دوش ياری گفت ليلی كن رها
گو كه حق نشناختی ای بی خدا
گفت مست باده ليلا شدی
با شراب او چنان شيدا شدی
مستی ليلا كجا ، مستی حق
آن كه مستی است ٬ آن سرمستی بحق
هر كه جام از باده ليلا گرفت
غافل است و آه و واويلا گرفت
گويمش ليلا چو ناپيدا بود
خاطر مجنون به او شيدا بود
ليك مجنون عشق ليلا را گرفت
با همان عشق اينچنين معنا گرفت
گر كه ليلی خاطری زيبا نداشت
كی بشد مجنون به صحرا سر گذاشت
آنكه مجنون نيست ٬ ليلايش كجاست
خود چو ناپيدا و پيدايش كجاست
شاهد از لطفی بگويد يار خويش
چونكه مجنون گشته بر دلدار خويش
...
لام ليلی ، ليلی ليلا بود
جلوه حق چون در او پيدا بود
يای ليلا ٬ يار بي همتای اوست
يار مجنون ٬ يار ناپيدا در اوست
لام دوم ٬ ليلی شوق آفرين
ليلی مستور در روی زمين
يای او ٬ يار طرب انگيز بود
جان مجنون يار شور انگيز بود
آنچه مجنون را چنين شيدا نمود
جلوه حق بود ، آن ليلا نبود
ميم مجنون مشتعل دارد تو را
تا نسوزی بيخودی اندر هوا
جيم او گويا كه جان عالم است
چونكه مجنون بهر او در ماتم است
نون او نار و چو آتش در دلش
داغ مجنون ٬ چونکه لیلی حاصلش
واو مجنون واله و شيدا بود
ليك ليلی در برش پيدا بود
نون دوم ٬ چون نگار نازنين
آنكه مجنون را بدارد اينچنين
شاهد از ليلی و مجنون راز گفت
آنچه گفت از عشق و از اعجاز گفت
.:: This Template By : web93.ir ::.