موتری دارم که ترش رفته مويش مانده است
ازتمام موتريت دود وبويش مانده است
نام تو يو تا به او دادند وقت ساختن
حاليا تايش نباشد صرف تويش مانده است
در ره کوتاه هم او ميخورد تيل زياد
تا چنين بيش وکم آبش رفته رويش مانده است
نه برونش رنگ ورخ دارد نه داخل آب وتاب
چار سليندره بوده اصلا ليک دويش مانده است
می کند هر جاه توقف چون خر شيخ وطبيب
چون ندارد آبرو در جستجويش مانده است
عمر او باشد دراز وعيب ودرد او زياد
ديده اندر انتظار مرده شويش مانده است
استقامت برده بالا قدراورا نزد من
چونکه در چوگان کيتی همچو گويش مانده است
برده بار است ومقاوم هرکجا او را بری
کو ز بيماری نفس اندر گلويش مانده است
موتری هر کس که از فاميل می گردد خراب
هر که ميخواهد کمک چشمش بسويش مانده است
اين شکايت دوش بردم نزد .... يار گفت
همچو من اين موتر هرجا رفته..يش مانده است
شعر از وکيل احمد لامع