اینک بشرح حال شعرائی چند با قطعاتی از آثار آنها مبادرت مینمائیم و توجه خوانندگان عزیز را بدانها جلب میکنیم.
1. حکیم ابولقاسم فردوسی
حکیم ابولقاسم فردوسی متولد 325 هجری قمری و متوفی بین سالهای 411 تا 416 هجری قمری معاصر با سلطان محمود غزنوی است.
سلطان محمود با فردوسی پیمانی منعقد میکند که در مقابل هر مصرع یا هر بیت شعر که او به نام شاهنامه بسراید یک سکه طلا به او پرداخت کند.
حسودان و رقبای درباری پس از تمام شدن شاهنامه، فردوسی را نزد سلطان محمود به بی دینی و رافضی(شیعه) بودن متهم میکنند و محمود با فردوسی طریق بی اعنتائی در پیش میگیرد.
فردوسی با اطلاع از این موضوع از بی اعتنائی محمود نهراسیده و شبانه از غزنین خارج شده و به هرات میرود و پس از چند ماه از هرات نیز خارج شده و به خراسان عزیمت مینماید.
فردوسی در خراسان با سرودن یک قطعه شعر که متجاوز از دویست بیت بوده است سلطان محمود را هجو نموده و در خلال آن قطعه بدون هیچ خوف و هراسی محبت و علاقه خود را نسبت به نبی اکرم و اهل بیت گرامی آن حضرت ظاهر و شیعه بودن خود را آشکار مینماید.
فردوسی برای اینکه بعد ها نتوانند این قطعه را از کتاب حذف نمایند صدها نسخه از آن شعر را در دسترس اهالی خراسان قرار میدهد که هم اکنون چند بیت از آنها را از به نظر خوانندگان گرامی میرسانیم:
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم علی ام در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم این سخنها از اوست
تو گویی دو گوشم به آواز اوست
دلت گر به راه خطا مایل است
تو را دشمن اندر جهان خود دل است
هر آنکس که در دلش کین علیست
از او خوارتر در جهان گو که کیست؟
منم بنده هر دو تا رستخیز
اگر شه کند پیکرم ریز ریز
اگر مهرشان را حکایت کنم
چو محمود را صد حمایت کنم
یقینم که شه مطبخی زاده است
که جای طلا نقره ام داده است
اگر مادر شاه بانو بدی
مرا سیم و زر تا به زانو بدی
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک پاک وصی
چو آن روز نامم به گیتی مباد
که من نام حیدر نیارم به یاد
بدین زادم و هم بر این بگذرم
بقین دان که خاک پی حیدرم
که فردوسی طوسی پاک جفت
نه این نامه بر نام محمود گفت
به نام نبی و علی گفته ام
گهر های معنی بسی سفته ام
ناگفته نماند که پس از چندی که سلطان محمود متوجه میشود فردوسی از او رنجیده است، دستور میدهد که تعهدش را نسبت به فردوسی به مورد اجرا بگذارند. اما این بار درباریان عقیده او را تغییر داده و گفتند چنانچه بخواهید مطابق وعده ای که کرده بودید سکه های طلا بدهید، خزانه کشور خالی میشود و وی را متقاعد میکنند که به جای سکه های طلا سکه های نقره بدهند!
محمود از روی ناچاری قبول نموده و با حمل کردن سکه های نقره بوسیله چند شتر از غزنین به خراسان جهت فردوسی، نیمه کاره به وعده اش وفا کرد! اما یک روز قبل از رسیدن شتران حامل سکه های نقره، فردوسی فوت مینماید.
به دستور محمود قرار میشود کلیه سکه ها را تحویل تنها باز مانده او که دختری رشید و سخاوتمند بوده است بدهند.
این دختر شجاع از تحویل گرفتن سکه ها امتناع نموده و میگوید اگر همان سکه های طلای تعهدی را هم بدهید محال است که قبول نمایم!
ناگزیر به دستور سلطان محمود و مشاورین درباری، سکه ها صرف ساختن و بستن سدی در استان خراسان میشود که بی نهایت مورد احتیاج آن ایالت بوده است، در این مورد شاعری چقدر زیبا و عالی سروده است:
برفت حشمت محمود و در زمانه نماند
جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی
.:: This Template By : web93.ir ::.