ضد قهرمانها را دوست دارم
مصاحبه با خاطره اسدي در شرايطي انجام شد كه او داشت آخرين پلانهاي حضورش در سريال «سقوط يك فرشته» را بازي ميكرد. تا اين جاي كار سارا را به عنوان دختري سركش، لجباز و احساساتي شناختهايم، اما خاطره اسدي ميگويد كه اين شخصيت وارد مراحل ديگري ميشود و به زودي شكل و شمايل جديدي به خود ميگيرد. « ديشب باباتو ديدم آيدا»، «تقاطع»، «هفت دقيقه تا پاييز» و «برف روي شيرواني داغ » فيلمهاي هستند كه او به عنوان بازيگر در آنها جلوي دوربين رفته است. خاطره اسدي متولد مهر ۱۳۶۲ است و با اين حساب در 28 سالگي نقش دختري را بازي كرده كه چهار، پنج سالي از خودش كوچكتر است.
چطور شد كه ساراي سريال سقوط يك فرشته شديد؟
يادم ميآيد سريال مراحل پيش توليدش را ميگذراند. با من تماس گرفتند و در دفتر تهيهكننده صحبت كرديم. 2 هفته بعدش با من قرارداد بستند.
نسبت به بهرام بهراميان چقدر شناخت داشتيد؟
فيلم «آل» و سريال «ساعت شني» را از آقاي بهراميان ديده بودم. نوع دكوپاژ آقاي بهراميان با ديگر كارگردانها فرق دارد؛ خيلي تكنيكي كار ميكند و دوربين در سريالهايش دائما در حال حركت است. در همين سريال خيلي كم پلانهايي داشتيم كه دوربين ثابت باشد. روي بازيها خيلي سختگير است. من حساسيتش را خيلي دوست داشتم چون مطمئن بودم نتيجهاش مطلوب ميشود. روز اول آقاي بهراميان به من گفت لحنت را بايد عوض كني، زماني كه هنوز قرارداد نبسته بوديم. من با اين كه قرارداد نبسته بودم روي لحنم كار كردم.
پس معلوم ميشود خيلي نقش را دوست داشتيد كه قبل از قرارداد بستن روي لحنتان كار كردهايد. درست است؟
بله. به اين خاطر كه من تا به حال چنين نقشي را تجربه نكرده بودم. بازي سارا 4 فصل دارد و ما سارا را در 4 وضعيت متفاوت ميبينيم. در اين 4 وضعيت 4 گريم و بازي و اخلاق متفاوت را از سارا ميبينيم. براي هر بازيگري چنين تجربهاي جذاب است. من در فيلمنامه كد گذاشته بودم كه از كجا وضعيت دوم و سوم شروع ميشود.
فكر ميكنم تا به حال دو فصل از سارا را ديدهايم؛ سارايي كه به خانواده وابسته است و سارايي كه به سمت نيما تمايل پيدا ميكند. در اين دو وضعيت سارا بايد چه كنشهايي نشان بدهد؟
سارا در ابتداي سريال يك دختر شيطان و پدر دوست و مثبت است. شيطنتهايش را ميبينيم، اما در مجموع دختر خوبي است و رفتهرفته به سراشيبي سقوط ميرود. به نظرم همه چيز از يك حسادت شروع ميشود. از جايي كه حاج حبيب گوشواره را به فاطمه ميدهد. سارا از آنجا كينه پدر را به دل ميگيرد و به فاطمه حسادت ميكند. سارا احساس ميكند اين 2 نفر (ريحانه و فاطمه) به خانهاش آمدهاند و خودشان صاحبخانه شدهاند و فكر ميكند مدام دارند كنترلش ميكنند. به همين خاطر رفتارهاي تند نشان ميدهد.
يك جا راوي ميگويد نيما همه خواستههاي سارا را برآورده ميكند. به نظر شما حاج حبيب (مسعود رايگان) به چه بخشي از خواستههاي سارا بيتوجهي كرده است؟
سارا يك دختر كاملا امروزي است. او در يك خانواده كاملا مذهبي بزرگ شده است، ولي دوست دارد مدرن باشد. رنگهاي شاد پوشيدن و هيجان را دوست دارد. در خانه حاج حبيب هيچ كدام از اين چيزها را نداشت. حاج حبيب يك مرد كند و آرام بود. سارا وقتي به بام تهران ميرود بشدت هيجانزده ميشود. تجربه اين هيجان برايش خيلي لذتبخش است. سارا در كنارش مردي را دارد كه برايش همه كاري ميكند. دغدغه نيما ساراست. او براي سارا لپتاپ ميخرد و هر موقعي كه سارا بخواهد نيما در دسترس است.
براي سارا اين سوال ايجاد نميشود كه نيما چرا اين قدر دارد فداكاري ميكند؟
قطعا نه. چون اولين تجربهاش است. سارا تا به حال تجربه عشقي نداشته است. سن سارا خيلي كم است. او خيلي به اين چيزها فكر نميكند.
تحليلتان از رابطه سارا و فاطمه چه طور بود؟
سارا دوست دارد سمت نيما برود، اما فاطمه او را مهار ميكند و ميگويد به تو ربطي ندارد. سارا احساساتي عمل ميكند، اما فاطمه قطب مخالفش است.
در ابتدا اين طوري اعلام شد كه سريال شما وارد فضاهاي ترسناك هم ميشود. ميانه خودتان با فيلمها و سريالهاي ترسناك و ماورايي چطور است؟
از بين كارهاي ايراني فيلم «خوابگاه دختران» را دوست داشتم. فيلمي بود كه واقعا ترسيدم. آخرين فيلم ترسناكي كه ديدم فيلم «كينه» بود. اينقدر برايم سخت بود كه ديگر فيلم ترسناك نديدم. فيلمهاي ايراني بيشتر در قالبهاي كمدي، اجتماعي و ملودرام ماندهاند و فراتر نميروند. در سريال سقوط يك فرشته بيشتر براي مردم سوال ايجاد ميشود. دوست دارند بدانند بعد از اين قسمت چه اتفاقاتي ميافتد؟ اين اتفاق نشانه چيست؟
بازخوردهايي كه تا به حال از اطرافيان درباره نقش سارا گرفتهايد چطور بوده است؟
ما اينقدر درگير كار هستيم كه نميتوانيم اين چيزها را ببينيم. وقتي براي معاشرت و روزنامه خواندن نداريم. برايم از طرف دوستانم زياد پيامك ميآيد. يك بخشي از مردم ميگفتند چرا اينقدر لجآور هستي. برخيها هم سارا را دوست داشتند.
به دكوپاژ متفاوت بهرام بهراميان اشاره كرديد. اين دكوپاژ روي بازي شما چه تاثيري ميگذاشت؟
در اين سريال من احساس كردم دارم رشد ميكنم. كمتر پيش ميآيد كه در يك سريال اينقدر بدويد و حركت داشته باشيد و ديالوگ بگوييد. بايد بدن و زبانم را هماهنگ ميكردم.
در انتخاب نقشهايتان چقدر دغدغه متفاوت بودن داريد؟
خيلي زياد. دور و بريهايم خيلي مرا دعوا ميكنند. ميگويند چرا اينقدر كم كار ميكني، اما من سنگرم را همچنان حفظ كردهام. چون ميخواهم متفاوت باشم. نقشي ارزشمند است كه يك وجه ديگر من در آن ديده بشود. يعني من بگويم اين طوري هم ميتوانم بازي كنم. اين كه در يك نقشي بمانم و تكرارش كنم اسمش بازيگري نيست. من در فيلم تقاطع نقش يك دختر كاملا افسرده را بازي ميكردم و بيشتر بازيام دروني بود. در فيلم ديشب باباتو ديدم آيدا شيطنت داشتم، اما شكلش با الان خيلي فرق داشت.
سقوط يك فرشته اولين كار تلويزيوني شماست. چرا زودتر از اين جذب سريالهاي تلويزيوني نشديد؟
من خيلي دوست داشتم در يك سريال خوب كار كنم. در طول اين هفت هشت سال سريالهايي به من پيشنهاد شد كه هيجانزدهام نميكرد. در اين سالها منتظر يك نقش فوقالعاده و كارگردان فوقالعاده بودم كه طلسمش با سريال سقوط يك فرشته شكسته شد. الان هم خيلي راضيام.
اين فيلمنامه دقيقا چه چيزي داشت كه به قول خودتان شما را هيجانزده كرد؟
اسدي: سالها بود كه دنبال چنين شخصيتي ميگشتم. اصلا فكر نميكردم براي يك شخصيت زن چنين اتفاقي بيفتد. هميشه بهترين نقشها را براي شخصيتهاي مرد مينويسند
روز اولي كه به دفتر تهيهكننده رفتم خيلي خطي برايم توضيح دادند. گفتند يك دختري است كه اين اتفاقات برايش ميافتد. آن موقع آقاي بهراميان خيلي دو دل بود كه من فاطمه باشم يا سارا. به من ميگفت تو چشمهايت معصوم است و ميتواني نقش فاطمه را هم بازي كني. من گفتم نه اشتباه نكنيد. من خودم سارا را دوست داشتم. چون ماجراهايش خيلي فراز و نشيب داشت.
يك جاهايي در فيلمنامه بود كه من با خواندنش از شدت هيجان خودم را كتك ميزدم. تصور اين كه در اين موقعيت قرار ميگيرم جذاب بود و
يك صحنههايي بود كه وقتي برايم تعريف ميكردند اشك ميريختم. يعني اينقدر تحت تاثير قرار ميگرفتم كه گريهام در ميآمد.
دقيقا به خاطر كدام شخصيت اشك ميريختيد؟ به خاطر سارا؟
به خاطر سارا نه. به خاطر همه. به نظر من همه گناه دارند. دلم براي همه ميسوزد. به خاطر موقعيتي كه همه تويش گير كردهاند. وقتي اشك ميريختم همه حيران مانده بودند كه براي تو چه مشكلي پيش آمده است.
در صحبتهايتان گفتيد كه بازي در نقش سارا را خيلي دوست داشتيد. اين نقش چه جذابيتهايي براي شما داشت؟
من اصلا چنين چيزي را تجربه نكرده بودم. سال كه دنبال چنين شخصيتي ميگشتم. اصلا فكر نميكردم براي يك شخصيت زن چنين اتفاقي بيفتد. هميشه بهترين نقشها را براي شخصيتهاي مرد مينويسند. به همين خاطر سينماي ما اينقدر مردانه است. تا به حال 5 بار پيشآمده كه برايم فيلمنامه را فرستادهاند و من گفتهام دوست دارم نقش اين مرد را بازي كنم. نقش زن برايم هيچ جذابيتي نداشت. يك شخصيتي تخت و منفعل بود كه هيچ كمكي به هيچ چيزي نميكرد. فقط در فيلمنامه وجود داشت.
معمولا بيشتر بازيگران ميانه خوبي با نقشهاي منفي ندارند. شما چطور؟
من عاشق نقشهاي منفي و ضد قهرمانم. تا قبل از اين همه به من ميگفتند نگاهت معصوم است و خودت مظلومي و نقش منفي به تو نميخورد، اما خودم معتقدم هر دو وجه را دارم و ميتوانم هر دويش را بازي كنم.
در فيلمهاي برف روي شيرواني داغ و ديشب باباتو ديدم آيدا نقشم بيشتر مثبت بود.
سر صحنه سقوط يك فرشته چقدر به كارگردان درباره جزئيات نقشآفرينيتان پيشنهاد ميداديد؟
فيلمنامه ما چارچوبش محكم است. خود آقاي بهراميان هم ميدانست كه چه ميخواهد. به خاطر همين كمتر چنين اتفاقي ميافتاد كه ما پيشنهاد بدهيم.
قبل از هر پلان يك سري نكاتي را ميگفتم، اما اين طوري نبود كه يك چيزي را به صورت كلي تغيير بدهم. يك وقتهايي فكر ميكردم اگر اين طوري باشد بهتر است. اما بيشتر اوقات من قانع ميشدم.
از زماني كه با فيلم تقاطع وارد دنياي بازيگري شدهايد 8 سال ميگذرد. در اين مدت چه تجربههايي را كسب كردهايد؟
مهمترينش اين است كه در هر كاري وقتي يك كليتي درست باشد مطمئنا اتفاق خوبي ميافتد. من احساس ميكنم از 3 سال پيش تا الان 15 سال بزرگ شدهام؛ هم به لحاظ روحي و هم به لحاظ بازي. به نظرم وقتي كارگردان با تو همراه باشد تو با دل و جان حاضري هر كاري بكني. يك روزي يادم ميآيد من اينقدر به خاطر اتفاقاتي كه در اين سريا ل برايم رخ داد درد داشتم كه از پله نميتوانستم بالا بروم. آقاي بهراميان براي اين كه من متوجه نشوم همه اين پلهها را با من بالا آمد و برايم يك خاطرهاي تعريف كرد. فقط به خاطر اين كه دردم را متوجه نشوم و درگير خاطره بشوم. اين رابطه روي آدم اثر خوبي ميگذارد.
خيلي مهم است كه كارگردان با بازيگرش همراه باشد. در يك فيلمي من اصلا درباره نقشم توجيه نبودم. فقط ديالوگ ميگفتم. نتيجهاش هم خيلي بد بود.
پس يكي از تجربههاي شما اين است كه در فيلمهاي برخي از كارگردانها اصلا بازي نكنيد. درست است؟
من نميتوانم دستهبندي كنم كه با اينها كار ميكنم و با اين گروه كار نميكنم. ما بازيگر هستيم و بايد بازي كنيم، اما من فهميدهام كه در هر شرايطي بايد چه طور كار كنم. يك وقتهايي مثل سريال سقوط يك فرشته با تمام وجود كار ميكنم. يك وقتهايي هم وقتي ميبينم فيلم بيارزش است راحتتر از كنارش ميگذرم و خودم را درگير نميكنم.
نميتوانيد دور اين جور كارها خط بكشيد؟
نه. چون روز اولي كه قرارداد ميبندي نميداني فردا يا ماه بعدش چه اتفاقي ميافتد. بعضي وقتها روز اول خوب است. وعدههاي خوبي هم ميدهند، اما بعدا همه چيز به هم ميريزد. به نظرم سينما مثل يك اركستر سمفونيك بزرگ است كه همه بايد سر جايشان درست كار كنند. وقتي اين اتفاق بيفتد همه چيز ديده ميشود، اما اگر يك جاي كار بلنگد همه چيز خراب ميشود.
ظاهرا در اين سريال اركستر سمفونيك خيلي خوب كارش را انجام داده است!
بله. در اين سريال بچهها همه با هم دوست هستند. اگر دوست نبودند نميتوانستيم روزي 20 ساعت كار كنيم.
.:: This Template By : web93.ir ::.