به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از
رجا:جناب حجت الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی می فرماید: من در تهران از
جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می
گفت: من از اول جوانی مقیّد بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن قدر به حج
بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، مشرف گردم. لذا سالها
به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می شدم.
در یکی از این سالها که
عهده دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل
به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، برای
زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را
پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم.
ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام
یکی از شرطه هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو
چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ای؟ مگر نمی دانی ممکن است
سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده
ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی
ندارد، بیدار می مانم و خودم از اموالم محافظت می کنم.
آن شب در
آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه
های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و
مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را
دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از
جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند.
من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف
زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه
ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و
فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟
فرمودند:
شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه
الحسین(علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه
باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد،
یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه
با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر
مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان
جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا
مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم:
ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر
وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست.
فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به
مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن
سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در کجا هستند. حضرت
فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.
سؤال کردم: روز عرفه، که می
گویند حضرت ولی عصر(عج) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود:
حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله،
او را می بیند ولی نمی شناسد.
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است،
حضرت ولی عصر(عج) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟
فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(علیه
السلام) متوسل می شوید.
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ
محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای
نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما
تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم.
آقا
فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر
چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن
چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و
خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست.
فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری
نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.
سپس
به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می دهم، تو برای پدر من
یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید
حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و
در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به
عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه
بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال
گذاشتم و صورتشان را بوسیدم
پس
از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و
آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة
اللّه ، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی
حرف می زدند! نامشان مهدی(عج) بود و پسر امام حسن عسکری(علیه السلام)
بودند.
نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من
خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به
آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد.
فردای آن
روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل
کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا
شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با
آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما
می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل می شوید» خود به
خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شوری برپا
شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس
حضرت بقیة اللّه ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.
بالاخره
نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و
از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(عج) بیرون خیمه ایستاده اند و
به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم
که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من
تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و
حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت
ابوالفضل(علیه السلام) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به
طرف حضرت ولی عصر(عج) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف
بردند.
برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص23، قضیه 5.
]" href="http://farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/12-10/24/10598-37487.jpg" class="lightbox-processed">
امام زمام (عج) در توقيعي مي فرمايند:
«تقوا پيشه کنيد، تسليم ما باشيد و کار را به ما واگذاريد که بر ماست شما را از سرچشمه سيراب بيرون آوريم چنانکه بردن شما به سرچشمه از سوي ما بود ... به سمت راست ميل نکنيد و به سوي چپ نيز منحرف نشويد.» (1)
توجه به آن حضرت همراه با محبت
امام زمان (ع) در توقيع شريفي خطاب به شيعيان مي فرمايند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستي به سوي ما قرار دهيد و در مسير دستورات روشن و قطعي دين حرکت کنيد که همانا من براي شما خيرخواهي مي کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نيکو بودن شما و رحمت و مهربانيمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمي پرداختيم.»(2)
ولايت حضرت علي (ع)
در تشرف مرحوم علي بغدادي (ره) در مسير کاظمين، ايشان پرسش هايي را از محضر امام زمان (ع) مي پرسد از جمله مي گويد:
پرسيدم: «روزي نزد مرحوم شيخ عبدالرزاق که مدرس حوزه بود، رفتم. شنيدم که بر روي منبر مي گفت: کسي که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج عمره بجاي بجاي آورد و در ميان صفا و مروه بميرد ولي از دوستداران و محبان و مواليان اميرالمؤمنين (ع) نباشد براي او چيزي محسوب نمي شود.» امام زمان (ع) فرمودند: «آري والله براي او چيزي نيست.»
توسل به حضرت زينب (ع) جهت تعجيل در فرج
در تشرف آقا شيخ حسن سامرايي (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شيعيان و دوستان ما بگوييد که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زينب (ع) که فرج مرا نزديک گرداند.» (3)
عرضه اعمال به محضر مقدس امام زمان (عج)
در تشرف مرحوم شيخ محمد طاهر نجفي (ره) خادم مسجد کوفه، حضرت مي فرمايند: «آيا ما شما را هر روز رعايت نمي کنيم؟ آيا اعمال شما بر ما عرضه نمي شود؟»
شيعيان چرا ما را نمي خواهند؟!
مرحوم حاج محمد علي فشندي تهراني (ره) مي گويد که در مسجد جمکران سيدي نوراني را ديدم، با خود گفتم اين سيد در اين هواي گرم تابستاني از راه رسيده و تشنه است ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهيد تا فرج امام زمان (ع) نزديک گردد. حضرت فرمودند: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما مي رسد.»
اخلاص در عمل
يکي از علماي بزرگ اصفهاني مي گويد: «شبي در عالم رؤيا امام زمان (ع) را ديدم. به ايشان عرض کردم چه کنم که به شما نزديک شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده.» من به ذهنم رسيد که يعني در مورد هر کاري ببين اگر امام زمان (ع) اين کار را مي کند تو هم انجام بده. پرسيدم: «چه کنم که در اين امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص في العمل؛ يعني، در کارهاي خود اخلاص داشته باش.»(4)
بردباري و شکيبايي
در تشرف مرحوم سيد کريم پينه دوز (ره) از اخيار تهران که در خانه اجاره اي زندگي مي کرده است و با پايان يافتن مدت اجاره دچار رنج و زحمت مي گردد ضمن اينکه به او بشارت مي دهند، نگران نباشيد منزل درست مي شود مي فرمايند: «دوستان ما بايد در فراز و نشيب ها شکيبا و بردبار باشند.»(5)
تحصيل معارف اهل بيت (ع)
مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (ره) که سال ها در نجف اشرف نزد علماي بزرگ دانش آموخته بود و اجازه اجتهاد از مرحوم آيت الله ناييني (ره) داشت و به دنبال درک حقايق، مباحث فلسفه را نزد استادان فن تا بالاترين رتبه خوانده بود؛ مي گويد: «ديدم دلم آرام نگرفته و به درک حقايق عالم توفيق نيافته ام. رو به عرفان آوردن و مدتي از محضر استاد عارفان و سالکان آقا سيد احمد کربلايي (ره) استفاده مي کردم تا از نظر ايشان به حد کمال قطبيت و فناء في الله رسيدم. اما ديدم اين مطالب و اين رفتارها با ظواهر قرآن و سخنان اهل بيت عليهم السلام موافق نيست و به آرامش و اطمينان قلب نرسيده بودم.» مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني (ره) تنها راه نجات را در توسل به پيشگاه حضرت مهدي (ع) مي بيند، به همين جهت مي گويد: «خود را از بافته هاي فلاسفه و افکار عرفان خالي کردم و با کمال اخلاص و توبه به آن حضرت توسل پيدا کردم. روزي در وادي السلام نزد قبر حضرت هود و صالح عليهماالسلام در حال تضرع و توسل بودن که حضرت صاحب الزمان (عج) را مشاهده کردم.» ايشان فرمودند: «طَلَبُ المَعارِفِ مِن غَيرِ طَريقِنا اَهل البيت مُساوِقَّ لِلأنکارنا و قَد اَقامني الله و انا الحُجّه بنُ الحسن؛ يعني، جست و جوي معارف و شناخت طريق از غير مسير ما اهل بيت طهارت مساوي است با انکار ما و همانا خداوند مرا براي هدايت بشر برپا داشته است و من حجه بن الحسن هستم.» مرحوم اصفهاني (ره) مي گويد: «پس از آن از فلسفه و عرفان بيزاري جستم و تمامي نوشته هاي خود را در اين موارد به رودخانه ريختم و به سوي قرآن و احاديث پيامبر (ص) روي آوردم.»
کمک به مردم
در توقيعي شريف، به مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) دستور دادند: «اُرخِص نَفسَک وَ اَقبِل مجلِسَک فِي الدِّهليز واقضِ النّاس نحن نَنصُرکُ؛ يعني، خودت را براي مردم ارزان کن! و در دسترس همه قرار بده و محل نشستن خود را در دهليز خانه ات قرار بده تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند و حاجت هاي مردم را برآورد، ما ياريت مي کنيم.»(6)
توجه به پدر و مادر
در احوالات يکي از محبان و شيعيان آمده که پدر پيري داشت و بسيار به او خدمت مي کرد. ايشان شب هاي چهارشنبه به مسجد سهله مي رفت اما پس از مدتي اين کار را ترک نمود. دليل آن را پرسيدند، گفت چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتم در شب آخر نزديک مغرب تنها به مسجد سهله مي رفتم عرب بياباني را ديدم سوار بر اسب که سه بار به من فرمود: «از پدرت مراقبت کن.» من فهمديم که امام زمان (ع) راضي نيستند من پدرم را بگذرام و به مسجد سهله بروم.(7)
توسل به قمر بني هاشم (ع)
از مرحوم آيت الله مرعشي نجفي (ره) نقل شده است که يکي از علماي نجف اشرف که به قم آمده بود مي گفت: «مدتي براي رفع مشکلي به مسجد جمکران مي رفتم و نتيجه نمي گرفتم روزي هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم مولا جان! آيا بد نيست با وجود امام معصوم (ع) به علمدار کربلا قمر بني هاشم (ع) متوسل شوم و او را در نزد خدا شفيع قرار دهم؟!» در حالتي ميان خواب و بيداري امام زمان (ع) فرمودند: «نه تنها بد نيست و ناراحت نمي شوم بلکه شما را راهنمايي مي کنم که چون خواستي از حضرت ابوالفضل العباس (ع) حاجت بخواهي اين چنين بگو: يا أبالغوث ادرکني.»(8)
احترام به قرآن
در تشرفي که براي مرحوم حاج شيخ محمدحسن مولوي قندهاري در حرم مطهر ابوالفضل العباس (ع) روي داده است ايشان مي گويد ديدم قرآني روي زمين بر سر راه افتاده است به من فرمودند: «هوشيار باش و به قرآن احترام کن. من خم شم و قرآن را برداشتم و بوسيدم و در قفسه گذاشتم.»(9)
خدمت به محرومان
آقاي محمد علي برهاني مي گويد در خرداد 1358 هـ.ق براي رسيدگي به مردم محروم منطقه فريدن رفته بودم. هنگام بازگشت ماشين خراب شد و در بيابان تنها ماندم. ديدم چاره حز توسل به مولايم حضرت صاحب الزمان (ع) نيست، به آن حضرت متوسل شدن و گفتم: «يا اباصالح المهدي! ادرکني.» ناگهان وجود مبارک امام زمان (ع) تشريف آوردند و ضمن بشارت به آمدن وسيله نقليه فرمود: «ما هم اينجا رفت و آمد مي کنيم. شما هم خيلي مأجوريد چون خدمت به محرومين مي کنيد. و اين روش جدّم حضرت علي (ع) است. تا مي توانيد در حدّ تمکّن به اين طبقه خدمت کنيد و دست از اين کار بر نداريد که کار خوبي است.»(10)
روضه حضرت ابوالفضل (ع)
در تشرّف آقاي محمد علي فشندي تهراني (ره) پس از اينکه نماز امام حسين (ع) در شب هشتم ذيحجه را به او ياد مي دهند حاج محمد علي مي پرسد: «فردا شب امام زمان (ع) در چادرهاي حجاج مي آيد و به آنان نظر دارد؟» فرمود: «در چادر شما مي آيند چون فردا شب مصيبت عموريم حضرت ابوالفضل (ع) در آن خوانده مي شود.»(11)
ايران شيعه، خانه ماست
مرحوم آيت الله ميرزا محمد حسن نائيني (ره) در دوران جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط قواي انگليس و روس خيلي نگران بودند از اين که کشور دوستداران امام زمان (ع) از بين برود و سقوط کند. شبي به امام عصر (ع) متوسل مي شود و در خواب مي بيند ديواري است به شکل نقشه ايران که شکست برداشته و خم شده است و در زير اين ديوار تعدادي زن و بچه نشسته اند و ديوار دارد روي سر آنها خراب مي شود. مرحوم نائيني چون اين صحنه را مي بيند بسيار نگران مي شود و فرياد مي زند: «خدايا، اين وضع به کجا خواهد انجاميد؟» در همين حال مي بيند حضرت ولي عصر (ع) تشريف آوردند و با دست مبارکشان ديوار را که در حال افتادن بود گرفتند و بلند کردند و دوباره سر جايش قرار دادند و فرمودند: «اينجا (ايران شيعه)، خانه ما است. مي شکند، خم مي شود، خطر است ولي ما نمي گذاريم سقوط کند ما نگهش مي داريم.»(12)
مواظبت بر قرائت و خواندن قرآن
در تشرّف شيخ محمد حسن مازندراني که به بيماري سل مبتلا بوده است او را شفا مي دهند و به او مي فرمايند: «بر ت باد به مواظبت بر قرائت قرآن.» (13)
پی نوشتها :
(1) بحارالانوار ، ج 52 ، ص179
(2) بحارالانوار ، ج53، ص179
(3) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 251-184
(4) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 261
(5) کرامات العالمین ،ص118
(6) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 6، ص198
(7) نجم الثاقب ، ص 284
(8) توجهات حضرت ولی عصر ، ص 160
(9) ملاقات با امام زمان (عج) ، 330
(10)شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 113
(11)شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 149
(12)ملاقات با امام عصر (عج) ، ص 137
(13)برکات حضرت ولی عصر (عج) ، 306
حضرت رضا(علیه السلام) در روایت دیگری، در پاسخ اباصلت هروی که از ایشان پرسید: «نشانههای قائم شما هنگام ظهور چیست؟» میفرماید: نشانهاش این است که در سنّ پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونهای که بیننده میپندارد چهل ساله یا کمتر از آن است. نشانه دیگرش آن است که به گذشت شب و روز پیر نشود تا آنکه اَجَلش فرا رسد.
نویسنده ارجمند کتاب مکیال المکارم، در بخش چهارم کتاب خود، جمال و زیبایی حضرت مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) را یکی از ویژگیهای آن حضرت میشمرد و مینویسد:
بدان که مولای ما حضرت صاحبالزمان(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه)، زیباترین و خوش صورتترین مردم است؛ زیرا شبیهترین مردم به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است.1
از بررسی روایات و مطالعه حکایتهای نیکبختانی که توفیق زیارت آن امام را یافتهاند، برمیآید که قامت و رخسار نازنین امام عصر(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) در کمال زیبایی و اعتدال بوده و سیمای مبارکش، دلربا و خیرهکننده است.
همین قامت رعنا و رخسار دلربا موجب شده است هزاران عاشق دلسوخته در آغاز هر صبح با زاری و التماس از خدای خود چنین بخواهند:
خداوندا! آن چهره زیبا و جمال دلآرا را به من بنمای و چشمان مرا با یک نظر به او روشنایی بخش.2
از آنجا که آشنایی بیشتر با صفات و خصال یوسف زهرا، حضرت مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) راهی برای شناخت مدعیان دروغین به شمار میآید و افزون بر این میتواند موجب انس و ارتباط شیعیان با آن عزیز غایب از نظر باشد، با بهرهگیری از کلمات معصومان(علیهم السلام) و حکایتهای نقل شده از تشرّف یافتگان، به بررسی این موضوع میپردازیم. باشد تا به مصداق «وصف العیش نصف العیش»، ما هم از آن جمال دلآرا بهرهمند شویم.
روایات فراوانی در توصیف جمال دلآرای آخرین حجت خدا، حضرت مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) وارد شده است که در مجموع آنها را به دو بخش میتوان تقسیم کرد:
الف) روایاتی که به توصیف کلی سیرت و صورت آن حضرت، بسنده و از ایشان به عنوان شبیهترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) یاد کردهاند که از آن جمله به روایات زیر میتوان اشاره کرد:
1. از «جابر بن عبدالله انصاری» نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام فرمود:
مهدی از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیه او، کنیه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبیهترین مردم به من است.3
2. «احمد بن اسحاق بن سعد قمی» میگوید: از امام حسن عسکری(علیه السلام) شنیدم که میفرمود:
سپاس از آن خدایی است که مرا از دنیا نبرد تا آنکه جانشین مرا به من نشان داد. او از نظر آفرینش و اخلاق، شبیهترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) است.4
با توجه به این روایات، همه خصال و صفاتی را که در قرآن و روایات به پیامبر گرامی اسلام نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) نیز میتوان نسبت داد. روایاتی که به توصیف ویژگیهای ظاهری پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) پرداختهاند، فراوانند. در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنیم. در روایتی که از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده، ویژگیهای ظاهری پیامبر خاتم چنین توصیف شده است:
رخسار پیامبر خدا، سپید آمیخته به سرخی و چشمانش سیاه و درشت و ابروانش به هم پیوسته و کف دست و پایش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان که گویی طلا بر انگشتانش ریخته باشد. استخوان دو شانهاش بزرگ بود. چون به کسی روی میکرد، به خاطر مهربانی شدیدی که داشت، با همه بدن به جانب او توجه میکرد. یک رشته موی از گودی گلو تا نافش روییده بود، انگار که میانه صفحه نقره خالص، خطی کشیده شده باشد. گردن و شانههایش مانند گلابپاش سیمین بود. بینی کشیدهای داشت که هنگام آشامیدن آب نزدیک بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محکم قدم برمیداشت که گویا به سرازیری فرود میآید. باری، نه قبل و نه پس از پیامبر خدا کسی مثل او دیده نشده است.5
ب) روایاتی که خصال و سیمای امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) را به تفصیل بیان کرده و ویژگیهای آن حضرت را یک به یک برشمردهاند. برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده، به شرح زیر است:
1. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)، امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) را شبیه خود معرفی کرده، در توصیف او میفرماید:
پدر و مادرم به فدای او که هم نام من، شبیه من و شبیه موسی، زاده عمران است. بر [بدن] او نوارهایی [جامههایی] از نور است که از شعاع قدس است.6
2. آن حضرت در روایت دیگری در توصیف چهره فرزندش، امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) میفرماید:
مهدی از فرزندان من است. چهرة او مانند چهره ماه درخشنده است.7
3.
پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روایتی پیشانی و بینی امام
مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) را اینگونه توصیف
میکند:
مهدی از من است، پیشانی گشاده و بینی کشیده دارد.8
4.
در روایت دیگری از پیامبر خاتم(ص) نقل شده، رنگ چهره و اندام امام
مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) چنین توصیف شده است:
مهدی
مردی از فرزندان من است. رنگ [چهره] او رنگ عربی9 و اندام او اندام
اسرائیلی10 است. بر گونة راست او خالی است که همانند ستاره درخشان است.11
5.
با توجه به همه ویژگیهای یادشده است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و
آله وسلم) در وصف امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه)
میفرماید:
مهدی، طاووس اهل بهشت است.12
6. امام باقر(علیه السلام) از پدرش و جدش روایت میکند که روزی امام علی(علیه السلام) در حالی که بالای منبر بود، فرمود:
از
فرزندان من در آخرالزمان، مردی ظهور میکند که رنگ [صورتش] سفید متمایل به
سرخی و سینهاش فراخ و رانهایش ستبر و شانههایش قوی است و در پشتش دو
خال است، یکی، به رنگ پوستش و دیگری، مشابه خال پیامبر اکرم(صلی الله علیه
و آله وسلم).13
7. امام رضا(علیه السلام) نیز در بیان صفات و ویژگیهای امام عصر(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) میفرماید:
قائم
کسی است که در سن پیرمردان و با چهرة جوانان قیام کند و نیرومند باشد تا
بدانجا که اگر دستش را به سوی بزرگترین درخت روی زمین دراز کند، آن را از
جای برکند و اگر بین کوهها فریاد برآورد، صخرههای آن فروپاشد.14
8. حضرت رضا(علیه السلام) در روایت دیگری، در پاسخ اباصلت هروی که از ایشان پرسید: «نشانههای قائم شما هنگام ظهور چیست؟» میفرماید:
نشانهاش
این است که در سنّ پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونهای که بیننده
میپندارد چهل ساله یا کمتر از آن است. نشانه دیگرش آن است که به گذشت شب و
روز پیر نشود تا آنکه اَجَلش فرا رسد.15
9. «علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی» که بیست مرتبه به شوق دیدار مولایش ـ امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) ـ به حج مشرف شد و سرانجام به آرزوی خود دست یافت، در گزارش دیدار خود، آن حضرت را این گونه توصیف میکند.
او میانه بالابود، نه بسیار بلند قد و نه بسیار کوتاه قد. صورتی گرد، سینهای فراخ، پیشانی سفید و ابروانی به هم پیوسته داشت. بر گونه راست او خالی بود؛ چون دانه مشک که بر قطعه عنبر ساییده باشد.16
10. «ابراهیم بن مهزیار» نیز که به شرف ملاقات امام مهدی(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) رسیده است، در بیان خصال آن امام میگوید:
او
جوانی نورس و نورانی و سپید پیشانی بود با ابروانی گشاده و گونهها و بینی
کشیده و قامتی بلند و نیکو چون شاخه سرو. گویا پیشانیاش ستارهای درخشان
بود و برگونه راستش، خالی بود که مانند مشک و عنبر بر صفحهای نقرهای
میدرخشید. بر سرش، گیسوانی پرپشت و سیاه و افشان بود که روی گوشش را
پوشانده بود. سیمایی داشت که هیچ چشمی برازندهتر و زیباتر و با طمأنینهتر
و باحیاتر از آن ندیده است.17
پینوشتها:
1. حائری قزوینی، مکیال المکارم، ج 1، ص 132.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 99، ص 111، (قسمتی از دعای عهد).
3. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، ج 1، باب 25، صص 534 و 535، ح 1.
4. همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.
5. کلینی، الکافی، ج1، ص 443.
6. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 36، ص 337-338، ح 200.
7. همان، ج 51، ص 91.
8. همان، ص 90.
9.
رنگ عربی، گندمگون یا سفید است. در برخی روایات وارد شده است که رنگ چهره
امام مهدی همانند رنگ چهره پیامبر اکرم(ص)؛ یعنی سپید آمیخته به سرخی است.
10. اندام اسرائیلی، اندام فرزندان یعقوب(علیه السلام) است که به داشتن قد بلند و اندام رشید مشهور بودند.
11. همان، ص 95.
12.علامه مجلسی، همان، ج 51، ص 91.
13.شیخ صدوق، همان، ج2، باب 57 ، ص 560 ، ح 17.
14. همان، ج 2، باب 35، ص 69 ، ح 8 .
15. همان، باب 57 ، ص 558 ، ح 12.
16. علامه مجلسی، همان، ج 52، .
17.شیخ صدوق، همان، ج 2، باب 43، صص 180 و 181
.:: This Template By : web93.ir ::.