هر
چند مطمئن بودم او شوهر وفاداری است و تحت تأثیر وسوسههای شیطانی بعضی از
زنان قرار نمیگیرد. من 7 سال پیش با جواد در یک شرکت کار میکردیم که به
هم دل بستیم و با گذشت چند سال از آشناییمان زندگی مشترکمان را عاشقانه
شروع کردیم.
یک روز در جمع دوستانم، همه از وفاداری شوهرانشان
گفتند و من که «ویار» آزمایش شوهرم به سرم زده بود گفتم:« حاضرم شرط ببندم
که جواد هرگز به دام هوس نمیافتد.» همه دوستان خندیدند و یکیشان پرسید:
چطور میخواهی ثابت کنی مریمجان؟ گفتم: شماره تلفن جواد را به تو میدهم،
میتوانی امتحانش کنی. از همان شب ارسال پیامکهای دوستم زهره به شوهرم
شروع شد تا اینکه با گذشت دو هفته جواد هم جواب پیامکها را داد. دوستم تا
مدتی گزارش پیامکهایی را که بینشان رد و بدل میشد، به من میداد تا این
ارتباط قطع شد و در عوض متوجه شدم شوهرم شبها دیر به خانه میآید و رفتار
مشکوکی پیدا کرده است.
دوستم میگفت: من دیگر به این ماجرا کاری
ندارم و درگیر درسهای دانشگاه شدهام. اما من این حرف را باور نداشتم و
میدانستم زیر کاسه نیمکاسهای هست.
برای اطمینان خاطر یک روز با
اتومبیل کرایهای ماشین شوهرم را از دم در شرکت تعقیب کردم تا دیدم وارد
خانهای شد و ساعتی بعد او را دیدم که همراه با دوستم زهره سوار بر اتومبیل
از آن خانه بیرون آمدند. احساس کردم دنیا روی سرم خراب شد. ضمن پرسوجو از
زن همسایه فهمیدم آنها به تازگی با هم ازدواج موقت کردهاند.
من
به این ترتیب شوهرم را از دست دادم و حالا غمگین و دل شکسته در عزلت تنهایی
زندگی میکنم. در اثر اندوه، دچار سکته شدهام و یک طرف بدنم لمس شده است.
هر روز خودم را سرزنش میکنم و میگویم: این من بودم که کانون خوشبختیام
را به باد دادم و افسوس که بازگشت به گذشته غیرممکن است.
.:: This Template By : web93.ir ::.