+ ۱۳۹۲/۰۴/۰۱

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

کارت پستال های بسیار زیبا مخصوص نیمه شعبان و امام زمان(عج)

عکس, تصویر, کارت پستال مخصوص نیمه شعبان (سری2)


کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان , کارت پستال نیمه شعبان جدید و زیبا

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان

کارت پستال نیمه شعبان



+ ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 سلام ای مهر از روی تو پیدا (جدید، محرم سال 90) 2,759 0:07:49
2 ای قمر ثاقب زهرا (جدید، محرم سال 90) 3,172 0:07:00
3 اگرچه سنگ شکسته تمام بال و پرم (جدید، محرم سال 90) 3,125 0:08:52
4 بیا مسافر غریب صحرا (جدید، محرم سال 90) 2,045 0:05:47
5 دوباره بساط طرب شد مهیا
(در جشن میلاد امام حسن (ع) ،سال 90)
2,773 0:09:26
6 روزای بی تو چه غمگینه، غمگینه، غمگینه (سال 89) 2,040 0:05:47
7 شب بارانی مرا دریاب 2,278 0:06:28
8 غمت تجلی عشق است و جزء ذات من است 2,192 0:06:13
9 ای شمع جهان افروز بیا 2,538 0:07:12
10 الا که مهر درخشان عالم آرایی 4,938 0:14:02
11 ای کاش مُهر نامه ولاتحسبن شود 2,552 0:07:15
12 دنیای با حضور تو دنیای دیگریست 3,962 0:11:15
13 ای همنشین جان که جهان در هوای توست 2,896 0:08:14
14 به دعا کنم تمنا همه شب که تو بیایی 3,014 0:08:34
15 می نشینم هر شب گوشه این تنهایی 2,366 0:06:43
16 ای زخم تو مرحم من تنها ترین محرم من 1,752 0:04:58
17 شب بود و آسمان بود، لبریز عطر گلها 7,114 0:20:14
18 باز امشب بوی طوفان میدهم 3,680 0:10:27
19 دوست دارم دیده را فرش کف پایت کنم 2,852 0:08:06
20 بر من ببار آن رحمت بارانیت را 2,584 0:07:20
21 تو بی انتهایی و بی ابتدا 2,188 0:06:13
22 ای دل رنجور مرا مشتعل 4,028 0:11:27
23 یا ایهالعزیز 899 0:02:32
24 عزیز بی قرینه کی می آیی 660 0:05:37
25 ای از تواضع یار من 237 0:01:30

   برچسب‌ها: مناجات, مداحی, امام زمان, عج
   
+ ۱۳۹۱/۰۳/۱۷
تولد امام زمان (عج) و نیمه شعبان عکس   اس ام اس تبریک تولد امام زمان (عج) و نیمه شعبان

میلاد دوازدهمین گل بوستان امامت و ولایت ، امام عصر و الزمان مبارک . . .

.

.

 

به امید روزی که همه ی پیامک های جهان این باشد:

” مهدی فاطمه آمد . “

.

.

.

 

بر منتظران این خبر خوش برسانید / کامشب شب قدر است همه قدر بدانید

با نور نوشتند به پیشانی خورشید / ماهی که جهان منتظـرش بود درخشید . . .

عید شعبان مبارک

.

.

.

 

امشب رسد از سامره بوی گل نرگس /  گلها همه چشم‎اند به سوی گل نرگس

یعقوب شنیده است بـوی پیرهن امشب / مهدی زده لبخند به روی حسن امشب

.

.

.

 

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت / یک قدم مانده، زمین شوق شکفتن دارد . . .

میلاد منجی عالم بر شما مبارک

.

.

.

 

بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب / گل از گل لبخـند بنی فاطمه امشب

مرغان بهشتـی شده آواره مهدی /  گـردند به دور و بــرِ گهـواره  مهدی . . .

  

 

.

.

.

 

ای راهنمای خلق مسلمان خوش آمدی / ای در زمانه ثانی سلمان خوش آمدی

ای یکه تار صفحه تاریخ انقلاب / ای سرفراز صحنه ایمان خوش آمدی

میلاد امام زمان بر شما مبارک

.

.

.

ای دل شیدای ما گرم تمنای تو /  کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو

نیمه شعبان بود روز امید بشر / شادی امروز ماست نهضت فردای تو . . .

.

.

.

 

خیزید حضور پسر فاطمه امشب / لبیک بگویید به مهدی همه امشب

چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی / سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی

میلاد امام زمان بر شما مبارک

.

.

.

 

سحر از دامن نرجس، برآمد نوگلى زیبا / گلى کز بوى دلجویش، جهان پیر شد برنا

به صبح نیمه شعبان تجلّى کرد خورشیدى / که از نور جبینش شد، منوّر دیده زهرا

عید بر شما مبارک

.

.

.

 

آمد گه شادمانی ای مردم / آن وعده ی آسمانی ای مردم

ای زنده دلان ظهور نزدیک است / هنگام ظهور نور نزدیک است

آن ماه به چاه رفته باز آید / قائم به اقامه ی نماز آید . . .

.

.

.

 

سعید و مسعود است ، حجت معبود است

گل چمن آرا ، مهدی موعود است

عید شما مبارک

.

.

.

 

گـوش همه بر زمـزمه یارب مهدی است /  ای منتظران مژده که امشب شب مهدی است

.

.

.

 

الا ای آخرین آوای سرمد کجایی مهدی آل محمد  / بیا آقا همه چشم انتظارند گل زهرا دگر طاقت ندارند

خدایا با ظهور آیه ی نور بده شادی به دلهای پر از شور  / دلم می میرد با داغ جدایی بیا یابن الحسن آقا کجایی

عیدتون مبارک

+ ۱۳۹۱/۰۲/۱۴
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:

خرج كردن از وجود مقدس امام زمان عليه‌السلام كه توسط بعضي مديران ارشد اجرائي باب شد، اكنون توسط مديران مياني هم در حال انجام است.

هفته‌نامه آسمان در گفت‌وگويي با غلامعلي خياطي خلفي طراح ايده انتقال آب درياي خزر به كوير آورده است: به جز طرح انتقال آب خزر به كوير، طرح ديگري دارم كه انشاءالله در صورت اجراي آن، از اين طرح هم بزرگتر است. اندازه آن طرح و فراگيري آن بسيار بزرگ خواهد بود. طرح بزرگي كه به طور حتم بايد آن را در طول تاريخ سي سال گذشته بي‌نظير دانست.

وي افزود: خيلي قصد ندارم در مورد اين طرح توضيح بدهم. فقط در يك جمله بگويم كه درباره مقدمات ظهور آقا امام زمان(عج) است.

يعني طرحي در اين اندازه بزرگ كه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است كه نام آن "هشت بهشت قرآن و عترت" است كه طرحي اعتقادي و مذهبي است.

وي گفت: "طرح "هشت بهشت قرآن وعترت" در واقع بازسازي بافت‌هاي اطراف حرم امام رضا(ع) است.

انشاءالله در فرصتي بهتر در مورد اين طرح كه بسيار عظيم است، توضيح خواهم داد." اين طراح محترم مي‌توانند از طرح خود هر قدر مايل هستند تعريف كنند ولي نبايد آن را به ظهور امام زمان عليه‌السلام مربوط بدانند. اين كار، نوعي "توقيت" است كه در اعتقادات شيعه ممنوع مي‌باشد.


   برچسب‌ها: ارائه طرح مقدمات ظهور امام زمان, عج
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۷

موضوع: بردن امام زمان ع به آسمان توسط روح القدس در روايت ديگري، حکيمه خاتون مي گويد: بعد از تولد حضرت صاحب الامر ع، امام حسن عسکري ع فرمود: A«فرزندم را نزد من بياور.A»پس من آن حضرت را برداشتم و نزد امام حسن عسکري ع بردم، چون در مقابل پدر بزرگوارش رسيد در حالي که در دستان من قرار داشت بر پدر بزرگوارش سلام کرد. سپس امام حسن عسکري ع او را از دست من گرفت و در آن حال، پرندگاني، (ملائکه اي) بالهاي خود را بر سر آن حضرت گسترانيدند. امام حسن عسکري ع به يکي از آن پرندگان فرمود: او را بردار و محافظت کن و در هر چهل روز او را بسوي ما بازگردان.


پس آن پرنده، حضرت را برداشت و بسوي آسمان پرواز کرد و پرندگان ديگر، بدنبال او پروز کردند. امام حسن عسکري ع فرمود: A«ترا سپردم به آن کسي که مادر موسي، فرزندش را به او سپرد.A»
در اين هنگام نرجس خاتون شروع به گريه کردن نمود. امام حسن عسکري ع فرمود: A«گريه نکن! او از غير تو شير نخواهد خورد و بزودي بسويت باز خواهد گشت چنانچه موسي ع بسوي مادر خود برگشت، و اين است قول خداوند که فرمود: A«پس موسي را به مادرش برگردانديم تا ديده مادرش به او روشن شود و اندوهگين نشود.A»
من پرسيدم: A«اين پرنده، چه بود؟!A»
حضرت فرمود: A«او روح القدس بود.A»


موضوع: ماجراي شگفت انگيز دختر قيصر روم (مادر امام زمان ع) شخصي به نام بشر بن سليمان که از نسل ابي ايوب انصاري و از مواليان حضرت امام علي النقي و امام حسن عسکري ع و همسايه ايشان در سامرا بود، مي گويد: A«کافور خادم امام هادي ع به نزد من آمد و گفت: A«مولاي ما حضرت ابي الحسن علي بن محمدع ترا به نزد خود مي خواند.A»پس نزد آن حضرت رفتم. چون نشستم آن حضرت فرمود: A«اي بشر! تو از اولاد انصA»
آري و اين موالات و دوستي ما، مدام در ميان شما بوده و اين دوستي و محبت را از يکديگر به ميراث مي بريد.
شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد و من مي خواهم به تو فضيلتي ببخشم که بوسيله آن پيشي بگيري بر شيعه در پيروي کردن آن فضيلت. ترا به رازي مطلع کرده و براي خريدن کنيزي مي فرستم.A»
سپس آن حضرت نامه اي به خط و زبان رومي نوشت و با انگشتر خود بر آن مهر زد و کيسه زردي بيرون آورد که آن 220 اشرفي بود. سپس فرمود: A«اين 220 اشرفي را بگير و به بغداد برو و در صبحگاه در معبر فرات حاضر بشو. در آنجا وکلاي عباسيان مشغول فروش بردگان هستند. تو پيش شخصي به نام عمر و بن يزيد برده فروش برو. در آنجا باش تا او براي مشتريان کنيزکي که صفتش چنين و چنان است و دو جامه حرير محکم بافته در تن او مي باشد ظاهر سازد.
آن کنيز خودداري مي کند از آنکه او را بر خريداران عرضه کنند و ابا مي کند از اينکه خواهنده اي بر او دست بگذارد و صداي او را به زبان رومي مي شنوي که در پس پرده رقيقي چيزي مي گويد؛ پس بدان که مي گويد: A«واي که پرده عفتم دريده شد!A»
پس يکي از خريداران خواهد گفت: A«اين کنيز، به قيمت سيصد اشرفي مال من باشد چرا که عفت او باعث شده که به خريد او ميل و رغبت پيدا کنم.A»
ولي او خودداري مي کند و از فروخته شدن به او سرباز مي زند. پس آن برده فروش مي گويد: A«چاره چيست؟A» من ناچارم که ترا بفروشم.A»
آن کنيز مي گويد: A«چرا عجله مي کني؟ بدرستي که بايد يک مشتري بيايد که دل من هم به او ميل پيدا کند و بتوانم بر وفا و ديانت او اعتماد کنم.A»
پس در اين وقت تو نزد عمرو بن يزيد برده فروش برو و به او بگو که: A«با من نامه اي است که يکي از اشراف از روي ملاطفت نوشته و به زبان و خط رومي است و در اين نامه کرم و وفا و بزرگواري و سخاوت خود را وصف کرده است.A» پس اين نامه را به آن کنيز بده که در اخلاق او و اوصاف نامه تامل نمايد. اگر ميلش کشيده شد و به او راضي شد پس من وکيل او هستم در خريدن آن کنيز.A»
بشر بن سليمان گفت: A«پس من به تمام آن چيزهائي که امام هادي ع فرموده بود عمل کردم.
پس چون آن کنيز به آن نامه نگاه کرد به شدت به گريه افتاد و به عمر و بن يزيد گفت: A«مرا به صاحب اين نامه بفروش. به خدا قسم اگر مرا به صاحب اين نامه نفروشي خود را مي کشم.A»
پس من شروع به چانه زدن بر سر قيمت خريد آن کنيز نموده تا آنکه به همان قيمتي که امام هادي ع به من داده بودند راضي شد و معامله صورت گرفت و زرها را دادم و کنيز را تحويل گرفتم.
آن کنيز خندان و خوشحال بود و با من به حجره اي که در بغداد گرفته بودم آمد. تا به حجره رسيد، نامه امام هادي ع را بيرون آورد و آن را مي بوسيد و بر ديده هاي خود مي ماليد.
من از روي تعجب گفتم:

A«آيا نامه اي را مي بوسي که صاحبش را نمي شناسي؟A»
کنيز گفت: A«اي عاجز کم معرفت به بزرگي فرزندان و اوصياي پيغمبران! خوب به حرفهاي من گوش بده تا شرح حال خود را برايت بيان کنم. من ملکه، دختر يشوعاي،فرزند قيصر پادشاه روم هستم و مادر من از فرزندان شمعون بي صفا، وصي حضرت عيسي ع است.
در هنگامي که من سيزده ساله بودم جدم قيصر مي خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد. پس در قصر خود، تعدا سيصد نفر از نسل حواريون حضرت عيسي ع و علماي نصارا و عباد ايشان و هفتصد نفر از صاحبان قدر و منزلت، و چهار هزار نفر از امراي لشکر و سرداران سپاه و بزرگان و سر کرده هاي قبايل را جمع کرد.
پس دستور داد تختي را حاضر ساختند که به انواع جواهر، تزئين شده بود و آن تخت را بر روي چهل پايه تعبيه کردند، بتها و صليبهاي خود را بر بلنديهاي قرار دادند و پسر برادر خود را بر بالاي تخت فرستاد.
چون کشيشان، انجيلها بر دست گرفتند که بخوانند، صليبها سرنگون شد و بيفتاد و پايه تخت شکست و تخت بر زمين افتاد و پسر برادر ملک، از تخت افتاد و بيهوش شد.
در آن حال رنگهاي کشيشان متغير شد و اعضايشان شروع به لرزيدن کرد. بزرگ ايشان به جدم گفت: A«اي پادشاه! ما را از چنين کاري معاف دار که به سبب آن، نحوستهايي روي داد که دلالت مي کند بر اينکه دين مسيح بزودي از بين مي رود.A»
جدم اين امر را به فال بد گرفت و به علما و کشيشان گفت: A«اين تخت را بار ديگر برپا کنيد و صليبها را به جاي خود بگذاريد و برادر اين بدبخت را حاضر کنيد تا اين دختر رابه ازدواج او در آوريم تا سعادت آن برادر، دفع نحوست اين برادر را بنمايد.A»
چون چنين کردند و آن برادر ديگر را بر بالاي تخت بردند، همين که شروع به خواندن انجيل کردند، همان وقايع قبلي روي دادو نحوست اين برادر، مثل نحوست آن برادر بود ولي سر اين کار را ندانستند که اين سعادت سروري است نه از نحوست دو برادر.
پس مردم متفرق شدند و جدم به حرمسرا بازگشت و بسيار خجالت زده و شرمنده شده بود.
چون شب شد و به خواب رفتم، در خواب ديدم که حضرت مسيح ع با حواريين، جمع شدند و منبري از نور نصب کردند که از رفعت، بر آسمان بلندي مي نمود و آن را در همان موضعي قرار دادند که جدم، تخت را گذاشته بود.
حضرت محمد ص، با وصي و دامادش علي بن ابيطالب ع و جمعي از امامان و فرزندان بزرگوار ايشان، قصر را به نور قدوم خويش، منور ساختند. حضرت مسيح ع از روي ادب و تعظيم و اجلال به استقبال خاتم انبياء محمد مصطفي ع، دست در گردن آن حضرت انداخت.
سپس پيامبر اسلام ص فرمود: A«اي روح الله! من آمده ام که ملکه فرزند وصي تو، شمعون صفا را براي اين فرزند سعادتمند خود، خواستگاري نمايم.A» و اشاره کردند به ماه برج امامت، امام حسن عسکري ع که فرزند آن کسي که تو نامه اش را به من دادي.
حضرت عيسي ع بسوي حضرت شمعون نظري انداخت و گفت: A«شرف دو جهان به تو روي آورده است، رحم خود را به رحم آل محمد ص پيوند کن.A»
شمعون گفت: اين کار را انجام دادم.
پس همگي بر آن منبر بر آمدند و حضرت رسول ص خطبه اي خواند و با حضرت مسيح ع، مرا به عقد حضرت امام حسن عسکري ع در آوردند و فرزندان حضرت محمد ص با حواريان گواه شدند.
چون از خواب بيدار شدم، از ترس کشته شدن، آن خواب را براي پدر و جد خود نقل نکردم و اين راز را در سينه پنهان داشتم. آتش محبت آن خورشيد فلک امامت، روز بروز در کانون سينه ام، مشتعل مي شد و سرمايه صبر و قرارم را به باد فنا مي داد تا به حدي که خوردن و آشاميدن بر من حرام شد و هر روز چهره ام افسرده تر مي شد و بدنم لاغر تر مي گرديد و آثار عشق پنهان، در بيرون ظاهر مي شد.
در شهرهاي روم، طبيبي نماند که جدم براي معالجه من حاضر نکرده باشد و از دواي درد من از او سوال ننموده باشد چون از علاج درد من مايوس شد روزي به او گفتم اي نور چشم من! آيا در خاطرت آرزوي هست تا آن را برآورده نمايم؟
گفتم: اي جد من! درهاي خوشحالي و شادماني را به روي خود بسته مي بينم، حال اگر دستور بدهي تا از شکنجه و آزار اسيران مسلمان در زندان دست بردارند و آنها را آزاد نمايند اميدوار هستم که خداوند متعال حضرت مسيح و مادرش عافيتي به من ببخشند.
جدم قبول کرد و چون چنين کردند، اندک سلامتي و صحت از خود ظاهر ساختم و مقداري هم غذا خوردم پس جدم خوشحال و شاد شد و ديگر اسيران مسلمان را عزيز مي داشت.
بعد از 4 شب در خواب ديدم که بهترين زنان عالميان، حضرت فاطمه زهرا و حضرت مريم با هزار کنيز از حوريان بهشتي که در خدمت آن حضرت بودند پيش من آمدند. حضرت مريم گفت اين خاتون و بهترين زنان، مادر شوهر توست. پس من به دامنش افتادم و گريستم و شکايت کردم که حضرت امام حسن عسکري از ديدار با من خودداري مي کند.
آن حضرت فرمود: A«فرزند من چگونه به ديدن تو بيايد در حالي که تو به خدا شرک مي آوري و بر مذهب مسيحيان هستي؟! اينک خواهرم مريم دختر عمران، از تو بسوي خدا بيزاري مي جويد، اگر ميل داري که حق تعالي و حضرت مسيح و حضرت مريم ع از تو خشنود گردند و حضرت امام حسن عسکري ع به ديدن تو بيايد، پس بگو: A«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول اللهA»
(يعني شهادت مي دهم که نيست معبودي جز خداوند و شهادت مي دهم که محمد فرستاده خداوند است.)
چون اين دو کلمه طيبه را تلفظ نمودم، حضرت سيده النساء ع مرا به سينه خود چسباند و دلداري داد و فرمود: A«اکنون، منتظر آمدن فرزندم باش که من، او را بسوي تو مي فرستم.A»
چون بيدار شدم، آن دو کلمه طيبه را بر زبان مي راندم و انتظار ملاقات آن حضرت را مي بردم.
در شب بعد در خواب، آفتاب جمال آن حضرت طالع گرديد. عرض کردم: A«اي دوست من! بعد از آنکه دلم را اسير محبت خود کردي، چرا از مفارقت جمال خود، مرا چنين زجر دادي؟A»
آن حضرت فرمود: A«دير آمدن من به نزد تو، نبود مگر براي آن که تو مشرک بودي، اکنون که مسلمان شدي هر شب نزد تو خواهم آمد تا آن زمان که خداي تعالي من و ترا در بعد ظاهري به يکديگر برساند و اين هجران را به وصال مبدل گرداندA»
از ان شب تا حال، يک شب نگذشت مگر اينکه درد هجران مرا، به شربت وصال دوا فرمود.A»
من (بشر بن سليمان) گفتم: A«چگونه در ميان اسيران افتادي؟A»
حضرت نرجس ع گفت: A«در شبي از شبها امام حسن عسکري ع به من خبر داد که در فلان روز جدت، لشکري بر عليه مسلمانان خواهد فرستاد و خود، از عقب خواهد رفت؛ تو خود را در ميان کنيزان و خدمتکاران او بينداز بصورتي که ترا نشناسند و به دنبال جد خود روان بشو و از فلان راه برو.A»
پس من چنان کردم. طليعه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسير کردند و آخر کار من اين بود که ديدي و تا به حال، کسي به غير از تو ندانسته است که من دختر پادشاه روم هستم.A»
گفتم: A«اين عجيب است که تو از اهل فرنگ هستي و زبان عربي را به خوبي مي داني.A»
او گفت: A«بلي! بخاطر محبت زيادي که جدم به من داشت و مي خواست که به من آداب حسنه را ياد بدهد، براي من زن مترجمي که هم زبان فرنگي و هم زبان عربي مي دانست را قرار داده بود که او هر صبح و شام مي آمد و به من لغت عربي مي آموخت تا آنکه توانستم اين زبان را ياد بگيرم.A»
بشر بن سليمان مي گويد: A«چون او را به سامراء خدمت حضرت امام علي النقي ع رساندم، حضرت به ايشان فرمود: A«چگونه حق سبحانه و تعالي، به تو نشان داد عزت دين اسلام و ذلت دين نصاري را شرف و بزرگواري محمد ص و اهل بيت او را ؟A»
گفت: A«چگونه وصف کنم براي تو اي فرزند رسول خدا چيزي را که تو از من بهتر مي داني.A»
امام هادي ع فرمود: A«مي خواهم ترا گرامي بدارم. کدام يک بهتر است نزد تو، اين که ده هزار اشرفي به تو بدهم يا ترا به يک شرف ابدي بشارت بدهم؟A» حضرت نرجس ع عرض کرد: A«بشارت شرف را مي خواهم و مال نمي خواهم.A»
حضرت امام علي النقي ع فرمود: A«بشارت باد ترا به فرزندي که پادشاه مشرق و مغرب عالم مي گردد و زمين را پر از عدل و داد مي کند، بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد.A»
حضرت نرجس ع عرض کرد: A«اين فرزند از چه کسي بوجود خواهد آمد؟A»
امام هادي ع فرمود: A«کسي که حضرت محمد ص ترا براي او خواستگاري کرد.A» سپس از او پرسيد: A«حضرت مسيح و وصي او، ترا به عقد چه کسي در آوردند؟A»
او گفت: A«به عقد فرزند تو، امام حسن عسکري ع.A»
حضرت فرمود: A«او را مي شناسي؟A» او گفت: از شبي که به دست بهترين زنان، مسلمان شدم، شبي نگذشته است که او به ديدن من نيامده باشد. پس امام هادي ع، خادم را طلبيد و فرمود: A«برو به خواهرم حکيمه بگو که بيايد.A»
چون حکيمه ع داخل شد حضرت فرمود: A«اين، آن کنيزي است که مي گفتم.A» حکيمه خاتون، حضرت نرجس ع را در بر گرفته، بسيار نوازش کرد. سپس امام هادي ع به حکيمه خاتون فرمود: A«اي دختر رسول خدا! او را به خانه خود ببر و واجبات و سنتها را به او آموزش بده، زيرا او زن امام حسن عسکري و مادر صاحب الزمان ع است.A»


موضوع: تولد شگفت انگيز امام زمان (ع) حکيمه خاتون، دختر امام جواد ع، بعد از وفات حضرت امام حسن عسکري ع مي گويد: بعد از اينکه امام هادي ع به شهادت رسيد و امام حسن عسکري ع در جاي پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زيارت او مي رفتم، چنانچه به زيارت پدر آن حضرت مي رفتم. روزي به نزد ايشان رفتم. پس نرجس خاتون به نزد من آمد که چکمه ام را از پايم در بياورد.گفتم: A«اي خانم بزرگوارم! من بايد چکمه ترا در بياورم.A»
گفت: A«تو خانم بزرگوار من هستي! و من بايد چکمه ترا در بياورم.A»
گفتم: A«خير! به خدا قسم که نمي گذارم چکمه مرا در بياوري، بلکه من ترا بر ديدگان خود مي گذارم و ترا خدمت مي کنم.A»
امام حسن عسکري ع سخنان ما را شنيد و فرمود: A«اي عمه! خداوند ترا جزاي خير بدهد.A»
من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس کنيزي را صدا کردم و گفت: A«لباس مرا بياور تا مراجعت بکنم.A»
امام حسن عسکري ع فرمود: A«اي عمه! امشب را نزد ما بيتوته کن. زيرا اين شب، شب نيمه شعبان است و بزودي در اين شب مولودي که کريم است و حجت خداوند متعال بر خلق مي باشد متولد مي شود، او کسي است که خداوند بوسيله او زمين را بعد از مردنش، زنده مي کند.
پس بدرستي که خداوند عزوجل زود است که ترا به ولي خود و حجت خود برخلق که جانشين من است مسرور نمايد.
گفتم: اي آقاي من! از چه کسي اين فرزند متولد مي شود؟
حضرت فرمود: از نرجس
پس من بخاطر اين بشارت بسيار خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس ع رفتم ولي در او اثر حملي را نديدم، پس تعجب کردم و به امام حسن عسکري ع عرض کردم: من اثر حملي را در نرجس نمي بينم.
حضرت تبسمي کرد و فرمود: A«ما اوصياء از شکمها برداشته نمي شويم و مادرانمان، ما را در پهلوهاي خود حمل مي کنند، و ما از ارحام بيرون نمي آييم بلکه از طرف راست مادران خود بيرون مي آييم زيرا ما نورهاي خداوند هستيم که کثيفي به ما نمي رسد.A»
عرض کردم:...

A«اي سيد من! در چه وقتي از اين شب، آن مولود، متولد مي شود؟A»
حضرت فرمود: A«در وقت طلوع فجر.A»
چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پيوسته مراقب نرجس بودم. چون نيمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، ديدم نرجس خاتون خوابيده و هيچ مورد خاصي وجود ندارد.
سپس بيرون رفتم تا ببينم که فجر شده است يا نه، پس ديدم که فجر اولف طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهايي به خاطرم راه يافت. در همين هنگام امام حسن عسکري ع از آن جايي که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: A«اي عمه! عجله نکن که اينک امر ولادت نزديک شده است.A»
پس من نشستم و سوره هاي A«الم سجدهA» و A«يسA» را خواندم و در خواندن بودم که نرجس خاتون، ترسان بيدار شد. من سريع خود را به او رسانيدم و او را به سينه خود چسبانيدم و گفتم: نام خداي بر تو باد! احساس چيزي مي نمايي؟A»
گفت: A«بلي اي عمه!A»
در اين حال، ديدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و نام الهي را بر او خواندم. امام حسن عسکري ع صدا زد که: A«سوره قدر را بر او بخوانA»
از او پرسيدم: A«چه حالي داري؟A»
نرجس خاتون گفت: ظاهر شد اثر آنچه مولايم فرمود.
پس مشغول خواندن سوره قدر شدم چنانچه امام حسن عسکري ع امر فرموده بود. پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نيز با من همراهي مي کرد و آنچه که من مي خواندم را مي خواند و بر من سلام کرد و من ترسيدم. امام حسن عسکري ع صدا زد و فرمود: که: A«اي عمه! از قدرت الهي تعجب نکن که حق تعالي کوچکهاي ما را به حکمت، گويا مي گرداند و در بزرگي، ما را در روي زمين، حجت خود مي گرداند.A»
سخن حضرت تمام نشده بود که ناگهان حضرت نرجس ع از نظرم ناپديد شد و او را نديدم. گويا پرده اي ميان من و او زده شده بود. پس فرياد کنان بسوي حضرت امام حسن عسکري ع دويدم. آن حضرت فرمود: A«برگرد اي عمه! که او را در جاي خود خواهي يافت.A»
پس من مراجعت نمودم و بعد از زمان کمي، پرده برداشته شد و نرجس خاتون را ديدم که بر وي نوري است که چشمم را خيره نمود و حضرت صاحب الامر ع را مشاهده کردم کهبه سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرده بود و مي گفت: A«اشهد ان لا اله الا الله و ان جدي محمد رسول الله و ان ابي اميرالمومنينA» (يعني: شهادت مي دهم که نيست معبودي جز خداوند و بدرستي جد من محمد، فرستاده خداوند، و پدرم اميرالمومنين است.)
آنگاه يک يک امامان را شمرد تا اينکه به خود رسيد، پس فرمود: A« اللهم انجزلي ما وعدتني و اتمم لي امري و ثبت وطاتي و املاء بي الارض قسطا وعدلا.A» (يعني: خدايا وفا کن به آنچه که به من وعده داده اي و امرم را تمام کن و قدمهايم را محکم گردان و بوسيله من زمين را پر از عدل و داد کن.)
در روايت ديگري آمده است که: چون حضرت مهدي ع، متولد شد به زانو در آمده و دو سبابه خود را بلند نمود. آنگاه عطسه کرد و فرمود: A«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله عبدا ذکر الله غير مستنکف و لا مستکبرA» (يعني: سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است و درود خدا بر محمد و آل او باد، بنده اي که بدون هيچ ننگ و استکباري خدا را ياد کرد.)
آنگاه فرمود: A«ظالمان گمان کردند که حجت خداوند باطل خواهد شد، اگر در سخن گفتن به من اجازه مي دادند هر آينه شک زايل مي شد.A»


موضوع: جواب دادن به سوالهاي پرسيده نشده و خبرهاي غيبي حکيمه خاتون مي گويد: بعد از شهادت امام حسن عسکري ع، من در صبح و شام حضرت صاحب الامر ع مي بينم و از هر چه که از من مي پرسند، آن حضرت، به من خبر مي دهد و من نيز به ايشان خبر مي دهم. قسم به خداوند که گاه من اراده مي کنم که چيزي از او بپرسم ولي بدون اينکه سوال خود را مطرح کنم آن حضرت جواب مرا مي گويد و بسيار مي شود که امري براي من روي مي دهد، پس در همان ساعت جواب مي رسد، بدون آنکه سوال کنم.



موضوع: خواندن قرآن و کتب پيامبران بزرگ الهي حکيمه خاتون مي گويد: بعد از اينکه حضرت صاحب الامر ع متولد گرديد، امام حسن عسکري ع صدا زد که: A«فرزندم را به نزد من بياور.A»پس او را برداشتم وبه نزد آن حضرت بردم، چون صاحب الامر ع به حضور آن امام حسن عسکري ع رسيد، در حالي که بر روي دست من بود بر پدر بزرگوارش سلام کرد.
سپس امام حسن عسکري ع او را بر روي دو دست خود گرفت، بطوري پاي مبارک حضرت صاحب الامر ع بر روي سينه شريف پدر بزرگوارش بود. امام حسن عسکري ع دست شريف خود را بر روي انور او ماليد و فرمود: A«سخن بگو اي حجت خدا و بقيه انبياء و نور اصفياء و پناهگاه فقرا و خاتم اوصياء و ...A»
حضرت صاحب الامر ع فرمود:...


A«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمدا عبده و رسوله و اشهد ان عليا ولي الله.A»
(يعني: شهادت مي دهم که نيست معبودي جز خداوند که تنهاست و شريکي ندارد و بدرستي که محمد، بنده و فرستاده خداوند است و بدرستي که علي، ولي خداوند است.
سپس اوصياء را تا آن جناب، يک به يک شمرد. سپس امام حسن ع فرمود: A«بخوانA»
پس او قرائت کرد آنچه نازل شده بود بر پيغمبران و ابتدا نمود به صحف ابراهيم؛ پس آن را به زبان سرياني خواند. آنگاه خواند کتاب ادريس و نوح و کتاب صالح و تورت موسي و انجيل عيسي و فرقان محمد ص و بعد مشغول نقل قصص انبياء شد.
همچنين او استعاذه نمود و بسم الله گفت و چنين خواند:
A«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين * و نمکن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا يحذرون.A» (يعني: ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم، و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم، و به فرعون هامان و لشگريانشان، آنچه را از آنها بيم داشتند نشان دهيم.)
سپس بر رسول خدا ص و بر اميرالمومنين ع و بر هر يک از ائمه ع صلوات فرستاد. سپس امام حسن عسکري ع، آن حضرت، را به من داد و فرمود: اي عمه! او را به سوي مادرش برگردان تا چشمش روشن شود و اندوهگين نشود و بداند که وعده خداوند جل جلاله، حق است و لکن بيشتر مردم نمي دانند.A»
پس من آن حضرت رابسوي مادرش برگرداندم در وقتي که فجر دوم روشن شده بود. پس نماز را بجاي آوردم و مشغول خواندن تعقيبات شدم تا آنکه آفتاب، طالع شد. آنگاه از امام حسن عسکري ع خداحافظي کرده و به منزل خود بازگشتم.
روز ديگر صبح هنگام رفتم که بر امام حسن عسکري ع سلام کنم، پرده را برداشتم که حضرت صاحب الامر ع را ببينم ولي آن حضرت را مشاهده نکردم. به امام حسن عسکري ع عرض کردم: A«فداي تو شوم! سيد من چه شد؟A» آن حضرت فرمود: اي عمه! او را سپردم به آن کسي که مادر موسي ع، فرزندش را به او سپرد.

موضوع: ساطع شدن نور و آمدن ملائکه به زمين مرويست: هنگامي که حضرت مهدي ع متولد گرديد نوري از ان حضرت ساطع گرديد و در آفاق آسمان پهن شد، و ملائکه اي بصورت پرندگان سفيدي از آسمان به پايين آمدند و بالهاي خود را بر سر و روي و بدن آن حضرت مي ماليدند و پرواز مي کردند. آن گاه براي پروردگار خويش به سجده افتاد، سپس سرش را بلند نمود و فرمود:A«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم ان الدين عند الله الاسلام.A»
( يعني: خداوند گواهي مي دهد که معبودي جز او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش، گواهي مي دهند، در حالي که (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد، معبودي جز او نيست، که هم توانا و هم حکيم است.)


از ابي علي حسن مرويست که: من از کنيزکي شنيدم که او گفت: A«مرا به عنوان هديه به خدمت حضرت امام حسن عسکري ع آورده بودند و ان زماني که حضرت صاحب الزمان ع به دنيا آمد من حاضر بودم، ناگهان نوري ديدم را که از جمال او روشن شده و به افق آسمان پيوست و پرندگان سفيدي را ديدم که از آسمان به زير مي آمدند و پرهاي خود را سر و روي و تمام اعضاي مبارک او مي ماليدند و بعد از آن به آسمان عروج مي کردند. اين احوال را به خدمت امام حسن عسکري ع عرض کردم، آن حضرت تبسمي کرد و فرمود: آن پرندگان، فرشتگان بودند که براي تهنيت و مبارک باد فرزند ارجمند من فرود آمده بودند و ايشان ياران او در آخر الزمان هستند.A»


   برچسب‌ها: امام زمان, عج
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۱۸

 

1- قال الإمام المهدی، صاحب العصر و الزّمان (علیه السلام و عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) :
الَّذى یَجِبُ عَلَیْكُمْ وَ لَكُمْ أنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَهٌ وَ أئِمَّهٌ وَ خُلَفاءُ اللهِ فى أرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلى خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فى بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَأْویلَ الْكِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.([1])
امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود كه معتقد باشید بر این كه ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
همچنین ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه مى باشیم، حلال و حرام را مى شناسیم، تأویل و تفسیر آیات قرآن را عارف و آشنا هستیم.

 

2- قالَ (علیه السلام) : أنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، بى یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ أهْلى وَ شیعَتى.([2])
فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.

 

3- قالَ (علیه السلام) : أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها إلى رُواهِ حَدیثِنا (أحادیثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْكُمْ وَ أنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْكُمْ.([3])
فرمود: جهت حلّ مشكلات در حوادث - امور سیاسى، عبادى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى، اجتماعى و... - به راویان حدیث و فقهاء مراجعه كنید كه آن ها در زمان غیبت خلیفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها مى باشم.

 

4- قالَ (علیه السلام) : الحَقُّ مَعَنا، فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَعَنّا، وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعِنا.([4])
فرمود: حقانیّت و واقعیّت با ما اهل بیت رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم مى باشد و كناره گیرى عدّه اى، از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد، چرا كه ما دست پروره هاى نیكوى پروردگار مى باشیم; و دیگر مخلوقین خداوند، دست پرورده هاى ما خواهند بود.

 

5- قالَ (علیه السلام) : إنَّ الْجَنَّهَ لا حَمْلَ فیها لِلنِّساءِ وَ لا وِلادَهَ، فَإذَا اشْتَهى مُؤْمِنٌ وَلَداً خَلَقَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیرِ حَمْل وَ لا وِلادَه عَلَى الصُّورَهِ الَّتى یُریدُ كَما خَلَقَ آدَمَ (علیه السلام) عِبْرَهً.([5])
فرمود: همانا بهشت جایگاهى است كه در آن آبستن شدن و زایمان براى زنان نخواهد بود، پس هرگاه مؤمنى آرزوى فرزند نماید، خداوند متعال بدون جریان حمل و زایمان، فرزند دلخواهش را به او مى دهد همان طورى كه حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید.

 

6- قالَ (علیه السلام) : لا یُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا یَدَّعیهِ إلاّ جاحِدٌ كافِرٌ.([6])
فرمود: كسى با ما، در رابطه با مقام ولایت و امامت مشاجره و منازعه نمى كند مگر آن كه ستمگر و معصیت كار باشد، همچنین كسى مدّعى ولایت و خلافت نمى شود مگر كسى كه منكر و كافر باشد.

 

7- قالَ (علیه السلام) : إنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِكَ سِوانا إلاّ كَذّابٌ مُفْتَر، وَ لا یَدَّعیهِ غَیْرُنا إلاّ ضالٌّ غَوىٌّ.([7])
فرمود: حقیقت - در همه موارد و امور - با ما و در بین ما اهل بیت عصمت و طهارت خواهد بود و چنین سخنى را هر فردى غیر از ما بگوید دروغ گو و مفترى مى باشد; و كسى غیر از ما آن را ادّعا نمى كند مگر آن كه گمراه باشد.

 

8- قالَ (علیه السلام) : أبَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً.([8])
فرمود: همانا خداوند متعال، إباء و امتناع دارد نسبت به حقّ مگر آن كه به إتمام و كمال برسد و باطل، نابود و مضمحل گردد.

 

9- قالَ (علیه السلام) : إنَّهُ لَمْ یَكُنْ لاِحَد مِنْ آبائى إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِه بَیْعَهٌ لِطاغُوتِ زَمانِهِ، و إنّى أخْرُجُ حینَ أخْرُجُ وَ لا بَیْعَهَ لاِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فى عُنُقى.([9])
فرمود: همانا پدران من (ائمّه و اوصیاء علیهم السّلام)، بیعت حاكم و طاغوت زمانشان، بر ذمّه آن ها بود; ولى من در هنگامى ظهور و خروج نمایم كه هیچ طاغوتى بر من منّت و بیعتى نخواهد داشت.

 

10- قالَ (علیه السلام) : أنَا الَّذى أخْرُجُ بِهذَا السَیْفِ فَأمْلاَالاَْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.([10])
فرمود: من آن كسى هستم كه در آخر زمان با این شمشیر - ذوالفقار - ظهور و خروج مى كنم و زمین را پر از عدل و داد مى نمایم همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.

 

11- قالَ (علیه السلام) : اِتَّقُوا اللهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْمْرَ إلَیْنا، فَعَلَیْنا الاْصْدارُ كَما كانَ مِنَّا الاْیراُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْكُمْ.([11])
فرمود: از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار كنید، چون وظیفه ما است كه شما را بى نیاز و سیراب نمائیم همان طورى كه ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما مى باشد; و سعى نمائید به دنبال كشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید.

 

12- قالَ (علیه السلام) : أمّا أمْوالُكُمْ فَلا نَقْبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْیَصِلْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَقْطَعْ.([12])
فرمود: اموال - خمس و زكوت - شما را جهت تطهیر و تزكیه زندگى و ثروتتان مى پذیریم، پس هر كه مایل بود بپردازد، و هر كه مایل نبود نپردازد.

 

13- قالَ (علیه السلام) : إنّا نُحیطُ عِلْماً بِأنْبائِكُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْىءٌ مِنْ أخْبارِكُمْ.([13])
فرمود: ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزى از شما نزد ما پنهان نیست.

 

14- قالَ (علیه السلام) : مَنْ كانَتْ لَهُ إلَى اللهِ حاجَهٌ فَلْیَغْتَسِلْ لَیْلَهَ الْجُمُعَهِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّیْلِ وَ یَأْتِ مُصَلاّهُ.([14])
فرمود: هر كه خواسته اى و حاجتى از پیشگاه خداوند متعال دارد بعد از نیمه شب جمعه غسل كند و جهت مناجات و راز و نیاز با خداوند، در جایگاه نمازش قرار گیرد.

 

15- قالَ (علیه السلام) : یَابْنَ الْمَهْزِیارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْض، لَهَلَكَ مَنْ عَلَیْها، إلاّ خَواصَّ الشّیعَهِ الَّتى تَشْبَهُ أقْوالُهُمْ أفْعالَهُمْ.([15])
فرمود: اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضى شماها براى همدیگر نبود، هركس روى زمین بود هلاك مى گردید، مگر آن شیعیان خاصّى كه گفتارشان با كردارشان یكى است.

 

16- قالَ (علیه السلام) : وَأمّا قَوْلُ مَنْ قالَ: إنَّ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) لَمْ یَمُتْ فَكُفْرٌ وَ تَكْذیبٌ وَ ضَلالٌ.([16])
فرمود: و امّا كسانى كه معتقد باشند حسین (علیه السلام) زنده است و وفات نكرده، كفر و تكذیب و گمراهى است.

 

17- قالَ (علیه السلام) : مِنْ فَضْلِهِ، أنَّ الرَّجُلَ یَنْسَى التَّسْبیحَ وَ یُدیرُا السَّبْحَهَ، فَیُكْتَبُ لَهُ التَّسْبیحُ.([17])
فرمود: از فضائل تربت حضرت سیّدالشّهداء (علیه السلام) آن است كه چنانچه تسبیح تربت حضرت در دست گرفته شود ثواب تسبیح و ذكر را دارد، گرچه دعائى هم خوانده نشود.

 

18- قالَ (علیه السلام) : فیمَنْ أفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضان مُتَعَمِّداً بِجِماع مُحَرَّم اَوْ طَعام مُحَرَّم عَلَیْهِ: إنَّ عَلَیْهِ ثَلاثُ كَفّارات.([18])
فرمود: كسى كه روزه ماه رمضان را عمداً با چیز یا كار حرامى افطار - و باطل - نماید، (غیر از قضاى روزه نیز) هر سه نوع كفّاره (60 روزه، اطعام 60 مسكین، آزادى یك بنده) بر او واجب مى شود.

 

19- قالَ (علیه السلام) : ألا أُبَشِّرُكَ فِى الْعِطاسِ؟ قُلْتُ: بَلى، فَقالَ: هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَهَ أیّام.([19])
نسیم خادم گوید: در حضور حضرت عطسه كردم، فرمود: مى خواهى تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم؟
عرض كردم: بلى.
فرمود: عطسه، انسان را تا سه روز از مرگ نجات مى بخشد.

 

20- قالَ (علیه السلام) : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانى فى مَحْفِل مِنَ النّاسِ.
(وَ قالَ (علیه السلام) :) مَنْ سَمّانى فى مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللهِ.([20])
فرمود: ملعون و مغضوب است كسى كه نام اصلى مرا در جائى بیان كند.
و نیز فرمود: هر كه نام اصلى مرا در جمع مردم بر زبان آورد، بر او لعنت و غضب خداوند مى باشد.

 

21- قالَ (علیه السلام): یَعْمَلُ كُلُّ امْرِىء مِنْكُمْ ما یَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَ لْیَتَجَنَّب ما یُدْنیهِ مِنْ كَراهیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَاِنَّ امْرَءاً یَبْغَتُهُ فُجْأهٌ حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَهٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حُوبَه.([21])
فرمود: هر یك از شما باید عملى را انجام دهد كه سبب نزدیكى به ما و جذب محبّت ما گردد; و باید دورى كند از كردارى كه ما نسبت به آن، ناخوشایند و خشمناك مى باشیم، پس چه بسا شخصى در لحظه اى توبه كند كه دیگر به حال او سودى ندارد و نیز او را از عِقاب و عذاب الهى نجات نمى بخشد.

 

22- قالَ (علیه السلام) : إنَّ الاْرْضَ تَضِجُّ إلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَوْلِ الاْغْلَفِ أرْبَعینَ صَباحاً.([22])
فرمود: زمین تا چهل روز از ادرار كسى كه ختنه نشده است ناله مى كند.

 

 

23- قالَ (علیه السلام) : سَجْدَهُ الشُّكْرِ مِنْ ألْزَمِ السُّنَنِ وَ أوْجَبِها.([1])
فرمود: سجده شكر پس از هر نماز از بهترین و ضرورى ترین سنّتها است.

 

24- قالَ (علیه السلام) : إنّى لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ، كَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ.([2])
فرمود: به درستى كه من سبب آسایش و امنیّت براى موجودات زمینى هستم، همان طورى كه ستاره ها براى اهل آسمان أمان هستند.

 

25- قالَ (علیه السلام) : قُلُوبُنا اَوْعِیَهٌ لِمَشیَّهِ اللهِ، فَإذا شاءَ شِئْنا.([3])
فرمود: قلوب ما ظرف هائى است براى مشیّت و اراده الهى، پس هرگاه او بخواهد ما نیز مى خواهیم.

 

26- قالَ (علیه السلام) : إنَّ اللهَ مَعَنا، فَلا فاقَهَ بِنا إلى غَیْرِهِ، وَالْحَقُّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا.([4])
فرمود: خدا با ما است و نیازى به دیگران نداریم; و حقّ با ما است و هر كه از ما روى گرداند باكى نداریم.

 

27- قالَ (علیه السلام) : ما أُرْغَمَ أنْفَ الشَّیْطانِ بِشَیْىء مِثُلِ الصَّلاهِ.([5])
فرمود: هیچ چیزى و عملى همانند نماز، بینى شیطان را به خاك ذلّت نمى مالد و او را ذلیل نمى كند.

 

28- قالَ (علیه السلام) : لا یَحِلُّ لاِحَد أنْ یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إذْنِهِ.([6])
فرمود: براى هیچكس جائز نیست كه در اموال و چیزهاى دیگران تصرّف نماید مگر با اذن و اجازه صاحب و مالك آن.

 

29- قالَ (علیه السلام) : فَضْلُ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ.([7])
فرمود: فضیلت تعقیب دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب نسبت به بعد از نمازهاى مستحبّى همانند فضیلت نماز واجب بر نماز مستحبّ مى باشد.

 

30- قالَ (علیه السلام) : أفْضَلُ أوْقاتِها صَدْرُا النَّهارِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ.([8])
فرمود: (براى انجام نماز جعفر طیّار) بهترین و با فضیلت ترین اوقات پیش از ظهر روز جمعه خواهد بود.

 

31- قالَ (علیه السلام) : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أخَّرَ الْغَداهَ إلى أنْ تَنْقَضِى النُّجُومُ.([9])
فرمود: ملعون و نفرین شده است آن كسى كه نماز صبح را عمداً تأخیر بیندازد تا موقعى كه ستارگان ناپدید شوند.

 

32- قالَ (علیه السلام) : إنَّ اللهَ قَنَعَنا بِعَوائِدِ إحْسانِهِ وَ فَوائِدِ اِمْتِنانِهِ.([10])
فرمود: همانا خداوند متعال، ما اهل بیت را به وسیله احسان و نعمت هایش قانع و خودكفا گردانده است.

 

33- قالَ (علیه السلام) : إنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ أَحَد قَرابَهٌ، وَ مَنْ أنْكَرَنى فَلَیْسَ مِنّى، وَ سَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح.([11])
فرمود: بین خداوند و هیچ یك از بندگانش، خویشاوندى وجود ندارد - و براى هركس به اندازه اعمال و نیّات او پاداش داده مى شود - هركس مرا انكار نماید از (شیعیان و دوستان) ما نیست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح (علیه السلام) خواهد بود.

 

34- قالَ (علیه السلام) : أما تَعْلَمُونَ أنَّ الاْرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّه إمّا ظاهِراً وَ إمّا مَغْمُوراً.([12])
فرمود: آگاه و متوجه باشید كه در هیچ حالتى، زمین خالى از حجّت خداوند نخواهد بود، یا به طور ظاهر و آشكار; و یا به طور مخفى و پنهان.

 

35- قالَ (علیه السلام) : إذا أذِنَ اللهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ، وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ.([13])
فرمود: چنانچه خداوند متعال اجازه سخن و بیان حقایق را به ما بدهد، حقانیّت آشكار مى گردد و باطل نابود مى شود و خفقان و مشكلات برطرف خواهد شد.

 

36- قالَ (علیه السلام) : وَ أمّا وَجْهُ الاْنْتِفاعِ بى فى غَیْبَتى فَكَالاْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَیَّبَها عَنِ الاْبْصارِ السَّحابُ.([14])
فرمود: چگونگى بهره گیرى و استفاده از من در دوران غیبت همانند انتفاع از خورشید است در آن موقعى كه به وسیله ابرها از چشم افراد ناپدید شود.

 

37- قالَ (علیه السلام) : وَاجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إلَیْنا بِالْمَوَدَّهِ عَلَى السُّنَّهِ الْواضِحَهِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ، وَ اللّهُ شاهِدٌ عَلَیَّ وَ عَلَیْكُمْ.([15])
فرمود: هدف و قصد خویش را نسبت به محبّت و دوستى ما - اهل بیت عصمت و طهارت - بر مبناى عمل به سنّت و اجراء احكام الهى قرار دهید، پس همانا كه موعظ ها و سفارشات لازم را نموده ام; و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه مى باشد.

 

38- قالَ (علیه السلام) : أمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإنَّهُ إلَى اللهِ، وَ كَذَبَ الْوَقّاتُونَ.([16])
فرمود: زمان ظهور مربوط به اراده خداوند متعال مى باشد و هركس زمان آن را معیّن و معرّفى كند دروغ گفته است.

 

39- قالَ (علیه السلام) : أكْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِكَ فَرَجَكُمْ.([17])
فرمود: براى تعجیل ظهور من - در هر موقعیّت مناسبى - بسیار دعا كنید كه در آن فرج و حلّ مشكلات شما خواهد بود.

 

40- دَفَعَ إلَیَّ دَفْتَراً فیهِ دُعاءُالْفَرَجِ وَ صَلاهٌ عَلَیْهِ، فَقالَ علیه السلام : فَبِهذا فَادْعُ.([18])
یكى از مؤمنین به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانه خدا بودم كه حضرت ولىّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف را دیدم، دفترى را به من عنایت نمود كه در آن دعاى فرج و صلوات بر آن حضرت بود.
سپس فرمود: به وسیله این نوشته ها بخوان و براى ظهور و فرج من دعا كن و بر من درود و تحیّت بفرست.

 


   برچسب‌ها: چهل حدیث و روایت از حضرت امام مهدی, عج
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۱۷
اولین نشانه ظهور امام زمان (عج)

امام زمان(عج)

نام و نسب سفیانی

همان گونه که روایات تأکید می‌کنند، او از نوادگان و از نسل «ابوسفیان» است و به همین دلیل هم به او «سفیانی» گفته می‌شود، از امام علی(علیه السلام) روایت است که ایشان فرمود: پسر جگرخوار از سرزمین بی‌آب و علف خارج می‌شود... نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از نسل ابوسفیان است.1

در حدیث دیگری از شیخ طوسی آمده است که سفیانی از فرزندان «عتبه بن ابوسفیان» است.2

امام علی(علیه السلام) در نامه‌ای به «معاویه»، سفیانی را از شمار آنان دانسته و فرموده است:

مردی از فرزندانت شوم و ملعون و بی‌نزاکت و تیره دل و بیمار و قسیّ‌القلب است و خداوند رحمت و عطوفت را از دل او گرفته است، گویی اکنون او را می‌بینیم. مادرش از قبیله بنی‌کلب است و اگر بخواهم نام او را می‌گویم و توصیف می‌کنم، او فرزند کسی است که سپاهی را به مدینه گسیل می‌دارد. آنها وارد آن شهر می‌شوند و به قتل و کشتار و هتک حرمت و تجاور می‌پردازند و از میان آنها مردی پرهیزکار و مخلص پا به فرار می‌گذارد... .3

از امام باقر(علیه السلام) روایت شده که او از نسل «خالد بن یزید بن ابوسفیان» است.4

و از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده که حضرت او را از فرزندان «عنبسه بن ابوسفیان»5 به شمار آورده و برخی روایات نام او را «عبدالله»6 گفته‌اند که این مطلب نزد علمای اهل سنّت مشهور است. امّا رأی مشهور این است که نام او «عثمان» از فرزندان «عنبسه ابن ابوسفیان» است و همه می‌دانند که ابوسفیان پنج فرزند به نام‌های «عتبه»، «معاویه»، «یزید»، «عنبس» و «حنظله» داشت.

چیزی که در مورد آن در تمام این روایات اتّفاق نظر وجود دارد. این است که او از نوادگان ابوسفیان بوده و قدر به یقین هم همان است.

اقدامات سفیانی

با بررسی و مطالعه دقیق احادیث اهل بیت(علیه السلام) در مورد زمان خروج سفیانی و جریان‌های هم زمان آن درمی‌یابیم که این حرکت، حرکتی سریع و برق‌آسا بوده و فاصله زمانی چندانی با ظهور امام مهدی(علیه السلام) ندارد امام صادق(علیه السلام) مدّت زمان خروج او را از ابتدا تا آخر 15 ماه ذکر نموده‌اند که او 6 ماه آن را به جنگ می‌پردازد و هنگامی که مناطق پنج گانه «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرین» را تصرّف کند؛ دقیقاً 9 ماه و نه یک روز بیشتر حکومت می‌کند.7 برخی روایات دوره حکومت او را به اندازه مدّت بارداری یک زن (یعنی 9 ماه) دانسته‌اند و با توجّه به این دوره و جنگ‌ها و فتح‌های او در آن مدّت کوتاه و فرجام او به دست سپاهیان امام زمان(علیه السلام)، به این نتیجه می‌رسیم که این رویدادها بسیار سریع و برق‌آسا روی می‌دهد. در اینجا به اختصار به ذکر کارها و اقدامات او می‌پردازیم .
از امام صادق(علیه السلام) روایت است که می‌فرماید: روزی را می‌بینم که سفیانی وارد کوفه شده و ندا می‌دهد: هر کس سر یکی از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم جایزه می‌برد، و همسایه علیه همسایه می‌شود و می‌گوید فلانی جزو آنهاست و گردنش را می‌زند و هزار درهم می‌گیرد، و حکومتتان در آن موقع تحت سیطره فاسدان قرار می‌گیرد

1. کشتار علویان و شیعیان اهل بیت (علیه السلام)
امام زمان علیه السلام

علویان در طول تاریخ یا بر ظلم و انحراف شوریده‌اند یا مانند آتشفشانِ خاموش و هر لحظه منتظر فرصت مناسب بوده‌اند. هیچ گاه آتش و انقلاب آنان خاموش نشده و همواره نشانه‌های شعله و دود این آتش پدیدار بوده است. بنابراین می‌بینیم که حاکمان بدسرشت، علویان و شیعیان اهل بیت(علیه السلام) را در رأس مخالفان خود قرار می‌دادند و علویان و شیعیان این مضمون را از گفتار ائمه(علیه السلام) دریافته‌اند. امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:

ما و خاندان ابوسفیان دو خانواده‌ایم که به خاطر خدا دشمن هم شدیم. ما می‌گفتیم خداوند راست می‌گوید و آنها می‌گفتند: دروغ می‌گوید، ابوسفیان با پیامبر(صلی الله علیه و آله) جنگید، معاویه بن ابی سفیان با علی(علیه السلام)، یزید بن معاویه با حسین بن علی(علیه السلام) و سفیانی هم با قائم(عج) می‌جنگد.8

پیروان و دوستداران آنها نیز چنین سرنوشتی داشتند و راه آنان را ادامه دادند و با مشکلات و دشواری‌های بسیاری در طول تاریخ دست و پنجه نرم کردند و برای درک بهتر این مصیبت‌ها، تنها مراجعه به کتاب مقاتل الطّالبیین ابوالفرج کفایت می‌کند. با مطالعه تاریخ تشیّع و علویان درمی‌یابیم که اعمال و رفتار و کردار سفیانی چیز جدیدی نیست بلکه او نیز همانند حاکمان ظالم و ستم‌پیشه گذشته راه قتل و تبعید و شکنجه اختیار می‌نماید، از امام صادق(علیه السلام) روایت است که می‌فرماید: روزی را می‌بینم که سفیانی وارد کوفه شده و ندا می‌دهد: هر کس سر یکی از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم جایزه می‌برد، و همسایه علیه همسایه می‌شود و می‌گوید فلانی جزو آنهاست و گردنش را می‌زند و هزار درهم می‌گیرد، و حکومتتان در آن موقع تحت سیطره فاسدان قرار می‌گیرد.9

امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: سفیانی و همراهانش خروج می‌کنند. در آن زمان تصمیم و هدفی جز اذیّت و آزار و قتل خاندان محمّد(صلی الله علیه و آله) و شیعیان آنها را ندارد، گروهی را به کوفه می‌فرستد و جمعی از شیعیان اهل بیت(علیه السلام) را به قتل رسانده و بسیاری را به دار می‌آویزد.10

2. قتل علما و مخالفان و مجازات سخت زنان و کودکان

این ویژگی بارز مفسدان برای ترساندن مردم و ایجاد رعب و وحشت در دل آنان است، آنها در ابتدا تلاش می‌کنند علما و دانشمندان را با خود همراه کرده و در صورت مخالفت، آنها را به قتل می‌رسانند، آنها در حقیقت می‌خواهند علما را جذب خود کنند تا جنایت‌ها و کارهای آنها را توجیه کرده و به آنها مشروعیّت بخشند.

در حدیثی آمده است: سفیانی بدترین حاکمی است که علما و اهل فضیلت را به قتل می‌رساند و آنها را نابود می‌کند، در ابتدا از آنها کمک می‌خواهد، اگر کسی سرپیچی کند، او را به قتل می‌رساند.11 نقل شده که هر کس نافرمانی کند سفیانی او را می‌کشد و با ارّه تکه‌تکه می‌کند، «ابن عبّاس» می‌گوید: سفیانی می‌آید و جنگی به پا می‌کند که شکم زنان را می‌درد و کودکان را در دیگ می‌جوشاند.12

امام باقر(علیه السلام) او را بدترین مردم توصیف کرد و می‌فرماید: اگر سفیانی را ببینی، او بدترین مردمان است او سرخ‌روی، با موهای بور است و هرگز خدا را عبادت نکرده است.13
از امام باقر(علیه السلام) در مورد سفیانی پرسیدم فرمود: قبل از سفیانی شیصبانی از کوفه بیرون می‌آید، همچنان که آب از زمین می‌جوشد، او هم خروج می‌کند

3. به اشغال درآوردن مناطق مختلف

روایت‌های تاریخی حاکی از آن است که سفیانی از کشورهای مسیحی روم [اروپا] می‌آید و صلیب به گردن دارد، از «بشر بن غالب» روایت شده که گفته است: سفیانی با پیروزی از کشورهای غربی می‌آید و صلیب بر گردن دارد.14
امام زمان

جنگش را از مناطق پنج‌گانه‌ای که روایت‌ها به آن اشاره شده، آغاز می‌کند. مناطق پنج‌گانه عبارتند از «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرین» و به بیان دیگر او جنگ خود را از سرزمین شام آغاز می‌کند و بر آن چیره می‌شود سپس از آنجا به عراق و حجاز می‌رود. امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: سفیانی با ابقع می‌جنگد و او و افرادش را به قتل می‌رساند، سپس اصهب را می‌کشد و مقصد بعدی او، عراق است. او سپاهش را از قرقیسیا عبور می‌دهد و آنها در آنجا به جنگ می‌پردازند و سفیانی سپاه دیگری به کوفه روانه می‌کند.15

«قرقیسیا» شهر کوچکی است که در تلاقی«رود خابور» به رود فرات قرار دارد و در آنجا رود خابور به رود فرات می‌ریزد. این منطقه میان سه کشور «عراق»، «ترکیه» و «سوریه» قرار دارد.

سفیانی وارد کوفه می‌شود و به جنگ و کشتار می‌پردازد. روایت‌ها از مردی به نام «شیصبانی» نام می‌برند که در کوفه با سفیانی می‌جنگد. جابر جعفی می‌گوید: از امام باقر(علیه السلام) در مورد سفیانی پرسیدم فرمود: قبل از سفیانی شیصبانی از کوفه بیرون می‌آید، همچنان که آب از زمین می‌جوشد، او هم خروج می‌کند.16

این فاسق پس از استقرار پیدا کردن، همانند دیگر متکبّران ستم پیشه که طمعشان پایان‌ناپذیر نیست، سپاهش را به حجاز گسیل می‌دارد و بنابر برخی احادیث، سپاه او وارد مدینه می‌شود و به غارت و ویرانی و چپاول می‌پردازد. در برخی روایت‌ها چنین نقل شده است که سفیانی سپاهی را به مدینه می‌فرستد و دستور قتل هاشمیان، حتّی زنان آبستن آنها می‌دهد... .17

سپس او سپاهش را به مکه اعزام می‌کند و آن نشانه وعده داده شده، یعنی فرو رفتن در زمین [خسف بیداء] اتّفاق می‌افتد. در این هنگام قدرت سفیانی شروع به افول می‌کند تا اینکه امام زمان(عج) ظهور می‌کند و جنگ‌های وعده داده شده به رهبری او و یاری پیروانش از یمن و خراسان و عراق و دیگران آغاز می‌شود. این جنگ‌ها به رهبری کسی است که وعده پیروزی و چیرگی بر دشمنان به او داده شده است. سپاه سفیانی به تدریج از مناطق اشغالی، شکست خورده و عقب‌نشینی می‌کند.

سپس آن نبرد بزرگ میان سپاه امام و سپاه سفیانی به نام جنگ فتح قدس آغاز می‌شود. سپاه سفیانی از درون شروع به نابودی و متلاشی شدن می‌‌کند و خود سفیانی نیز پس از چندین جنگ در شام و قدس به دست سپاه امام کشته می‌شود و به این ترتیب جنبش امام, عصر نوینی را آغاز می‌کند.


   برچسب‌ها: اولین نشانه ظهور امام زمان, عج
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش