+ ۱۳۹۰/۰۷/۱۱

خرنامه دفتری است طنز آمیز و خواندنی و از جمله نوشته های چاپ نشده ی جناب آقای حسین شهسوارانی . چندی پیش ایشان با بزرگواری این نوشتار پر نکته را در اختیار ایران دیدار قرار دادند تا بخش هایی از آن را به  خوانندگان عزیز پیشکش کنیم . ایران دیدار از مهرورزی استاد شهسوارانی سپاسگزاری می کند .

 

خــــــرنـامـــــــه

                                                                                                                نوشته :  حسین شهسوارانی

گاوان و خران باربردار

به ز آدمیان مردم آزار (سعدی)

خرسواری امیرحسین

امیر حسین نوه ی نو باوه ی شش ساله من، پارسال با هزار طفره و پلتیک برای نرفتن به کودکستان و پرسه زدن در کوچه ـ خیابان و بازی با بچه های هم سن و سال ، سر فلک هم کلاه می گذاشت و هر مرد دنیا دیده را به کودکستان می برد و خسته بر می گرداند‍. امیرحسین عشق عجیبی به خر و خر سواری دارد و این علاقه از همان کودکی در مسافرت کوتاه دهکده ی شهسواران نزدیک اراک که زادگاه پدر و پدر بزرگ و اجداد اوست آغاز شده و هر دفعه دو سه ساعتی با کمک رکابدار و افسارکش و ترک سوار، در کوچه باغ ها و دشت و صحرای همان ده خر سواری کرده ؛ حالا چنان شیفته و بی قرار خر سواری است که وقتی قرار بود از ساری با مادر و پدرش برای گردش تابستانی و دید و بازدید قوم و خویش ها به اراک برود شب ها خواب خر می دید و روزها ذکر خر داشت . با اینکه مثل همه ی بچه های این دوره و زمانه و مردم عصر ماشین زده تا چشم باز کرده ماشین دیده و ماشین سواری و در شهرها و روستاها تخم خر را ملخ خورده و همه جا پر از ماشین است و از خر خبری نیست و این بچه شش ساله همه جا با ماشین رفت و آمد می کند و در راه مازندران و مشهد و تهران با ماشین خودشان که رخش ماشین ها است یا ماشین های کرایه و اتوبوس و تاکسی، سیر و سفر می کند باز هوای خر و خر سواری از سرش بیرون نرفته . آن روزهای اوایل تابستان که همگی به غازیان و بندر انزلی که ونیز ایران است رفته بودند و روزها در آن دریا و دریاچه قایق موتوری و غیر موتوری سوار می شده ذکر خر از زبانش نمی افتاده . امسال که با همراهان به اراک می رفت هرچه به شهسواران نزدیک تر می شد، فکر و ذکر خر و خر سواری چنان او را مشغول کرده بود که هنوز مژه اش گرم نشده خواب خر سواری می دید ؛ گاهی هم جست و خیز خرگوش را خواب می دید البته به مناسبت رابطه ی اسمی خر و خرگوش که گوش های بزرگ و دراز این حیوان کوچک و چالاک باعث بدنامی او شده . عجیب تر اینکه این امیر خردسال میزان و مقدار علاقه و دوستی و انس به دیگران را هم با همین مقیاس و واحد خر دوستی اندازه می گیرد.

دیروز از او می پرسیدند خر را بیشتر دوست داری یا علی برادرت را ؟ می گفت: خر را ... و چون بابا و مادرش را بیش از سایرین دوست دارد در همین زبان آوری و خر خواهی دیروز می گفت هر یک از آن ها را به اندازه ی ده خر دوست دارد و تازه این مقدار خر دوستی او هم راجع به خری است که خر دیگران است نه خر خودش ! این خر دوستی او که یک تفریح و دلبستگی کودکانه است نظیر همه ی دلبستگی های شیرین دوران کودکی افکار و خیالات بزرگسالان را هم به جای دور و دراز کشانده و صاف و ساده بگویم من هم این یکی دو روزه در همسفری با این خر دوست خر خیال، دچار خرفکری شده ام ! یک رشته خیالات دور و دراز که ناچار به روی کاغذ می آورم و دفتر سیاه می کنم.

                                نگارش اول شهریور 1361 ـ اراک و ساری

                               نگارش و پاکنویس دوم شهریور 1366  ـ پلور

 

خر در دستگاه نوح تا حضرت عیسی

می گویند پیدایش و زندگی آدمی روی این کره ی خاکی از ملیون ها سال پیش شروع شده و این موجود دو پا که از اول خلقت همین طور ایستاده و روی دو پا راه می رفته ـ یا به قولی اول چاردست و پا بوده و سم و دم داشته، بعدها کم کم راست قامت شده ـ در آغاز زندگی از همه ی جانداران و موجودات زنده ضعیف تر و بدبخت تر بوده . حالا هم بعد از قرن ها بچه ی آدمیزاد تا مدتی قادر به حرکت و راه رفتن نیست . چند ماه در گهواره و روروک پذیرایی می شود تا دستش را بگیرند و پا به پا ببرندش و شیوه ی راه رفتنش بیاموزند؛ اما بچه ی اسب و گوساله و خر همین که به دنیا می آید درست و حسابی مثل مادر و پدرش راه می رود و بسیاری از اعمال حیات را نه مثل بچه ی آدم بلکه مثل همه ی بچه الاغ ها و بچه اسب ها پا به پای هم انجام می دهند.

وقتی هم که از این آقایان علماء علم الحیات می پرسیم که این چه راز و رمز و تفاوت است در خلقت بچه ی آدم با بچه ی الاغ، جواب می دهند که چون مغز آدمیزاد دستگاهی پیچیده و بغرنج است دوران رشد و تکامل را باید طی کند و گذران دوره ی تکامل سبب طولانی شدن اعمال حیاتی است که بسیاری از آن ها هم به عمل ارادی و غیر غریزی تبدیل می شود . باز از همین ملا نقطی ها می پرسیم  زنبور عسل و بچه ی زنبور و بسیاری از موجودات دیگر که قوای حسی آن ها از قبیل شنوایی و شامّه قوی تر از انسان است و بعضی از آن ها قوا و حواسی دارند که آدمیزاد از آن محروم است و بچه های همین زنبور عسل (که دستگاه مغز و نیروهای حسّی او هم بسیار پیچیده و بغرنج است) چرا از همان آغاز زندگی همه اعمال حیاتی را کامل و صحیح و سالم به جا می آورند؟ این آقایان باز جواب می دهند که در آن موجودات از جمله کره الاغ و گوساله و بچه ی زنبور عسل اعمال، غریزی است نه ارادی و چون جاهل را بر عالم بحثی نیست ما هم فرمایش آن ها را می شنویم و باید هم قبول کنیم.

حالا این بچه ی آدمیزاد که در بدو ولادت در مقایسه با کره الاغ و گوساله و کره اسب و بچه ی سایر جانداران از خزنده و چرنده، اضعف موجودات است چگونه این خر زبان بسته و حیوانات دیگر را زیر مهمیز کشیده ، مساله ی  پیچیده و بغرنجی است.

الاغ بیچاره که جای خود دارد شیر و ببر و پلنگ را هم به قفس و زنجیر کشیده و می کَشَد . ملای رومی در مثنوی در همان داستان شیر و گربه چه خوب نیرنگ و خدعه کاری آدمیزاد را شرح داده که حضرت شیر، شاه حیوانات از گربه پرسید ریخت و قواره ات به خویشاوندی ما می خورد؛ گویا با ما هم طایفه هستی ! پس چرا این قدر کوچولو و آب رفته شده ای ؟ گربه در جواب گفت من گیر آدمیزاد افتاده ام و به این ریخت و روز در آمده ام و در دنباله ی داستان مولانا می خوانیم  شرح آن بلایی را که به سر شیر آمد و به دام آدمیزاد افتاد و اسیر شد.

در پیدایش و خلقت موجودات روی زمین نمی دانیم که خر زودتر به وجود آمده یا آدمیزاد ولی تا دنیا دنیا بوده و هست این خر بدبخت بارکش آدمیزاد و اسیر دست او بوده.

و رد پای خر را از قدیمترین زمان در زندگی آدمیزاد می بینیم که از او در کتاب های مذهبی و تاریخی و آثار ادبی سخن ها رفته و این همه به این جهت است که زندگی آدمی با حیات خر و خرانی آمیختگی و نزدیکی داشته و تنها این کودک شش ساله نیست که ذکر خر دارد بلکه در بسیاری از کتیبه ها و نقش ها و سنگ نبشته ها، پای خر هم در میان است. حضرت نوح خدا بیامرز هم از هر موجودی یک جفت و مسلماً حداقل یک جفت خر نر و ماده در کشتی همراه داشته ؛ حالا عر و تیز آنها در کشتی چه به روز نوح آورد، خدا می داند‍.

خر دجال و خر عیسی هم هریک در داستان ها و اساطیر مذهبی جایی و مقامی دارند . از خر حضرت عیسی هم که معروف تاریخ است در انجیل با احترام یاد شده ، اما شاعران فارسی زبان این حرمت را به خر عیسی روا نداشته و به طعنه گفته اند :

خر عیسی گرش به مکه برند

چون که برگشت هنوز خر باشد

گمان من این است که سعدی در سفرهای دور و دراز به هفت اقلیم عالم زیاد از خر لگد خورده چون خیلی دِقّ دل خود را روی سر خر بدبخت خالی کرده و گفته :

آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی

آدمی را در زمین نگذاشتی

 

 

و جایی که دیبای مُعلَم را بر تن لایعلم دیده ، باز پای خر بی دست و پا را به میان کشیده

خر ار جُلّ اطلس بپوشد خر است

نه منعم به مال از کسی بهتر است

 

ولی باز خداوند سعدی را رحمت کناد که مقام خر و گاو را از آدم های مردم آزار برتر دانسته و گفته :

گاوان و خران بار بردار

به ز آدمیان مردم آزار

 

و شعر دیگر :

خر بر آن آدمی شرف دارد

که دل مردمان بیازارد

 

و جای دیگر فرماید :

مسکین خر اگر چه بی تمیز است

چون بار همی برد عزیز است

 

هر وقت کاه و یونجه ی بیشتری به خر داده شده یا بیشتر به تنش قشو کشیده اند برای بارکشی بیشتر بوده و برای گذاشتن بار بیشتر و کشیدن کار سخت تر . خر بیچاره هم در چنین حالات که آخورش را چال دیده، شستش خبر دار شده که بدبختی تازه ای در انتظار اوست.

حتا در آن عروسی معروف، فهمیده که آشی برایش پخته اند؛ آه و ناله ی او را از قول خاقانی بشنویم :

خرکی را به عروسی خواندند

خر بخندید و شد از قهقهه سست

گفت من رقص ندانم به سزا

مطربی نیز ن‍‍دانم به درست

بهر حمالی خواندند مرا

کآب نیکو کشم و هیزم چست

 

دیده و شنیده هم نشده وقتی کسی دست نوازش به سر و گوش این حیوان بارکش نجیب می کشد، بخواهد دردی از او دوا کند یا مرهمی به زخم دلش بگذارد، بلکه دردی روی دردهایش گذاشته اند و ستم تازه ای بر او روا داشته اند . نمونه ی آن سرگذشت خر بدبختی است که دم نداشت و از این گوشه به آن گوشه می رفت که دم گدایی کند؛ نه تنها دم به او ندادند گوشش را هم بریدند . شرح حال همین خر بی دم و گوش بریده را شاعری از همین روزگار و زمان نزدیک خودمان گزارش کرده :

بوده است خری که دم نبودش

روزی غم بی دمی فزودش

در دم طلبی قدم همی زد

دُم می طلبید و دَم نمی زد

ناگه نه ز راه اختیاری

بگذشت کنار کشتزاری

دهقان مگرش ز گوشه ای دید

برجست و از او دو گوش بُبرید

مسکین خرک آرزوی دم کرد

نایافته دم ، دو گوش گم کرد

 

تازه آقای شاعر  با این بلایی که به سر خر بلا زده آمده به جای غمخواری و به جای اینکه مرهمی به گوش بریده ی خر مسکین بگذارد او را مقصر دانسته و پرونده ی تجاوز از حد و حق را زیر بغل خر گذاشته و فرموده :

هرکس که ز حد برون نهد گام

این است سزای او سرانجام

 

این بد آوازی و بد صدایی خر هم قوز بالا قوز و مزید بدبختی خر شده و اگر وقتی از جهت ستم فراوان و بار سنگین به صورت اعتراض و شکوه و شکایت صدا و فریادش را بلند کند، فریادرس او مشت و چوب و سنگ و تازیانه ی آهنی است که به دک و پوز و دهانش می زنند و خاموشش می کنند.

از گرگ و پلنگ و درندگان هم در امان نیست . از شیر هم چنان می گریزد که منافقان مکه از پیغمبر می گریختند که در قرآن و سوره اَلمُدثر اشاره شده و خداوند می فرماید (منافقان) کَاَنّهُم حُمُر مستَنفرة فَرَّت مِن قَسوره ، یعنی چون خران رمیده که از شیری گریخته اند . (آیه 50 و 51) .

در روزگار گذشته و در طول قرن ها و تا همین پنجاه سال پیش یعنی قبل از ظهور و وفور ماشین باری و سواری، کلّ بارکشی و کودکشی شهرها و روستاها و رفت و آمد مسافران به دوش خر این بدبخت ازل و ابد بود و قاطر و اسب، سهم مختصری در بارکشی و حرکت گاری و ارابه داشتند . آخر سر هم که خران بیچاره پیر و پاتال و از پا افتاده می شدند ، پوست آن ها به دبّاغ خانه ها می رفت و چرم خر از ایران روانه ی بازارهای خارج می شد و در داخل هم کفش چرمی و پاپوش مردم را می داد . بعضی وقت ها هم سرِ خر ، مترسک باغ و بوستان می شد برای دور کردن کلاغ و گنجشک و برای دفع چشم زخم و هرگونه آفت و آسیب از میوه  و محصول باغ و بوستان و تاکستان ؛ با تصور چنین خاصیتی از قبیل چشم زخم باز هم بدبختی خر بارکش به آنجا کشیده که مَثل "سرخر بوستان" به کسی گفته می شود که : « منغص نشاط و سرور یاران (باشد)» ( امثال و حکم دهخدا )

سرخر بوستان

و این سرخر بوستان مثل سایر اعضاء و جوارح این حیوان زجرکش و بی آزار که در گفت و گو و محاورات روزانه و عادی مردم همین حالا هم که ماشین خر را از صحنه ی زندگی آدمی خارج کرده است ورد زبان ها است از قبیل خر گردن و خیلی کلمات دیگر که ذکر آنها جایز نیست، در آثار ادبی بزرگان ما جایی برای خود باز کرده . سعدی در بوستان فرماید :

یکی روستایی سقط شد خرش

علم کرد بر تاک بستان سرش

جهاندیده پیری برو بَرگذشت

چنین گفت خندان به ناطور دشت

مپندار جان پدر کاین حمار

کند دفع چشم بد از کشتزار

که این دفع چوب از سروگوش خویش

نمی کرد تا ناتوان مرد و ریش

 

شیخ عطار هم به این خر بیچاره که پیش از مردن در رفع رنج خود ناتوان بوده  دلسوزی نشان داده :

مگر دیوانه ای می شد به راهی

سرخر دید در پالیزگاهی

بدیشان گفت چون خر شد لگدکوب

چرا رفت استخوانش بر سر چوب؟

به او گفتند کای پرسنده ی راز

برای آن که دارد چشم بد باز

چو شد دیوانه زان معنی خبردار

بدیشان گفت کای مشتی جگرخوار

شما را مغز خر داده است ایام

از آن است این سر خر بسته ی دام

نکرد او زنده چوب از کو... خود دور

چگونه مرده دارد چشم بد دور ؟!

 

خر روستایی و شرکت برق در شعر ابوتراب جلی

داستان خر روستایی از زمان سعدی و شیخ عطار تا عصر ماشین و راه آهن و هواپیما مایه ی دست شاعران و هنرمندان بوده و هست . شاعر طنزپرداز معاصر ابوتراب جلی برای دست انداختن دست اندرکاران برق رسانی و روشنایی و شکایت از بی نظمی و قطع برق که در واقع زبان حال همه ی مردم از بی سر و سامانی سازمان برق رسانی مملکت است دست از سر خر بیچاره روستایی بر نداشته و همان خر سقط شده ی عطار و سعدی را از آن روزگار دور و دراز زنده کرده و از طویله ی روستا بیرون آورده که داستانش را می خوانیم :

یکی روستایی سقط شد خرش

چو با سیم برق آشنا شد سرش

شنیدم که با ناله و های و هوی

سوی شرکت برق آورد روی

که یا ایهاالشرکة المعتبر

شده سیم تو باعث مرگ خر

تو چون بر خر آرزویی سوار

بهای خر مرده ام را بیار

مرا مایه ی آبرو این خر است

ز بنز و فیات تو بالاتر است

به جز خر چه کس می برد بار من       

که بی او کساد است بازار من

سوارش شدم از سه راه طرشت

مرا برد یکسر به قزوین و رشت

چو در راه چالوس می شد روان

نترسید از تونل کندوان

ز دروازه دولاب تا سبزوار

بتازید و خارج نشد از مدار

به هر یونجه زاری که مالید دست

"برید و درید و شکست و ببست"

بدو گفت شرکت که زاری مکن

به میدان ما خر سواری مکن

گمانت که مرگ خر از سیم ماست؟

همانا گمان تو یکسر خطا است

مپندار جان پدر کاین حمار

ز یک سیم ناگه بیفتد ز کار

تو می بینی این برق عالی نسب

خموش است در هفته ای هشت شب

نلغزد از این سیم، پای کلاغ

چگونه بیندازد از پا الاغ ؟

 

متن شعر را جلی در یکی از جلسات ماهانه ی اراکی های مقیم تهران قرائت کرد و نسخه ی دست نویس خودش را به من داد.

خر در شهر

در همین شهر و ولایت ما اراک حمل و نقل تمام مواد غذایی و کالاها از روستاهای اطراف به شهر و بالعکس و آمد و رفت مردم عمدتاً تا ظهور حضرت ماشین علیه اللعنه و العذاب با همین خر زبان بسته بود. من در سال های کودکی و در رفت و آمدهای تابستانی از شهر به ده ، مکرر مسافت پنج فرسخ راه اراک تا قریه ی شهسواران را دسته جمعی و گروهی سفر کرده ام.

از تیغ آفتاب سوار به پشت خر تا غروب نُچ نُچ و هِن هن می کردیم ؛ از اراک به چُغا از آنجا به احمد آباد و ملک آباد می رفتیم و با عبور از شهوه و قلعه نو و کارچان اگر الاغ ها قبراق و جو خورده بودند، وقت آفتاب غروب تازه به دماغه ی کـَرّک (یک فرسخی شاهسواران) می رسیدیم و خوشحال بودیم که گنبد سبز امامزاده ی شاهسواران در روشنایی آخر روز دیده می شود .

در شهر هم از مکتب خانه ی خدا بیامرز مرحوم فنایی که دکانی بود کنار کوچه ی یهودی ها ، می شد الاغ های سفیدپوست و درشت هیکلی را دید که تمام بار و بنه ی شهر را به دوش می­کشند . بار الاغ ها اغلب مصالح ساختمانی بود از آجرهای سفید و خوش قالب گرفته تا آجر نظامی ( آجر مربع مخصوص فرش حیاط و راهروها ) به قالب و اندازه ی موزاییک­های سیمانی این زمان و آجرهای ظریف دیگر با گل و بوته ی برجسته و خوش طرح برای تزیین سر درخانه­ ها و طاق ایوان­ ها و دیگر مصارف ظریف­کاری آن روزگار . همچنین بود مصالح دیگر ساختمانی از قبیل گچ مبارک­آباد که همه روزه با صدها بار الاغ به شهر می­رسید و از فروش آنها از قرار هر جوال دو قران ، سیورسات بر و بچه­های مبارک­آباد و جوخاست از قند و چای و نفت روسی و تنباکو و توتون چپق و چیت گل باقلایی و غیره فراهم می­آمد و جوانان این دو محل بعد از ظهر سبکبار و خندان به روستا و خانه ی خود برمی­گشتند و به کار تیمار الاغ­ها و پر کردن آخور آنها از کاه و یونجه و جو و علف سبز می­پرداختند که از قلمستان و باغ­ها می­چیدند .

حمل تمام کالاهای تجاری و غیرتجاری شهر هم با همان الاغ­های درشت هیکل بود ؛ خامه ی رنگ کرده از رنگرزی­ها،
فرش­های گوناگونی که از کارگاه­های روستاها و شهر به سوی بازار و تجارتخانه کشیده و حمل می شد و نیز صدها کار و بار دیگر بر پشت این الاغ­ها بود که رفت و آمد آنها با زنگ و زنگوله در همه کوچه­های شهر و از مقابل همین دکّه ی مکتب خانه قطع نمی­شد . صدای گوش­خراش عرعر شان هم در پیچ و خم کوچه­های شهر می پیچید و به در و دیوار مکتب­خانه و لابه لای کتاب های عمه جزو ، عاق والدین ، چهل طوطی ، نصاب ، پنج الحمد و گلستان می رسید که از کتاب­های درسی بچه­های کوچک و بزرگ آن روزگار بود . گوش شاگرد و آقا معلم هم از آهنگ ناهنجار خرها و صدای زنگ گردن آنها در امان نبود.

الاغ­های قیمتی و زبر و زرنگ و چابک ، خاصّ روضه خوان­های مشهور شهر بود با پالان مخملی و رکاب و افسار و یراق و تنگ و دهنه ی چرمی . اطراف پالان ملیله دوزی شده بود با شرابه­های خوشرنگ و زنگوله­های طلایی .  افسار و دهنه ی آنها در دست جلودار و مهتران چابک بود که شب­ها از جلو چراغ به دست، مثل اسب می دویدند و با این جمله ی کوتاه خبردار می گفتند : آقا خبر ! آقا خبر ! و به این ترتیب خطیب و واعظ شهر را از مجلسی به مجلس دیگر و از مسجدی به مسجدی می­رساندند . شب و روز خر و خرسوار و خربنده در تک و تاز و تکاپو بودند . در شهر ما اراک آن سال­ها یعنی شصت ، هفتاد سال پیش ، خرهای سواری واعظان و خطیبان و روضه خوان­های مشهور شهر: حاج آقا صابر ، صدرا ، صدر عراقی ، آسید باقر و آقای عماد از دیگر خرها، اعیانی­تر وسرشناس­تر بودند و از خرسواری و خر دوانی آنها چه پیش آمدها و اتفاقات که نقل مجالس می­شد و دهان به دهان از محله­ای به محله ی دیگر و از شهری به شهری می گشت و مایه ی تفریح بود .

یادم می آید مرحوم شیخ­الملک اورنگ ، خطیب و سخنگوی دوره­گرد پرورش افکار زمان رضاشاه ، سال­های 1315 و 1316 که من به جهت نداشتن سن قانونی استخدام، آموزگار بی­جیره و مواجب اراک بودم در آن سخنرانی کذایی خود در تالار سینمای اراک در آغاز سخن خود می­گفت من مستمعین مجلس خود را با یک چشم
می­خندانم و با یک چشم می­گریانم . در حالت یک چشم خندانیدن می گفت: تاج اصفهانی روضه خوان خوش حنجره ی ‌سپاهانی شبی که فقط یک مجلس روضه­خوانی داشت به جلودار و فانوس­کش خود گفت امشب پیاده و بی­الاغ به مجلس روضه می­رویم . مرد مهتر و جلودار که شب های دیگر پیشاپیش الاغ جناب تاج، فانوس به دست می­دوید و مرتباً فریاد می­کرد "آقا ، خبردار دار !" امشب هم به عادت دیرینه، در کوچه­ های تاریک اصفهان تند می­رفت و تکرار می­کرد: آقاخبردار ! به الاغ نخورید ! و مردم راهگذر به تصور این که الاغی راهوار در راه است، پشت سر را نگاه می­کردند و فقط آقای تاج را می­دیدند !


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش