+ ۱۳۹۱/۰۷/۱۳
هیچ مثلی بدون ریشه و مأخذ نیست. مثل ها مانند ابزاری کارا وسیله رساندن حرف دل و نیات عامه بوده به طوری که با گفتن یک جمله مثلی سخن دل به مخاطب می رسیده است.

با وجود این چون مثل ها بیشتر شفاهی هستند از خاطره ها رفته اند؛ اما مثل هایی که از ریشه محکمی برخوردار هستند برجا مانده اند، گرچه گاهی ساییده و کوتاه شده اند.

این مقاله نمونه ای از ریشه مثلهای کتاب " فرهنگ امثال و حکم فارس " است. منظور اصلی تدوین این کتاب یافتن ریشه مثلهایی است که از بین رفته و در جایی ثبت نشده است. بسیاری از مثلها هم که ریشه آنها نوشته شده است فهمیدنش مشکل است. از این رو نگارنده بر اساس شواهد و قرائن و کاوش در معنای مثلها ریشه آنها را ساخته یا اصلاح کرده و در معرض قضاوت خوانندگان و علاقه مندان گذاشته است. باید یادآور شد که شناختن و یافتن مأخذ مثل، تجربه و نشست و برخاست با مردم شهر و روستا و عشایر را می طلبد که نگارنده سالها از این تجربه بهره مند بوده است. حال ریشه برخی از امثال تقدیم می شود.

* آب آن دو به یک جوی نخواهد رفت :

مشارکت آن دو نفر دوامی نخواهد داشت.

مأخذ: در بین زارعان خرده پا و ضعیف رسم است که با همسایه زمین خود آب را به نوبت از ممری (جوی) که مشترکاً احداث کرده اند به زمین خود ببرند. این کار از چند نظر صرفه جویی است، زیرا اگر هر کدام بخواهند برای بردن آب به زمین خو ممری احداث کنند، علاوه بر هزینه احداث، مقدار مصرف زمین دو برابر خواهد بود. سود دیگر این اشتراک مربوط به آبی است که آبخور جوی می شود. شبیه به این مثل، مثل "آب و گاوشان یکی است" می باشد.

* کلاهش پشم ندارد :

از او نباید ترسید، مهابتی ندارد، دلیلی وجود ندارد که از او هراس داشته باشیم.

مأخذ: در زمان قدیم، نه چندان دور، در ایران صاحب منصبان نظامی به تقلید از نظامیان روس که کلاه پشمی به سر داشتند، کلاه پشمی پوستی بر سر می گذاشتند و از آن جایی که نظامیان مأمور نظم و نسق هستند، وقتی از دور پیدا می شدند مردم خود را جمع و جور می کردند که مورد مؤاخذه واقع نشوند، و اگر آن صاحب منصب نظامی افسر نبود به هم می گفتند: این که افسر نظامی نیست، کلاهش پشم ندارد.

* زاغ سیاه کسی را چوب زدن :

هر کس این مثل را بشنود فوراً به ذهنش خطور می کند که مربوط به زاغ پسر یا دختر خاله کلاغ است که او را با چوب زده اند و فراری داده اند؛ اما درک بنده از این مثل چنین است: زاغ نام دیگر زاج است. علاوه بر این که مردم بیشتر شهرستان ها به همین نام زاغ (زاج) را می شناسند در فرهنگنامه ها هم به همین معنی آمده است.

زاغ (زاج) نوعی نمک است که انواع مختلفی دارد: سیاه، سبز، سفید و غیره. زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی و پارجه و چرم می رسد. اگر کسی ببیند که نخ یا پارچه یا چرم همکارش خوش رنگ تر یا شفاف و براق تر از کارهای خودش است، درصدد بر می آید که در موقع مقتضی خود را به ظرفی که زاغ در آن حل شده برساند و چوبی در آن بگرداند و با دیدن و بوئیدن، بلکه پی ببرد که در آن زاغ چه اضافه کرده اند یا نوع و مقدار و نسبت ترکیبش با آب یا چیز دیگر چیست. ضمناً در مورد اشخاص چشم سبز هم چشم زاغ یا زاغول گویند.

* بارگهش را آب برده :

کار او دیگر اصلاح پذیر نیست، چون بسیار خراب است، بیشتر در مورد ورشکست شده ای گویند که با کمک دوستان هم نمی تواند باز به سرکار خود برگردد، یعنی خرابی کار بیشتر از این حد است. در موارد مشابه نیز کاربرد دارد.

مأخذ: لازم است که اول معنی واژه " بارگه " را بدانیم: بارگه در تداول آباده و صغاد سد کوچکی است که چون آبیار بخواهد آب را سوی دیگر بفرستد، ماسه و شن و ریگ آن طرف جوی را که باید آب برود با بیل بر می دارد و به سمتی که نباید آب برود می ریزد. در این موقع حساس، چابکی و جلدی لازم دارد. چون این کار باید سریع انجام شود، یعنی از وقتی که میرآب اعلام می کند، دیگر جریان آب به حساب ممر دوم که سد آن برداشته شده است، خواهد بود. گاهی زارعان در این موقع اگر سنگی بزرگ و امثال آن را بیابند از آن استفاده می کنند، ولی برخی وقت ها به سبب فشار زیاد آب یا از چابکی لازم برخوردار نبودن، موجب می شود که آب را نتوانند بگردانند. در این زمان است که " بارگه " را آب می برد و دیگر کار یک نفر نیست که بتواند آب را برگرداند (واژه بارگه را مردم کرمان " گرگه " و کردان " ورگال " گویند.)

* پا تو کفش کسی کردن :

کاربرد این مثل در امثال و حکم دهخدا چنین است: دخالت در کار کسی کردن، از کسی بدگویی کردن؛ اما در تداول صغاد و آباده فارس باری پیدا کردن بهانه به منظور آسیب رساندن به کسی در کارش، تجسس کردن و دنبال نقطه ضغف یافتن علیه کسی به کار می رود. به باور نگارنده، به حریم و حرم کس ناجوانمردانه واردشدن و طبعاً برای راحت بودن از دم پایی مرد صاحب خانه استفاده کردن.

* همه را روی دایره ریختن :

همه اسرار و اصطلاحات خود را فاش کردن، کلیه دانسته های خود را بیان کردن، حساب خود را با صداقت پس دادن.

مأخذ: در قدیم که هنوز رادیو و تلویزیون وارد بازار نشده بود، بازار خنیاگران از رونق بیشتری برخوردار بود. مطربان یا خنیاگران در هر شهری چند گروه و دسته بودند که هر گروه برای خود رئیس و بزرگتری داشتند. افراد این گروهها هر یک نقشی داشتند یکی دایره (دف) و یکی تنبک و دیگری تار یا کمانچه می نواخت، جوانانی هم بودند که در لباس خود یا لباس زنانه هنر رقص را در مجالس عروسی و جشن اجرا می کردند.

در مجالس طرب رسم بر این بود که چون اهل مجلس از هنرنمایی کسی خوششان می آمد به آنها انعام می دادند. در پایان مجلس گروه خنیاگران به دستور رئیس خود، دایره ای در وسط می گذاردند و دور آن می نشستند و آنچه انعام گرفته بودند از جیب و بغل خود در می آوردند و روی آن دایره می ریختند. سپس رئیس آنها آن پولها را شمارش می کرد و سهم هریک را می داد. این بود معنی همه را روی دایره ریختن.

* ماهی از سر گنده گردد، نی ز دم :

هر موجودی رشد و گرایش و ترقی اش در جهتی است، هر انسانی با توجه به استعداد و سلیقه و منش خود به چیزی می گراید، یکی به طرف عرفان و معنویات دیگری در جهت مادیات، یکی به سوی علم و کسب کمال و دیگری دنبال جمع کردن مال می رود، کار مورد علاقه خود را توسعه و ترقی می دهد. همچنان که ماهی که زندگیش در دریاست، رشد و نموش به طرف سر می گراید و سرش بزرگ می شود. همچنین نی این گیاه قلم مانند " کاواک " در کنار دریا و رودخانه می روید و از قسمت پایین، طرف ریشه کلفت و قوی می شود. بعضی نویسندگان واژه نی را به معنی نی که معنی منفی می دهد گرفته اند و در نتیجه این مصراع حضرت مولانا را به صورتی دیگر نوشته اند. علاوه بر آنچه معروض افتاد و مضافاً بر این که مولانا واژه نی را زیاد در اشعار و ابیات خود آورده است، وقتی موردی را مسلم و روشن گفته است لزومی به تأکید بی مورد که از فصاحت کلام کم شود نیست. یعنی وقتی گفته شد راست نیازی نیست که در ادامه بگوییم نه چپ، یا وقتی شفاف گفته شود شب نیازی نیست که در ادامه گفته شود نه روز.

* دم چک کسی افتادن، نظیر دست کسی زیر ساطور کسی قرار گرفتن :

زیر سلطه و نفوذ کسی چنان قرار گرفتن که اگر بخواهد بتواند چون پنبه دم کمان حلاج او را له و ضایع کند. این عبارت مثلی ناظر بر مثل: "پنبه کسی را زدن".

مأخذ: چک افزار چوبی تخماق مانندی است که حلاجان برای زدن و حلاجی کردن پنبه آن را بر زه کمان که مماس بر توده پنبه است می نوازند تا کمان ضمن آهنگ بنگ بنگ خود پنبه را از مواد متفرقه و زائد جدا و تصفیه کند. به این مضراب مردم شیراز و کرمان و آباده و صغاد " چک " گویند. در برهان قاطع نیز به معنی مشته حلاجان و معنی مشته حلاجان را افزاری که ندافان و حلاجان بر زه کما زنند تا پنبه حلاجی شود ضبط کرده است.

* کار به گره گوزی افتاده :

پیشرفت کار به مانع و مشکل برخورد کردن.

مأخذ: گوز بر وزن موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است، و گره گوزی یا گره جوزی نوعی گره است که در قدیم بین روستاییان و عشایر زیاد معمول بود، این گره با پیچیدن نخ به طریق ویژه خود گلوله ای مانند گردو ساخته می شد که برای استفاده دکمه لباسهای پشمی که عشایر و صحرانشینان با پشم می ساختند نصب می کردند، گاهی با پوست گردو آن را به رنگ گردو در می آوردند که بسیار زیبا و کاردستی هنرمندانه ای بود. این گلوله پیچیده کروی سر نخ آن را چنان استادانه در پیچیدگی نخ ها محو می کردند که کسی نمی توانست آن را بیابد، گاهی به صورت مسابقه از دیگران می خواستند که سرنخ را پیدا کنند. همین پیدا نشدن سرنخ و کور بودن گره مایه این ضرب المثل شده است. استاد بهمنیار در داستان نامه بهمنیاری آن را گره گوزی پنداشته و به معنی باد معده که باعث درد شکم شود آورده است.

* مقنی تا دولش تر است شکمش سیر است :

نظیر "تا دستش کار می کند دهنش می خورد": در مورد کسی آورند که اندوخته ای نداشته باشد و در آمد او از کار روزانه افزون نگردد و هر روز که کار نکند گرسنه ماند.

مأخذ: این عبارت مثلی شاید در نظر جوانان تهرانی که معنی دول را نمی دانند و معنی دیگر جز معنی اصلی آن بر آن قائلند، پیچیده و عجیب جلوه کند، ولی معنی درست دول، دلو است. ظرف معمولاً چرمین که بر طناب و به چرخ مقنی ها که بر سر چاه است نصب می کنند، و مقنی دیگر در ته چاه آن را از گلی که از کف چاه کنده پر می کند و با تکان دادن طناب یا آواز، مقنی که بالای چاه ایستاده را خبر می کند تا آن را بالا بکشد و خالی کند و دول خالی را دوباره به وسیله چرخ چاه پایین بفرستد و همچنان کار ادامه پیدا می کند. این گروه زحمتکش با این کار پر رنج ذخیره ای ندارند و اگر یک روز دولشان تر نشود یعنی کار نکنند گرسنه می مانند.

* یخ کسی گرفتن یا نگرفتن :

وقتی کسی به منظور رسیدن به هدفی زحمت و رنجی متحمل شود و وقتی تلف کند و سرانجام نتیجه بگیرد یا نگیرد این مثل آورند.

مأخذ: یخ گرفتن مربوط به زمان قدیم است که هنوز یخچال صنعتی و آب سردکن و امثال آن نبود. در هر شهری برای رفع احتیاج یخ در تابستان، یخچال طبیعی وجود داشت. ساختن این گونه یخچالها و تهیه یخ در رساندن آن به بازار فروش کار آسانی نبود، گرچه با آب باران و آب جاری غیر بهداشتی تهیه می شد. مایه اصلی یخچال طبیعی بسته به خوب یخ بستن آب در زمستان بود. یخچال داران در سالهایی که زمستان سرد می شد و یخ کاملاً می گرفت سود خوبی می بردند، ولی اگر زمستان چنان سرد نمی شد که آب به خوبی منجمد شود، بدیهی است که به آنها ضرر وارد می شد. این بود معنی یخ گرفتن یا نگرفتن. (نامی که امروزه بر یخچالهای صنعتی گذارده اند واقعاً نام بی مسمایی است، زیرا کلمه یخچال از دو واژه " یخ " و " چال " که به معنی گود و چاله است که اشاره به استخری که آب در آن جمع می کردند که یخ بسازند، است. ولی دستگاهی که ما امروزه به نام یخچال استفاده می کنیم خوب بود یخدان، یخساز یا چیزی بهتر از این نامگذاری می شد.)

* از بز برند و به پای بز بندند :

نظیر "از ماست که بر ماست".

مأخذ : طناب که با آن پای بز و میش و دیگر حیوانات اهلی را بندند که فرار نکند، یا در موقع کشتار آنها را با طناب به چنگک قصابی آویزان کنند همه از موی بز است. علامه دهخدا این مثل را نظیر از ریش پیوند سبیل کردن آورده است که درست نمی نماید.

* چوب تر را چنان که خواهی پیچ / نشود خشک جز به آتش راست ( سعدی ) :

نظیر "نهال تا تر است می توان آن را راست کرد". اطفال اگر در کوچکی تربیت نشوند چون بزرگ شدند دیگر تربیت نپذیرند، همچنان که نهال و چوب تر را می توان به هر سوی گرایش داد ولی شاخه کلفت درخت و چوب خشک را کاری نمی توان کرد.

مأخذ: روستاییان وقتی بخواهند چوب خشک کجی را راست کنند که بتوان از آن استفاده دسته بیل یا تیشه نمود، آن را در زیر آتش سوخته، خل می کنند، چون کاملاً گرم شد آن را در سوراخ دیوار یا جایی مثل آن فرو و اهرم می کنند تا راست و قابل استفاده شود. در بعضی دهات خود دیده ام که در سنگی که در پایین چهارچوب دروازه است سوراخی برای این کار پیش بینی نموده تا اهل محل از آن در راست کردن چوب استفاده کنند. استاد خطیب رهبر در شرح گلستان سعدی معنی مصراع: نشود خشک جز به آتش راست، را چنین نوشته است:

" چوب خشک جز به آتش استقامت نپذیرد یعنی استقامتش دیگر ممکن نیست اگر چه سوزد (!)"

* مبادا خایه تو خایه بلبل بکنی :

مبادا در کاری که به تو رجوع شده تقلب یا خیانت بکنی.

مأخذ: شاید بین خوانندگان کمتر کسی باشد که این مثل را شنیده باشد، آن کس که برای اولین بار می شنود شاید نخست آن را مثلی دور از ادب و نزاکت پندارد، ولی با دانستن معنی خایه که تخم پرندگان هم معنی میدهد نظرشان تغییر می کند، و ریشه مثل تخم گذاردن بلبل در لانه اش که گوشه باغی بر روی شاخسار درختی ساخته است و کسی برای مزاح تخم پرنده دیگر را که در ظاهر مانند تخم بلبل باشد در لانه بلبل بگذارد.

در مورد تخم داخل تخم های پرندگان کردن، چندین سال قبل در مأموریت اداری که در گلپایگان داشتم، شخص درستکاری که انباردار بود و من همیشه به راستی و درستی او احترام می گذاشتم. یک روز که در حیاط خانه زیر درخت نشسته و کارهای اداری را روی میز پهن کرده بودم، گفت: این کلاغ ها که توی این درخت لانه دارند، چند سال قبل با دخالت پسرم صحنه عجیبی آفریدند. در غیاب کلاغان یا کلاغی که در درخت تخم گذارده بود پسرم تخم اردکی شبیه به تخم کلاغ یافته بود. در نبودن کلاغ، از درخت بالا می رود و تخم اردک را با دقت با تخمی از کلاغ عوض می کند! ولی این کلاغ با همه هوشیاری اش نفهمید، زیرا اگر می فهمید همان وقت غوغا می کرد. به هر حال تا یک روز روی آن پشت بام کوتاه دیدم صدها کلاغ جمع شده اند و یک بچه اردک هم در آن جاست، یک مرتبه یکی از کلاغها که شاید کلاغ مادر بود غار غاری کرد که ناگاه تمام کلاغ ها به آن بچه اردک حمله کردند و او را نابود ساختن ( عهده علی الروای).

* صبح از دشت ارژن بار کردیم فردا صبح یدیم همان دشت ارژن هستیم :

نظیر "آنچه رشتیم پنبه شد". این مثل را در موارد بسیاری با معنی و مفهوم اصلی می آورند، وقتی در مورد معامله ای دو نفر مدتها بحث می کنند و با شرایطی توافق کنند ناگهان یکی از طرفین معامله عدول کند یا در خواستگاری دختر و کارهای روزانه که پس از گفتگو ها و بحث ها یکی از افراد ذینفع موارد توافق را برهم زند، می آورند.

مأخذ: زمانی کاروانی از دشت ارژن به قصد شیراز حرکت کردند شبانگاه بین راه منزل کردند و بار انداختند، سحرگاه به جای ادامه مسیر بسوی شیراز اشتباهاً به دشت ارژن بازگشتند و متوجه شدند که به مبدا برگشته اند، این مثل از آن زمان رایج و سایر شد.

* مشکی ماند که از انبان بترسند :

این مثل زنجانی را دیگران بدون هیچ توضیحی نوشته اند. به نظر نگارنده در حالی که روی کلمه مشکی فتحه گذارده اند اما این مثل در اصل "مشکی" بوده است، با توجه به تجانس مشک و انبان که هر دو از پوست هستند مشک را صحیح پنداشته و ضبط کرده اند، بدیهی است به صورتی که ضبط شده معنی درستی به آن نمی توان قائل بود، ولی در بعضی شهرستانها مانند صغاد و آباده موش را مشک، مخفف موشک (موش کوچک) می گویند.

معلوم می شود در زنجان هم موش یا موش کوچک را مشک می گویند که در این صورت می توان به مثل معنی و مفهومی قائل شد، زیرا انبان جای ذخیره حبوبات و غلات است و موش خیلی زود به سراغ انبان می رود (موش کاری به انبان ندارد. انبان (یا همیان) خودش کر و کر می کند. مثل را درمورد کسی آورند که چیز مورد علاقه اش را می خواهد ولی از خطرهایی که برای به دست آوردن آن وجود دارد احتیاط می کند. یا عاشقی که بترسد طرف معشوق برود. به مثل اغراق آمیز: چس مشک گیر در این جا می توان اشاره کرد که در مورد اشخاص فوق العاده ریزبین و خرده گیر آورند، خرده بین تر از مته به خشخاش گذار و از آب کره گیر).

* ریگ به کفشش است :

به او نمی شود اطمینان کرد.

مأخذ: یکی از جاها که در قدیم سلاح پنهان می کردند تا به موقع از خود دفاع کنند یا به کسی حمله کنند ساقه کفش بود، در ساقه پوتین یا چکمه شمشیر و خنجر و سنگ و ریگ می توان پنهان کرد که دیده نشود و موجب بدگمانی نگردد، ولی در موقع مقتضی از آن استفاده کرد. وقتی می گویند فلانی ریگی به کفش دارد یعنی ظاهراً شخص سالم و بی خطری به نظر می آید؛ اما در موقع مناسب باطن بد خود را ظاهر می کند و خطر می آفریند.

* گوش خواباندن :

منتظر فرصت مناسب بودن برای صدمه زدن به رقیب یا دشمن، کمین کردن.

تمثیل:

به خاموشی ز مکر دشمن مشو ایمن
چو تو سن گوش خواباند لگدها در قفا دارد.

" صائب "

مأخذ : ستورها وقتی بخواهند زیر بار نروند یا سواری ندهند، یا وقتی احساس کنند کسی می خواهد جلو حقشان را بگیرد، مثلاً ظرف جو یا علف را از جلو آنها بردارد برای تهدید و هشدار، گوشها را به عقب می خوابانند، در این حالت طغیان و چموشی، چنانچه کسی به آنها نزدیک شود با ضربات متوالی لگد و دندان حیوان روبرو خواهد شد. در مکالمه و محاوره روزانه هم زیاد شنیده می شود که می گویند: فلان برای فلان گوش خوابانده است تا تلافی اذیت و آزاری که کرده بکند.

مهدی پرتوی آملی در " ریشه های تاریخی امثال و حکم " این مثل را به گونه ای دیگر نوشته است، و ظاهراً عبارت گوش خواباندن را با گوش به زمین چسباندن که آن برای خود معنی و مفهوم دیگری دارد اشتباه گرفته است.

  منبع : سارا شعر

   برچسب‌ها: ادبیات, ایران, شعر, تمثل
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش