خبرگزاری دانشجو که به تازگی به "خبرگزاری" تبدیل شده است گوی سبقت
توهین به آزاده نامداری را از برنامه تلویزیونی «صرفاً جهت اطلاع» ربوده
است، در جدیدترین خبر خود آزاده نامداری را بی حیا و هنجارشکن نامیده است.
این خبرگزاری می نویسد:
"جمعه
شب شبكه جام جم، برنامه شب نشيني ميزبان جمعي از كودكان و نوجوانان بود
كه به نوازندگي و خوانندگي در يك گروه موسيقي مشغول هستند.
جداي از
نحوه پوشش دختران حاضر در استوديو كه علي رغم رسيدن به سن تكليف تنها يك
لچك سه گوش را از پشت سر به سرشان بسته بودند، نحوه رفتار مجريان برنامه
نيز بسيار جالب توجه بود.
آزاده نامداري و احسان كرمي مجريان اين
برنامه هستند و صدالبته آزاده نامداري هم چون ساير برنامه هاي خود در شكستن
هنجارهاي اجتماعي گوي سبقت را از همكار خود و شايد حتي از ساير مجريان زن
سيما ربوده است.
نحوه پوشش او كه كماكان با چادرهاي رنگي در برنامه
ها حاضر مي شود، نوع تعامل او با مجري ديگر برنامه كه به صورت جدي از
موازين اخلاقي و اسلامي فاصله گرفته است و حتي نحوه برخورد او با سربزيري
مهمان كوچك برنامه عجيب و جالب توجه است
وي در واكنش به سربزيري
مهمان 8ساله برنامه كه شايد از روي خجالت كودكانه كمتر به صورت او نگاه
ميكرد، گفت: «واي چرا به من نگاه نمي كني؟! چقدر اين پسر ماخوذ به حياست!»
از
نكات بسيار عجيب ديگر برنامه آواز خواني دختر 12ساله اي در برنامه بود كه
شايد پس از انقلاب اين اتفاق در صدا و سيما بي نظير باشد! "
به
گزارش سینمافا، آزاده نامداری برای چندمین بار سوژه خبری این خبرگزاری نوپا
شده است و پیش از این این مجری توانای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران را
"مروج بی اخلاقی و حامی سکولاریزاسیون" نامیده بود.
مثل همه آدمهایی که در ایران زندگی میکنند، نگران کشورم هستم. اینکه چه
اتفاقی قرار است برای کشورم بیفتد، این نگرانی حتی وقتی سراغ ساختن برنامه هم
میروم، وجود دارد.
همیشه قبل از هرچیز به این فکر میکنم که این برنامه از
لحاظ فرهنگی چه تاثیری میتواند روی آدمهای کشورم بگذارد، نه اینکه فقط برای رفع
تکلیف، دور هم بنشینیم و بخندیم و برنامه تمام بشود و پولمان را
بگیریم.
«روانشناسی» یا «عرفان و ادیان». نمیتوانم بگویم چقدر دوست دارم که یکی از
این دو رشته را در دانشگاه بخوانم. رشته تحصیلی خودم مدیریت صنعتی است اما عاشق
روانشناسی هستم، در این زمینه کتابهای زیادی هم خواندهام ولی دوست دارم تحصیلات
آکادمیک داشته باشم. اتفاقا هر سال برای کنکور درس هم میخوانم اما شرکت نمیکنم.
نمیدانم چرا ولی میترسم قبول نشوم، چون به هرحال کنکور ماجرای عجیب و غریب خودش
را دارد و خیلی اتفاقها ممکن است بیفتد.
فوتبال و سینما و کتاب چیزهایی است که نمیشود از زندگی من جدایشان کرد. در
فوتبال که بازیهای تیم ملی و استقلال را از دست نمیدهم. تا دلتان بخواهد برای
استقلال کری هم میخوانم. کلکلها از خود برنامه شروع میشود و تا بیرون از محل
کار هم ادامه دارد. درباره کتاب هم بهتر است چیزی نگویم. وقتی میروم شهر کتاب یا
کتابخانه شهیدبهشتی غم دنیا روی دلم مینشیند؛ اینکه حتی یک هزارم از کتابها را
نخواندم در کنار فیلمهایی که نتوانستم ببینم.
یکی از اصلیترین دغدغههایم «خانواده» است. راستش فکر میکنم دختر خوبی
برای خانوادهام نیستم.
به هرحال بعضی وقتها آنقدر مشغول خودمان میشویم که چه
بخواهیم چه نخواهیم، این اتفاق میافتد. متاسفانه جامعه ما به سمت فردگرایی پیش
میرود و قطعا من هم از این قاعده مستثنی نیستم چون اینها شرایطی است که زندگی به
من تحمیل میکند. با این وجود پدر و مادر نازنینم همیشه یکی از دغدغههای من هستند؛
اینکه حالشان خوب باشد و از من راضی باشند.
دوستهایم و اینکه چه اتفاقی برایشان میافتد یکی از اصلیترین چیزهایی است
که همیشه به آن فکر میکنم، چون معتقدم اعضای خانواده و دوستان در کنار کار، با هم
خود من را میسازند. اتفاقهایی که برای آنها میافتد تاثیر مستقیم بر روی زندگی من
دارد و نمیتوانم نسبت به آنها بیتفاوت باشم.
برنامه و کارم همیشه اهمیت زیادی برای من دارد؛ اینکه قرار است چه برنامهای
برای چه قشری از جامعه و چطور بسازم. خیلی وقتها به طور متعصبانه روی عقایدم
میجنگم و برای کاری که میکنم وقت میگذارم. همین باعث شده که در تمام طول این
سالها فقط با یک تیم کار کنم. برنامههای «تازهها»، «غیرمنتظره» و «جمع ما» همه و
همه با یک گروه انجام شد چون داشتن خط فکری یکسان برایم خیلی اهمیت دارد.
پیشنهادهای زیادی میشود، اما مهم این است که شما با کسی کار کنید که هدف مشترک
داشته باشید.
خواهرم همیشه یکی از دغدغههای ویژه من بوده. نمیدانم چرا ولی خواهرم و
اتفاقهایی که برایش میافتد خیلی مهم است. اینکه چه درسی میخواند، چطور ازدواج
میکند، قرار است مشغول چه کاری شود و همه اینها، تعلق خاطر بزرگ من به حساب
میآیند. حال و احوال خواهرم همیشه برایم اهمیت دارد.
زمان در حال سپری شدن است، عمر ما تمام میشود و من هیچ کاری نمیکنم. من به
دنیا آمدهام تا کاری کنم و یک وظیفهای بر دوشم است اما هنوز این اتفاق نیفتاده؛
این، دلمشغولی و فکر همیشگی من است.
یکی از چیزهایی که همیشه برایم دغدغه بوده، این است که حال فکریام خوب
باشد. این یعنی اینکه وقتی شب سرت را میگذاری روی بالش احساس کنی که آن روز آدم
خوبی بودی. به هرحال در طول روز ممکن است اتفاقهایی بیفتد که کنترلشان از دست ما
خارج است به خاطر همین شاید آخر شب این کابوس سراغت بیاید که چرا این اتفاق افتاد.
من همیشه تمام تلاش خودم را میکنم که آدم خوبی باشم.
.:: This Template By : web93.ir ::.