اگر شما نیایید او میمیرد ! و اشک از چشمانش سرازیر شد . دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود .
دختر دکتر را
به طرف خانه راهنمایی کرد ، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود .
دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص تب او را پایین بیاورد و
نجاتش دهد . او تمام شب را بر بالین زن ماند ، تا صبح که علایم بهبودی در
او دیده شد . زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده
بود تشکر کرد . دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی . اگر او نبود
حتما میمردی !
مادر با تعجب گفت : ولی دکتر ، دختر من سه سال است که از دنیا رفته ! و به عکس بالای تختش اشاره کرد . پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد . این همان دختر بود ! یک فرشته کوچک و زیبا ….. !
.:: This Template By : web93.ir ::.