+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

- بسیاری از مردم فکر می‌کنند در حال فکر کردن هستند در حالی که مشغول بازآرایی و تنظیم پیشداوری‌ها و تعصباتشان هستند.

- پذیرش آنچه اتفاق افتاده است، نخستین گام در غلبه بر پیامدهای هر بدشانسی است.

- فلسفه، والاترین و بدیهی‌ترین خواسته بشر است.

-عقل سلیم و شوخ‌طبعی، هر دو یک چیزند که با سرعت‌های متفاوت حرکت می‌کنند. شوخ‌طبعی، همان عقل سلیم با دور تند است!

- هر کس باید برای تمرین، هر روز حداقل دو کاری که از آنها نفرت دارد را انجام دهد.

- انگیزه نهانی تمام کارهایی که اغلب مردم می‌کنند این است که چگونه شادی به دست آورند، چگونه آن را نگه دارند و چگونه آن را بهبود بخشند.

- هنر «عاقل بودن» عبارت است از هنر آگاهی از این که از چه چیزهایی چشم‌پوشی کنید.

- تنها یک دلیل برای شکست انسان وجود دارد و آن کمبود ایمان فرد به خودِ واقعی‌اش است.

- همه ما آمادگی داریم تا به دلایلی کارهای وحشیانه و غیرمتمدنانه انجام دهیم. فرق بین یک آدم خوب و یک آدم بد در انتخاب آن دلیل است.

عمیق‌ترین اصل طبیعت انسان، اشتیاق و میل شدید او به قدردانی شدن است.


   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

دو پسر در خانواده مرفه
تربیت و شخصیت دو پسر بستگی به فرهنگ حاكم بر خانواده داردكه به كدام سو گرایش دارند . اگر فرهنگ خانواده كاملاً مادی باشد ، آن دو پسر هم به سوی مادیات گرایش می یابند . در عین حال چون پسر بزرگ بیشتر مورد توجه است و روی او اعتبار بیشتری باز شده است حالت اقتدار بیشتری دارد ، مسئولیت پذیر و كاری است و در انجام كارها ساعی است و از خود تنبلی نشان نمی دهد .
در حالی كه دومی تا حدودی تنبل است و از اقتدار كمتری برخوردار است . از سوی دیگر به دلیل وجود امكانات ، این بچه ها با هم درگیر نشده و كاری به كار هم ندارند .

دو پسر در خانواده فقیر و معمولی
پسر اول مدام نظارت پدر را بر خود احساس می كند . او دائم از سوی پدر و مادر تحت كنترل است . از این رو كوچكترین عمل او زیر ذره بین برده شده و مورد نقد و بررسی است . و با شدت با آن برخورد می شود . پسر اول معمولاً‌ احساس دوگانه ای در خود دارد . از یك سو مدام به او تذكر می دهند كه بزرگتر است ، باید گذشت كند ، رفتار بزرگترها را داشته باشد حتّی رفتارهای بچه گانه را انجام ندهد ، از سوی دیگر مدام در حال امر و نهی شدن است . در حالی كه در مقایسه با پسر
دوم راحت تر و آزادتر است . معمولاً پسر بزرگتر رفتارهای پدر را تقلید كرده و همان روش را برسر برادر كوچك انتقال می دهد .
یك نكته هم در مورد فرزند بزرگ پسر آن است كه پس از ازدواج علاقه دارد ، در رابطه با همسر خود در برخی موارد حالت كودكانه یافته و همسر ش نقش مادری را هم ایفاء كند.
معمولاً پسر دوم بیشتر سركوفت می شود در نتیجه اراده ای ضعیف تر دارد ، پسر اول حالت حاكمیت و آمریت دارد . به این جهت روحیه رهبری در او قوی است ، به عكس در پسر دوم كه حالت رهبری كمتر و آرام تر است .
اگر پدر و مادر به بچه اول بیشتر از بچه دوم توجه كنند ، دومی آرام و خمود می شود ، حتی ممكن است احساس افسردگی داشته باشد. زیرا تصور می كند وجود او اهمیت چندانی در خانه ندارد و كسی به او اعتنا و توجهی ندارد ،‌لذا تمایل به گوشه نشینی و انزوا می یابد .
حال به عكس اگر در خانواده توجه كمتر به پسر بزرگتر باشد . پسر دوم شرور ، تهاجمی و بی تربیت می شود ، زیرا پدر و مادر به دلیل توجه بیش از حد به او ، او را لوس و بی مسئولیت بار می آورند . این فرد در زندگی عملی خود هم فاقد پشتكار و انضباط است و پس از ازدواج این موضوع را به خانواده خود نیز تسری خواهد داد .

دختر – پسر
اگر فرزند اول دختر و فرزند دوم پسر باشد . حالت حاكم بر روابط خواهر و برادر بر محور لجبازی است ، چون معمولاً پسرها مورد توجه زیاد والدین هستند ( در مقایسه با دخترها) از سوی دیگر دختر بزرگ ناچار است كارهای خانه را هم انجام دهد ، اما توجه و پاداش ها به طرف پسر كوچك تر منتقل می شود . این مسأله هم سبب برخورد رقابت آمیز برادر و خواهر و توسعه لج بازی میان آنها می شود . این رابطه به صورت مداوم تكرار شده و ادامه می یابد . در این وضع هر دو در صدد اعمال سلطه هستند ،‌ لچ بازی سبب می شود ، آنها حالت یكدندگی یافته و در همه خواستهای خویش بدون توجه به دیگری پافشاری كنند .

پسر – دختر
در صورتیكه در میان خانواده دو فرزندی ، فرزند اول پسر و دومی دختر باشد . پسر حالت تحكم و رهبری دارد. دنبال اعمال سلطه و حاكمیت است . اما دختر حالت مادرانه می یابد. از سویی تصور می كند كه هم طراز برادر بزرگش است . احساس كوچك بودن ندارد . اما از آنجا كه مادر هم از او توقعاتی دارد ، لذا احساس مادر بودن دارد.

دختر – دختر
اگر در خانواده دو فرزند. هر دو دختر باشند ، در نتیجه نوعی رقابت میان دو فرزند آغاز و توسعه می یابد . زیرا هر دو آنها می كوشند حالت مادرانه داشته باشند . اما به هر حال معمولاً در خانواده ایرانی بچه اول بیشتر حالت مادرانه می یابد و حالت دومی در این مورد عقب تر و كمتر است .
در خانواده های مرفه تفاوت میان دو دختر زیاد نمی باشد . دختر دوم از لحاظ عاطفی به پدر و مادر وابستگی بیشتر دارد . لذا احساس عدم امنیت بیشتری دارد . دختر اول فكر می كند به اندازه دختر كوچك به او توجه نمی كنند . لذا ممكن است ساكت و گوشه گیر شود ، اما به هر حال در كار یكدیگر مداخله نمی كنند .
در خانواده معمولی دختر اول سعی دارد پا جای پای مادر بگذارد ، از این رومی كوشد بر دختر دوم اعمال سلطه كرده و به او دستور داده و تحكم نماید . دختر دوم از اراده ضعیف تری برخوردار است و اعتماد به نفس زیادی ندارد.


   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰
آیا مــعشـــوقـه شما روان پریش است؟؟ (5 نشانه اصلی)

همه ما گاهی اوقات به کله مان می زند و روان پریش می شویم. اما اینکه خیلی شیفته طرف مقابلمان بشویم و اینکه درمورد مرز رابطه مان با او دچار توهم گردیم، خیلی فرق هست.

اگر دیدید که طرف مقابلتان کم کم رگه هایی از پرخاش و عصبانیت بهتان نشان داد و متعجب بودید که آن شخصیت قابل ستایش روز اول کجا رفته است، احتمال این وجود دارد که با یک روان پریش آشنا شده باشید.

در این مقاله شما را به 5 نشانه انسانهای روان پریش آشنا می کنیم.

ارتباط بیش از حد

بین یک عاشق شیفته و یک شریک روانی تفاوت زیادی هست. یک عاشق شیفته یکبار به شما زنگ می زند و همه آدرس ها و شماره تلفن های خودش را به شما میدهد تا هر موقع دوست داشتید بتوانید راحت او را پیدا کنید. اما یک آدم روانی به همه شماره تلفن های شما زنگ می زند، مدام به شما اس ام اس می زند و ایمیل می فرستد و اینکار را هر روز و هر روز ادامه می دهد.

و هرچه زمان بیشتری از دیدار و ملاقات شما با این آدم های روان پریش بگذرد، این پیام ها تهدید آمیز تر هم خواهد شد. "هی، منم چرا تلفنتو جواب نمی دی؟" و کم کم، "تلفن را بردار وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی."

دروغگویی

دروغ ها ممکن است اول بی آزار به نظر برسند؛ حتی ممکن آنها را با بد ارتباط برقرار کردن اشتباه بگیرید. اما اگر طرف مقابلتان آدم روان پریشی باشد، برای کنترل کردن شما، پشت سر هم دروغ می گوید. و آنچه که اول با دروغ گفتن درمورد چیزهای کوچک شروع شده بود، مثلاً اینکه او هم مثل شما جگر دوست دارد (تا به نظر برسد که شما دو نفر وجه اشتراک زیادی با هم دارید)، به دروغ های خیلی خیلی بزرگ تر منتهی میشود که مثلاً چون تازه فهمیده برادر دوقلویش که به خاطر مشکل کبدی حاد در بیمارستان به خون نیاز دارد و تنها او می تواند کمکش کند، به حمایت احساسی شما نیازمند است.

مراقب نکات ضد و نقیضی که از حرفهایش دستگیرتان می شود و توجیه و توضیح بیش از حد لزوم که همه نشانه های دروغ گفتن اوست باشید.

آمارگیری

پسرها و دخترهای آمارگیر به شکل ها و اندازه های مختلف وجود دارند.

و این افراد تکنیک ها مختلفی هم دارند: بعضی ها خیلی آشکار جلوی در خانه تان چادر می زنند تا آمارتان را بگیرند و ببینند کی به خانه برمی گردید تا مثلاً تصادفی شما را در خانه تان ملاقات کنند.

اگر حرف هایی را که فقط به نزدیک ترین دوستانتان می زنید را از دهان این آدم شنیدید، مطمئن باشید که تلفن هایتان را ضبط کرده است نه هیچ چیز دیگر. اگر حس کردید که همه جا کسی دنبالتان است اما نفهمیدید که این سیستم آمارگیری چطور کار می کند، مطمئن باشید که با یک روان پریش وارد رابطه شده اید.

حس مالکیت

همه ما زمانهایی در زندگیمان، حس حسادت به سراغمان آمده است. این حس ممکن است مفید هم باشد—کمی حس حسادت باعث می شود هوشیارتر و مراقب تر باشیم. اما این حسادت با حسادت از نوع پارانویایی فرق می کند. تصور کنید: شما حق ندارید بدون اینکه دوست پسر یا دوست دخترتان بداند به هیچ کس از جنس مخالف خودتان حتی نگاه کنید، چه برسد به اینکه با آنها حرف بزنید.

این مسئله درمورد غریبه ها هم فرقی نمی کند. (مثلاً: من می دونم تو داری به من خیانت می کنی، چون هر روز به دربون خونتون سلام می کنی). و این غیرت یا بهتر بگوییم حسادت کم کم به اعضای خانواده شما هم کشیده می شود. به عبارت دیگر، هر کسی می تواند یک تهدیدی برای رابطه شما به حساب آید.

محتاج توجه

یک فرد روان پریش به توجه مداوم نیاز دارد و اگر این نیاز او برآورده نشود، همه دنیا روی سرش خراب خواهد شد. تا حالا شده همسرتان خودش را الکی زمین بزند و شما مجبور شوید به جای اینکه با دوستانتان به تماشای مسابقه فوتبال بروید، در خانه بمانید و از او مراقبت کنید؟

تا حالا شده احساس کنید نامزدتان عادت داشته باشد که در مکان های عمومی وقتی چند مرد در دور و اطرافتان هست، دستتان را بگیرد یا از این قبیل ابراز احساسات از خود نشان دهد؟ همانطور که می بینید همه این کارها برای در دست گرفتن کنترل شما و مسلط شدن روی شماست. یک فرد روان پریش می خواهد همه چیز را بداند و خیلی از آدم ها هستند که فکر می کنند چون در اولین ملاقاتشان با شما دچار مشکلی نشده اند، دیگر دوست دختر یا دوست پسر فابریک شما شده اند و رابطه تان کاملاً رسمی و متعهدانه باید باشد.

هشدار

البته ممکن است کمی برای تفریح هم که شده دراین خصوصیات غلو کرده باشیم اما در زندگی واقعی، یکسره پشت سر هم زنگ زدن و اس ام اس فرستادن، آمار گرفتن و سایر رفتارهای مشابه اصلاً مطبوع و خنده دار نیست. اگر احساس می کنید که شما هم در دام چنین فردی گرفتار شده اید، تنها راه چاره ای که پیش رویتان است، آزاد ساختن خودتان است.


   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

این راز هر چیزی را که آرزو دارید به شما می دهد . "شادی، سلامت و ثروت و ...". شما می توانید هر چیزی که می خواهید داشته باشید یا انجام بدهید. می تونید هرچیزی را که انتخاب می کنید، داشته باشید...مهم نیست چقدر بزرگ باشه... در چه خانه ای دوست دارید زندگی کنید؟؟ دوست دارید میلیونر باشید؟؟ چه چیزی را واقعا می خواهید ؟؟

مهم دانستن روش به کار گیری این رازه
این راز جواب تمام چیز هایی است که تا کنون بوده ایم...تمام چیز هایی که هست و تمام آن چیزی که روزی خواهد بود...
مهم نیست شما کجا باشید ... همه ی ما با یک نیرو کار می کنیم. یک قانون، و آن "جاذبه است".... تمام چیز هایی که وارد زندگیتان می شود خودتان جذب می کنید... و این ها به وسیله ی واقعیت های ذاتی که شما در ذهنتان دارید به طرف شما جذب می شوند. در واقع تمام چیز هایی که در ذهنتان می گذرد را شما به سمت خودتان جذب می کنید....
حضرت رسول (ص) : خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید كه خداوند دعارا از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد *.
قانون جاذبه می گوید به هر چیزی که فکر می کنید ، آن چیز به سمت شما جذب می شود. در واقع تمام چیزی هایی که در ذهن شما می گذرد را شما به سمت خودتان جذب می کنید. "ساده ترین ذهنیتی که می توان از قانون جاذبه داشت ، این است که خودتان را به شکل یک آهن ربا فرض کنید." نقش هر کسی به عنوان یک انسان ، پایبندی به افکارخود در مورد چیز هایی است که می خواهد و باید در ذهنتان مشخص کنید که چه چیزی می خواهید... شما چیزی را که بیشتر به آن فکر می کنید جذب می کنید . این اصل را می توان به صورت خلاصه در 3 عبارت ساده بیان کرد: 1-افکار 2- تبدیل می شوند به 3-اجسام. چیزی که بیشتر مردم از آن اطلاع ندارند. این است که هر فکر برد خاص خودش را دارد. به همین خاطر اگر یک فکر را بار ها و بار ها در ذهنتان بیاورید مثل تاسیس یک شرکت، و یا پیدا کردن نیمه ی گمشده تون و .... آن موقع شما دارید آن امواج فکری را به صورت پیوسته منتشر می کنید.
" "قانون جاذبه درواقع هر چیزی را که فکر می کنید ، به شما می دهد... در واقع شما اگر به چیزی که نمی خواهید! فکر کنید ، قانون جاذبه چیزی بیشتر از آن چیز را به شما می دهد"... "

خودتان را ببینید که در وفور نعمت زندگی می کنید...آن وقت است که جذبش می کنید. اما مشکل اینجاست::::::::
بیشتر مردم به این فکر می کنند که چه چیز هایی را نمی خواهند و تعجب می کنند که چرا برایشان بار ها و بار ها رخ می دهد. در واقع قانون جاذبه هیچ اهمیتی نمی دهد که شما چه چیزی را خوب و چه چیزی را بد به ذهنتان می آورید... و این که شما آن چیر را می خواهید یا نمی خواهید . جاذبه به افکار شما پاسخ می دهد... پس : اگر شما یک جا نشسته اید و به کوهی از بدهکاری ها نگاه می کنید ، و احساس بسیار بدی دارید ، این همان سیگنالی است که دارید به کاینات عرضه می دارید . و این چیزی است که بیشر بدست خواهید آورد. در موقعی که در ذهنتان چیزی را نمی خواهید و در درونتان فریاد عقب راندن آن چیز را می زنید ، در واقع آن را عقب نمی رانید ! بلکه آن را به سمت خود می کشید... و قانون جاذبه که قدرتمند ترین قانون کاینات است ، به فکر شما پاسخ خواهد داد.... پس آن چیزی که شما را به طرف خودتان جذب می کنید افکار برجسته هستند چه آگاهانه باشه و چه ناخودآگاهانه ... قانون جاذبه همه جا پیرامون شما وجود دارد. تنها باید آن را بشناسید. بیشتر مواقع وقتی مردم این راز بزرگ را درک می کنند ، به خاطر افکار منفی که دارند ، وحشت وجودشان را فرا می گیرد .
"قانون جاذبه درواقع هر چیزی را که فکر می کنید ، به شما می دهد... در واقع شما اگر به چیزی که نمی خواهید! فکر کنید ، قانون جاذبه چیزی بیشتر از آن چیز را به شما می دهد"
اما امروزه به صورت علمی ثابت شده که یک فکر مثبت صد ها بار قوی تر از یک فکر منفی است . پس همین تا حدودی می تواند آن نگرانی را برطرف سازد . خب پس باید سعی کنید که از افکارتان آگاهی داشته باشید . وظیفه ما چگونگی رسیدن به خواسته نیست، وظیفه ما فقط خواستن از ته دل است، كاینات خودش چگونگی آن را برای‌مان فراهم می‌سازد. فقط ایمان داشته باشید كه رسیدن به آن‌ها برای شما امكان‌پذیر است و شما لیاقتش را دارید. علاوه بر تجسم آن را احساس كنید و از آن لذت ببرید و شكر گزارش باشید. جك كانفلید (نویسنده): انسان همان چیزی می‌شود كه به آن می‌اندیشد. با ناخواسته‌های خود نجنگید، چرا كه قوی‌تر و بزرگ‌تر می‌شوند. با این كار تمام تمركز خود را بر روی چیزهایی كه نمی‌خواهیم، می‌گذاریم و ناخواسته‌ها را به سوی خود جذب می‌كنیم."قانون جاذبه درواقع هر چیزی را که فکر می کنید ، به شما می دهد... در واقع شما اگر به چیزی که نمی خواهید! فکر کنید ، قانون جاذبه چیزی بیشتر از آن چیز را به شما می دهد"< اما... همیشه در نظر داشته باشید نیرویی مافوق همه نیروها و قدرت ها وجود دارد وآن وجود خداوند متعال و مهربان است که همه امور براساس حکمت و مشیت او اتفاق می افتد. البته تلاش ما نیز ستودنی است. اما باید یاد بگیریم تا در کنار درخواست، آرزو ، دعا و افکار مثبت به خواست او راضی بوده و از مصلحت خواهی او خرسند و بابت تمامی داشته هایمان شکرگذار باشیم.




   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰
هر دو خسته‌اند؛ هم مادر، هم فرزند ? ساله‌اش. دایم این در و آن در زدن و سراغ انواع کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی مختلف رفتن، هر دوی آنها را کلافه کرده. اما مشکل فقط این نیست. مادر و پدر نمی‌دانند چه‌طور به آرزوهای دور و درازی که برای فرزندان خود داشته‌اند برسند. اگر قرار باشد فرزندشان در حد بتهوون (!) موسیقی‌دان بشود و مثل بلبل به چند زبان زنده دنیا حرف بزند و مثل لویی‌پاستور کاشف از آب دربیاید و یک جایزه نوبل هم دریافت کند و هم‌زمان از ارتباطاتی قوی برخودار باشد و اهل خانه و زندگی باشد، طبیعتا کار طاقت‌فرسایی است که باعث می‌شود فرزند آنها در میانه راه متوقف ‌شود و کلاس‌های فوق برنامه‌اش نصف و نیمه بماند و چه بسا زبان مادری‌اش را هم فراموش کند! سوال اصلی این است که چه طور باید روی فرزندانمان سرمایه‌گذاری کنیم تا آنها بتوانند در زندگی آینده‌شان موفق شوند؟ ...
بیشتر ما فراموش می‌کنیم که محیط چه‌قدر روی خلق و خو، رفتار و شخصیت کودکانمان تاثیر دارد. درختی که در حال ریشه دواندن است تا آ‌نجایی که فضا وجود دارد ریشه‌هایش را حرکت می‌دهد ولی اگر در مسیر این ریشه‌ها مانعی بگذاریم امکان حرکت صحیح ریشه‌ها وجود نخواهد داشت و رشد طبیعی درخت متوقف می‌شود. البته اگر آن را در محیطی آماده و وسیع نگذاریم اصلا ریشه‌ای ایجاد نمی‌شود و درخت از بین می‌رود. به همین دلیل برای آنکه فرزندانی موفق داشته باشیم باید آنها را با محیط‌ها و شرایط گوناگون آشنا کرده و بیشترین امکانات پرورش جسمی و عاطفی را برایشان فراهم کنیم.


 گام اول را درست بردارید
فرض کنید فرزندتان پس از سرمایه‌گذاری‌های شما و تلاش‌های خودش بتواند موسیقی، زبان، ورزش و نقاشی را خیلی خوب یاد بگیرد و از نظر درسی هم اول باشد ولی در سنینی که قرار بوده بازی و تفریح کند از آنها محروم مانده باشد؛ فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ کم دیده‌اید مشاهیر ورزشی و هنری و علمی را که قابلیت انعطاف‌ ندارند، زود ناامید می‌شوند و تحملشان کم است؟
تحقیقات متعدد نشان می‌دهد که اگر بتوانید اسلوب فکری و سبک زندگی را در دوران کودکی به فرزندان خود بیاموزید، آنها بعدها در زندگی خود به طور قدرتمند‌تری با مشکلات مواجه می‌شوند. اینکه فرزندان ما در زندگی چه کاره شوند یا چه‌قدر مهارت‌های مختلف را یاد بگیرند به این بستگی دارد که ساختار فکری آنها را چه طور بسازیم.


 عشق، توجه، حمایت
عشق، توجه و حمایت خانواده حرف اول را می‌زند. اگر این توجه را از فرزندتان دریغ کنید و فقط از دیگران انتظار داشته باشید که به آنها مهارت‌های مختلف را آموزش بدهند احتمالا فرزندتان در زندگی آینده‌اش با اولین تندباد سر خم می‌کند چون مهارت زندگی سالم و تفکر صحیح را بلد نیست و چون عشق و محبت کافی دریافت نکرده طبیعتا نمی‌تواند به دیگران هم آن را ارایه کند.


 کودکان محبوس در چهاردیواری
متاسفانه کودکان امروزی در چهاردیواری خانه‌‌ها محبوس مانده‌اند و فرصت زندگی و بازی در محیط‌های باز از آنها گرفته شده است. مطمئن باشید که اگر هر از گاهی فرزندتان را به حیاط منزل یا پارک ببرید و ساعت‌ها با او از طبیعت و حیوانات گفته و به همراه بازی به او آموزش‌هایی بدهید، چند برابر یک کلاس به او فایده رسانده‌اید. خلق محیط‌های پرورشی، شرایطی برای والدین فراهم می‌کند تا از بودن در کنار فرزندان‌شان لذت برده و ارتباط و عشق و محبت‌شان را به او هدیه کنند؛ چون بیشتر خانه‌های امروزی به خوابگاه‌هایی تبدیل شده‌اند که اعضای خانواده در آن، نیازهای اولیه خود را برمی‌آورند و اگر هم وقتی پیدا می‌کنند به سراغ تلویزیون یا کامپیوتر می‌روند و از صحبت کردن و قصه گفتن و حتی بازی با هم خبری نیست.
خلق محیطی پرورشی و آموزشی برای فرزندان یعنی ایجاد محیطی گرم و صمیمی، دوستانه و پر از احساسات مثبت برای آنها تا بتوانند نیازهای جسمی، عاطفی و معنوی خود را تامین کرده و زیر سایه والدین با اجتماع ارتباط برقرار کنند. فرزند شما مثل یک تخته چوب بی‌شکل است. اگر برایش وقت گذاشتید، قصه گفتید، او را با دنیا آشنا کردید، حمایتش کردید، عشق ورزیدید و بنای محکمی برای فکر او ایجاد کردید، او شکل می‌گیرد: مسوولیت‌پذیر می‌شود، به یادگیری علوم و فنون علاقه‌مند و موفق می‌شود؛ وگرنه اگر صدها کلاس برایش در نظر بگیرید، فایده ندارد؛ چون قالب وجودی او پر از خلأهایی است که او را با مشکلاتی بنیادی روبه‌رو خواهد کرد، حتی اگر پروفسور شده باشد!


 کشف پتانسیل کودکان
بزرگ‌ترین اشتباهی که یک پدر یا مادر می‌تواند مرتکب شود، این است که آرزوها و خواست‌های خودش را برای آینده و موفقیت فرزندش در نظر بگیرد. کارشناسان معتقدند که والدین باید در مسیری فرزندان خود را حرکت دهند که آنها خودشان باید در آن حرکت کنند، نه مسیری که والدین دوست دارند. یعنی والدین مسوول‌اند پتانسیل‌های درونی فرزندان‌شان را پیدا و آنها را برای به فعلیت رساندن این پتانسیل‌ها تشویق و تجهیز کنند. فراموش نکنید که فرزندان ما وقتی طعم موفقیت را خواهند چشید که بتوانند استعداد و فردیت خاصی را که خداوند در نهاد‌شان به ودیعت گذاشته به ظهور برسانند. این برخورد با فرزندان البته به نگرش عمیق، درایت و ایمان و اعتقاد نیاز دارد. باید مهارت‌هایی را به فرزندتان یاد بدهید و آموزش‌هایی را برایش در نظر بگیرید که منحصر به خود اوست. پس باید باور داشته باشید فرزندتان پتانسل و استعداد خاصی دارد؛ هرچند که خودش تصویری واضح از آن ندارد و خودش را در آینه ارزشیابی شما می‌بیند. به این ترتیب، آنها در جاده موفقیت حرکت می‌کنند و از زندگی‌شان لذت می‌برند. اما برای کشف این پتانسیل‌ها باید خیلی دقت کنید. مثلا اگر فرزندتان از سنین پایین قدرت بدنی بالایی دارد و تحرکش خوب است و بعدها هم این روند ادامه دارد و مثلا می‌بینید که خیلی فرز و نرم جست‌وخیز می‌کند، احتمال دارد که پتانسیل ورزشکار شدن داشته باشد.
به داستان‌ها و رویاهایی که فرزندتان برای شما و دیگران تعریف می‌کند خوب دقت کنید تا بتوانید پتانسیل‌های او را کشف کنید. معلمان، مربیان و بستگان کودک نیز می‌توانند مواردی را در همین رابطه به شما گوشزد کنند.


   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

عصبانی شدن آسان است - همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب ، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!

ارسطو


حتما تا به حال درباره IQ یا همان بهره هوشی ، خیلی چیزها شنیده اید. و حتما شنیده اید كه اگر كودكی IQ بالاتری داشته باشد ، حتما در بزرگسالی انسان تحصیل كرده و موفقتری خواهد بود. شاید به همین خاطر است كه تعداد زیادی از والدین ، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن ، نگران كیفیت یادگیری فرزند دلبند خود و مدارسی كه قرار است او در آنها درس بخواند هستند. غافل از اینكه امروزه تحقیقات علمی ، نشان داده كه تنها داشتن هوش عقلانیِ زیاد (كه مدارس می خواهند از آن برای گذشتن از سد كنكور استفاده كنند) برای كسب موفقیت كافی نیست و علاوه بر IQ ، كیفیات دیگری نیز لازم است كه امروزه به آن هوش هیجانی می گویند.

اما منظور از هوش هیجانی چیست؟

به طور خلاصه هوش هیجانی یعنی : داشتن ظرفیتی برای شناخت احساسات و هیجانات خود و دیگران و استفاده از این هیجانات به نحو مناسب ، برای برقراری ارتباط بهتر با خود و دیگران.

همانطور كه در سخنان ارسطو در ابتدای این سخن مشاهده می كنید ، عصبانیت یك هیجان و یا احساس است، و فردی كه دارای هوش هیجانی بالاتری باشد می داند این عصبانیت را چه وقت، كجا، با چه كسی و چگونه ابراز كند تا به جای اینكه برایش دردسر تولید كند ، راه گشا باشد.

اینجا لازم است درباره خودِ كلمه هیجان بیشتر بدانیم: هیجان كلمه ای است كه در فارسی بیشتر برای احساسات و حالات پر شور و پر انرژی از آن استفاده می كنیم ، ولی در روانشناسی برای بیان تمام حالات احساسی و روانی مثبت و منفی و علایم جسمانی همراه آن به كار می رود. هیجانات مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، امید، ناامیدی، نگرانی، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادی، تعجب، شرم، پشیمانی، دلسوزی و ...

اهمیت هوش هیجانی در چیست؟

دانشمندان زیادی عقیده دارند كه می توان هوش هیجانی را در كودكان و حتی بزرگسالان پرورش و افزایش داد. اما چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟ به چند دلیل:

1- بمنظور برخورد با موقعیتهای تهدید كننده و خطرناك: كودك 3 ساله ای را درنظر بگیرید كه در معرض خطر دزیده شدن توسط یك سارق كودك است. بچه ها معمولا به طور غریزی و از راه هیجانات خود متوجه خطرناك بودن موقعیت می شوند. اگر سارق به زور متوسل گردد ، او شروع به داد و فریاد و دست و پا زدن می كند ( كاری كه شاید در موقعیتهای دیگر برای شما خوشایند نباشد) كه باعث می شود احتمال نجات خود را افزایش دهد. تحقیقات نشان می دهد كودكان دارای هوش هیجانی بیشتر، موقعیتهای خطرناك را سریعتر تشخیص داده و عكس العمل نشان می دهند. و در نوجوانی نیز احتمال كمتری وجود دارد كه جذب دوستان ناباب و انحرافات اجتماعی شوند.

2- به منظور خشنودی و شادی: اگر هدف فرزندپروری، ارتقاء سطح سلامتی كودكان باشد، بنابراین باید برای افزایش یكی از عوامل مهم در سلامتی آنان ، یعنی شادی و خوشحالی در فرزندان تلاش كنیم. مطالعات نشان داده كودكان شاد و سالم در جامعه متمدن ،‌انسانهایی مسئولیت پذیر و شهروندانی خوب خواهند بود. هر چه هوش هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما كمك می كند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی ، یعنی شادی را جمع آوری كرده ، اولویت بندی و پردازش كنیم تا به نحو احسن از آن استفاده گردد. كودكان دارای هوش هیجانی با توسل به مهارت خودشناسی می توانند به ریشه های پنهان شادی و یا غم خود آگاه شده ، و آن را مدیریت كنند.

3- برای كمك به دیگران: حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به كودكان كمك می كند تا نیاز های دیگران را درك كرده و حداقل با همدلی به آنان كمك كنند. با پیروی از هوش هیجانی ، بچه ها می آموزند كه احساسات و هیجانات، نیازها و تمایلات همه انسانها به یكدیگر شبیه نیست. رسیدن به چنین دركی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر می گردد كه این خود اساس همدلی (یكی از مهارتهای هوش هیجانی) می باشد. با پرورش هوش هیجانی فزندان ما پی می برند انسانها زمانی كامل می شوند و احساسات بهتری خواهند داشت كه با یكدیگر همكاری كنند.

4- به منظور ایجاد حس مسئولیت پذیری: هوش هیجانی به ما كمك می كند تا از دو طریق فرزندانی با مسئولیت پذیری بیشتر داشته باشیم. ابتدا با آموزش كودكان مبتنی بر اینكه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرند، به جای اینكه بر این باور باشند كه دیگران احساسات آنان را همچون عروسكی تحت كنترل دارند. مثال: به جای اینكه بگوید ” او باعث عصبانیت من شد“ ، بگوید:” من عصبانی شدم“. می توانیم به آنان بیاموزیم ، وقتی احساسات منفی دارند، حق انتخاب نیز دارند، انتخابهایی مثل اقدام كردن، تغییر دادن، ابراز وجود به شكل كلامی یا نوشتاری، یادگیری و اتخاذ دیدگاه های متفاوت. به یاد داشته باشیم هیچكدام از ما بر روی محیط خود صد در صد كنترل نداریم (بچه ها كه خیلی كمتر)، ولی بر روی هیجانات خود می توانیم كنترل داشته باشیم. با توسل به مهارتهای هوش هیجانی می توانند بیاموزیند با استفاده از افكار خود هیجانات مثبت تری را تجربه كرده و در نتیجه رفتار مناسبتری از خود نشان دهند. رفتار مناسبتر دو نتیجه دارد، الف- از اینكه خوب عمل كرده اند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت( كه به اعتماد به نفس بیشتر كمك می كند). ب- در دیگران احساس خوبی را ایجاد می كنند (كه در روابط اجتماعی آنان مؤثر بوده و این نیز خود عزت نفس را ارتقاء می دهد).

طریق دوم برای مسئولیت پذیری بیشتر این است كه به آنان بیاموزیم با استفاده از احساسات خود با روشهای اجتماع پسندتری اقدام كنند، با دو پرسش از خود كه راهنمای اقدام مناسب خواهد شد:

1- ” الآن چه احساسی دارم؟“ 2- ” او یا آنان چه احساسی دارند؟“

- تحقیقات نشان داده كودكانی كه از نظر هیجانی سالم تر و باهوش تر هستند، ویژگیهای زیر را دارند: 1- یادگیرندگان بهتری هستند. 2- مشكلات رفتاری كمتری دارند. 3- درباره دیگران احساسات بهتری دارند. 4- در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت می كنند. 5- خشونت كمتری دارند و قادر به همدلی بیشتری هستند. 6- در حل مشكلات و تعارضها بهتر عمل می كنند. 7- رفتارهای خود تخریبی (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الكلی، ...) كمتری دارند. 8- دوستان بهتر و بیشتری دارند. 9- بیشتر از دیگران قادرند هیجانات و تكانه های خود را كنترل كنند. 10- خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از دیگران هستند.

چگونه هوش هیجانی فرزندان را افزایش دهیم؟

- قبل از هر چیز والدین خود باید درباره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتر و ملموس تری پیدا كنند. توصیه می شود در جلسات گروهی درباره انواع هیجانات مثل شادی و غم، عشق و تنفر، ترس و شجاعت و ... صحبتهای سازنده و اكتشافی داشته باشید.

- برای بچه های خیلی كوچك كمك كنید تا لغات و عباراتی كه در برگیرنده هیجانات و احساسات می باشد را بیاموزند. والدین هم بهتر است احساسات خود را بیان كنند، مثال:

” احساس بی قراری می كنم“ ، ” احساس ناامیدی می كنم“ ،” احساس شادی می كنم“.

- احساسات آنان را نام گذاری كنید: ” به نظر می رسد ناامید شده ای! “

- احساسات و هیجانات دیگران را نام گذاری كنید( در خیابان ، تلوزیون و كتابهای داستان) : ” مثل اینكه آن خانم در فیلم احساس حسادت می كند“.

- از بچه ها بخواهید احساسات خود را نقاشی كنند: ” می تونی خشم خودت را نقاشی كنی؟“ یا ” وقتی خیلی می ترسی قیافه ات چه شكلی میشه؟ آن را برایم نقاشی كن!“

- محیط و فضایی سرشار از احساس امنیت خاطر و حمایت فراهم سازید: برای احساسات ارزش قایل شده و آنها را مورد شناسایی قرار دهید. درباره احساسات به راحتی صحبت كنید. از داد زدن و رفتارهای خشن برای سركوب احساسات منفی بچه ها اجتناب كنید. صداقت هیجانی را از طریق عشق بدون قید و شرط تشویق كنید.

- وقتی بچه ها بزرگتر می شوند برایشان توضیح دهید كه مثلا چرا خشم معمولا یك احساس ثانویه است( قبل از خشم یك احساس دیگر وجود دارد: وقتی با كارنامه خراب فرزندمان روبرو می شویم ، اول احساس ناامیدی می كنیم ، سپس عصبانی می شویم، یا وقتی یك ماشین با سرعت جلوی اتومبیل ما می پیچد، اول می ترسیم بعد عصبانی می شویم و به او ناسزا می گوییم). یا توضیح دهید كه هیجانات منفی ما از جمع شدن نیازهای هیجانی برآورده نشده بوجود می آید. همچنین درباره جنبه های مثبت هیجانات ظاهراٌ منفی مثل خشم ، گفتگو كنید.

- بجای نام گذاری بر روی فرزندان با صفات گوناگون ( دست و پا چلفتی، دیوانه، ترسو...) احساسات آنان را نام گذاری كنید (الآن احساس خجالت می كنی، مثل اینكه خشمگین هستی، به نظر میرسه كمی احساس ترس می كنی...)

- برای اینكه فرزندان خود را بهتر بشناسید ، دستور دان، تنبیه،
قضاوت، سخنرانی، نصیحت و تهدید كارساز نیست، بلكه گوش دادن به آنان و دقیق شدن به زبان بدن (حالات و حركات اعضای بدن و صورت) می تواند در این راه مؤثر باشد.

- والدین خود مهمترین الگوی رفتاری و هیجانی فرزندان هستند، اگر تصور می كنید از نظر احساسی و هیجانی احتیاج به كمك و تقویت بیشتر دارید ، حتما از دوستان با تجربه و یا روانشناس و مشاور بهره بگیرد.

به یاد داشته باشید كه بزه و جرم و جنایت از احساس ضعف ،احساس ناكامی، احساس تحت كنترل بودن و احساس مغبون شدن بوجود می آید. اسلحه و چاقو ، آتش و سنگ و یا مواد مخدر، جانشین احساس محترم بودن می گردد. بچه هایی كه مورد احترام قرار می گیرند نیازی به اسلحه و چاقو برای قدرتمند شدن و یا سیگار برای احساس بزرگی ندارند.


   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰
برخورد با کسانی که شما را تحقیر می کنند

نگاهی اجمالی به شیوه های برخورد با افرادی که شما را تحقیر می کنند


زمانیکه در معا... با افرادی قرار می گیرید که شما را خوار می کنند، به یاد داشته باشید:

1- با تحقیر کردن متقابل، کارشان را تلافی نکنید.



2- طرز برخوردشان چیزهای زیادی در مورد آنها به شما می گوید، به راحتی می توانید درک کنید که دلیل همه این کارها، خشم و نفرتی است که وجودشان را فراگرفته و خودشان باید با آن کنار بیایند نه شما.

3- آیا می توانید از میان نظریات آنها برای خود یک "هدیه" پیدا کنید؟ می توانید به یکی از نقاط ضعف و یا قوت خود در بین نظریات آنها پی ببرید؛ اگر قوت بود آنرا افزایش دهید و اگر ضعف بود در پی جبران آن برآیید.

4- ممکن است برداشتی که از نظریات آنها می کنید کاملاً نادرست باشد و آنها واقعاً از گفته های خود قصد و منظوری مداشته باشند. تنها به دلیل اعتقادات و باورهای ذهنی نمی توانید دیگران را متهم کنید.

5- نسبت به پیام های زیرکانه ای که ممکن است نظریات منفی در بر داشته باشند، آگاه باشید (مانند تبلیغاتی که هر روزه به گوشتان می رسد) و به آنها اجازه ندهید تا حس ارزشمندی و اعتبار شخصی شما را زیر سوال ببرند.

گاهی اوقات برخی از توهین ها و تحقیرها هستند که برخورد با آنها صورت مناسبی ندارد، اما اگر بتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید، بهترین کار را انجام داده اید.



   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

موفقیت

هیچ‌کدام از ما انسان‌های معمولی،  کامل نیستیم. هر یک از ما ممکن است در یک یا چند زمینه خاص، برتری‌هایی بر دیگران داشته باشیم اما در زمینه‌های دیگر ممکن است از دیگران عقب‌تر باشیم. برای خیلی‌ از ما حداقل در دوره‌ای از زندگی، این سوال و دغدغه پیش آمده که آیا کسی یا کسانی هستند که با نگاه کردن به آنها و اقتباس از تفکر و رفتارشان بتوانیم مسیر زندگی و پیشرفت‌مان را مشخص‌تر کنیم و با خیال راحت‌تر و بهتر آن را بپیماییم؟ «الگو» به فردی گفته می‌شود که به دلیل برتری ویژه‌اش در برخی خصوصیات و توانمندی‌ها، در جایگاهی بالاتر از عموم جامعه قرار می‌گیرد و موفقیتی که او در تقویت این توانمندی‌ها کسب کرده به عنوان هدفی برای سایر افراد جامعه قرار می گیرد تا در راه رسیدن به آن تلاش نمایند. هیچ لزومی ندارد دنبال افرادی باشیم که همه صفات مثبت را داشته باشند . برای الگوگیری باید ابعادی از زندگی را که برایمان مهم است، مشخص کنیم و بین یک تا 10 به خودمان در این ابعاد امتیاز بدهیم. اگر وضع‌مان در آن زمینه خوب بود، امتیاز بالاتر (نزدیک به 10) و اگر بد بود، امتیاز پایین‌تر (نزدیک‌تر به 1) بدهیم. در هر بعدی که امتیازمان کم بود، حتما باید به دنبال الگو باشیم. این ابعاد می‌تواند شامل موارد زیر باشد: بعد علمی، بعد اعتقادی، بعد اجتماعی و روابط خانوادگی، بعد شغلی و رضایت از کار، بعد اقتصادی و رفاه در زندگی، بعد سلامت جسم، روان و روح.

چه بهتر که دنبال الگو یا الگوهایی باشیم که در چند بعد از ابعادی که مدنظرمان است، موفق باشند اما اگر چنین فردی به راحتی پیدا نمی‌شود، هیچ ایرادی ندارد که مثلا در بعد علمی، یک فرد یا چند فرد برایمان الگو باشند و در بعد سلامت فرد دیگر و در بعد اعتقادی و مذهبی، شخص دیگر.

الگوی خوب یعنی که؟

آنچه یک الگو را تبدیل به یک الگوی مناسب و مفید می‌سازد شامل این موارد است:

• فرد «الگو» معمولا خودش یک عضو از جامعه خودمان است. (البته این قضیه، قانون متقن نیست.)

• فرد «الگو» از مسیرهای رایج و مرسوم توانسته است موفقیت خود را کسب کند، نه از روش‌های نامتعارف و غیرعادی.

• یک فرد الگو، در زوایای مثبت زندگی‌ توانسته است به موفقیت دست یابد. مهم آن است که الگوهایی که از آنها یاد می‌کنیم، دارای صفات مثبت در موفقیت‌های زندگی باشند.

• یک فرد الگو، فردی است که در رفتار و گفتار روزمره‌اش به راحتی می‌توان زوایای امید را مشاهده کرد؛ حتی اگر در شرایطی آنها را ببینیم که در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات روزمره هستند.

• این گونه افراد، معمولا با کمک و همراهی دیگران و با حضور مثبت در کارهای گروهی و پرورش توانایی‌های خود در زمینه کار تیمی و فعالیت کردن با دیگران، توانسته‌اند گام‌های مثبت بردارند.

• یک فرد الگو، ابایی ندارد که موفقیت‌های خود را در اختیار دیگران بگذارد و راه رسیدن به آن را به دیگران بیاموزد.

 
 
چگونه یک الگوی مناسب انتخاب کنیم؟

چند نکته مهم و کاربردی در انتخاب الگو نهفته است که خصوصا برای الگوپذیری کودکان و نوجوانان ارزش زیادی پیدا می‌کند:

• الگوها باید افرادی از بطن جامعه و ترجیحا نزدیک به فرهنگ، آداب و عوامل اجتماعی خودمان باشند تا ارزش الگوپذیری از او پر رنگ تر‌شود.

• باید به خودمان و دیگران بیاموزیم که اگر فردی را در یک زمینه به عنوان الگو انتخاب کردیم و آن وقت دیدیم که در زمینه‌های دیگر دچار نقص و ناتوانی است، این دلیل بر کم‌ارزش بودن جنبه‌های مثبت مورد نظرمان نیست.

• الگوی انتخاب‌شده باید تا حد امکان در دسترس باشد تا بتوان هر از چند گاهی چهره او را (ترجیحا به صورت حضوری) دید و یا با او به صحبت نشست و یا درباره او صحبت کرد و یا مطلبی راجع به او مطالعه کرد.

• تا حد امکان باید به صورت شفاف مشخص کرد که الگویی که برای خود انتخاب کرده‌ایم، چه هدف‌هایی را برای خود مشخص کرده، چگونه این اهداف را به واقعیت تبدیل کرده، چگونه تلاش کرده و چه‌طور مشکلات را شناسایی کرده، چه نقاط ضعفی را در خود برطرف کرده، از چه کسانی و چه چیزهایی کمک گرفته است.

• در مرحله بعدی باید به صورت دقیق و شفاف مشخص کرد که در این زمینه‌هایی که اطلاعاتش را از فرد به دست آوردیم، خودمان چه تفاوتی با او داریم. آن وقت هدف‌گذاری باید با توجه به قابلیت‌ها، امکانات و شرایط خودمان انجام شود.

• بهتر است آنچه را که از الگویمان می‌آموزیم، یادداشت کنیم. نوشتن این موارد، هم کمکی است به شفاف‌تر شدن موضوع برای خودمان، هم برایمان مشخص می‌کند که کجا را درست رفته‌ایم و کجا را اشتباه و ضمنا ذخیره‌ای می‌شود.

 • هر از چند گاهی باید الگوهایی را که برای خودمان انتخاب کرده‌ایم، مجددا بررسی کنیم.

 با الگوی انتخاب شده نباید به شکل مقایسه منفی برخورد کرد، یعنی اینکه باید نقاط مثبت و دستاوردهای او را شناخت و با هدف‌گذاری صحیح به سمت آن حرکت کرد. حرکت کردن در این مسیر هم خودش نوعی موفقیت است.



   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

حرف زدن در مورد مشکلاتتان به شما کمک می کند
 

شاید حرف زدن درمورد احساستان با دیگران سخت باشد. احتمالاً نگران این هستید که آنها احساساتتان را جدی نگیرند. یا هم نگران این هستید که بعد از درمیان گذاشتن مشکلاتتان، چه اتفاقی می افتد. اگر فکر می کنید کسی نیست که به حرفهایتان گوش دهد، چرا پیش یک مشاور روانشناس نمی روید؟

خیلی خوب است که با کسی که به او اعتماد دارید حرف بزنید

حرف زدن با کسی که به او اعتماد دارید درمورد مسئله ای که ناراحتتان کرده است، کمکتان می کند تا:

· مشکل را به دقت بررسی کنید و موقعیت را بهتر بسنجید.

· با یک رویکرد جدید به مشکل نگاه کنید.

· استرستان را کمتر کنید. این باعث می شود بینشی نو به موقعیت مشکل زا پیدا کنید.

· بفهمید که تنها نیستید و خیلی افراد دیگر هم احساسات مشابه شما دارند.

·راه حل هایی پیدا کنید که قبلاً به آن فکر نکرده بودید.

مشکلاتتان را برای خودتان نگه ندارید

اگر درمورد مشکلاتتان حرف نزنید، خواهید دید که استرس و فشار ناشی از آن ناگهان به طرز وحشت زایی منفجر می شود.

پیدا کردن فردی مناسب برای حرف زدن

قدم اول که اهمیت زیادی دارد این است که تصمیم بگیرید با چه کسی درمورد مشکلتان حرف بزنید. فردی که انتخاب می کنید حتماً باید مورد اعتماد شما باشد. مشاوران و متخصصین بسیاری هستند که می توانند کمکتان کنند. این مشاوره ها می تواند در تخصص های زیر ارائه شود:

· سلامت روان

· اعتیاد به مواد مخدر و الکل

· بارداری

·مشکلات خانوادگی

· تحصیل و شغل

· آزار (آزار فیزیکی، جنسی یا احساسی)

مشاوره های تلفنی مفید هستند

تعداد زیادی مشاوره تلفنی و خدمات اطلاعاتی و ارجاعی وجود دارد که می تواند کمکتان کند. اگر می خواهید فوراً درمورد مشکلتان با کسی حرف بزنید به یکی از این شماره ها زنگ بزنید.

راه های دیگر برای برخورد با احساساتتان

باید راه هایی برای ابراز احساساتتان پیدا کنید. اینکار به شما کمک می کند تا استرس و فشار درونی خود را خالی کنید و بتوانید تصمیم بهتری بگیرید. راه های زیادی برای خالی کردن احساسات وجود دارد، مثل:

·درمورد احساستان بنویسید – این یک راه بسیار مفید برای بررسی احساساتتان است. خیلی ها خاطرات روزانه خود را می نویسند و خیلی های دیگر فقط هرچه که به ذهنشان می رسد را روی کاغذ می آورند. شاید شما هم بدتان نیاید که درمورد چیزی که اذیتتان می کند دست به قلم ببرید.

· ورزش کنید – ورزش فرصت زیادی برای فریاد کشیدن یا احساس سربلندی به شما می دهد.

·طراحی یا نقاشی کنید – حتی اگر فکر می کنید که هنرمند نیستید خواهید دید که نقاشی یا طراحی کردن راه بسیار خوبی برای خالی کردن خودتان است.

· کلاژ درست کنید – تصویر و رنگ های مختلف را از روزنامه ها و مجلات را به هم بچسبانید.

·موسیقی – آواز خواندن، ساز زدن یا گوش دادن به موسیقی خیلی کمک می کند.

·رقص – یک موزیک خوب بگذارید و تا آنجا که می توانید برقصید.

آنچه باید به خاطر داشته باشید:

· حرف زدن درمورد مشکلاتتان می تواند احساساتی که در دلتان انباشته شده را بیرون بریزد.

·حرف زدن با کسی که خارج این موقعیت قرار دارد می تواند به شما برای پیدا  کردن راه حل برای مشکلتان کمک کند.

· اگر فکر می کنید نمی توانید مشکلتان را با کسانی که می شناسید در میان بگذارید، می توانید نزد مشاور بروید.

بررسی احساساتتان

حرف زدن درمورد احساستان کمک بسیار زیادی به شما می کند. وقتی با کسی که به او اعتماد دارید درمورد مشکلی که اذیتتان می کند حرف می زنید باعث می شود بهتر بتوانید موضوع را بررسی کنید و موقعیت را واضح تر ببینید.

حرف زدن درمورد احساساتتان کمک میکند که در سلامت روانی خوبی بمانید  و بتوانید با مشکلاتتان کنار بیایید. حرف زدن درمورد احساستان نشانه ضعف شما نیست، نشاندهنده این است که شما برای سلامتتان ارزش قائلید و برای بهبود آن تلاش می کنید.

حرف زدن راهی برای کنار آمدن با مشکلی است که چند وقت است فکرتان را به خود مشغول کرده است.

همین که کسی باشد که به حرفهایتان گوش کند باعث می شود احساس تنهایی نکنید و بدانید که کسی هست که حمایتتان کند. می تواند دوطرفه هم شود. وقتی شما حرف بزنید شاید طرف مقابلتان را هم تشویق کنید که حرفهایش را با شما درمیان بگذارد.

بیان احساساتتان همیشه آسان نیست. باید ببینید که درون مغزتان چه می گذرد، دوست دارید چه کار کنید و ...

لازم نیست یک نفر را ساعت ها بنشانید تا درمورد وضعیتتان با او حرف بزنید. بهتر است این گفتگوها طبیعی صورت گیرد. اگر اول به نظرتان احمقانه می آید به آن زمان بدهید.

رویکردتان را عوض کنید

وقتی مشکلتان را فقط برای خودتان نگه می دارید، موقعیت به نظرتان خیلی سخت تر از آنچه هست می آید. وقتی درمورد آن با کسی حرف می زنید، طرف مقابل کمکتان می کند تا از یک دید دیگر به موقعیت نگاه کنید.کسی که بیرون این موقعیت قرار دارد، درمورد اتفاقات و جریانات بی طرف تر خواهد بود و نتیجه قضیه تاثیری روی او نخواهد داشت. آنها می توانند راه های زیادی به شما معرفی کنند که خودتان به آن فکر هم نکرده بودید.

خالی کردن استرس

حرف زدن درمورد نگرانی هایتان به شما کمک می کند فشار و استرسی که در خود انباشته کرده بودید را خالی کنید و بینشی نو از موقعیت به شما می دهد.


   
+ ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

حسادت به درآمد دیگران مانع خوشبختی

 

 

تا به حال به این فکر کرده اید که چقدر پول و اعتماد به نفس با هم مرتبط هستند؟

 

خیلی از اضطراب های درون فردی و مشکلات اجتماعی ما حول این مسئله می چرخد که پول مقیاس عدالت، مساوات و ارزش های انسانی است.

 

این مقاله را هفته گذشته در مجله “Naked Econimist” خواندم و این قسمت آن خیلی تاثیرگذار بود:

 

گروهی از تحقیقات اقتصادی نشان می دهند که حس سلامتی ما بیشتر با ثروت نسبی ما تعیین می شود تا ثروت واقعیمان.

به عبارت دیگر، ما به این توجه نمی کنیم که واقعاً چقدر پول داریم، بلکه بیشتر پولمان را نسبت به سایرین می سنجیم. در یک تحقیق بسیار جالب، رابرت فرانک اقتصاددان به اثبات رساند که اکثریت امریکایی ها ترجیح می دهند که 100،000 دلار پول در بیاورند درحالیکه سایرین 85،000 دلار کسب می کنند تا 110،000 دلار درمقابل 200،000 دلاری که بقیه درمی آورند.

 

کمی در این باره فکر کنید: مردم ترجیح می دهند چیزهای کمتری داشته باشند به شرطی که اموالشان از همسایه بیشتر باشد.

 

نکته اینجاست که یک ملت با یک کیک کوچک که بتوان آنرا عادلانه تر تقسیم کرد خوشحال تر هستند تا یک کیک بزرگ که نمی توان آن را عادلانه بین همه تقسیم کرد.

 

اما چرا ما اینقدر دوست داریم خودمان را در مقابل دیگران بسنجیم؟

 

مسئله این نیست که یک خانواده در فقر و بدبختی غوطه بخورد و دیگری ثروتی وافر داشته باشد. مسئله ناراحت بودن به خاطر این است که مثلاً پارکینگ خانه دخترخاله تان سه ماشین جا دارد اما پارکینگ شما فقط دو ماشین می گیرد و اگر مال او یک ماشینه بود شما خیلی خوشحال تر بودید.

 

چرا ما برخلاف نفع شخصی خودمان عمل می کنیم؟ آیا این طبیعت انسان است؟ یا وضعیت باعث شده اینطور رفتار کنیم؟

 

این طرز فکر برخلاف نفع شخصی خودمان عمل می کند چون ریشه همه امیال مادی ما، میل احساسی به خوشبخت بودن است. اگر ثروت کس دیگری مانع خوشحال بودن شماست، شما سلامت خودتان را کنترل نمی کنید، این آنها هستند که اینکار را می کنند. و تازمانیکه طرز تفکر خودتان را تغییر ندهید، زندگی فلاکت بار خواهید داشت.

 

می بینید، این تحقیق به خاطر ما می آورد که ما کمتر به آنچه که داریم و آنچه که انجام می دهیم توجه داریم تا آنچه که دیگران دارند و آنچه که آنها انجام می دهند. این مسئله بغرنج ایجاد ناراحتی و احساسات منفی می کند و ما را برده خود می کند.

 

چطور می توانید وقتی خوشبختیتان در گرو این است که بیشتر از دیگران داشته باشید، آزاد باشید؟

 

آنچه بیشتر از این سیستم ارزش گذاری من را اذیت می کند،، اصلاح ضمنی آن است؛ از آنجا که پسر خاله ام و همسرش یک ماشین آنچنانی و یک خانه 1000 متری دارند، من باید از طریق دولت کاری بکنم که مطمئن بشوم آنها به اموال خود نمی رسند تا احساس بدی نسبت به خودم پیدا نکنم.

 

کمی به احمقانه بودن این جمله فکر کنید...

 

من می خواهم که دیگران کمتر از من ثروت اندوزی کنند. ثروت آنها من را ناراحت می کند و به همین خاطر اگر کسی این وضعیت را درست نکند، بیرون می روم و یک کار ضد اجتماعی می کنم.

 

خیلی ساده تر نخواهد بود اگر دست از حسادت به آنها بردارم و یاد بگیرم که چطور چنین ثروتی کسب کرده اند؟ آنوقت شاید من هم بتوانم مثل آنها پول دربیاورم.

 

فقط زمانی می توانید از آنچه که برایتان اتفاق می افتد شاد بوده و لذت ببرید که یاد بگیرید برای آنچه که دارید شکرگذار باشید.

 

وقتی درمورد این تحقیق با گروه های مختلف صحبت کردم، موضوع آن موجب ناراحتی آنها شد. هیچکس دوست ندارد بفهمد که احساساتی مثل طمع و حسادت در او وجود دارد. اما ما لازم است که این را بفهمیم. در ایالات متحده تقریباً همه حداقل دارایی لازم برای زندگی را دارند و فرای آن دیگر نیاز احساسی است.

 

من متوجه شده ام که وقتی به پاداشی که یک نفر از کار می گیرد یا خانه جدیدی که می خرد حسادت می کنم، رفتارم واقعاً بچگانه است.

 

به همین دلیل تصمیم گرفتم که دیگر خودم را براساس میزان درآمدم درمقایسه با همسایه ها و دوستانم نسنجم. می دانم که برای رسیدن به اهدافم به چه میزان پول نیاز دارم و آن هدف در مغزم حک شده است. خیلی ها بیشتر از آنچه من دارم پول دارند، خیلی ها هم کمتر از آن و این اصلاً من را اذیت نمی کند.

 

می دانم که فقط خودم هستم که می توانم جلوی درآوردن آن مقدار پول که برای رسیدن به اهدافم نیاز دارم را بگیرم.

و می دانید....الان خیلی شادتر از گذشته زندگی می کنم.


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش