لبخند مینای هشت ساله در آستانه دری که به لرزش بادی از جا کنده می شود و کنار دیواری که از تکه های حلبی، پیتهای نفت، قوطیهای روغن و تکه های چوب ساخته شده گواه آن است که در چهار دیواری نزدیک به ما زندگی از رخنه هایش تنفس می شود.
مهمان کودکانی شدن که فقط قد و قواره کوچکی دارند کار سختی است. کودکانی که سیلی سرد فقر و بی پناهی زود بزرگشان کرده و وقتی در چشمانشان خیره می شوی تا همدردی کنی دل قرص می خواهد که زیربار این همه بزرگی نشکنی.
مریم 13 ساله، سجاد 12 ساله و مینا 8 ساله با مادرشان خانواده ای هستند که جای خالی پدر را چند سالی است حس می کنند و رفتن سرپرست خانواده نه تنها دستهای مادر را خالی و تنگ کرده بلکه نگاه بچه ها را غمگین تر و پژمرده تر کرده و بی شک فقر که باشد آرامش و راحتی می شود حسرت. سلامت و شادابی می شود دعا و سفره ای رنگین می شود آرزو. در حالی که به برکت ماه رمضان ضیافتهای پر زرق و برق و سفره های الوان در بیشتر خانه ها گسترده شده است در گوشه ای دیگر مریم، سجاد و مینا سه خواهر و برادر خواب غذایی کامل را شبها تا صبح به سفره خیال می نشینند.
سوتغذیه بلای جان کودکان
نگاه که می کنم چشمهای مریم پشت عینک رنگ و رو رفته و شکسته ای که سه سال است عوض نشده دیگر جلوه ای از زندگی ندارد. چنانچه به گفته مادر این خانوده بعد از فوت شوهرش فرزندانش به دلیل نداری و فقر سو تغذیه گرفته اند و مریم دختر بزرگ خانواده با ضعف بینایی شدید روبرو شده است.
مادر می گوید: با فوت شوهرم برای بچه هایم هم مادر شدم و هم پدر و در حالی که کسی کمک حالم نبود و پدر همسرم برای تصاحب خانه ای که تنها اسم خانه دارد طمع کرده بود فرزندانم را بزرگ می کنم.
از کار کردن در خانه های دیگران می گوید و از اینکه با چند سال دوندگی در دادگاهها اجازه یافته است در خانه ای که متعلق به شوهرش بوده است زندگی کند تا زمانی که بچه ها بزرگ شوند و آنوقت دیگر به درایت خودشان بستگی دارد که چطور گلیمشان را از آب بیرون بکشند.
مادر خجالت می کشد از خورد و خوراکشان بگوید. یخچال از آن رازهایی است که فاش کردنش خوشایند نیست اما مجموعه یک اجاق کوچک و چند تکه ظرف و ظروف می تواند معنی آشپز خانه را در گوشه ای از اتاق به خود بگیرد.
فرزندانتان را ماهانه با 125 هزار ریال بزرگ کنید
وی در حالی که تشت را برای شستن ظرفها پر آب می کند از کمک 50 هزار تومانی کمیته امداد سخن می گوید و اینکه کمکهای نهادهای خدماتی و خیران در مواقعی رنگ و بویی به سفره چهار نفره شان می بخشد و گرنه تا آخر ماه به نان و پنیری قناعت می کنند.
او با اشاره به سهم 125 هزار ریالی برای هر نفر تاکید می کند که این مبلغ برای هزینه های خانواده چهار نفره بسیار رقم اندکی است و با توجه به هزینه ها و گرانی حتی 10 روز هم کفاف خورد و خوراک بچه ها را نمی کند.
مادر این خانواده با اشاره به سایر کمکهای نهادهای خدماتی یادآور می شود: کمیته امداد در پنج ماه گذشته 10 کیلو برنج داده و دو شیشه روغن.
گوشت از آن کالایی است که به ندرت میهمان سفره این خانواده است و اگر باشد نذری عید قربان که همسایه ها می آورند. به رنگ و روی بچه ها که نگاه می کنیم این حرف مادر نیاز به اثبات ندارد.
مریم همچنان سوتغذیه دارد
دختر بزرگ خانواده سه سال است روزه می گیرد. مادر تاکید دارد بچه ها از سن تکلیف فرایض دینی را انجام دهند. با ما که حرف می زند سفت و سخت چادرش را به دندان گرفته و سر خم کرده به طرح قالی رنگ و رو رفته ای که نخ نما شده است. با خجالت و هراس مبهم حرف می زند.
کارنامه اش پر است از نمره های 20 که آرام و بی سرو صدا نشانمان می دهد. اما مریم دختر بزرگ خانواده همچنان از سوءتغذیه رنج می برد و با آن چشمهای ضعیف کلاس خیاطی هم می رود.
می گوید علاقه دارد اما ما می دانیم که در آینده تاریک اش دنبال روزنه ای از خوشبختی است، این در حالی است که چند خیابان آن طرف تر دختران همسن مریم بعد از اتمام کلاس زبانشان سر به سرهم می گذارند و شاد و بی دغدغه خیابانهای بی خبر شهر را تا منزلی که رفاه و راحتی منتظرشان است طی می کنند.مرگ پدر او را دچار شوک کرده و سو تغذیه تنها بخشی از تنهایی اوست. نگاهم را حس می کند، چادرش را می کشد جلوتر و می گوید دوست دارد درسش را ادامه دهد.
مرد خانه هنوز کوچک است
اما سجاد تنها پسر خانواده نیز تلاش می کند احترام و متانت مردهای بزرگ را داشته باشد. مثل خواهرهایش کم حرف است و مثل آنها سر به زیر و وقتی به او گفته می شود مرد خانه است، خنده اش می گیرد. این خنده محصول تفکیک دو حس بزرگی و ترس است.
سجاد پیش از آن که وقتش رسیده باشد و بسیار پیش از آن که وقتش رسیده باشد، مرد خانه شده است. بازی در کوچه برای او ممنوع است. مادر نمی گذارد بچه ها در کوچه ها بزرگ شوند.
همبازیهای سجاد دو خواهرش است که قرار است مرد آنها باشد و نگاه مادر چقدر امیدوارانه که روزی زیر سایه مرد خانه، خودش و دو دخترش زندگی خواهند کرد.
سجاد اما در یک طرف دغدغه بازی دارد و در طرفی دیگر دغدغه مرد خانه شدن.
استعدادهایی که در نطفه خفه می شوند
در تمام مدت گفتگو حواس سجاد به خواهر کوچکتر است. مینا کلاس اول را تمام کرده کارنامه اش می گوید وضعیت درسی خیلی خوبی دارد و نشان از استعدادی که در بین کمبودها و نداریها سخت پرورش و شکوفا می شود. لبخند شیرین دخترک این تمام درد را برای لحظه ای می شکند و امید را و فردا را در روح و جان خانه می دمد.
مینا با ادا و اطوار و شیرین زبانی و خودخواهی و نق زدنهای دخترکان همسن و سال خود بیگانه است. ساده و بی تکلف لبخندت را پاسخ می دهد و نگاهش را به مانند خواهرش به طرح قالی می دوزد.
آرزویی ندارد و من از این جهت احساس خرسندی می کنم، هنوز زود است آرزویی داشته باشد که دست نیافتن به آن او را نیز به ماندد مادر و خواهر بزرگتراش از رنگ و رو بیندازد.
خانه بی دیوار امن نیست
پاسخ انتظار مادر برای تنفسی آرام در پشت چهار دیواری خانه از هیچ سویی نمی رسد. حصار حلبی حیاط برای تبدیل شده به آجر و دیواری امن با جیب خالی سازگاری ندارد. شبها حتی صدای باد بچه ها را می ترساند و مادر بیش از همه نگران دختر هاست.
مادر از بی پناهیهایش می گوید و از تلاشش برای حفظ انسجام خانواده. می گوید سرپرست خانواده ام اما با این شرایط تنها میتوانم این زندگی بخور و نمیر را برای بچه هایم آماده کنم.
مادر از دردهایش می گوید، اما می دانیم که هزاران درد ناگفته دارد که شرم و حیا و عزت نفس مانع از گفتن همه آنهاست. مادر از روزهایی می گوید که برای درمان بیماری ناگهانی دست به دامان این و آن شده، اما هیچ... و باز به امید فردایی بهتر رو به آسمان دعا کرده است.
از انتشار این گزارش ترسی عجیب که بی شک ترس آبرو است دارد و برای چندمین بار تاکید می کند که اسم و فامیلی او نوشته نشود اما از این که درخواست کمک می دهیم امیدی در دلش زنده می شود.
وداع ما با بچه ها به همان صمیمیتی است که سلام داده اند. در این سوی شهر در جایی مانند شهرک سینا زندگی به کودکان فقر درس اخلاق می دهد. انگار نداری این کودکان را با معرفت تر و بامرامتر کرده است.
بدرقه راه ما نگاه معصومانه مینا است با علامت سوالی در ذهن که تنها از خود می پرسد: "آیا سهم کوچک او از زندگی این است"؟
در حالی که بانک مرکزی از توقف صدور مجوز بانک آریا خبر می دهد، مالک اصلی بانک به اتهام اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از بانک صادرات ایران دستگیر شده است.
ا.خ، از چهره های مرتبط با یکی از مقامات ارشد دولتی و پرونده بیمه ایران که صاحب دهها شرکت و موسسه اقتصادی زنجیره ای و تو در تو می باشد، با استفاده از شگرد خاصی اقدام به اختلاس از بانک صادرات می کرده است.
این فرد با تبانی و نفوذ با رییس شعبه بانک صادرات در محل کارخانه فولاد، اقدام به صدور ال سی های جعلی به مبالغ دهها میلیارد تومانی می کرده است و بدون آن که وجه ال سی های مذکور را به بانک بپردازد، ال سی ها را دریافت و به بانک های دولتی و خصوصی دیگر داخلی به قیمتی پایین تر از قیمت رسمی ال سی می فروخته است.
از آنجا که این ال سی ها در سامانه اطلاعاتی بانک صادرات ثبت نمی شده است، خریداران ال سی با استعلام از همان شعبه صادرکننده اقدام به خرید ال سی می کردند و درنهایت مبالغ ال سی های مذکور به بیش از 2 میلیارد و 700 میلیون دلار یا معادل سه هزار میلیارد تومان می رسد.
گفته می شود این فرد این مبلغ هنگفت را جهت انجام سایر معاملات صوری و دلالی خود استفاده می کرده و از این مبلغ که از حساب بانک صادرات برداشت شده است، تنها 500 میلیارد تومان صرف واسطه گری بانکهای دیگر شده است.
پس از یک اشتباه ا.خ ،این موضوع توسط بانک صادرات کشف وبه نهادهای نظارتی گزارش می گردد.
گفته می شود فرد مذکور که مالک یکی از باشگاههای لیگ برتر فوتبال نیز می باشد، در بسیاری از صنایع معاملات و فعالیتهای اقتصادی نقش دارد.
وی توانسته بود بدون رعایت مراحل قانونی و از محل همین سوء استفاده های مالی با ساپورت برخی مقامات ارشد دولتی، اقدام به اخذ مجوز از بانک مرکزی برای بانک تاسیسی خود نماید که با ورود نهادهای نظارتی به موضوع، بانک مرکزی ناگزیر به ابطال مجوز وی می گردد.
در واقع در برابر این پرونده که در دولت عدالت طلب رقم خورده است، شهرام جزایری و مرتضی رفیقدوست عددی محسوب نمی شوند. متهم اول پرونده که با یکی از مقامات ارشد اجرایی ارتباط داشته است، مالک باشگاه لیگ برتری است که 27هزار نفر برای وی کار می کنند.
در این حال سایت تابناک درباره پرونده مذکور نوشته است:
این بانک خصوصی به دست فردی به نام «آ» در حال تأسیس بوده که با هشیاری و
بررسیهای بانک مرکزی و اقدام به هنگام دستگاه قضائی، پرده از برخی اقدامات
عجیب و غریب روند تأسیس این بانک برداشته شد.
یکی از عجایب و
اقدامات بیسابقه در نظام بانکی کشور، راهاندازی این بانک خصوصی با دارایی
یک بانک دولتی خصوصی شده است، چنانکه برای احداث این بانک، تسهیلاتی از
سوی بانک صادرات به شرکت سرمایهگذاری «امیرمنصور» و شرکت «مهآفرید» ـ که
متعلق به فردی به نام «ا . خ» است ـ واگذار میشود؛ تسهیلاتی که در تاریخ
بانکداری کشور، بیسابقه بوده است!
دادن دو میلیارد و هفتصد میلیون
دلار LC ریالی برای خرید آهن و شمش فولادی به این افراد و همچنین تسهیلات
بیسابقه با توجه به مشکل دار بودن LC ها، بر این اقدامات عجیب و
پرسشبرانگیز افزوده است.
از سویی، این اقدام بانک صادرات خوزستان،
در حالی است که برخی مدیران قدیمی و ارزشی بانک، نسبت به پیامدهای چنین
تسهیلاتی، هشدار داده بودند.
ناگفته نماند، تسهیلاتی به این ارزش و
مبلغ، قطعا بدون آگاهی مدیران ارشد بانک صادرات میسر نبوده است؛ بنابراین،
مسئولان ارشد بانک صادرات، باید درباره این تسهیلات و مشکلات پدید آمده ـ و
برخی موارد دیگر که منجر به دستگیری آقایان «آ و خ» شده و هماکنون در
زندان خوزستان به سر می برند ـ پاسخگو باشند.
نکته مهم اینکه
چگونگی تأمین دارایی این بانک خصوصی با پول بانک دولتی (خصوصی شده) بوده
که گویا با هشیاری مسئولان قضایی و مسئولان بانک مرکزی، ناتمام مانده است.
مشرق نیز نوشته است:گروه سرمایه گذاری "آ" که پیش از پیوستن به جریان انحرافی تنها در زمینه های محدودی چون تولید آب معدنی فعالیت می کرد با آگاهی از نیاز های مالی جریان انحرافی توانست با استفاده از امضاهای طلایی در گام اول خود، چندین شرکت کوچک و بزرگ از جمله کارخانجات عظیم فولاد سازی کشور در منطقه خوزستان را در جریان واگذاری های سازمان خصوصی سازی تصاحب کند.
نحوه تامین مالی این گروه از طریق سیستم بانکی نیز خود داستان جالبی دارد که در صورت انتشار جزییات می تواند راه های نفوذ جریان انحرافی به نظام بانکی کشور را افشا کند.
نکته جالب توجه در خصوص لیدر این گروه سرمایه گذاری، فروش زیر قیمت محصولات فولادی توسط این گروه است.گروه سرمایه گذاری "آ" در دو سال گذشته با استفاده از LC های داخلی و خارجی و استفاده از خطوط ریفاینانس توانست حجم بالایی محصولات فولادی در داخل کشور به فروش برساند وفروش گروه نیز معمولا زیر قیمت بوده است.
نحوه حضور این گروه در بازار آهن به این ترتیب بوده که ابتدا با استفاده از خطوط ریفاینانس حجم بالایی فولاد وارد کشور کرده و با فروش نقدی آن به زیر قیمت قدرت مالی بالایی به دست آورده و در زمان سرسید اعتبارات اسنادی با همکاری برخی افراد با نفوذ از پرداخت این مطالبات خودداری کرده است.
دقیقا زمانی که قرار بود مجوز بانک "آ" صادر شود این گروه توانست با قدرت مالی که سیستم بانکی در اختیار وی قرار داد بخش عمده ای از سرمایه بانک خود را تامین کند.به عبارت بهتر این بانک خصوصی در نهایت با استفاده از منابع بانکهای دولتی کشور تاسیس شد.در این بین کمکهایی که از سوی یکی از بزرگترین بانکهای دولتی کشور به گروه سرمایه گذاری "آ" شد نقش عمده ای در تامین مالی سرمایه اولیه تاسیس بانک "آ" داشت.
سوال مهم این است که بانک مرکزی چگونه و به چه دلایلی در برابر تخلفات عمده این گروه سکوت اختیار کرده است.بانک مرکزی که در اطلاعیه های خود پیگیر وام های سه و ده میلیون تومانی است که به نیازمندان جامعه داده شده چرا تاکنون در خصوص تخلفات چند صد میلیارد تومانی این گروه سکوت کرده است.
البته سکوت بانک مرکزی تنها به این بانک خصوصی ختم نمی شود.وقتی به تخلفات عمده ای که در مرحله تاسیس بانکهای خصوصی نگاه می کنیم این سوال مطرح می شود که آیا بانک مرکزی نیز در مسیر انحراف قرار گرفته است.
پیش از این هشدارهای جدی درباره سوءاستفاده جریان انحرافی و صاحب نفوذان از بانک مرکزی برای پولشویی و اقدامات خلاف قانون سنگین داده شده بود که ظاهرا چندان جدی گرفته نشده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، پنگوئن های امپراطور کوچک در هنگام خواب برای گرمتر شدن در کنار یکدیگر جمع نمی شوند، بلکه تنها برای بهتر خوابیدن این کار را می کنند. دانشمندان به تازگی دریافته اند پنگوئنها می توانند در صورت نیاز به انرژی، آن را به واسطه کاستن حرارت بدن ذخیره می کنند.
محققان دانشگاه استراسبورگ در فرانسه با نصب حسگرهای حرارتی در چند اندام جوجه پنگوئنهای امپراطور در جزیره "کروزت" در جنوب اقیانوس هند آنها را برای هفت ماه تحت نظر گرفتند. محققان دریافتند حرارت بدن این جوجه پنگوئنها زمانی که در بی حرکتی به سر می برند یا حرارت محیط پایین است و یا غذاهای سرد می خورند تا 15.7 درجه سلسیوس کاهش پیدا می کند.
توانایی بقای این جانداران پس از کاسته شدن این میزان از حرارت بدن که به هتروترمی (نشان دادن درجات مختلف حرارت بدن در شرایط مختلف) شهرت دارد می تواند به پنگوئنها کمک کند تا در زمستانهای منجمد کننده زنده بمانند. به گفته محققان کاستن درجه حرارت بدن حتی به اندازه یک درجه می تواند منجر به ذخیره سازی انرژی زیادی در بدن پنگوئنها شود.
پستانداران کوچک و پرنده ها به این شیوه درجه حرارت بدن خود را کاهش می دهند اما این پدیده تا کنون در میان جاندارانی به بزرگی پنگوئنها دیده نشده بود. بزرگترین جاندار هتروترمی که تا کنون شناسایی شده پرنده ای شبیه به باز است که 800 گرم وزن دارد. در حالی که جوجه پنگوئنهای امپراطور که وزن آنها به 10 کیلوگرم نیز می رسد در مقایسه با این جاندار بسیار بزرگتر و سنگین تر هستند.
بر اساس گزارش ان بی سی، در واقع دانشمندان ایده گرم شدن جوجه پنگوئنها به واسطه در کنار یکدیگر خوابیدن را رد کرده و می گوید این پرنده ها برای خواب راحت تر و فرار از چنگال شکارچیان به این شکل در کنار یکدیگر می خوابند.



با ادامه برگزاری ویژه برنامههای شبهای قدر در حسینیه ارشاد مخالفت شد. هر سال در شبهای نوزدهم، بیست و یكم و بیست و سوم رمضان مراسم احیا با سخنرانی روشنفكران دینی در این حسینیه برگزار میشد.
مصطفی ملكیان و حجتالاسلام محمدعلی ایازی، دو سخنران مراسم شب نوزدهم امسال بودند. قرار بود در شب بیست و یكم حجتالاسلام عبدالرحیم سلیمانی با موضوع «روح و بدن دین» و محمد مجتهدشبستری درباره دین سالم و دین فاسد سخنرانی كنند و برای شب بیست و سوم نیز سخنرانی دكتر ناصر مهدوی با موضوع «مثنوی و ارزش تربیت اخلاقی» و حجتالاسلام مسعود ادیب با موضوع «پیام دعوت و هدایت دینی» برنامهریزی شده بود.
دلیل مخالفت با برگزاری مراسم حسینیه ارشاد اعلام نشد. همچنین شنیده شده است از برگزاری مراسم شب های قدر در حسینیه دارالزهرا نیز ممانعت به عمل آمده است.
به گزارش خبرنگار مهر، بعد در حالی که چشمان پدرش از خوشحالی برق میزد، قاب را به او هدیه کرد و باز به یاد می آورد که وقتی به هر دری زد و نتوانست 2 هزار تومان پول قاب را جور کند، مجبور شد آن را از پدرش پس بگیرد و به مغازه برگرداند.
این تصویر، یک تصویر از هزاران تصویر جای گرفته در قاب زندگی آذر 16 ساله
است. زندگی ای که او اصرار دارد بگوید تلخ است. درست مثل خواهر بزرگش مهناز
و خواهر کوچکشان زهرا که به جز سیزده به در سال گذشته هیچ روز شیرینی در
زندگیشان سراغ ندارند.
غیر از این سه دختر، مهدی پسر 9 ساله، چهارمین و آخرین فرزند این خانه
است. آنها فرزندان مردی هستند که قرار است از این پس به تنهایی این خانواده
را سرپرستی و همراهی کند. همسرش سه هفته است که به خاطر نداشتن خرجی خانه
را ترک کرده است.
بچه ها می گویند که بین پدر و مادرشان همیشه بر سر خواسته های مادر و
نداشته های پدر دعوا بوده است. مهناز میگوید: تلخ ترین روز زندگیمان روزی
بود که پدر و مادرمان دعوایشان به حدّی شدید شد که تمام شیشه های خانه و
ظرفها را شکستند.
پدر این خانه بعد از چند سال زندگی مشترک با همسرش به درخواست او که در
آذربایجان شرقی احساس تنهایی می کرد، به قم میآیند تا نزدیک خانواده مادر
خانه باشند. امّا چنانچه او می گوید بیکاری شرایط سختی را برایشان در قم
رقم زده است.
او چند سالی را به قالیبافی گذرانده است و اکنون برای آنکه روزگار بگذراند با وانت پیکانی که در اختیار دارد بار می برد.
اما این وانت هم حکایتی جالب دارد: "زنم طلاهایش را فروخت، من هم کمی پول
داشتم. مجموع آنها را دادیم و این وانت را خریدیم که به نام همسرم شد. سه
هفته پیش وقتی از خانه رفت سند، کارت ماشین و بیمه نامه آن را هم با خودش
برد و من در سرویسهایی که میروم تمام تنم می لرزد که اگر به پلیس برخورد
کنم حتماً خودرو را به پارکینگ منتقل می کنند."
او مشکل کمبود سهمیه بنزین را هم مطرح می کند و اضافه می کند: "مدل ماشین
پایین است و باید برای تعویض ببرم. پولی که بابت آن می دهند قطعاً همسرم را
راضی نخواهد کرد و توان پرداخت اقساط وام را هم ندارم."
آنها برای تأمین مخارج زندگی یک دستگاه قالی زده اند که بعد از رفتن زن،
قالی بافی هم تعطیل شده است. چون بچه ها نقشه خواندن بلد نیستند .پدر هم
احساس می کند بیرون از خانه شانس بیشتری برای تأمین مخارج خانه دارد.
آذر می گوید: صاحب کار که دستگاه قالی را آورد مادرم عینکش شکسته بود، به
او گفت قدری پول بده تا شیشه عینکم را عوض کنم. ولی صاحب قالی قبول نکرد و
گفت باید چند وقتی ببافی تا پولی بابت آن بدهم! و دستگاه قالی همینطور در
گوشه آشپزخانه دست نخورده مانده است. آشپزخانه ای که فقط وقت افطار شاید
بوی غذا را حس کند. مهناز و آذر بدون سحری روزه می گیرند. زهرا به علّت کم
خونی و پدر به خاطر ضعف معده قادر به روزه گرفتن نیستند.
فقر، دختر 13 ساله 22 کیلویی را دچار تشنج می کند
زهرای 13 ساله که فقط 22 کیلوگرم وزن دارد از بهترین شاگردهای مدرسه اش
بوده است، اما کم خونی و گرسنگی او را دچار تشنج می کند و مجبور می شود 2
ماه دور از مدرسه باشد.
اگر چه مسئولان و معلمان مدرسه بیشترین نقش را در مراحل معالجه او داشته
اند، امّا متأسفانه همین فاصله گرفتن موجب شده است که معدل او از 19 به 16
سقوط کند. پدرش می گوید هنوز هم در تغذیه او دچار مشکل هستم. او 10 سال است
که گوشت قرمز نخریده است و اگر هر از گاهی بتواند مرغی بخرد مصرف آن در
این خانواده 5 نفره چیزی حدود 10 روز طول می کشد.
خوردن کباب، جوجه، سالاد، میوه های فصل و برخی خوراکی های متداول، برای
بچه های این خانه به رویا شبیه است تا واقعیت. جشن تولد، روز پدر، روز
مادر، عیدی و کادو هم از واژه های نامأنوس در این خانه اند.
مسافرت به کربلا آرزوی زهرا و مهناز است و آذر می گوید: آرزو دارم امسال
بعد از هشت سال بتوانم به تبریز بروم برای دیدن عمه هایم. از اهالی این
خانه آذر و مهناز از طرف مدرسه به مشهد رفتهاند و زهرا، مهدی و پدر 43
ساله شان موفق به زیارت مشهد نشدهاند. آنها ماهی یک بار به حرم می روند و
آخرین حضورشان در جمکران به زمان آخرین زلزله قم بر میگردد.
مهناز به خاطر مشکلات مالی ترک تحصیل کرده است، امّا بقیه بچه ها امیدوارند که با شروع سال تحصیلی جدید به مدرسه بروند.
آذر از گذراندن روزهای ماه رمضان می گوید: «صبح ها ساعت 9 از خواب بیدار
می شویم، یک جزء قرآن را صبح با زائران حرم امام رضا(ع) از تلویزیون می
خوانیم و همان جزء را عصر با زائران حرم حضرت معصومه(س). بقیه روز را هم در
خانه به تماشای تلویزیون سپری می کنیم». آنها هر روز ساعتی را به دیدن
مادرشان می روند و بخشی از روزشان را هم به گریه می گذرانند!
آنها در پاسخ این سئوال که به سینما یا شهر بازی نمی روید فقط می خندند.
از مهناز میپرسم به پارک نزدیک خانه تان هم نمی روید؟ در جوابم می گوید:
"این پارک پر از معتاد است" آنها انشعاب برق هم ندارند. روشنایی خانه شان
به خاطر برقی است که از سر تیر گرفته اند! و بیم آن دارند که هر لحظه توسط
مأموران اداره برق قطع شود.
متأسفانه امید آنها به زندگی وامیدشان به آدمها زودتر از برق خانه شان قطع شده است و در نگاهشان روزنه ای رو به آینده دیده نمی شود.
کاش کسی امید را به اهل این خانه هدیه کند.
به گزارش آخرین نیوز، کیهان نوشت: ستاد دیه نسبت به رواج برخی مهریه های غیرعقلانی در کشور از قبیل بال مگس و پودر پیاز هشدار داد.
ساری معاون مدیرعامل ستاد دیه کشور با بیان اینکه از لحاظ قانونی نمی توان برای جلوگیری از افزایش شمار زندانیان مهریه اقدامی کرد افزود: تعداد زندانیان مهریه پارسال 2 هزار نفر بود و حال آنکه این تعداد امسال تاکنون به 3 هزار و 117 نفر رسیده است.
وی تاکید کرد: بیشتر زندانیان مهریه به علت مهریه های نامعقول نظیر مهریه به میزان سن زوجه یا مهریه های که زمینه عقلانی ندارد، مانند یک تن پودر پیاز، 15 کیلو بال مگس، 20 آهوی وحشی و دندان مرد در زندان تحمل حبس می کنند.
ساری با اشاره به شمار بالای دامادهای زندانی گفت: تعداد کسانی که به دلیل ناتوانی در پرداخت مهریه در زندان های کشور محبوس هستند 55 درصد افزایش یافته است.
.:: This Template By : web93.ir ::.