بساطي داشتيم هر وقت دو، سه نفر از دوستان جوان و پر توان و شاد و خندان به
هم مي افتادند، كافي بود. آدم حسابي يا برادر اسم و رسم داري وارد چادر
بشود. ابتدا يكي از آن سر چادر بلند مي گفت:«لال نباشيد براي تشريف فرمايي
رزمندۀ دلاور، بسيجي تكاور الله ... هم سرده هوا(صلي علي) گرمه زمين...» و
ديگري از گوشۀ چپ قيافۀ عابدانه و زاهدانه اي مي گرفت و اضافه مي كرد:«ازت
..(استغ) خت برو بالا». كنايه از اين كه خوب نيست از اين كارها نكنيد،
استغفرالله ربي و اتوب اليه. كاش من نبودم و نمي شنيدم! و از گوشۀ راست
سومي سرش را مي انداخت پايين و تسبيحش را در دستش مي گرداند و مي گفت:«
بالحلوا!». (با لحن و آهنگ لا اله الا الله)