مدیر كل امور اسناد هویتی سازمان ثبت احوال كشور تاكید كرد: صدور شناسنامه یك طرفه به نام خانوادگی مادر و در غیاب پدر، نیازمند دریافت حكم «امین موقت» از دادگاه است.
محسن اسماعیلی عنوان كرد: اگر ازدواج پدر و مادر شرعی باشد، اما رسما به ثبت نرسیده باشد، باید با حضور توام پدر و مادر، سند ولادت تنظیم شود كه در این صورت نیز، نام خانوادگی پدر به فرزند داده می شود.
وی در توضیح نحوه اخذ شناسنامه یك طرفه به نام مادر طفل، توضیح داد: اگر ازدواج پدر و مادر شرعی باشد، اما به ثبت رسمی نرسیده باشد، در صورتی كه پدر به هر دلیل حضور نداشته باشد و به مدارك وی نیز دسترسی وجود نداشته باشد، مادر باید برای صدور شناسنامه یك طرفه از دادگاه حكم «امین موقت» دریافت كند.
وی ادامه داد: با دریافت حكم امین موقت، مادر سمت قانونی پیدا كرده و می تواند با مراجعه به ادارات ثبت احوال نسبت به صدور شناسنامه یك طرفه مادری، با نام خانوادگی خود اقدام كند.
وی تاكید كرد: ادارات ثبت احوال برای صدور شناسنامه یك طرفه، حكم امین موقت را نیز از مراجعان مطالبه می كنند.
به گفته اسماعیلی، اگر ازدواج شرعی باشد اما رسما به ثبت نرسیده باشد و پدر به تنهایی برای اخذ شناسنامه حاضر شود، شناسنامه به صورت یك طرفه پدری برای فرزند صادر خواهد شد.
مدیركل امور اسناد هویتی سازمان ثبت احوال درباره دریافت حكم امین موقت توسط مادر نیز توضیح داد: این قاعده نیز به شرط تابعیت ایرانی پدر و در دسترس نبودن وی میسر است، در این شرایط مادر باید برای دریافت حكم امین موقت، شهود و مدارك مورد نیاز را برای اثبات موضوع به دادگاه ارائه كند.
وی درباره سرنوشت شناسنامه یك طرفه طفل در صورت بازگشت پدر نیز، به ایسنا، گفت: در صورتی كه پدر بازگردد، با «اقرارنامه نسب» یا «حكم اثبات نسب» از دادگاه، مشخصات پدر در شناسنامه تكمیل و نام خانوادگی پدر در شناسنامه طفل درج می شود.
اسماعیلی در خاتمه، یادآور شد: اگر ازدواج پدر و مادری رسما به ثبت رسیده باشد، حضور پدر یا مادر برای اخذ شناسنامه كفایت می كند كه در این صورت، شناسنامه با نام خانوادگی پدر صادر می شود.

دخترک امروز از من پرسید: یعنی نامه ام را می خواند؟! ... و من نتوانستم جوابش را بدهم.

رضا 39 سال سن دارد. دو سال قبل بر اثر سانحه برق گرفتگی (11000 ولت) به فلاکتی گرفتار آمد که در عکس می بینید ... همه چیز از آخرین روز از اولین ماه سال 88 شروع شد، رضا کیکاج نژاد، کارگر شرکت سامان محیط که کار تولید آسفالت و اجرای رویه جاده ها را به کارفرمایی سینا گلزاری برعهده داشت، هنگامی که در حال تخلیه آسفالت ها در محل مورد نظر بود به علت شکم دادگی سیم های برق 33 هزار ولت کنار جاده ناگهان اتاقک کامیون به برق فشار قوی کنار جاده اتصالی می کند، لرزشی سخت او را در بر می گیرد و بر اثر شدت فشار برق گرفتگی به میان جاده پرتاب می شود.
چشمانش را در بیمارستان اندیمشک باز می کند، آنجا ماندگار نمی شود و به بیمارستان طالقانی اهواز منتقلش می کنند و بعد از سه روز او را با پزشک و پرستار و با هواپیما به بیمارستان سوانح سوختگی امام موسی کاظم(ع) اصفهان منتقل می شود.

رضا کیکاج نژاد بارها و بارها در بیمارستان تحت عمل های مختلف جراحی قرار گرفت، در این اعمال جراحی که برای قطع اندام ها و ترمیم حفره های عمیقی که درست به شکل قرینه در زیر بغل ها، پهلوها، زیر زانوها و سمت کلیه ها او ایجاد شده بود حداقل ده بار بیهوشی عمومی را تجربه کرد و بعد از آن نیز برای شتسشو و کنترل عفونت اندام های تحتانی یک بیهوشی دیگر را نیز تجربه کرد، ساعد دستان راست و چپش و پای راست و چپ او قطع شد تا او زنده بماند. اما کاش این ماجرای تلخ به همین جا ختم می شود، غم سنگین چشم های رضا کیکاج نه از نداشتن دست و پا که از نامهربانی های عدالت است.
دل او که در کوچه پس کوچه های انتهای خیابان سینای اندیمشک به همراه همسر مهربان و دو فرزندش زندگی مستاجری را می گذارنند در آن ایام سخت، خوش بود به دیه ای که قرار بود بر طبق حکم دادگاه که اداره برق و رضا کیکاج نژاد را هر کدام به میزان سی درصد و کارفرما را به میزان 40 درصد مقصر این حادثه اعلام کرده بود، به او و خانواده اش تعلق بگیرد.
اما شرکتی که رضا سلامتی اش را در آن از دست داد به حکم اعتراض کرد و با پیگیری های فراوانی که کرد، بعد از دو سال از گذشت حادثه و زمانی که هر دو طرف، یعنی کارفرما و همچنین اداره برق نواقص خود را برطرف نموده اند، رضا کیکاج 100 درصد مقصر شناخته شد. بله، شرکتی که رضا در استخدامش بوده توانسته خود را از پرداخت خسارت به او رها سازد... آنها راههایی را بلد بوده اند که «رضا» هنوز هم به درک آن نرسیده است...

در این دو سال چه بر خانواده رضا رفت ؟... وقتی که 11 عمل جراحی را شاهد بودند ... بخدا سوختند. همه شان سوختند ... مثل رضا...
پدرش که کارگر بازنشسته راه آهن است تنها مایملک اش از این دنیا که در یک خانه دو اطاقه خلاصه شده بود را فروخت و خرج فرزندش کرد و خودش به فلاکتی باور نکردنی به اجاره نشینی در دورترین نقطه شهر رفت. پیرمرد، حالا مجبور است در خیابان های شاهین شهر و با اتومبیلی که همشهریان از سر دلسوزی در اختیارش می گذارند بدنبال مسافر بدود بلکه از پس مخارج درمان دردهای فرزندش که زیر گوشش ناله های جگرخراش می کند برآید ... اما نمی آید.
کلیه های «رضا» دارد عفونت می کند. عروق اش تاب گردش خون از دست می دهند. استخوانهایش مرتب رشد می کنند و از زیر پوست بیرون می زنند ... آنوقت وقتی در روزنامه می خوانم که در این مملکت افرادی 3000 میلیارد تومان اختلاس می کنند آنهم در حالی که «رضا» پول خرید 4 دانه کپسول ضد چرک را ندارد، جان به سر می شوم.

باری ... دولت فخیمه در ارتفاعات و قلل گام می زند و از مدیریت جهان سخن می گوید اما «رضا» در پست ترین نقطه عمیق زندگی، پایی ندارد تا زندگی ساده خود را گام بزند و زندگی محقرش را مدیریت کند. آقا ... کجا داریم می رویم؟
دانشکده توانبخشی تهران برای پروتز دست و پای رضا فاکتور صد میلیونی صادر کرده و مدیر بهزیستی قول داده اگر مسئولان بالاتر قبول کنند 2 میلیون تومان آنهم پس از طی مراحل قانونی و بلند و کوتاه شدن آدمی مثل رضا که پا ندارد (شاید) به او کمک نماید.
بسیار خوب، این از کرامت دولت کریمه، دولتی که می گویند رئیس جمهور محترمش برای رفاه مردم شبها خواب ندارد. به آمریکا می رود تا حقوق امثال رضا را از شکم استکبار جهانی استیفاء نماید... اما می پرسم ما – مردم – در کجای این قصه قرار داریم؟ مایی که مسلمانیم و درد و رنج آدمیان را با عینک نوعدوستی قواره می کنیم.
همسر رضای 31 ساله فرهنگی است، او فداکارانه در این دو سال هم پرستار همسرش بود و هم نان آور خانواده، این همسر مهربان می گوید برای خودم هیچ نمی خواهم تنها امیدم و تلاشم این است که همسرم روی پای خود بایستد. تلاش همسر و پدر رضا تهیه هزینه پروتزهایی است که شاید با وجود آنها بتوانند بار دیگر لبخند را بر لبان همسر و فرزند خود ببینند، اما افسوس...
هنگامی که خواستم از رضا کیکاج عکس بگیرم به جای مسئولین خجالت کشیدم و در دل هزار بار آرزو کردم که روزی این همسر و پدر را با لبانی خندان و ایستاده بر دو پا هرچند مصنوعی باشد ببینم، مگر نمی شود من و شما هر کدام به سهم خود کمکی کنیم برای التیام این زخم عمیق که هزینه ای بالغ بر 100 میلیون تومان دارد، شاید دوباره رضا بخندند با همت هموطنان ما...

با شما هستم: حاج آقا... حاج خانم ... آیا می توانید یک گل لبخند به دختر بچه ای که پدرش دست و پا ندارد هدیه کنید؟
رضا می گوید: بنویس من از کسی پول نمی خواهم... اگر کسی قصد کمک دارد هزینه پروتز دست و پایم را بپردازد تا وقتی دخترم در عالم بچگی می پرسد: پس کی دست و پایت برمی گردند تا مرا مثل بچه های دیگر به پارک ببری؟... جوابی داشته باشم.
این روزها، رضا، در آغوش کشیدن فرزندش را یک «رویا» می داند. بیائید به رویای ساده «رضا» جامه عمل بپوشانیم.
به قدر مسلمانی خود ...
دوستان عزیزی که مایل به کمک هستند میتوانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت 5894631203295555 بانک رفاه به نام رضا کیکاج نژاد واریز کنند.

.:: This Template By : web93.ir ::.