 6 صبح امروز مادرم که در بخش ICU بیمارستان عرفان بستری بود دارفانی را وداع گفت.
مادرم در طول این سال ها رنج و سختی فراوانی را به خاطر بیماری اش متحمل شده بود و متاسفانه بعد از گذشت 9 روز که وی به کمای سنگین رفته بود او را برای همیشه از دست دادیم.
نادیا دلدار گلچین که سال هاست از بیماری کلیه رنج می برد به تازگی از بیمارستان مدرس به بیمارستان عرفان منتقل شده بود. وی از روز دوشنبه 16 مردادماه به دلیل ایست قلبی در کما به سر می برد. سید احمد میرعلایی رئیس بنیاد سینمایی فارابی تمام هزینه های این هنرمند را بر عهده گرفته بود.
نادیا دلدار گلچین متولد 1339 در تهران است و دیپلم موسیقی از هنرستان عالی موسیقی داشت. وی فعالیت بازیگری اش را از سال 1369 با فیلم "ابلیس" آغاز کرده و در فیلم هایی چون "روسری آبی"، "کمکم کن"، "مهر مادری"، "غریبانه"، "شیدا"، "دختری با کفش های کتانی"و... به ایفای نقش پرداخته است.
وی فرزند نادر گلچین خواننده و دختر عموی مرجانه گلچین بازیگر است.
مراسم اختتامیه این دوره جشنواره فیلم کارلووی واری در جمهوری چک شنبه شب برگزار شد و در بخش مسابقه رسمی لیلا حاتمی برای فیلم «پله آخر» برنده جایزه بهترین بازیگر زن شد.
«پله آخر» به کارگردانی علی مصفا یکی از 12 فیلم بخش مسابقه رسمی جشنواره کارلووی واری 47 بود. این فیلم همچنین در بخش غیررسمی جشنواره جایزه منتقدان فیلم بین المللی (فیپرشی) را دریافت کرد.
لیلا حاتمی در این فیلم نقش لیلی ستاره سینما را بازی می کند که به تازگی شوهرش را از دست داده است. او سر صحنه فیلمبرداری ناگهان مقابل دوربین خنده اش می گیرد و از کار باز می ماند. هیچ کس نمی تواند دلیل خنده هایش را حدس بزند و...
مصفا و علیرضا آقاخانی دیگر بازیگران اصلی «پله آخر» هستند که اولین بار پارسال در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد.
«پله آخر» دومین فیلم مصفا بعد از «سیمای زنی در دوردست» است. مصفا دو سال پیش در مقام بازیگر فیلم «چیزهایی هست که نمی دانی» به کارگردانی فردین صاحب الزمانی در بخش مسابقه رسمی جشنواره کارلووی واری حضور داشت و این فیلم از سوی هیئت داوران این بخش تقدیر شد. صاحب الزمانی تدوین گر فیلم «پله آخر» است.
جایزه بزرگ یا گوی بلورین بهترین فیلم بخش مسابقه رسمی
این دوره جشنواره کارلووی واری به «تقریبا مرد» به کارگردانی مارتین لوند
از نروژ اعطاء شد. این فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد (هنریک رافائلسن) را
نیز به طور مشترک با «کشتن یک سگ آبی» (با بازی اریک لوبوس) دریافت کرد.
«توطئه
ایتالیایی» (داستان یک قتل عام) به کارگردانی مارکو تولیو جوردانا
کارگردان ایتالیایی برنده جایزه ویژه هیئت داوران شد. رافائل اوله برای
فیلم کانادایی «Camion» جایزه بهترین کارگردان را گرفت.
جایزه بهترین فیلم بخش مسابقه «شرق غرب» به «خانه ای با یک برجک هرمی»
ساخته ایوا نیمان از اوکراین رسید. در این بخش فیلم «امواج ناپدیدشده» به
کارگردانی کریستینا بوزیت و برونو سمپر تولید مشترک لیتوانی، فرانسه و
بلژیک تقدیر شد.
در بخش مسابقه فیلم های مستند نیز فیلم «آخرین
آمبولانس سوفیا» ساخته ایلیان متف فیلمساز بلغاری تولید مشترک بلغارستان،
کرواسی و آلمان جایزه بهترین فیلم مستند بیش از 30 دقیقه را گرفت و «A
Story for the Modlins» به کارگردانی سرجو اوکسمن برنده جایزه بهترین فیلم
مستند کمتر از 30 دقیقه را دریافت کرد. در این بخش فیلم «جهان خصوصی» ساخته
هلنا ترستیکووا از جمهوری چک تقدیر شد.
امسال در جشنواره کارلووی واری هلن میرن بازیگر بریتانیایی جایزه گوی بلورین یک عمر دستاورد را دریافت کرد. سوزان ساراندون بازیگر آمریکایی هم تقدیر شد.
چهل و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم کارلووی 29 ژوئن تا 7 ژوئیه (9 تا 17 تیر) برگزار شد.
کارلووی واری یکی از قدیمی ترین جشنواره های سینمایی دنیا همین طور مهمترین جشنواره درجه الف در اروپای مرکزی و شرقی است.
● کافه مشکی
مشکی ما را بی شک به یاد “رضا صادقی” خواننده مشکی پوش می اندازد. بعد از آهنگ «مشکی رنگ عشقه» و تب پیراهن مشکی و پرچم مشکی و کلی چیز مشکی دیگر، کافه مشکی هم لازم بود. این کافی شاپ نبش خیابان «اوستا» (حوالی میدان شیخ بهایی) قرار دارد و صادقی هم معمولا شب ها در آن حضور پیدا می کرد و با هواداران گپ می زد. اینکه از فعل ماضی برای این کافه استفاده می کنیم، دلیل دارد:
بلک شاپ مدتی است بسته شده است. اینکه چرا و آیا باز این پاتوق مشکی باز می شود یا نه، سوالی است که بر ما هم مجهول مانده است. به گفته نزدیکان صادقی، قرار است شعبه دوم بلک شاپ هم به زودی در جهانشهر یا عظیمیه کرج (که مشکی پوش آنجا کلی هوادار دارد) افتتاح شود.
● کافه خندان
«کافه پاپ» ۱۳۵ متری “حمید خندان” در خیابان شریعتی تهران، یکی از بزرگ ترین و دل بازترین کافی شاپ های تهران است. به گفته حمید خندان خواننده پاپ، کافه «پاپ» با ۱۳۵ متر وسعت، بزرگ ترین کافی شاپ مجوزدار و ثبت شده در تهران بلکه کل ایران است.
بهمن سال ۸۵ بود که کافه پاپ در خیابان شریعتی، کنار بیمارستان ایرانمهر کار خودش را آغاز کرد و از همان ابتدا می شد خیلی از چهره های آشنا را در آنجا ملاقات کرد. جدا از خود حمیدخان که معمولا هر روز عصرها در کافه دیده می شود؛ کسانی مثل بروبچه های تیم والیبال هنرمندان (که خود خندان هم عضو فعال این تیم است)، ایرج نوذری، امیر نوری، حسین استیری، مهدی مقدم، پویا امینی، امین زندگانی و خانم ها آرام جعفری، نگار فروزنده، نگین صدق گویا، بهنوش بختیاری و… از پاتوق نشینان ثابت این کافه هستند و اغلب می شود چندتایی از آنها را دید که دور هم جمع شده اند و به گفت و گو مشغولند. وسعت این مکان و هنری بودن جو باعث شده که از کافی شاپ خندان (که خودش هم سابقه بازیگری در یکی–دو کار سینمایی را دارد) به عنوان لوکیشن چند کلیپ موزیک، فیلم های ۹۰ دقیقه ای و حتی سینمایی استفاده شود.
● کافه های دوقولوی حمید عسگری
“حمید عسگری” از آن خواننده هاست که شانسش زد و کارش گرفت و در مدت کوتاهی به یکی از پرکارترین های موزیک پاپ مملکت بدل شد، اما موفقیت های سریع عسگری به عالم موسیقی پاپ ختم نشد، موفق شده دو کافی شاپ بزند: یکی در شهرک غرب که اسمش «ناشناس» یا «بی نشان» است و دیگری در گوهردشت کرج قرار دارد و اسمش را گذاشته «راندوو». این یکی از آن جهت یادمان مانده انصافا ا سم قشنگ و بامسمایی است: راندوو در زبان فرانسه، یعنی میعادگاه، محل قرار.
● کافه کتاب
“رضا قیصریه” مترجم و نویسنده کتاب کافه نادری هم برای خودش کافه ای تاسیس کرده است و نامش را گذاشته کافه کتاب.
● کافه کافی شاپ
«کافی شاب» اسم آلبوم پاپی است با صدای “سعید شجاعی”. عنوان آلبوم هم از آهنگی به همین نام گرفته شده است. این کافی شاپ به مدیریت سعید شجاعی در مدت کوتاهی هواداران زیادی جذب کرده است.
● کافه تئاتر
یکی از قدیمی ترین ها، «کافه تئاتر» است. کافه تئاتر گویا اولین کافه تریایی بوده که بعد از انقلاب برپا شده است. “محمد صالح علا” آن را تاسیس کرد، اما بعد از مدتی مدیریت آن را به برادرش حسین سپرد. دکوراسیون ساده و البته عجیب آن همه را یاد ۳۰ سال پیش می اندازد. دورانی که با هرچه دم دستت بود باید زندگی می کردی. میزهای کافه تئاتر نیز میزهای مخصوص چرخ خیاطی های کارگاهی است.
● کافه مخفی
کافی شاپ دار شدن “بهرام رادان” نیز از طریق رسانه ها به گوش مردم رسید و در اندک زمانی طرفداران رادان را به این کافه که نامش مخفی بود کشاند. اسم این کافه «ویونا» است و در خیابان پاسداران، کوچه دشتستان دهم قرار دارد که البته شایع شده که چندماهی است به جردن نقل مکان کرده است. برخلاف کافه های صالح علا و مستر بلک، در ویونا رنگ های روشن غالب اند و مثلا دیوارها کرم و صورتری و اینها هستند.
● کافه فیلم
کافه نشین قهار که همواره وقتش را در کافه شوکا می گذراند، روزی خودش دست به کافه دارشدن زد و کافه فیلم را افتتاح کرد. “علی مصفا” در طبقه بالای «سینما جمهوری» جای دنجی یافت و با همسرش لیلا حاتمی بساط کافه را چید. به گفته مصفا قرار بود در این تریا فیلم نمایش بدهند و نمایش این فیلم ها همراه با جلسات نقد و بررسی باشد و در هر جلسه میهمانان ویژه ای حضور داشته باشند. نام این کافه فیلم «انتراکت» است. البته کافه «آنتراکت» در طبقه فوقانی سینما جمهوری محلی بود که تا قبل از آتش گرفتن سینما پاتوق دنجی برای اهالی سینما محسوب می شد. جایی که می توانستند با فراغ بال نسبی، آثار فاخر سینمای مستند جهان را تماشا و نقد کنند.
روایت محمدعلی کشاورز از استقبال مردم بلژیک
محمدعلی کشاورز، بازیگر پیشکسوت سینمای ایران در بخش هایی از تازه ترین مصاحبه خود با بانی فیلم در این باره گفته: «پیش از اینکه فیلم فرهادی در اسکار مطرح شود دخترم در بلژیک این فیلم را دید و بسیار برایم از ویژگی های این فیلم سخن گفت. دخترم برایم می گفت در بلژیک مخاطبان چنان استقبالی از این فیلم کردند که حساب نداشت».
کشاورز دز ادامه مصاحبه خود گفته است: «خیلی دوست دارم با فرهادی صحبت کنم و او را ببینم. نکته بسیار مهمی که می خواهم به فرهادی بگویم این است که حرف های بسیار خوبی هنگام دریافت جایزه اسکار بیان کرد. اینکه گفت فیلم را برای ملتم ساختم و جایزه ام را به ملتم تقدیم می کنم بسیار حائز اهمیت است».
پاک کردن زنگار دل
سعید نیک پور، هنرمند مطرح سینما و تلویزیون که مدتی است به خارج از کشور مهاجرت کرده، در بخش هایی از جدیدترین مصاحبه اش گفته است: «سال گذشته اتفاقی در آمستردام افتاده که می خواهم با خوشحالی از این اتفاق صحبت کنم. سال گذشته شاهد افتخاری بزرگ در آمستردام بودم که تمام زنگ دل من را پاک کرد و آن هم دیدن جدایی نادر از سیمین در این شهر بود. یعنی اولین باری بود که این افتخار را احساس کردم و وقتی از من سوال می کردند می گفتم این فیلم متعلق به ایران است و دارد به زبان من حرف می زند. من و پسرم که در جمع هلندی ها حضور داشتیم فیلم جدایی را دیدیم و چه استقبال عجیبی از این فیلم شده بود! در چهار سالن سینما آن را نمایش می دادند. کاری که برای فیلمی مثل تایتانیک انجام داده بودند. بلیت را باید از یک هفته قبل رزرو می کردیم و من فیلم را در فضایی دیدم که یک ایرانی حضور نداشت. اما انگار کل ایران آنجا بود. جالب بود مردمی که صددرصد با فرهنگ ما متفاوت هستند فیلم را درک کرده بودند، وقتی شهاب حسینی آن طور به سر و صورت خودش می کوبید صدای گریه هلندی ها را می شنیدم. روز نمایش این فیلم در هلند یکی از بهترین روزهای زندگی من در هلند بود.»
تاثیرات جایزه فرهادی از نظر میلانی
اما تهمینه میلانی، کارگردان سینما نظر متفاوتی درباره تاثیرات موفقیت فیلم فرهادی دارد!
به اعتقاد میلانی؛ مهم تر از دریافت جایزه، اتفاقی بود که در ایران افتاد. چیزی که این روزها کم شاهد آن هستید:
«یک شادی و همدلی عمومی. هیجانی که نتیجه امیدبخش آن شامل اکثریت مردم، گروه های اجتماعی، سنی، طبقاتی، قومی و فرهنگی شد و برخلاف تبلیغات منفی ای که ایرانیان را جنگ طلب و مدام در حال کشیدن نقشه های تروریستی نشان می دهد، آنها را مانند انسان های کشورهای متمدن و با احساساتی انسانی به نمایشی گذاشت».
- ابتدا به ساکن موفقیت اصغر فرهادی حاصل تلاش و خلاقیت شخص او به عنوان یک هنرمند است ولی توفیق، برگرفته از روند رو به رشد و تعالی سینمای ایران است. نمی توان روندی که سینمای ایران در این سال ها طی کرده را نادیده گرفت؛ سینمایی که از بحران های بسیاری گذر کرده و خون دل ها برایش خورده شده تا به اینجا رسیده است.
نمی شود تاثیر اساتیدی که بر گردن سینما و کلا حوزه تفکر و اندیشه این سرزمین حق دارند را نادیده گرفت. به نظرم باید ماجرا را موازی هم دید. لذتش برای همه است. اصغر فرهادی فرزند همین سینماست و از دل جریان سینمای راستین و اصیل بیرون آمده. اساسا تفکیک قائل شدن در این زمینه کار اشتباه و غلطی است.
* امسال بازیگر فیلم فرانسوی «آرتیست» در حضور چهره هایی چون جرج کلونی و گری الودمن اسکار گرفت. فکر می کنید روزی برسد که یک بازیگر ایرانی سیمرغ بگیرد؟
- در آرزوی های کودکانه هر بازیگر این حس وجود دارد. این کودکانه را با کوته بینانه نباید اشتباه گرفت. این آرزوی خالص هر بازیگری می تواند باشد که در چنین فضایی دیده شود و بر تلاش اش ارج گذاشته شود. این ها جز با تلاش حاصل نمی شود. اسکار مفت به دست نمی آید. البته از دست ما کمی دور است، چون در شرایط محدودی فعالیت می کنیم و ارتباط زنده و پویایی با سینمای آمریکا و اروپا نداریم. البته همه چیز را هم به گردن شرایط نمی توان انداخت. تعارف که نداریم، کار مستقیم بازیگر با کلام و زبان است.
جهانی شدن بازیگر ایرانی هم به دلیل محدودیت زبان و لهجه امکان پذیر نمی شود مگر در نقش های خاص؛ بازی کردن در نقش یک پاکستانی که فرض بگیرید مو هایش را هم رنگ کرده است. این خیلی فرق دارد با نقش هایی که سوپراستار های سینمای آمریکا بازی می کنند. تو به عنوان یک بازیگر ایرانی هرگز در هالیوود جا نخواهی افتاد مگر اینکه نقش خاصی به پست ات بخورد. تازه اگر هم این اتفاق افتاد باید دید تداومی در کار هست یا نه.
* برای شما ظاهرا این امکان به وجود آمده بود که در فیلم یک کارگردان شاخص اروپایی بازی کنید.
- بله، شرایط برای بازی در فیلم آنجلو پولوس برایم فراهم شده بود ولی احتیاط کردم و نرفتم.
* چرا؟
- به هر حال چند سالی است که به این نتیجه رسیده ام که برای انجام هر کاری باید مشورت کنم.
* منظورتان از مشورت، کسب اجازه از اداره نظارت و ارزشیابی است؟
- بله و می دانستم اگر سوال کنم توصیه شان این است که نروم. شاید بهتر بود اصلا سوال هم نمی کردم.
* در سال های اخیر، سینمای ایران یک لژیونر در سینمای جهان داشته و او هم همایون ارشادی است که در 2 فیلم بین المللی بازی کرده است؟
- مورد همایون ارشادی فرق می کند. همایون از یک نسل دیگر می آید، قبل از اینکه بازیگر شود آرشیتکت بوده، تحصیل کرده کشور دیگری بوده و با فرهنگ آن آشنا بوده. این مورد استثناست...
* حالا جدای از حضور در پروژه های بین المللی، موفقیت بازیگران سینمای ایران در عرصه های جهانی را چگونه می بینی.
- مثلا چه موفقیتی؟
* به عنوان مثال جایزه خرس نقره ای بهترین بازیگری برلین برای گروه بازیگران «جدایی نادر از سیمین»
- کلا جدایی نادر از سیمین پدیده است؛ پدیده ای که در همه جا و در همه ابعاد مورد توجه قرار می گیرد و صد در صد هم حقش هم هست چون فیلم درخشانی است ولی کلا جایزه بازیگری را باید مستقل از جایزه فیلم در نظر گرفت و تحلیلش کرد.
* برویم سراغ فعالیت های خودتان. در جشنواره امسال چند فیلم داشتید که مهم ترینش «نارنجی پوش» مهرجویی بود. نکته جالب در خصوص حضورتان در فیلم های کارگردان های نسل اول، انرژی و مایه ای است که برایشان می گذارید و اینکه کاملا مشخص است که درک درستی از دنیا آن ها دارید. در این زمینه شاید حتی تفاهمتان بهتر از همکاری هایی باشد که با فیلمسازان هم نسل خودتان داشته اید.
- این حتی می تواند ایراد من باشد. فکر می کنم که آن نسل، نسل جادویی تری بود. من قائل به هیچ موج نوینی پس از موج نوی سینمای ایران نیستم، اتفاقی که سال 48 با قیصر و گاو رخ داد و به شکوفایی نسل شگفت انگیزی از کارگردانان بزرگ منجر شد. هنوز هم فیلمسازانی مانند داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و زنده یاد علی حاتمی تکرار نشدنی باقی مانده اند. ما بعد از موج نو دیگر با جریان فیلمسازی مواجه نشده ایم. البته همیشه یکی دو فیلمساز خوب ظهور کرده اند ولی آن تداومی که در موج نو وجود داشته دیگر مشاهده نشد.
وقتی با مهرجویی کار می کردم با خودم کوله باری از گذشته را به دوش می کشیدم؛ چیزهایی که از مهرجویی در وجود من ثبت شد، از گاو و دایره مینا تا هامون. من همیشه با این کوله بار سر صحنه نارنجی پوش حاضر می شدم، درست مثل وقتی که با کیمیایی کار می کردم و همه آن نوستالژی سینمای ناب کیمیایی همراهم بود و کمکم می کرد که به دنیای او نزدیک شوم. وقتی با یک مولف بزرگ همکاری می کنم زبان او را به خوبی تشخیص می دهم و بر اساس همان زبان و روایت بازی می کنم.
شاخک های من خوب تشخیص می دهد. و فکر می کنم این حس و ویژگی ای خدادادی است. امیدوارم که در کار با فیلمسازان جدید هم بتوانم به این مسئله دست پیدا کنم. البته مسئله اینجاست که باید قالبی وجود داشته باشد تا من بتوانم بر اساسش بازی کنم. وقتی هیچ دنیایی وجود ندارد از خلا نمی توان به چنین چیزی دست پیدا کرد. آن وقت من هم سر صحنه سردر گم می شوم.
* مهرجویی این سال ها قدری بی حوصله نشده؟ فاصله فیلم های اخیرش از «دایره مینا»، «اجاره نشین ها»، «هامون»، «لیلا» و... زیاد شده. به نظر می رسد مهرجویی خسته و کم حوصله شده
- اگر بخواهی طلوع خورشید را با غروبش مقایسه کنی، کار درستی نکرده ای. مهرجویی 74 سالش است. معجزه است که یک هنرمند در این سن و سال دارد فیلم می سازد. سال های آخر عمر خیلی از هنرمندان به خاموشی و بطالت و افسردگی می گذرد. او شاید خسته شده باشد ولی چشمه خلاقیتش همچنان جوشان است. مگر ما چند نفر مثل او داریم؟ حالا خسته شده درست، ولی تصور کن سوار ماشینی می شوی که کارخانه اش دیگر این مدل را تولید نمی کند.
منتقدان ممکن است به فیلم های مهرجویی یا کیمیایی نقد داشته باشند ولی کدام بازیگر است که دلش نخواهد با این ها کار کند؟ این بزرگواران فرق دارند برای من با بقیه کارگردان ها. قبلا هم گفته ام من جلوی دوربین مهرجویی و کیمیایی ادای دین می کنم به سینمایشان. چیزی که در آن ها هست و من را معتحب می کند انگیزه بالایشان است و اینکه در شرایط هم واقعا تلاش می کنند و از نفس نمی افتند. کیمیایی هر سال عمرش فیلم ساخته یا مهرجویی. این ها به صورت مادر زادی هنرمند به دنیا آمده اند. فیلم های بد این ها از فیلم های خوب خیلی از کارگردان ها بهتر است.
* با این تفاصیل طبیعی است که از تک سکانس «محاکمه در خیابان» اینقدر خوب استفاده می کنید و در واقع قدرش را می دانید و در «جرم» بازی را به نمایش می گذارید که حاصل انطباق و درک درست دنیای قهرمانان کیمیایی است...
- قهرمانان کیمیایی قهرمان هایی هستند که یا زیر بار زندگی نپوسیده اند یا پوسیده اند و قرار است منهدم شوند. این مسیر تسلسل قهرمان های کیمیایی است که هر کدام وجوه خاص خودشان را دارند، در عین حال همگی از یک دنیا آمده اند؛ از فرمان تا سید در «گوزن ها» یا تمام رضاهای فیلم های کیمیایی؛ از «رضا موتوری» تا رضای ردپای گرگ. در محاکمه، یک مکانیکی است که در گوشه ای خاموش است ولی له نشده، در جرم منهدم شده ولی یک انگیزه لازم دارد تا دوباره بایستد؛ مثل سید در «گوزن ها». وقتی جلوی دوربین کیمیایی بودم همه حسم به این قهرمان ها و کاراکتر ها بود. با همه وجودم بازی می کردم و حواسم بود که مقابل دوربین چه مردی ایستاده ام. قهرمان های کیمیایی هر چقدر هم از نفس بیفتند کاریزمایی دارند که برای تماشاگر جذابشان می کند.
* فکر می کنید چرا آدم های کیمیایی با تمام فراز و نشیب هایشان دوست داشتنی و تماشایی از کار در می آیند؟
- ریشه اش را باید درعلاقه بی واسطه مسعود کیمیایی به سینما جست و جو کرد. او یک سینما چی و آرتیست است؛ یک عاشق سینما که سینمای قابل تماشا را می شناسد. در این سال ها خیلی چیز ها تغییر کرده ولی از عیار کیمیایی کم نشده و نمی شود. قهرمانش هم جذاب است چون او در سینمایی رشد کرده و یاد گرفته که همه اسطوره های فراموش نشدنی این هنر در آن جمع بوده اند. تصورش را بکن از دوره سینما صامت تا فرد زینه مان و جان فورد آن سینما را دنبال کرده و بعد به زبان خودش رسیده و با این سیاق است که آثارش را روایت می کند. حالا این زبان یا سبک، خوشایند بعضی ها نیست، خب نباشد!
* برگردیم به فیلم های شما. «انتهای خیابان هشتم» جز اکران نوروزی است که به نظر می رسد در آن فرصت خوبی برای ایفای نقش کاراکتری عصیانگر فراهم شده باشد. کلا اینجور نقش هایتان بیشتر دیده می شود.
- بله ولی متاسفم که اینجور نقش هایم زنده می شود ولی نقش دیگرم که کلی هم برایش زحمت کشیده ام مثل «سعادت آباد» دیده نمی شود. من حقم بود که در جشنواره بیست و نهم فیلم فجر برای این فیلم کاندیدای دریافت جایزه می شدم.
* ولی شما در جشنواره بیست و نهم فیلم فجر برای جرم سیمرغ نقش مکمل را گرفتید.
- چه خوب که برای کیمیایی سیمرغ گرفتم ولی برای نقشم در سعادت آباد هم باید نامزد جایزه نقش اول می شدم.
* آن سیمرغ هم به نظرم بیشتر با سلیقه و نگاه و مدیریت علی معلم به دست آمد. فکر می کنم معلم در تمام جوایز جشنواره بیست و نهم سهم داشت و به نظرم انتخاب های خوبی هم صورت گرفت. شاید اگر او در هیات داواران نبود نه جایزه ای به شما می رسید و نه اساسا این همه سیمرغ برای «جرم».
- به هر حال علی معلم سره را از ناسره تشخیص می دهد و این مهم است. هیات داوری باید نگاهش کارشناسانه باشد نه مصلحت اندیشانه. اگر می گویم حقم جایزه بوده از روی تعصب نیست. کلی نقش بازی کرده ام که برایشان تره هم خورد نمی کنم؛ نقش هایی که یک بازیگر حرفه ای برای امرار معاش بازی می کند ولی خودش هم می داند که این ها اتفاقی برایش محسوب نمی شود.
* یکی از بازی های خوب کارنامه تان «نارنجی پوش» بود که داوران جشنواره امسال نادیده اش گرفتند.
- جایزه نگرفتن برایم مهم نیست اما اینکه من را می بینی و عمدا انکارم می کنی ناراحتم می کند. بعد آدمی مثل مهرجویی مرا صدا می کند و سیمرغش را به من می دهد؛ این مهم ترین اتفاق است. من تا حالا ندیده ام مهرجویی از بازیگری این میزان تعریف کند.
در نارنجی پوش سفری جالب داشتم در محضر او؛ سفری پر پیچ و خم که وقتی نگاه می کنم پر از زیبایی و حیرت است. مهرجویی و کیمیایی بزرگان این سینما هستند. اگر مرحوم حاتمی زنده بود صد در صد با او کار کرده بودم. در فیلم بیضایی هم دعوت شدم آن موقع ترسیدم در رفتم که آن البته حکایت دیگری دارد.
* یکی از نقش هایی هم که رد کردید «درباره الی» بود. قرار بود چه نقشی را بازی کنید؟
- نقشی که پیمان معادی بازی کرد.
* الان پشیمان نیستید که بازی نکردید؟ «درباره الی» می توانست مسیر تازه ای برایتان باز کند.
- به این مسئله فکر نمی کنم. اصغر فرهادی را دوست دارم و به توانایی هایش ایمان دارم. به هر حال نشد در فیلمش بازی کنم. حالا فکر کن می رفتم و اصلا اسکار هم می گرفتم، این جایزه نجاتم می داد؟ به امام رضا (ع) قسم به اسکار و به سالن های خارج از این مملکت فکر نمی کنم.
* کوتاهی و بلندی نقش هم انگار برایتان مسئله نیست. در «پله آخر» علی مصفا نیز نقش بسیار کوتاهی بازی کرده اید. چرا حامد بهداد این نقش تک سکانسی را بازی می کند؟
- این سوال را بار اولی که علی مصفا پیشنهاد داد از خودم پرسیدم و گفتم بازی نمی کنم ولی بار دومی که زنگ زد نتوانستم جواب رد بدهم. مصفا و لیلا حاتمی دوستان من هستند. گفتم دوستانم من را انتخاب کرده اند و تشخیص داده اند که برای این کار مناسب هستم. خب من این ها را دوست دارم. آن ها کاری از من خواسته اند پس کی به درد می خورم؟ مگر چیزی جز یک سینمای محلی داریم؟ گفتم بروم به دوستم کمک کنم. بروم ببینم به دردش می خورم؟ این همه رل های کوچک ناموفق بازی کردم می روم ان شاء الله این یکی موفق باشد.
* سوال های زیادی مانده ولی فضای ما محدود است. نکته ای هست که دلتان بخواهید بگویید؟
- من هیچ یادداشتی برای اصغر فرهادی ننوشتم. فرصتش نشد و حتما این کار را می کنم. اینجا می خواهم از صمیم قلبم و از اعماق وجود روحم به گروه «جدایی نادر از سیمین» تبریک بگویم. اسکار جایزه مهمی است، چه خوب است که قدرش را بدانیم.
به فرهادی و گروه بازیگری اش، به شهاب حسینی، پیمان معادی، ساره بیات و لیلا حاتمی، به محمود کلاری و محمود سماک باشی تبریک می گویم. امیدوارم باز هم شاهد چنین موفقیت هایی باشیم، باز هم شادی این گروه را ببینیم و ما هم خوشحال شویم.
اوایل زندگی :
سلنا
گومز بازیگر و خواننده اهل آمریکا است ، او بیشتر به خاطر بازی در نقش
آلکس روسو در سریال کمدی «جادوگران سرزمین لرزان» از شبکه دیزنی به شهرت
رسیده است ، وی بازیگری را با نقش آفرینی در فیلم های تلویزیونی شروع
کرد. نام مادر وی «مندی تیف» بوده و اصالتا ایتالیایی تبار است ، مادر گومز
دارای سابقه بازیگری نیز بوده ، پدر وی «ریکاردو گومز» اصلیت مکزیکی دارد ،
پدر و مادر سلنا وقتی که وی ۵ ساله بوده از هم جدا شدند ، مادر وی دوباره
در سال ۲۰۰۶ ازدواج کرد ، او مسیحی است.
فعالیتهای شغلی :
سلنا
گومز، فعالیتهای بازیگری، خوانندگی، نوازندگی و همچنین شاعری و دوبلری یک
کارتون به اسم هورتون را دارد. بازی در نقش مری سانتیاگو در فیلم another
cinderella story و رقصیدن زیبا و بی نظیر وی همراه با اندرو سیلی، موجب شد
تا وی شهرت بسیار خوبی پیدا کند. اکنون وی به یکی از بزرگترین ستارگان
جوان امریکا تبدیل شده است.
موسیقی :
سلینا
اکنون به یکی از بزرگترین خواننده های جوان جهان تبدیل شده است. او می
تواند به هر سبکی بخواند اما سبک اصلی وی پاپ می باشد.آلبوم دوم ویa year
without rain با استقبال خوبی مواجه شد.
آلبوم شناسی :
فیلمشناسی :
.:: This Template By : web93.ir ::.