![]()
«
گل آفتابگردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا. ما همه
آفتابگردانایم. اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر
آفتابگردان نیست. آفتابگردان، کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.»
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی
بود در زمین که هر گلبرگش، شعلهای بود و دایرهای داغ در دلش میسوخت.
آفتابگردان به من گفت: «وقتی دهقان، بذر آفتابگردان
را میکارد، مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد. آفتابگردان
هیچوقت، چیزی را با خورشید اشتباه نمیگیرد اما انسان همهچیز را با خدا
اشتباه میگیرد.
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را میداند. او جز دوستداشتن آفتاب و
فهمیدن خورشید، کاری ندارد. او همهی زندگیاش را وقف نور میکند. در نور
به دنیا میآید و در نور میمیرد، نور میخورد و نور میزاید.
دلخوشی آفتابگردان، تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و
انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان میمیرد و بدون خدا، انسان.»
او ادامه داد: «روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی
نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی، دیگر «تویی» نمیماند. من
فاصلههایم را با نور پرمیکنم، تو فاصلهها را چگونه پرمیکنی؟»
آفتابگردان این را گفت و خاموش شد. گفتوگوی من و آفتابگردان، ناتمام ماند.
او در آفتاب غرق شده بود. جلو رفتم، بوییدمش، بوی خورشید میداد و آخرین
صحبتهایش هنوز در گوشهایم طنین انداخته بود: «نام آفتابگردان، همه را به
یاد آفتاب میاندازد. نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟»
آنوقت بود که شرمنده از خدا، رو به آفتاب گریستم...
زندگی،
هدیهای از جانب خدای مهربان به همهی انسانهاست تا با این هدیهی
ارزشمند، لحظات نابی را برای خود خلق نمایند. خیلی از بزرگترها فکر
میکنند چون سن و سالی از آنان گذشته و دارای تجربیات بسیاری هستند، دیگر
نیازی به آموختن درسهای زندگی ندارند ولی غافل از اینکه بسیاری از زیباییها و نکتههای ظریف موفقیت، در دوران کودکی انسانها وجود دارد و آنان آرامآرام با افزایش سن، از این ارزشها دور میشوند.
ویژگیهای ارزشمندی در کودکان وجود دارد که هرکسی در هر مرتبه و مقامی و با
هر منزلت اجتماعی و جایگاه شغلی، اگر مجدداً با تأملی منطقی در این
خصوصیات درنگ نماید، بهطور قطع دستاوردهای بزرگی بهدست خواهد آورد.
با مروری بر این ویژگیهای ارزشمند، تلاش مینماییم که برای رسیدن به
موفقیتهای بزرگ در زندگی، این ارزشها را در صحنهی زندگی خویش جاری کنیم.
1- کودکان بهراحتی شاد و خندان میشوند:
کودکان همواره بهدنبال بهانهای میگردند تا شاد و خندان باشند. آنان
بهراحتی با موضوعات کوچک و پیشپاافتاده، شاد میشوند و صدای خندهشان
بلند میشود. انسانها برای خلق موفقیتهای بزرگ در زندگی، نیاز به شادی و
نشاط دارند و باید با انرژی شادی، به سمت اهداف بزرگشان حرکت نمایند. چه
زیبا پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند که: «دلتنگ و غمگین مباش که این دلتنگی، تو
را از دنیا و آخرت بازمیدارد.» ممکن است انسان در مسیر زندگی، ناملایمات و
سختیهایی داشته باشد اما تنهاانسانهایی از این موانع سربلند بیرون
خواهند آمد که همواره روحیهی مثبت را در خود ایجاد نمایند و همچون کودکان
بهدنبال بهانهای باشند تا شاد و خندان شوند و این نشاط را به دیگران نیز
انتقال دهند.
ایکاش این نشاط و شادی کودکانه، در همهی ما بزرگترها ایجاد شود و با روحیهی مثبت، زندگی خود را مدیریت کنیم.
2- کودکان اراده و پشتکاری قوی دارند:
کودکان برای رسیدن به خواستههایشان، پافشاری میکنند. تمام تمرکز آنان،
رسیدن به خواسته و هدفشان میشود و دیگر چیزی توان مقابله با آنان را
ندارد. انسانهای موفق نیز باید چنین تفکر و ارادهای داشته باشند و اگر
با منطقی قابل اعتماد، اهدافی را در زندگی خویش تعیین نمودند، باید با
اراده و پشتکاری قوی، به سمت خلق آن حرکت نمایند. حضرت علی(ع) میفرمایند:
«همت مردان، کوهها را متلاشی کند.» یکی از رازهای بزرگ انسانهای موفق،
داشتن اراده و همتی بالا میباشد و هیچوقت در زندگی، ناامید و خسته
نمیشوند و در هر مرحلهای، با توکل به خدای مهربان از تلاش و کوشش دست
برنمیدارند.
ایکاش همهی ما همچون دوران کودکی، برای رسیدن به خواستههایمان (البته خواستههای منطقی و ارزشمند)، سمج و مصمم باشیم.
3- کودکان با همه صداقت دارند:
قدیمیها همیشه میگفتند حرف راست را از بچه بشنو. این جمله، واقعیتی از
درون زلال و شفاف کودکان است. آنان همیشه در گفتارشان صداقت دارند مگر
اینکه در اثر تربیت غلط، بیصداقتی به آنان آموخته شده باشد. انسانهایی
که میخواهند در عرصهی کار و اجتماع دارای محبوبیت باشند، باید مزین به
خصوصیت ارزشی صداقت باشند. صداقت، پایه و اساس همهی خوبیهاست و
انسانهایی که همیشه در گفتار و رفتارشان صداقت دارند، به افرادی محبوب و
دوستداشتنی تبدیل میشوند که همهی پیروزیها و موفقیتهای واقعی زندگی،
به سمت آنان سرازیر میشود. انسانهای صادق، دارای آرامش عمیقی میباشند و
برعکس، افراد دروغگو و شیاد، همیشه در اضطراب و استرس هستند. یک مَثَل
روسی میگوید: «در مرداب دروغ، غیر از ماهیهای مرده چیز دیگری شناور
نیست.»
ایکاش باز هم همچون کودکی، زلال و شفاف باشیم و قلب و زبانمان، پر از راستی و صداقت باشد تا همه را دوست داشته باشیم.
4- کودکان بهراحتی میبخشند:
از ویژگیهای خوب کودکان، این است که کینهی کسی را در دل نگهنمیدارند و
ممکن است برای لحظات کوتاهی، از کسی دلگیر شوند اما بهسرعت او را میبخشند
و باز هم با او، مهربانی و دوستی میکنند. انسانهایی که نمیبخشند،
بیشتر برای خود ایجاد مشکل میکنند و آرامش را از خود سلب مینمایند. هرکس
به هر میزانی بخشندهتر باشد و از اشتباهات دیگران بگذرد، به همان میزان،
خدای مهربان، دعاهای او را مستجاب میکند و نشاط و شادابی را به او هدیه
میدهد. با بخشیدن دیگران، درهای رحمت و گشایش در کارها برای ما بازمیشود و
میانبرهای رسیدن به هدف، در مقابل ما قرارمیگیرد. «هربرت اسپنسر» یکی از
دانشمندان بزرگ میگوید: «اشخاصی که نمیتوانند دیگران را ببخشند،
پلهایی را که باید از آن عبور کنند، خراب مینمایند.»
ایکاش با مزین شدن به ویژگی بخشش، همچون کودکان، آرامش و شادی را در زندگی خویش جاری نماییم.
5- کودکان خلاقانه نگاه میکنند:
از ویژگیهای کودکان، نگاه خلاقانه به همهی موضوعات است. آنان با ذهنی
کنجکاو، همهی مسائل اطراف خود را کنکاش میکنند و با دقت و تأملی خاص، به
اطراف مینگرند. انسانهای موفق نیز چنین ویژگی دارند و در مورد مسائل فکر
میکنند و همیشه با تدبیری ویژه، بهترین راهحلها را پیدا میکنند.
انسانهای خلاق، هیچوقت از بررسی و تلاش خسته نمیشوند و هر روز دنبال
راهکاری جدید برای بهترزندگیکردن هستند. آنان به آینده امیدوارند و
هیچوقت مأیوس و درمانده نمیشوند.
ایکاش ما هم هر روز، نگاهی تازه و جدید به اطرافمان داشته باشیم و همچون کودکان، با شادی و امید لحظههایمان را سپری کنیم.
بهراستی چه زیباست اگر بتوانیم خیلی از ویژگیها و خصوصیات دوران
کودکیمان را دوباره در ضمیر ناخودآگاه خود بیدار کنیم و از خوببودن، خود
لذت ببریم و دیگران را نیز شاد کنیم..
برای همه ما هم وضع به همین صورت است. در خانه، در راه و در محل کار، همه حسمان درگیر چیزهای مختلف است. اگر تقاضاهای همسرمان، دوستان، فرزندمان، همکاران یا سایر نزدیکان نباشد، سروصدای ناموزون رادیو، تلویزیون، بیلبوردهای تبلیغاتی، ترافیک و ساخت و سازهای درون شهری است. همیشه چیزی برای مزاحمت وجود دارد.
این مزاحم ها همیشه و همه جا وجود دارند تاجاییکه حتی گاهی دیگر حضور آنها را متوجه نمی شویم. جسم و فکر ما طی فرایندی که سازگاری حسی نامیده می شود، با این تجاوزها و مزاحمت ها خو گرفته است. درواقع، ما نسبت به این دردها بی حس شده ایم. اما چه از آن آگاه باشیم و چه نباشیم، این دردها کماکان وجود دارند و ما را اذیت می کنند.
همین سال پیش این جمله را بارها و بارها از دوستان و اطرافیانم شنیده ام: "واقعاً دیگر بریده ام. احساس می کنم دیگر چیزی برای ارائه دادن به کسی ندارم."
حرف های نومیدی. این حرفها نشاندهنده این است که این مردها و زن ها، مثل میلیونها آدم دیگر، دربرابر این آزارها و مزاحمت ها مغلوب شده اند. این افراد، که به اندازه کافی از این مزاحمت ها، به خودشان تعطیلی و استراحت نداده اند، دربرابر تاثیرات بسیار زیاد آن آسیب پذیر شده اند. و چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، حالا مجبورند که کاری که همه این مدت نکرده بودند را انجام دهند: یعنی باطریشان را از نو شارژ کنند.
رویکرد بهتر این است که منتظر نمانید تا وضعیتتان به این حد حاد شود. اما چطور؟ در یک دنیای کامل، همه می توانند به یک مرکز معنوی رفته و در آنجا مدتی تنها باشند (گرچه در یک دنیای کامل چنین نیازی وجود نخواهد داشت). درواقع، فقط زمانی می توانید ناهنجاری این سروصداها و مزاحمت ها را عمیقاً درک کنید که برای مدتی در یک مکان ساکت و آرام زندگی کنید.
اوقاتی را که من خودم در سکوت مطلق می گذراندم و تنها با خودم و افکارم و صدای طبیعت ارتباط داشتم، واقعاً جوانی و سرزندگی را به من برمی گرداند. آن زمان بود که می توانستم به طور واقعی، لذت زندگی را تجربه کنم.
حتی موقع غذا خوردن در اتاقی که بقیه هم تمرین سکوت می کنند، من سعی می کردم غذایم را آهسته تر بجوم و نسبت به طعم و ظاهر آن دقت و حساسیت بیشتری داشتم. هر فعالیتی—کتاب خواندن، پیاده روی، حمام کردن—را با توجه و دقت بیشتری انجام می دادم. منظورم از این آگاهی از این زمان خاص است که مکان و زمان حضور من را کامل می کند. واقعاً چه نعمتی است.
اما متاسفانه پنج روز سکوت در ماه برای ما خیلی واقعبینانه نیست. اما حتی یک روز پیاده روی در سکوت کنار دریا یا در جنگل هم چندان قابل انجام نیست.
پس چه باید کرد؟ تنها راه چاره این است که با مدیتیشن این آرامش و سکوت را برای خودتان ایجاد کنید.
تحقیقات و مطالعات بسیار زیادی نشان داده است که مدیتیشن راهی بسیار عالی برای کاهش یا حتی از بین بردن عواقب جسمی استرس است. مدیتیشن اگر به طور مداوم و منظم انجام شود، ضربان قلب و تنفس را پایین آورده و سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. این تمرینات حتی می تواند بیماری هایی مثل دیابت و ورم مفاصل، اضطراب و افسردگی، میگرن و وسواس را نیز بهبود بخشد.
برای خیلی از افراد، کلمه مدیتیشن تصاویری از راهبان بودایی را در نظر مجسم می کند که چهار زانو و بی حرکت برای ساعت ها و یاحتی روزها روی زمین می نشینند. اما مدیتیشن حتماً نباید اینقدر عجیب و غریب باشد تا تاثیر بگذارد. من خودم شخصاً فواید بسیار زیادی از 15 تا 20 دقیقه مدیتیشن (تلاش برای متمرکز کردن ذهن) در روز می برم. گاهی اوقات چهار زانو و گاهی اوقات دوزانو روی زمین می نشینم، خیلی وقت ها هم عادی روی صندلی می نشینم اما همه تلاشم این است که محلی را برای اینکار انتخاب کنم که به ساکت ترین شکل ممکن باشد.
اول چشمهایم را می بندم و چند نفس عمیق می کشم (سعی می کنم این تنفس از راه بینی باشد، چه دم و چه بازدم) و به این ترتیب پروسه ریلکسیشن را کم کم شروع می کنم. بعد سعی می کنم تمرکزم را روی تنفسم متمرکز کنم—به داخل و خارج رفتن هوا و نقاطی از بدنم که این هوا با آنها برخورد می کند. هر از گاهی تمرکزم برهم می خورد و فکری مشغولم می کند. به محض اینکه متوجه این مسئله شوم، به آرامی سعی می کنم دوباره روی تنفسم متمرکز شوم. حتی بعد از گذشت 15 دقیقه وقتی چشمانم را باز می کنم، شدیداً آرامتر شده ام و برای مواجهه با چالش های آن روز آماده هستم.
البته راه های مختلف دیگری هم برای مدیتیشن وجود دارد. مثلاً خیلی از افراد سعی می کنند توجهشان را روی نقطه ارتباط دست هایشان متمرکز کنند، خیلی های دیگر به یک شیء ثابت خیره می شوند. افراد دیگری هم برخی صداهای خاص که مانترا نامیده می شود را تکرار می کنند. وجه اشتراک همه این روش ها همان تمرکز است. وقتی به تمرکز رسیدید، حتی برای چند لحظه، آنوقت اهمیت آن را متوجه می شوید.
تمرکز می تواند همیشه و همه جا با شما باشد. پس حتی اگر سروصداهای اطراف هم وجود داشته باشد می توانید با تمرکز خودتان را در جزیره ای زیبا و آرام تجسم کنید و 5 دقیقه آرامش خودتان را بگذرانید.
.:: This Template By : web93.ir ::.