دلمشغولی مشترک مخاطب و بازیگران
«آلزایمر» به کارگردانی احمدرضا معتمدی با پشتوانه ای از موفقیت های جشنواره فجر اکنون روی پرده سینماست.
احمدرضا
معتمدی را با فیلم های معناگرایانه اش می شناسیم. از وقتی «هبوط» را اوایل
دهه 70 ساخت، نشان داد علائقش در سینما چیست؟ پس از آن نیز هرگاه پشت
دوربین ایستاد، به بهانه هر فیلم حتی کمدی سعی کرد دیدگاه های فلسفی و
اندیشه های خاص خود را عرضه کند؛ بنابراین مهم ترین انتقادی که همواره
متوجه احمدرضا معتمدی در این سال ها بوده، توجه بیش از حدش به مضمون و غفلت
از فرم و ساختار بوده است. فیلم های معتمدی همواره هم از سوی مسوولان و هم
از سوی منتقدان با استقبال مواجه شده است. مسوولان اغلب از این فیلم ها
حمایت کرده اند و منتقدان در بیشتر اوقات نسبت به این آثار واکنش منفی نشان
داده اند. مثلا «دیوانه از قفس پرید» قرار بود فیلمی اجتماعی باشد، اما با حضور خیل بازیگرانش، اثر آشفته ای از کار درآمد. «قاعده بازی»
قرار بود کمدی باشد، اما کسی با دیدن آن خنده اش نگرفت. ویژگی بارز هر دو
فیلم، تعدد بازیگران مشهورش بود و نیز اسامی آنها که یادآور 2 فیلم بزرگ
تاریخ سینما هستند. زمانی هم که معتمدی آماده تولید آلزایمر بود، از خلاصه
داستان فیلم و نحوه گریم بازیگران و توضیحات کارگردانش می شد تشخیص داد او
بار دیگر می خواهد درباره فلسفه و عرفان با ما در فیلمش حرف بزند. اما این
ظاهر ماجرا بود.
وقتی فیلم آلزایمر در جشنواره به نمایش درآمد بخشی از
منتقدان، آن را اثری قابل قبول ارزیابی کردند که بدون شک بهترین فیلم
سازنده اش است. البته این نکته به معنای عالی و ممتاز بودن این فیلم در
سینمای ایران نیست، بلکه تلاش قابل تحسین کارگردانی است که برای اولین بار
در عمر فیلمسازی اش خواسته اندیشه های فلسفی اش را در قالب داستانی جذاب
ارائه کند. این امتیاز یا بهتر است بگوییم ویژگی، حلقه مفقوده فیلم های
معتمدی در سراسر کارنامه سینمایی اش بوده است و دیدن آلزایمر برای ما و
دیدن واکنش های مردم و مخاطبان جدی تر برای معتمدی، این امیدواری را دارد
که او در فیلم های بعدی اش به این جنبه بسیار تعیین کننده در کارش دقت کند.
ایده اصلی فیلم آلزایمر، فراموشی
است. همچنان که از نام فیلم پیداست، شخصیت اصلی به دلیل فراموشی و گمگشتگی
اش باعث اتفاقات بسیاری می شود. زنی که سال ها رفتن شوهرش را باور نکرده،
با دیدن این شخصیت تصور می کند همسرش را بازیافته است و برادر این زن به جد
می کوشد به دیگران بفهماند که این گونه نیست. ایده فراموشی و گم شدن تا
کنون درونمایه اصلی فیلم های بزرگ بسیاری بوده است که اتفاقا این فیلم ها
غالبا از منظر فلسفی مورد توجه قرار گرفته اند. فیلم کلاسیک «خرمن دیم» به کارگردانی مروین لروی، یکی از الگوهای مهم است و مشهورتر از آن فیلم فنلاندی «مرد بدون گذشته» اثر آکی کوریسماکی است. در سینمای هالیوود نیز با این ایده جذاب، فیلم های بسیاری ساخته شد از سریال «لاست» گرفته تا فیلم «شاتر آیلند» مارتین اسکورسیزی.
فیلم
آلزایمر، بیشتر وامدار و تاثیر گرفته از مدل های امروزی فیلم هایی با این
مضمون است. در 2 فیلم لروی و کوریسماکی سرانجام مشخص می شود حقیقت چه بوده و
چه کسانی در فیلم اشتباه می کردند. اما فیلم اسکورسیزی و البته فیلم زیبای
«لیلیت» اثر فناناپذیر رابرت راسن با بازی وارن بیتی،
موضوع گمشدگی و مسخ شدن را به عنوان کلیدی ترین عنصر مضمونی مطرح می کنند و
صرافت این را ندارند که حتما مخاطب را با پاسخی قطعی رو به رو سازند. این
نکته نه امتیاز فیلم آلزایمر است و نه نقطه ضعف آن. تنها ویژگی فیلم،
کارگردانی است که به هر حال با سینمای جهان آشنایی دارد.
اما معتمدی در
کنار پرداختن به گمشدگی و فراموشی و به بیان بهتر از باطن این مضمون به
مضمونی تازه تر و عمیق تر در فیلمش می رسد. از جایی به بعد، فراموشی فقط
ظاهر ماجراست و آنچه اعتبار دارد، مساله باور و ناباوری است. اتفاقا این
مضمون مهم ترین وجه ارتباطی فیلم با تماشاگر است و کارگردان با طرح این
تشکیک، تماشاگر را شریک دلمشغولی شخصیت هایش می کند. ما درباره هویت مرد
مجنون نمای فیلم، می توانیم با زن هم داستان باشیم و همچنین سخن برادر او
را بپذیریم. پایان فیلم روشنگر این وضعیت دوگانه نیست و به همین دلیل
آلزایمر در ورای ظاهر شوخ و کمیک خود در ذهن می ماند و اهمیت می یابد. جدال
میان خواهر و برادر فیلم (با بازی مهتاب کرامتی و مهران احمدی) جدال میان
احساس و عقل است. خواهر برای اثبات حرفش سندی جز ادراک حسی اش ندارد و
برادر دائم در کار ارائه سند و مدرک و دلیل عقلایی است برای نفی مرد.
تصویر زن در فیلم، شمایلی از یک انسان
منتظر است که با خیره شدن به پیرامونش، اطراف را برای خود معنا می کند، در
عوض تصویر برادر، شمایل کسی است که با جست و خیزها و تکاپویش می خواهد
حقیقت را پیش از خودش به دیگران بباوراند و همان طور که گفته شد، راهی برای
او نیست جز عریضه نوشتن و شکایت بردن. پس شناخت زن از راه مشاهده و باور
است و شناخت مرد از راه تحقیق و تفحص. مشخص است که لحن فیلم و شیوه شخصیت
پردازی تا حدودی حق را به زن می دهد، چرا که در روایت های فرعی فیلم از مرد
شخصیتی کاسب مسلک، پرخاشگر و منفعت پرست می بینیم. با این حال هیچ قطعیتی
در قضاوت فیلمساز درباره حقانیت هر کدام از دو شخصیت اصلی دیده نمی شود و
این درک شخصی ماست که فکر می کنیم زن به دلیل باور و ایمانش محق تر است.
معتمدی شخصیت های اصلی اش را از میان اقشار پایین دست جامعه انتخاب کرده است. محوریت فیلم با مرد ناشناسی (با بازی مهدی هاشمی)
است که علاوه بر هوش و حواس پرتش، مشخصا فردی است از طبقه پایین اجتماع و
فاقد شناخت و سواد و فرهنگ درست و حسابی. مرد میانسال صاحب کارگاه (با بازی
فرامرز قریبیان) نیز اگر چه آدم متمولی است، اما او نیز
به طیف سنتی اجتماع تعلق دارد و تفاوتی به لحاظ منش و عادت های زندگی با
دیگر شخصیت ها ندارد.
آلزایمر، اولین فیلمی نیست که معتمدی در آن به آدم های این طبقه می پردازد، اما قطعا بهترین تجربه اوست. از نوع شخصیت پردازی این آدم ها گرفته تا مکان هایی که کانون حوادث فیلم هستند، همگی بر باورپذیر بودن این نکته دلالت دارند. اما نقطه ضعف فیلم به برخی اغراق ها و اصرارها برای اثرگذاری بیشتر بر تماشاگر برمی گردد. تعدد صحنه های اداره پلیس در فیلم بی مورد است و خشم و هیجان زدگی شخصیت برادر در مواردی شکل کاریکاتورگونه ای به خود می گیرد. در این مورد اخیر حتی می توان گفت این نوع شخصیت پردازی عملا برادر را دچار بی هویتی می کند و با وجود تلاش قابل تحسین مهران احمدی برای ایفای درست نقش، اما به دلیل همین اشکال، تلاش او نیز ره به جایی نمی برد. به عنوان مثال، غیض و خشم این شخصیت و به جوش آمدن غیرتش در مواجهه با رفتار خواهرش در ارتباط با مرد بظاهر غریبه، پس از مدتی جای خود را به نوعی بی تفاوتی و انفعال می دهد. اصولا چنین آدم هایی از آن خاستگاهی که در فیلم می بینیم، چندان در انتظار قانون و دریافت حکم نمی مانند و شخصا اقدام می کنند.
فیلم آلزایمر همان اندازه که موفقیتی تازه برای سازنده اش به شمار می رود، نقطه درخشانی در کارنامه بازیگری مهتاب کرامتی هم است؛ شخصیتی که او در فیلم بازی می کند علاوه بر پیچیدگی و رازآمیز بودن، به لحاظ ظاهری شاید متناسب با این بازیگر نباشد. اما کرامتی با قدرت توانسته فاصله ظاهری میان خود و نقش را از میان بردارد و ذهن تماشاگر را از بازی های گذشته اش در نقش های گوناگون خالی کند. بازی کرامتی در فیلم اغلب در سکوت رقم می خورد و همین مساله او را در آزمونی تازه قرار می دهد. اگر آلزایمر و استقبال نسبی ای که از آن به عمل آمده در شیوه فیلمسازی سازنده اش تاثیری گذارد، مطمئنا از این پس شاهد فیلم های خوبی از معتمدی خواهیم بود.
.:: This Template By : web93.ir ::.